سینماروزان: چند سالی میشود که فیلمسازی درباره لات و لوتها در سینمای ایران رونق گرفته و نه تنها این نوع فیلمسازی با بایکوت مدیریت دولتی مواجه نیست که سیاهه جشنوارههای دولتی اخیر را که کنار هم بگذاریم مواجهیم با ابراز ارادت عمیق ساختار دولتی سینما به این نوع آثار؛ آثاری که اغلب هم با حمایت سرمایهداران نورس تولید میشوند.
مهدی کرمپور کارگردان در یادداشتی به بهانه روز سینما به شدت به سیطره لمپنها بر سینمای ایران ایراد وارد کرده است.
متن اظهارات مهدی کرمپور را بخوانید:
روز ملي سينما يادبود خاطرهاي خاص نيست.
يك روز در تقويم سالانه است تا يادمان بماند كه سينماي ايران در بدترين و بهترين لحظات تاريخ معاصر ثبتكننده يا الهامبخش غمها و شاديهاي يك ملت بود؛ ملتي كه هويتش در لابهلاي فيلمهاي تبليغاتي، سر تيتر گزارشهاي تلويزيوني و تحريفهاي تاريخي مكتوب و شفاهي، گم ميشود.
مردماني كه هيچكس به درستي نميگويد كجاي تاريخ و جغرافيا ايستادهاند. گم شده و عصبي و خستهاند و سندي براي بودن و آيندهشان ارايه نميشود. كارچاقكنهاي داخلي و خارجي، پروپاگانداي آميخته به اغراض سياسي و اقتصادي را تجويز ميكنند.
روشنفكرانش به هجرت رفته يا منزوي شدهاند. شبهروشنفكران «هل من مبارز» ميطلبند و واژه مستعملش گويي به دشنام بدل شده. مانند هر ارزشي كه اينجا به ضد خود بدل ميشود. سالها پيش بيضايي گفته بود:«دركشور من روشنفكر نميميرد، نابود ميشود.» حالا معدود مركز باقي توليد محتوا و انديشه كه منشأ اثر بود و پايگاه مرجع و ملجا مردمي داشت جايگاه اجتماعياش به چالش گرفته شده است.
يك دهه است كه بعد از تمام دستاوردهاي ملي و جهاني سينماي ايران از بالا و پايين همه كلنگ به دست گرفتهاند تا مانند فيلم اجارهنشينها،خانه را از بيخ بازسازي كنند. لابد! از دست دادن حاتمي و فخيمي و كيارستمي و سمندريان و انتظامي و شكيبايي و معلم و سينايي و ديگران هر چند لاجرم اما بيجايگزين است. همين چند وقت پيش دوستي نوشته بود، فلاني كه مرحوم شده فيلم خاصي هم نساخته بود. خصوصي برايش نوشتم چقدر يك ملت بايد هزينه كند تا يك فيلمساز روشنفكر تاثيرگذار مانند او آشنا به هنرهاي تجسمي و اهل قلم و موسيقي و از تبار مستند و ايرانگرد پديد آيد و شاگردان زيادي تحويل جامعهاش بدهد. آيا فرهيختگي دستاورد كمي است؟ جايش چه كساني را آورديم؟ پشت در چه كساني را داشتيم كه اينچنين بيرحمانه به نقد آنان نشستيم؟
چرا لمپنها از سر و كول جشنوارههايمان بالا ميروند. در حقيقي و مجاز جولان ميدهند؛ روي سنها و بر مسندها؟ آن از مديريت فرهنگي دولتي و نهادهاي عمومي و حتي صنفي كه اينها را به جان هنر و فرهنگ كشور انداختهاند و قدر مينهند!!
آن هم از منتقدين و سينمايينويسان اغلب كانالهاي تلگرامي و اينستاگرامي كه در خدمت به پولهاي كثيف يكي براي اين و آن ديگري براي آن با هم مسابقه بيسوادي و بددهني راه انداختهاند و هر دوشابي را دوغ به خورد ملت چشم به دهان دوخته ميدهند. در بهترين حالت انگار در يك تفاهم جمعي نانوشته همه مقهور فرهنگ جعلي برساخته ارزان فروشانند.
تجربه تاريخي هم نشان داده كه حاكمان و سرمايه هميشه سر لمپنيسم به توافق ميرسند و آنچه البته به جايي نميرسد، فرياد است. سليقه جعلي شكل ميگيرد. مردم شيفته فيلمفارسي، مديران دلخوش به فيلمهاي پروپاگاندايي و منتقدين مقهور لمپنهايي با ظاهر متفاوت يا خريداري شده به تحسين فيلمهاي همسو و مطلوب مشغولند.
و ما به اندكي ادب محتاجتر بوديم… حتما!
و چقدر تلخ است كه در روز ملي سينما، در سالي كه دستخوش هجوم اين ويروس به همه اركان شخصي و عمومي هستيم و لابد بايد از جشن و اميد نوشت عاقبتمان مجال يكهتازي ويروسي مهلكتر است كه با كينه يا ماموريت به جان شادي و افتخار و خاطراتمان افتاده. آنقدر كه بخواهي عطايش را به لقايش ببخشي. چون مادري كه به وقت نيم كردن فرزند از آن ميگذرد.
به لسان قهرمان فيلم مسافر كيارستمي: تو اگر خياط باشي من لباس نپوشم بهتره! سياستمداران و سياستگذاران از هر طيف و دستهاي بايد ميدانستند كه با سينما، حال يك ملت ميتواند خوب باشد و اگر آنان نميتوانند در كار خود اين حال خوب را تسري دهند بهتر آنكه اينجا را به اهلش واگذارند. از دستكاري چهره زندگي مردم تا ساختن هنرمندان دستساز و سلبريتيهاي پوشالي به همراهي دهانهاي اجارهاي، نتيجهاي جز خشم فروخورده در كف خيابان يا اعمال مفرطش در فضاي مجازي دستاوردي نخواهند داشت.
آژير خطر فقر اقتصادي به صدا درآمده، چراغ قرمز فقر فرهنگي مدتهاست روشن است. از آن روزي كه تصميم گرفتند، كنش و همراهي مردمي با آن در كوتاهمدت به سخره و طعنه و در درازمدت به خشم و كينه بدل شود.
حجم مهملات سردرها و دكهها و بقاليها نيز نشان از آن دارد كه همكاران قديمي و نوآمده هم ابتذال را با آنها جشن گرفتهاند. بركشيدگان به ناسزا.
سينماي ملي ما امروز در خطر است. هجمهاي همهجانبه. از ويروس منحوس، مناسبات جهان جديد و البته اقتصاد كساد تحريم و بيلياقتي. اما در اين نقشه راه و ريلگذاري طراحي شده مهمترين آسيب همراهي همه به اهمال يا به قصد براي زودتر طي كردن اين مسير است! گويي اينجا هيچ چيز نبايد دوام داشته باشد. همه چيز براي كوبيدن است: از خاطره تا حال خوب. در جغرافيايي كه احتمالا تنها جايي است كه خانه پدرشان را حتما بايد خراب كنند و ما به نگهداري خاطراتمان دلخوشيم و به روشن كردن شمعي در تاريكي.
سينماي ايران تولدت مبارك.
هر چند براي ديگران فرزند ناخواسته باشي.
هر چند امروز مناسبتي نداشته باشد. همين يادآوري هم در اين وانفسا غنيمتي است.
كه در خانه اگر كس است، يك سخن بس است.