1

انتقاد رسانه اصلاح طلب از کارگردانی که دو بانوی بازیگر را به “کله اسب” بدل کرده!!

سینماروزان: حجم بالای آثاری که در سینمای ایران تولید میشود و عطش فراوانی که برای کارگردان شدن نزد جوانان وجود دارد سبب ساز آن میشود بخش عمده ای از محصولات سینمایی تبدیل به آثاری یکبارمصرف شوند که حتی یک نمای نزدیک دلپسند از بازیگران اصلی خود هم ندارند.

روزنامه اصلاح طلب “شرق” در تحلیلی با تأکید بر اهمیت زیبایی شناسی هنری در سینما از فیلمسازی یاد کرده که با عملکرد غلط خود دو بانوی بازیگر را به کله اسب شبیه ساخته.

متن تحلیل “شرق” را بخوانید:

می‌گویند روزی فیلم‌ساز تازه‌کاری نزد جان فورد -برخی هم معتقدند هاوارد هاکز- رفت و پرسید استاد، به نظر شما زیباترین و جذاب‌ترین نمایی که می‌شود گرفت، چیست؟ استاد در پاسخ گفت: «کلوزآپ؛ بروید و از چهره انسان کلوزآپ بگیرید» و به‌راستی سخن استادانه‌ای است؛ چون هیچ چیزی باشکوه‌تر و گویاتر از چهره انسان نیست؛ به‌ویژه هنگامی که در نمای بسته یا همان کلوزآپ خودمان قرار گیرد؛ چون همه احساس و عواطف انسان‌ها در چهره‌ آنها متجلی می‌شود. اینکه می‌گویند قلب یا همان دل، محل تجلی عواطف است، حرف بی‌خودی است؛ وقتی کسی عاشق، غمگین، شادمان و… شود، از چهره‌اش پیداست نه از قلبش که زیر انبوهی استخوان، پوست و لباس پوشیده شده است. اینها را گفتم تا برسم به همان پیشنهاد استادانه، یعنی زیبایی‌شناسی کلوزآپ.

به‌تازگی فیلمی دیدم به نام … که شخصیت‌های اصلی‌اش دو دختر جوان بودند با بازیگری … و …؛ آدم می‌ترسد از کسی نام ببرد، مبادا دیگر کسی سراغ این بازیگران نرود و آنها مدعی شوند باعث و بانی بی‌کاریشان صاحب این قلم (کیبورد) بوده است.

چندباری این ماجرا برایم اتفاق افتاده است؛ یک بار فیلم‌ساز جوانی در پی یادداشتی که بر فیلمش نوشته بودم، با من تماس گرفت و گفت حالا پاسخ گرسنگی من و خانواده‌ام را تو می‌دهی؟ عجب قلم مؤثر و پرنفوذی داریم ما نویسندگان و خود نمی‌دانیم؛ به این فقره می‌گویند «جیب خالی و پز عالی». باری!

فیلم‌ساز جوان ما در فیلم یادشده، پی‌درپی از این دو بازیگر خوب که صورت کشیده‌ای دارند، کلوزآپ گرفته است، بدون آنکه زاویه مناسبی برای نمایش این صورت‌های کمی‌کشیده انتخاب کند و نتیجه‌اش شده است کلوزآپ‌هایی که اغلب غیرقابل‌تحمل‌اند؛ چیزی شبیه کله اسب و این ربطی به زیبایی و زشتی صورت ندارد؛ بلکه اتفاقا هر دو بازیگر از وجاهت منظر برخوردارند. این به نحوه نگاه‌کردن ما ربط پیدا می‌کند که قدما فرموده‌اند لیلی را باید از دریچه چشم مجنون دید؛ این چشم مجنون، همان زاویه درست و شکیل است.

هم‌سن‌و‌سال‌های من یادشان هست بازیگرانی را که صورت نه‌چندان زیبایی داشتند، اما در روزگار خود بسیار محبوب بودند. یکی چارلز برانسون آمریکایی و دیگری ژان پل بلموند که هر دو صورتی دفرمه و به‌اصطلاح عوام کج‌و‌کوله داشتند، اما روی پرده دلنشین و جذاب می‌نمودند؛ چون کارگردان‌هایی که با این دو کار می‌کردند، لابد می‌دانستند صورت آبله‌روی برانسون و لب‌و‌لوچه آویزان بلموند ممکن است باعث اشمئزاز تماشاگر شود؛ بنابر‌این با مطالعات عمیق به این نتیجه رسیده بودند که از چه زوایایی این دو کله ناموزون و نازیبا را روی پرده بزرگ سینما بیندازند تا تماشاگر زشتی و کج‌وکولگی آنها را نبیند و البته در کنار این تمهید تکنیکی، باید از عنصر عادت هم یاد کرد. اگر دقت کرده باشید، اغلب رجال سیاسی و غیرسیاسی که شب و روز تصویرشان در رسانه‌ها به رخ تماشاگران کشیده می‌شود، چهره‌هایی نامتوازن و بدریخت دارند؛ یکی چشمانش فلان است و دیگری بینی‌اش چنان است و قس‌علی‌هذا؛ ولی از بس تصویرشان را می‌بینم، کم‌کم عادت می‌کنیم به اینکه زشتی‌ها و نواقص موجود در وجناتشان را نبینم و فکر کنیم خیلی هم بد نیستند و کم‌کم خوشمان هم بیاید، این خاصیت تصویر است که فریب می‌دهد و حقنه می‌کند.

بر فیلم‌سازان جوان واجب است پیش از ساختن نخستین فیلمشان، یک دوره زیبایی‌شناسی کلوزآپ را از راه دیدن آثار کلاسیک سینما بگذرانند تا تماشاگر آثارشان هنگام دیدن نمای درشت شخصیت‌ها روی پرده یا قاب تلویزیون، دچار چندش نشود.