1

بر کیومرث پوراحمد چه گذشت از #پرونده_باز_است تا #ویلای_ساحلی!؟

سینماروزان/حامد مظفری: #کیومرث_پوراحمد در سال‌های انتهایی عمر خویش سعی زیادی کرد علیرغم عوض شدن بازی ارگان‌ها همچنان فیلم بسازد و در دور فیلمسازی بماند و فارغ از ساختار، سوژه هایی برای آثار آخر خود تدارک دید که از سوءرفتارهای والد-مولود تا فسق والده و درنهایت قصاص نوجوان، سوژه‌هایی خط قرمزی بودند. او با کمک علی قائم‌مقامی تهيه‌کننده فیلم‌های آخرش که از مدیران تولید باسابقه بود، با حداقل ممیزی برای آثارش پروانه گرفت و آنها را ساخت ولی نه جشنواره های فجر با او مهربان بود و نه ساختار پخش و…

البته همین ماندن در دور فیلمسازی بود که باعث شد چندین بار وعده حمایت از تولید سریال را به او بدهند ولی چون بازی شبکه های سفارش دهنده هم عوض شده بود و پوراحمد تن به این بازی‌ها نمی‌داد نتوانست حتی فصل دوم همان سریال مخاطب‌‌پسند #سرنخ را تولید کند ولی او تا روزهای انتهایی عمر درگیر فیلمسازی بود و آخرین فیلمش در جشنواره مهجور فجر۴۱ هم به نمایش درآمد ولی متاسفانه ورای بایکوت پوراحمد حتی برخی بازی های خوب فیلم و ازجمله بازی علی باقری و چند نوجوان اصلی فیلم نادیده گرفته شد.

این روزها فیلم آخر پوراحمد #پرونده_باز_است به اکران آنلاین رسیده و تازه برخی فهمیده اند رجوع پوراحمد به فضاهای نوجوانانه سابقش در بطن سوژه ای خط قرمزی، فیلم قابل تحملی ساخته.

در سوی مقابل فیلم یکی دیگر از فیلمسازان رشد کرده در بعد از انقلاب یعنی کیانوش عیاری با عنوان #ویلای_ساحلی نیز روی پرده رفته؛ فيلمي که علیرغم خستگی در دکوپاژ باز فرازهایی دارد مثل همان ورود کیومرث پوراحمد در نقش خودش در فیلم که نبض تازه ای به انتهای فیلم می‌دهد و ای کاش عیاری این تکه را جلوتر می‌آورد و داستان پردازی را حول یک فیلم در فیلم پیش می‌برد تا دوز کمدی از نوع سیاه، بیشتر هم شود.

آنچه در قیاس نگاه پوراحمد در کارگردانی پرونده باز است با بازیگری در ویلای ساحلی می‌بینیم نوعی نگاه عاقل اندر سفیه است؛ نگاه کنید به آنجا که پوراحمد بعد از پسند کردن ویلای اجاره ای دو شارلاتان، سرش را پایین میندازد و می‌رود و فقط به دستیار، اشاره ای گذرا می‌کند که یعنی شد شد، نشد نشد!

این فلسفه زور نزدن برای تغییر سرنوشت در پایان پرونده باز است هم محسوس است و آن دست‌نوشته پوراحمد که بیخیال ذبح فیلم در فجر، به فکر نجات حتی یک نوجوان از قصاص باشید نیز شاهد مثال.

راز انتحار!
راز انتحار!

بعد از انتحار پوراحمد فراوان متل و مثل و خاطره و کاریکلماتور و حدیث نفس و… درباره علت مرگ عنوان شد و حتی منتقدنمایانی که روزگاری روی گرده پوراحمد کلی یارانه کاغذ و ویژه نامه های کیلویی و… به بدن زدند اما این اواخر حتی نوشته‌هایش را چاپ نمی‌کردند نیز شدند عاشقان مرام کیو!
ولی هیچ کس نگفت پوراحمد اگر می‌ماند چه میشد؟ وقتی حتی بعد از مرگ و هنگام اکران سینما یا اکران آنلاین، یک مدیر پیدا نشد که پنج بیلبورد برای معرفی آخرین یادگاری او تخصیص دهد؟؟ پوراحمد اگر می‌ماند و این ناملایمات را میدید، چه می‌کرد؟ احتمالا پوزخندی می‌زد و می‌رفت سر سوژه بعدی!

همین دیگر! گاهی دانستن راز و رمز حیات بیشتر از کشف رمز انتحار، موثر است البته اگر در انتظار انتحار بعدی نباشیم!