این هم حرفهای ابوالفضل جلیلی که از جمله دستاوردهای سینمای گلخانهای است⇐نام بیژن بیرنگ را بر فیلم اولم نزدم چون فکر کردم او شاکی خواهد شد!!/مقصودلو گفت، ابوالفضل بیسواد! پاشو بیا خانه ما که کمی شعور یاد بگیری!!/احمد محمود بهخاطر دزدی دیالوگ، میخواست در گوشم بزند!!/نصرت کریمی پرسید از کدام کار من خوشت میآید و من گفتم از صدای شما!!/اگر وزیر ارشاد بودم، به اپوزیسیوننمایان میگفتم به هر که میخواهید فحش بدهید و به بچه مسلمانها میگفتم شما هم جواب این فحشها را دهید!/”یک داستان واقعی” کاندیدای شیر طلایی ونیز بود که ضرغامی گفت باید سریع جشنواره را ترک کنید!!/یک داور اروپایی به من گفت برخی فیلمسازان ایرانی گمان میکنند ما احمقیم و با گذاشتن فقرهای خیالی در فضای ایران، به آنها جایزه میدهیم!
سینماروزان: اظهارات بیژن بیرنگ علیه ابوالفضل جلیلی و طرح این مدعا که فیلمنامه “میلاد” را او نوشته ولی جلیلی نامش را کنار فیلمنامه نیاورده(اینجا را بخوانید) مجالی شده برای پاسخ ابوالفضل جلیلی و البته طرح مباحثی درباره سينما.
جلیلی که ازجمله فیلمسازان رشدیافته در سینمای گلخانهای دهه شصت است به روزنامه فرهیختگان گفت: من وقتی اولین فیلم بلندم که “میلاد” بود را میخواستم بسازم، چون قبل از آن فیلم کوتاهی ساخته بودم که آقای بیرنگ سناریوی آن را ساخته بود، با ایشان آشنا بودم و اول سراغ خودش رفتم. بیرنگ نویسنده بسیار خوبی است و بهعلاوه فوقالعاده انسان دوستداشتنی و شریفی هم هست. منتها نمک او با نمک من جور نبود. فیلم کوتاهی که ساخته بودم و فیلمنامهاش را ایشان نوشت، مطرح شد و جایزه هم گرفت، اما سکانسهایی داشت که من میگفتم این صحنهها لوس است. حالا فیلم بلند میخواستم بسازم.
جلیلی اظهار داشت: من داستانی را تعریف کردم و به آقای بیرنگ دادم که آن را سناریو کند. بعد این سناریو را خواندم و دیدم به دل من نمینشیند. مخصوصا صحنههای سیاسی جالب نشده بود. مثلا صحنههایی داشت که ساواک میریزد و پدر یک بچه را دستگیر میکند، اینها را یکجور طنز نوشته بود. او خیلی خوب نوشته بود، ولی به سبک من نمیخورد. من ایراد گرفتم و اصلاحاتی را خواستم. آن زمان زیر نظر گروه کودک بودیم و بیشتر، آنها درباره کار تصمیم گرفتند. گفتم من از این، فیلمنامه دیگری درمیآورم و تغییرات زیادی در آن دادم. چون این فیلمنامه تغییر کرد، گفتم اگر اسم او را بنویسم، این آدمی است که تجربه دارد و من بار اول است که کار میکنم؛ حتما شاکی خواهد شد که این فیلمنامه من نیست، چرا روی فیلم مزخرفت اسم من را گذاشتی؟ البته سناریو 70 درصد تغییر کرده بود.
جلیلی تاکید کرد: الان که حرفهای شدهام میدانم که باید اسم او را جزء نویسندگان مینوشتم. آن زمان نمیدانستم باید چه کار کنم. من آن زمان گفتم که داستان را عوض کردم و ایشان گفت به من ربطی ندارد، هرکاری کردید مشکلی نیست. بعدا این فیلم پخش و استقبال شد. او هم یکروز به شوخی گفت خوب ساختید و اسم من را ننوشتید. گفتم مگر باید مینوشتم؟! من واقعا نمیدانستم باید اسم او را بنویسم. ولی فیلمنامه واقعا متفاوت شده بود. به هرحال به ایشان حق میدهم، البته این عمدی نبود و هدف این نبود که بگویم فقط خودم کار کردم. من آن زمان حتی خجالت میکشیدم بیان کنم کارگردان هستم. اگر فیلم را دیده باشید نوشتهام کارگردان جلیلی!
