سینماروزان: در بحبوجه دوقطبی پیش آمده میان نوید محمدزاده-جواد عزتی در ماجرای سفارش نقد پولی، روزنامه کیهان به انتقاد از بازی جواد عزتی در فیلم “خورشید” پرداخت.
آرش فهیم منتقد و روزنامهنگار در روزنامه کیهان با مرور نقاط قوت و ضعف فیلم “خورشید”، بازی نابازیگران را بهتر از بازیگران حرفهای دانسته و بازی جواد عزتی را هم از “ضعیفترین بازیهایش” قلمداد کرده.
متن نقد آرش فهیم را به نقل از “کیهان” بخوانید:
«خورشید» را میتوان بازگشت به خویشتن مجید مجیدی در سبک و سیاق کارگردانی دانست. مجیدی نشان داده که برخلاف بسیاری از سینماگران مطرح و نامی جهان، با بودجه هنگفت و سلبریتیها و فنسالاران نخبه و بیگ پروداکشن نمیتواند فیلم خوب بسازد. او با فطرت و احساس کار میکند و با تکیه بر دنیای درونی خودش، شاهکار خلق میکند. مجیدی بیش از بودجه، با شور و عشق فیلم میساخته و اتفاقا با نابازیگران بهتر از ستارهها کار میکند؛ چون آنها هم با سرشت و طبیعت خودشان جلوی دوربین حاضر میشوند، نه به خاطر زد و بند و توقعات مالی و جایزه و… دقیقا مثل «بچههای آسمان» که بدون هزینه نجومی و بازیگر و پروداکشن اما با درد و حس و تلفیق ذوق و تکنیک، به شاهکاری بیبدیل تبدیل شد. همچنانکه «رنگ خدا»، «باران» و «پدر» ماحصل عرقریزان روحی و فکری فیلمساز بودند. ازقضا کماقبالترین آثار مجیدی، آنهایی هستند که با بازیگران و عوامل مطرح داخلی و خارجی و یا پروداکشن عظیم ساخته شدند.
مجید مجیدی در دهمین فیلم خودش هم به محاکات و کشف گوهر وجود انسان پرداخته است. فیلمسازی که در همه آثارش روایتگر شکوفایی بشر از ورای رنجهای جانکاه است، این بار هم شخصیت اصلی فیلمش را تا عمق سیاهی میبرد اما در نهایت روشنایی را هویدا میکند. «خورشید» نیز راوی درخشش در دل تاریکی است.
یکی از ویژگیهای خاص اغلب فیلمهای مجیدی ازجمله «خورشید» این است که بدون اطوارهای معناگرایانه و در قالبی کاملا واقعگرا و در بستر کشمکشهای اجتماعی، ترسیمکننده معنویت و اخلاق هستند. کودکان کار، سوژه این فیلم است؛ همانهایی که همه ما در گوشه و کنار یا وسط معابر عمومی هر روز میبینیم، اما در این فیلم، زندگی برخی از آنها واکاوی شده است. از طرفی، کوششهای خیرخواهانه برای رسیدگی به این قشر آسیبدیده هم در قالب یک مدرسه غیرانتفاعی برای کودکان کار، هدف فیلم قرار گرفته. در این بین، شخصت اصلی فیلم که پسری پرشر و شور است، از یک گنج پنهان در زیر ساختمان مدرسه خبردار میشود و هر روز به حفر تونلی برای یافتن گنج میپردازد و… هرچندکه این فیلم ازمسائل روز جامعه فاصله دارد؛ بازنمایی کودکان کار در «خورشید» بدون نگاه عمیق اجتماعی و توجه به مناسبات منجر به معضلات این بچهها شده است. برخلاف فیلم «بچههای آسمان» که بدون شعارزدگی و در متن درام، به یک سند تصویری از تهران در اواسط دهه ۷۰ تبدیل شده است. اما «خورشید» فاقد این مزیت است.
«خورشید» نیز همچون فیلمهای قبلی مجیدی، پیونددهنده باطن آدم با ظاهر عالم است. در این آثار، برخلاف فیلمهای شبه روشنفکرانه، مسئله «تنهایی انسان معاصر»، بهانهای برای سادیسم و مازوخیسم نیست، بلکه ابزاری برای عبور از خود و وصل شدن به ذات هستی و چشمه حقیقت است. در «خورشید» نیز مانند دیگر فیلمهای مجیدی، ابتلائات مادی و روزمره انسان، آزمونی برای جلا یافتن قلب است. دنیای سیاه و دردناک فیلم، بستری برای رسیدن به درکی تازه از زندگی میشود؛ جهد و کوشش نوجوان محوری فیلم در حفاری تونل زیرزمینی به نیت یافتن گنج، استعارهای از زندگی روزمره بسیاری از ماست که در شرایط امروز در تقلای رفع مایحتاج و بعضا زیادهخواهیهایمان، حقیقت زندگی را فراموش میکنیم و وقتی سرمان به سنگ میخورد که به هیچ میرسیم! «خورشید» واقعیت زندگی ما را روشن میکند و این فرصت را به ما میدهد تا خودمان را در پرتو این فیلم ببینیم.
