سینماژورنال/مارتا ثناوش: «كار دشواري كه در اين پروژه داشتم و به شكلي ديگر در “به همين سادگي” هم با آن مواجه شدم، اين بود كه بايد وارد دنيايي ميشدم كه متعلق به من نبود؛ دنياي دختران يك سن خاص. شايد اگر مختصات اين دنيا را به دقت ميدانستم، در رابطه عميقتر من با دخترم هم تاثير مثبتي ميگذاشت ولي واقعيت اين است كه نسل ما هر كدام به يك نسبت، فاصلهاي با نسل جوان فعلي دارد.»
این جملات بخشهایی از گفته های رضا میرکریمی درباره تازه ترین فیلمش “دختر” است و البته بزرگترین دلیل لذت نبردن مخاطبان از تماشای این فیلم. بزرگترین مشکل “دختر” میرکریمی که برای تولیدش سازمان منطقه آزاد اروند هم به عنوان سرمايه گزار، کنار وی بوده همین است که میرکریمی وارد دنیایی شده که متعلق به آن نبوده است.
البته که برای شناخت این دنیا حداقل کاری که می شد کرد این بود که از فیلمنامه نویسی برای بازنویسی اثر استفاده کرد که روحیات جوانان روزگار ما که اغلب متولد دهه هفتاد هستند را بشناسد نه فیلمنامهنویسی که نه سن و سالش به اين آدم ها ميخورد نه جنسيتش و نه نويسنده متبحري است كه حداقل كارهاي قابل اعتناي مستقلي از وي ديده باشيم.
این نسل به دنبال حقوق خود است و نه تکالیف خود
این یک واقعیت است که تعارض نسلی در جامعه ایرانی مسأله ایست که بسیاری از بحرانهای خانوادگی را رقم زده است و البته سینمای ایران هنوز که هنوز است نتوانسته درباره تعارض دیدگاههای جوانان متولد دهه ۷۰ با والدین خود محصول قابل تأملی خلق کند. یا باید صبر کرد تا دهه هفتادیها هم مانند دهه شصتیها وارد سینما شوند و فیلم خودشان را بسازند یا آن که اگر بناست درباره آنها فیلم بسازیم مبتنی بر تحقیقات کافی باشد.
اصلی ترین ویژگی جوانان دهه هفتادی صراحت و جسارتی است که در رفتار و گفتار از خود بروز می دهند. کافیست فقط به موسیقی رپ که به نوعی نماد این نسل است توجه کنیم تا دریابیم این نسل دیگر مانند نسل دهه شصت نیست که خواستنیهایش را در لفافهای-ولو ظاهري – بيان كند، اين نسل به دنبال حقوق خود است نه تكاليف خود و اين صراحت از اين نكته آشكارا سرچشمه مي گيرد ، نسلي كه اغلب به نسبي گرايي اخلاق هم در عمل به شدت معتقد است و در مورد مسائل اخلاقي ديگران به بهانه اينكه قضاوت بد است ورود نمي كند و تا حد ممکن فرديت هر كس را محترم ميشمارد.
جوانانی که به سبک پیردختران دهه پنجاهی لباس می پوشند و به موزیک دهه شصتی ها گوش می دهند
اما در “دختر” میرکریمی جوانانی دهه هفتادی می بینیم که در پارتی به سبک پیردختران دهه پنجاهی میکآپ کرده و لباس میپوشند و به موزیک مورد علاقه جوانان دهه شصتی گوش می دهند. رفتار این دختران در خانه هم شبیه به رفتار کودکانی است که از ترس عدم برخورد با واکنشهای احتمالی حتی جرأت بیان ساده ترین خواسته های خود را هم ندارند.
فارغ از انتخاب نادرست بازیگرانی که بناست نقش این دختران را بازی کنند اینکه کارگردان حتی تعارضات پدر و دختری متعلق به دهه هفتاد را همان طور و از همان نوعي مي بيند كه قبلاً به كرات در مورد اختلافات نسلي مربوط به دهه هاي پيش به كرات نشان داده شده، حاصلي جز ملال ندارد.