جلیلی درباره مواجهه با احمد محمود نویسنده سرشناس گفت: شبی بهمن مقصودلو که منتقد فیلم است، به ایران آمده بود و من را به خانه خود دعوت کرد. با من همیشه اینطوری صحبت میکرد؛ ابوالفضل بیسواد! امشب چند نفر میآیند خانه ما. پاشو بیا اینجا که یک کمی شعور یاد بگیری! آن شب احمد محمود آنجا بود. من آقای احمد محمود را خیلی دوست دارم و بهنظرم قویترین رماننویس است. فضای خوبی بود و همانجا از من پرسید کارگردانی را میخواهم پیدا کنید که دیالوگهای سکانسی از فیلم او از داستان همسایههای من دزدیده شده است و او نه اسم من را نوشته، نه حتی از من اجازه گرفته است. اسم فیلم را پرسیدم. بعد از توضیحاتی که داد متوجه شدم منظورش من هستم. چندتا دیالوگ فیلم را از احمد محمود برداشته بودم؛ چون دیالوگنویسی من بسیار ضعیف است. به او گفتم اگر این کارگردان را ببینید چه کار میکنید؟ گفت محکم در گوش او میزنم. گفتم در گوش من بزنید چون کارگردان کار من هستم.
جلیلی ادامه داد: بعد گفتم من آن زمان بچه بودم و خجالت میکشیدم بگویم من قسمتی از دیالوگ داستان شما را برداشتم. از فیلم من تعریف کرد و همین زمینه رفاقت ما را فراهم کرد. همان شب که با احمد محمود بودم به من گفت با افراد دیگری که اینجا هستند صحبت کنید شاید از آنها هم چیزی برداشته باشید.
این کارگردان افزود: همان شب من با آقای نصرتالله کریمی صحبت کردم. وقتی حرف میزد، خیلی صدای او زیبا بود. به من گفت از شما خوشم میآید. گفتم من هم از شما خوشم میآید. پرسید از کدام کارهای من خوشت میآید که گفتم همینجا که دیدمتان، وقتی صحبت میکنید از صدای شما خوشم میآید! اتفاقا ظرف نیمساعت فضا خودمانی شد. از آقای کریمی چیزی برنداشته بودیم.
جلیلی با تاکید بر اینکه ساخت فیلمهای تلخ فقط برای بچههای مستقل، ممنوع است، گفت: آنها که اسپانسرهای مهم و معروف دارند و تهیهکنندههایشان خودی است هرچه تلختر بسازند، مجوز میگیرند ولی ما بیخودی هستیم. فرض کنید یکی از همین آدمهای مهم دولتی فیلمی بسازد و فیلم او صحنههایی داشته باشد، درحالیکه اگر فیلم من باشد مرا بیرون میکنند. آنها میگویند آن باید پخش شود و قبول میکنند و این رانت و پارتیبازی است.
جلیلی تاکید کرد: این مشکل مملکت است، مشکل افراد نیست. اگر من وزیر ارشاد جمهوری اسلامی بودم، به اپوزیسیوننمایان میگفتم هر فیلمی میخواهید بسازید و به هر که میخواهید فحش بدهید. آن وقت به بچه مسلمانها -که خود را جزء آنها میدانم- میگفتم شما هم جواب این فحشها و ابهامات را بدهید. فیلمی بسازید که تماشاچی بگوید حرف شما درستتر است.
ابوالفضل جلیلی با طرح مدعایی پیرامون جشنواره ونیز گفت: ما فیلم “یک داستان واقعی” را ساختیم و بهقدری مورد استقبال قرار گرفت که به ونیز رفتیم و کاندیدای شیر طلایی ونیز شدیم، منتها آن زمان آقای ضرغامی معاونت سینمایی بود. وسط جشنواره به آقای طالبزاده- که همراه من بود- گفت باید سریع جلسه را ترک کنید. ما آمدیم و فیلممان هم از جشنواره جدا افتاد ولی بهترین استقبالی که از فیلمهای من شده، همین فیلم “یک داستان واقعی” بوده است!
جلیلی با اشاره به ارتباطش با ضرغامی بیان داشت: من ضرغامی را دوست دارم و زمانی با هم بچهمحله بودیم ولی کلا یکباره حرکات اینچنینی میکنند، چون ضرغامی بود، نمیخواهم بیان کنم!
ابوالفضل جلیلی با انتقاد از سیاهنماییهای تصنعی برخی آثار جشنوارهای گفت: من در فستیوالی خارجی داور بودهام و فیلمی از ایران برای کارگردان معروفی آمده بود. یک داور اروپایی به من گفت برخی فیلمسازان ایرانی گمان میکنند ما احمقیم و با گذاشتن فقرهای خیالی در فضای ایران، به آنها جایزه میدهیم! الان همه، همهچیز را میدانند، درمورد هر کشوری در اینترنت جستجو کنید، همهچیز را میفهمید و همه همدیگر را میشناسند و این طور نیست که بشود با سیاهنمایی، جایزه را گدایی کرد! بهتر است فیلمسازان ایرانی به اصل سینما رجوع کنند و نه ایدههای نخنما.