آنچه به آثار مجیدی تشخص بخشیده این است که عرفان در فیلمهای وی در عزلت گزینی و خاموشی نیست، بلکه با نقد اجتماعی نیز همراه است. اوج این رهیافت در «بچههای آسمان» پدیدار شد. در «خورشید» هم هر چند بخشی از داستان در دل زمین اتفاق میافتد اما فیلمی آسمانی است و از مسیر پرداختن به رنجهای طبقات محروم و دردکشیده، راه رستگاری را میجوید. این فیلم، نه به بهانه پرداختن به معضلات اجتماعی، معنویت را فراموش میکند و نه به بهای معنا و معرفت، چشم بر کژتابیهای اجتماعی میبندد. اساسا در جهان بینی انقلاب اسلامی، مبارزه اجتماعی و عدالتخواهی و هواداری از حقوق مظلومان و مستضعفان، خودش یک سلوک عرفانی محسوب میشود. سالکی میتواند ره به حقیقت ببرد که در متن جامعه و تضادهای اجتماعی هم حق را دریابد.نمود اصلی این مفهوم، فیلمهایی چون «خورشید» هستند.
خورشید، نمونه یک فیلم استاندارد است. فیلمی که هم قصه دارد، هم طراحی صحنه و موسیقی و هم دکوپاژی که درمجموع، موجب خوش ساخت به نظر رسیدن فیلم شده است و از همه مهمتر، نابازیگرانی که در فیلم میدرخشند. نابازیگران حتی از بازیگران حرفهای فیلم «خورشید» جلو زدهاند. صفر محمدی و سایر بچههایی که به عنوان کودکان کار و خیابان در فیلم به نمایش درآمدهاند، از جواد عزتی و طناز طباطبایی بهتر نقشآفرینی میکنند؛ درواقع، به خوبی از آنها بازی گرفته شده است. جواد عزتی که در جشنواره سی و هشتم فجر، فیلمهای متعددی را بازی کرده و لایق نامزدی هم بوده، یکی از ضعیفترین بازیهای خود را در این فیلم ارائه داده است! علی نصیریان اما همچنان خوب و تماشایی است و نشان میدهد که دود از کنده بلند میشود.
صحنههای حفر تونل زیرزمینی در فیلم «خورشید» استادانه طراحی و اجرا شده است و نشان از کارگردانی پخته فیلم دارد. قطعا به تصویر کشیدن چنین صحنههایی کار دشواری است، اما در این فیلم، واقعی و باورپذیر است. به همین دلایل نیز با وجودی که «خورشید» داستان و حادثه کم دارد، نقاط عطف تأثیرگذاری هم ندارد، روایتش نیز یکدست و استخوان دار نیست، اما به خاطر همین استحکام در بازسازی صحنهها و استفاده تمیز از نابازیگران، تا پایان قابل دیدن است و مخاطب را خسته و کسل نمیکند.
هر چند که «خورشید» همانطور که گفتیم، یک شاهکار نیست و در کارنامه کارکردانش یک متوسط محسوب میشود. بزرگترین مشکل فیلم، ضعف شخصیت پردازی قهرمان فیلم است. این نوجوان که فقط میدانیم کودک کار است، اما شناسنامه و هویت خاصی ندارد! برخلاف علی در «بچههای آسمان» که در قامت یک قهرمان ظاهر میشود و از اول تا آخر فیلم، دل مخاطب را با خودش میبرد اما در این فیلم، قهرمان وجود ندارد؛ شخصیت محوری فیلم، آنچنانکه باید و شاید در دل تماشاگر فیلم جا نمیگیرد.
مسئله مهمتر، ضعف فیلمنامه است؛ هر چند که چارچوب اصلی داستان درست است و تقریبا منطق درام و روایت در آن جاری است. اما اتفاقات مهم و راهبردی فیلم باید بیشتر چکشکاری میشد. مثلا رفتن به زیرزمین و حفر زمین توسط نوجوان، باید ملتهبتر میشد. باید اضطراب لو رفتن ماجرا، حساسیت بیشتری در فیلم پیدا میکرد که نکرده. ماجرای مادر این نوجوان نیز در فیلم جا نیفتاده است. اینکه مادر پسر، به خاطر سوختن فرزند قبلیاش روانی شده و در تیمارستان بستری است، یک داستانک جدا از روایت اصلی فیلم است و در متن فیلم ننشسته است. اصلا به این پسر نمیآید که چنین مادری داشته باشد!