1

بیتا فرهی باپرنسیب یا بیتا فرهی تندیس‌شده در موزه سینما؟!

سینماروزان/حامد مظفری: رونمایی از تندیس بیتا فرهی -چرا تندیس و نه سردیس؟-در موزه سینما آن قدر واکنش های مختلف در فضای بی سانسور اجتماعی رقم زده که خود گواه است بر کیفیت عملکرد اما…

 

همه جای دنیا وقتی میخواهند سردیس از مشاهیر بسازند تکیه می‌کنند بر شمایل مهمترین محصول آن چهره ماندگار. برای بازیگران سینما نیز بیشتر سردیس‌ها را با گریم فیلم‌ کالت‌شان می‌سازند.

 

بیتا فرهی به عنوان یک بازیگر باپرنسیب مورد خوبی بوده برای تجلیل توسط موزه سینما ولی یک بیتا فرهی بود و یک کاراکتر مهشید در فیلم “هامون” داریوش مهرجویی.

 

بیتا فرهی بارها در محافل بیرونی با گریم های مختلف و با مدل موهای مختلف عمدتا اکستنشن ظاهر شد ولی اولویت باید با مهشید باشد. باید مهشیدِ هامون را سردیس می‌کردید نه فقط تلاش عجولانه برای ساخت تندیسی که نه یادآور مهشید است و نه یادآور پرنسیب بیتا فرهی.

 

دوستان چرا سراغ شمایل میانسال بیتا فرهی رفتند و آن هم با فیزیکی فیتنس‌طور و با پوششی که کمتر سنخیتی با آن شمایل شیک و وزین و باوقار بیتا فرهی دارد؛ چرا بیتا فرهی با این پوشش و با این انگشتر و آن کفش!؟ اگر می‌خواهید سردیس پروانه معصومی را بسازید حتما باید عاطی(آتی‌)رگبار باشد یا سردیس مژده شمسایی باید گلرخ‌سگ‌کشی باشد یا سعید راد باید علی‌خوشدست‌تنگنا باشد و هادی اسلامی باید نوریِ سرب باشد، فرامرز صدیقی باید بازپرس تیغ و ابریشم باشد یا حاج‌آقای مارال، پرویز پرستویی یا رضا مارمولک یا کاظمِ آژانس شیشه‌ای یا فرهاد اصلانی باید ابن‌زیاد مختارنامه باشد یا کیانیِ زندگی خصوصی یا فریبرز عرب‌نیا باید سلطان باشد یا مختار، نوید محمدزاده باید شاهینِ مغزهای کوچک زنگ‌زده باشد و…

 

شخصا خرسندیم که موزه سینما با مدیریت مجید اسماعیلی -برخاسته از عصرجدید و متکی بر کلیدواژه سواد رسانه ای و مطلوب طیفی ارزشی که می‌خواهند تر و تمیز و پالوده باشند- توانست موزه سینما را از محفلی که اقدام به حذف آثار مخاطب‌پسند از اکران در سینماهای مستعمل خود می‌کرد و نسخه کوچک‌شده پسا۸۸ حوزه هنری شده بود به جایی برساند که تندتند برای چهره ها بزرگداشت می‌گیرد و سعی دارد آن تصویر پایداران بر هنرِ ارگانی را از خود دور کند و خوش‌شانس بود که در این تلاش سپیده حیدرآبادی را به عنوان مدیر روابط عمومی دارد که دغدغه‌های خبرنگاریش، او را سوق می‌دهد به رهایی از تکرار و گریز از کار کارمندی و اقداماتی که هرچه باشد بهتر از پشت‌میزنشینی و بطالت است اما ای کاش همین ساخت و ساز تندیس هم پالایش شده و به سمت بهبود رفته و طبق یک برنامه جامع و البته با لحاظ نظرات فهمیدگان سینما باشد و نه صرفا توجه به نظرات جماعتی که قبل از اسماعیلی هم دور مدیران موزه می‌پلکیدند بلکه اجرای نشستی یا ضبط ناشیانه یک گپ بی‌خطر سهم‌شان شود. مصداق؟ دقت کنید بر گفتگوهایی پرنکته و پرتیتر که توسط مسعود نجفی به‌عنوان یک روزنامه‌نگار باسابقه انجام شده با جماعتی که در کل عمرشان گفتگو نگرفته‌اند و حالا می‌خواهند با برند موزه، دیده شوند. اگر همان تاریخ شفاهی مسعود نجفی امتداد می‌یافت و لااقل خودش مدیر این گفتگوها می‌شد و یک مجری با اعتماد به نفس دربرابر مهمان قرار میگرفت بازخورد رسانه‌ای همین تاریخ شفاهی به مراتب بیشتر نمی‌شد؟

 

راه فعلی موزه، درست است ولی موزه اولا در همه برنامه‌ها از یادبود تا تقدیر و تاریخ شفاهی باید به دنبال کسب نظرات و همکاریِ افراد دغدغه‌مند سینما برود و ثانیا تا میتواند برای زندگان بدردبخور و صاحب حرف سینما برنامه های انتقال تجربه شکل دهد. مجیزگویان اگر کارکرد داشتند آنتن های رادیو و تلویزیون را از کف نمی‌دادند و آویزان موزه و اصطکاکی دربرابر برنامه‌های ظاهرا اصلاحی موزه نبودند.

حامد مظفری منتقد سینما
حامد مظفری منتقد سینما