از آن بدتر اینکه کارگردان چون این نسل را نمی شناخته سعی کرده با قرار دادن دیالوگهایی نظیر اینکه “هیچکی خانواده آدم نمیشه” و “کنترل آدمو اذیت میکنه” فیلم را پیش ببرد که این هم به جای آن که فیلم را سمپاتیک کند آن را شعاری کرده است.
ربط بی دلیل داستان به ماجراهایی چون وضع خراب تولید یا کم کردن حقوق پرسنل پالایشگاه به دلیل تحریم و نمایش اخبار مذاکرات هسته ای از تلویزیون هم بیش از آن که به داستان عمق ببخشد همین روحیه شعاری را بیشتر می کند.
دخترک از چه چیز پدر می ترسد؟
فیلم درباره ترس دختر از پدر و تلاش دختر برای نه گفتن به پدر و تصمیم گیری برای خویش است اما چرا باید دختر از پدر بترسد؟ تصویرسازی که فرهاد اصلانی از پدر دختر ارائه داده کمترین دلیلی برای ترس از پدر ارائه نمی کند.
این پدری نیست که بخواهد با رفتارش دختر را از خانه براند. اتفاقا پدری است که وقتی حتی با تمرد فرزند روبرو می شود سعی می کند با آرامش با او برخورد کند. پدری که حتی در برابر طعنه های مدام خواهرش و پیش کشیدن حوادثی از گذشته باز هم آرامش خود را حفظ می کند.
پس دخترک از چه چیز پدر می ترسد؟
شاید دلیل رفتار دختر ترس نیست و بیشتر نوعی تمرد است. اما چرا این دختر که می داند پدرش آدمی نیست که رفتارهای ضربتی داشته باشد از واکنش پدر به این تمرد تا این حد واهمه دارد؟
این پرسشهای متنی را که کنار بگذاریم میرکریمی به یک سوال مهمتر باید پاسخ دهد و آن هم اینکه مخاطب هدف “دختر” چه کسانی هستند؟ مگر جز این است که این فیلم بناست قبل از هر کس مورد توجه دختران دهه هفتاد و والدین آنها قرار گیرد پس چرا کمترین نشانه ای از مناسبات چنین نسلی در فیلم نمی بینیم؟
فکر مخاطب آن طرفی را کرده اید؟
ميركريمي بخاطر بچه مسلمان شناخته شدن و پايبندي اش به نظام هميشه مورد انواع و اقسام حمايت هاي مادي و معنوي قرار گرفته پس نمي تواند فارغ از عقايدش، به شکل يك فيلمساز آن ور آبي در آيد و بي محابا پدر را به عنوان نماد سنت ها و نيز مردسالاري و فالوكراسي كاملاً بكوبد يا عصيان دختر جوان عليه پدر را كاملاً در جهت آنچه نفي خشونت مردانه و قيموميت پدر بر دختر و مرد بر همسر را كه از مذهب مي آيد نفي كند.
اما از ديگر سو با افول محبوبيت فيلمهايش در ميان مردم و منتقدين و رو نكردن يك فيلم با مضمون و ساختاري قابل توجه در اين سالها، مجبور است كه نگاه به آن سوي آب داشته باشد بخصوص كه وی از جمله چهره هایی است که عمدتا جزو گزینه های اصلی ارسال فیلم به اسکار خارجی زبان است.
پس وی بايد به آن سوي آبها هم توجه كند و دل به آن سو بدهد. اما نسخه فعلی با دیالوگهایی که ما می شنویم بعید است بتواند داوران آن طرفی را به درک درستی از فیلم برساند مگر آن که بعدتر برای ارسال فیلم به جشنواره های آن طرفی برخی دیالوگها تغییر کند یا در برگردان آنها به صورت زیرنویس اضافاتی صورت گیرد. در این صورت پازل مشكلات علت و معلولي داستان كه براي مخاطب اينجايي لاينحل است براي داور آكادمي كاملاً قابل فهم خواهد بود.
سال بعد فیلم اصغر فرهادی رو داریم که واقعا بعید بنظر میرسه که رقیبی برای فرستادن به اسکار داشته باشه…