سینماروزان/احمد محمداسماعیلی: سینما با بزرگانش معنا و مفهوم می گیرد و این بزرگان سینما هستند که با امضای شخصیشان پای فیلمی که خلق کرده اند باعث اعتبار و وجهی سینمای یک کشور میشوند. اینگمار برگمان با آثار خاصش شد نماد سینمای سوئد. فیلم های سرخوشانه و جذاب فلینی شد نماد ایتالیا و فیلم های خاص و مفهومی گدار و ملویل شد نماد سینمای فرانسه و…. در سینمای ایران هم پنج شش نماد و نشانه هستند که متاسفانه در سالهای اخیر یا به حاشیه رانده شدند مثل ناصر تقوایی و یا جلای وطن کردند مثل بهرام بیضایی و البته همین انزوا بود که سطح کیفی سینما و تئاتر و تلویزیون را به موازات هم کاهش داد.
محسن اورنگ از دستیار کارگردانان و مدیران تولید باسابقه سینما و تلويزيون با بیان مطلب فوق به سینماروزان گفت: در هر سیستم و جریان هنری و فرهنگی پوست اندازی و جایگزینی تا حدودی طبیعی است و این تغییر نسل اجتناب ناپذیر است ولی متاسفانه نسل خالق سینمای ایران کامل و بایسته نتوانستند تجربیات و دانششان را به نسل بعد به خصوص در قالب تولید فیلم های ماندگار ارائه کنند.
وی ادامه داد: متاسفانه امثال بیضایی و تقوایی در اوج دوران کاریشان گرفتار بدبینی مدیران شدند و ساخت فیلمهایشان بارها به تعویق افتاد و یا با عدم تولید روبه رو شد. معتقدم به شایستگی نتوانستیم از دانش و هنر فیلمسازی این بزرگان بهره ببریم. در مقطع فعلی هم سن و سال اغلب این بزرگان بالای هفتاد سال است و شرایط تداوم فیلمسازی برایشان دشوار به نظر می رسد به خصوص که ارگان های حامی تولید هم اصلا برایشان کسوت، مهم نیست و افتخار میکنند به تولید فله ای کارگردان و اخیرا تهیهکننده!
محسن اورنگ که در پیش تولید دو پروژه ناتمام چای تلخ ناصر تقوایی و چه کسی رئیس را کشت بهرام بیضایی حضور داشته، درباره نقش مدیران بادانش برای جلب بزرگان سینما گفت: مدیر فرهنگی باید جایگاه خاصی برای دانشمندان سینما قائل باشد و از خواسته های آنها واهمه نداشته باشد. خواسته های این بزرگان به نظرم معقول و در چارچوب حرفه ای و تفکرات خودشان در حوزه فیلمسازی بوده و در نتیجه اگر خارج از تفکراتشان به آنها امر و نهی بشود تا فلان کار را انجام دهند و یا بهمان کار را انجام ندهند طبیعی است که رفتاری غلط است چون آنها طفیلی نیستند و زیر بار چنین شرایطی نمی روند.
وی ادامه داد: بگذارید ساده و مصداقی بحث کنم. موقعی که داریوش مهرجویی قبول کرد در تفکراتش تغییراتی بدهد حاصلش شد نارنجی پوش یا آسمان محبوب که چون کاملا در چارچوب تفکراتش نبودند فیلم های موفقی از کار در نیامدند در نقطه مقابل بهرام بیضایی به چنین خواسته هایی تن نداد و جلای وطن کرد. ناصر تقوایی هم به این شکل دچار چالش شد و منزوی گشت. خسرو سینایی هم در اواخر عمر بارها شاهد بودم قصد داشت فیلم مورد علاقه اش -قطار لهستانی- را بسازد اما امکانات و سرمایه در اختیارش قرار نگرفت و پیشنهاد ساخت کاری مطابق با سیاست های خودشان را دادند که تبدیل شد به یک مستند توریستی و به عنوان سینماگری که کنار این چهره ها تلمذ کردم بسیار متاسفم که دوران طلایی یک نسل پویا و متفکر و صاحب سبک بدون خروجی مشهود در سینما سپری شد.
محسن اورنگ که سابقه همکاری با حمید جبلی، رضا ژیان، رفیع پیتز، علیرضا رییسیان، سامان مقدم، اصغر هاشمی، عباس رافعی و… را در کارنامه دارد، درباره اثرات فقدان تهیه کننده حرفه ای در ایجاد چنین وضعیتی گفت: از اواسط دهه هشتاد کم کم تهیه کنندگانی وارد سینما شدند که اصلا تجربه و توان مدیریت ساخت فیلم را به صورت حرفه ای و استاندارد نداشتند و دلیلش هم معطوف است به ورود سرمایه هایی که برخی از سرمایه گذاران با خودشان به سینما تزریق کردند و تهیه کنندگان حرفه ای هم برای اینکه با پول خودش ریسک نکند، رفتند به سمت استفاده از این سرمایه های خصوصی. برآیند این رویه باعث شد تعدادی فیلمساز جوان و کم تجربه و بدون شناخت درست با این سرمایه گذاران رابطه بگیرند و فیلم های ناموفقی ساخته شد. در این فرآیند کم کم تهیه کنندگان حرفه ای مثل هارون یشایایی یا هاشم سبوکی منزوی و برخی مثل محمد مهدی دادگو تن به مهاجرت دادند.
او افزود: کار به جایی رسیده که الان بالای نود درصد تهیه کنندگان سینما حضورشان جنبه ظاهری دارد و سرمایه را از جایی دیگر تهیه می کنند. انبوه تولیدات سفارشی ریشه دارد در همین تولید تهیهکننده و کارگردان فلهای. سینماگران بسیار باتجربه که نتوانستند با این جو و فضا کار کنند یا به صورت محدود کارشان را ادامه می دهند یا کلا قید فیلمسازی را زدند که خودش جلوی پیشرفت و نوزایی را میگیرد. نتیجه اش هم اینکه خیلی از فیلمسازان و تهیه کنندگان این سالها دارای تفکرات مستقل نیستند و فیلمهایشان رویکرد سفارشی دارد و فیلم سفارشی هم ضریب موفقیتش زیر بیست درصد است. چند تا از کارگران های با تجربه و بزرگ که توانستند فیلم سازی را ادامه بدهند تغییر ماهیت دادند و چیز دیگری ساختند و برخی مثل مسعود کیمیایی به زحمت توانستند لااقل برخی از تفکرات خود را وارد تولید کنند ولی باز همچنان با آثار کالت دهه های قبل خود مقایسه شده و نقد میشوند.
کارگردان فیلم “پیشنهاد بی شرمانه به نقاش مرده”، اظهار داشت: سینمای ایران ذات مستقلی ندارد و کاملا وابسته به دولت و نهادهای زیر مجموعه است در نتیجه بروز چنین اتفاقاتی طبیعی است. کارگردانی که فیلمهای کمدی بخارست و تگزاس را می سازد سابقه طولانی در تمام عرصه های سینمایی دارد ولی شرایط او را به چنین سمتی نزدیک می کند که ناگزیر است تن دهد به تجاری سازی تا حذف نشود.
اورنگ با اشاره به تجربه حضور در پیش تولید چای تلخ تقوایی بیان داشت: وقتی برای حضور در چای تلخ به دفتر سبحان فیلم به تهیه کنندگی سعید حاجی میری و مدیریت تولید محمدحسن نجم دعوت شدم قرار بود من هم به عنوان برنامه ریز و دستیار اول کارگردان با ناصر تقوایی همکاری کنم و بی تعارف و بلافاصله پس از خواندن فیلم نامه و با اشرافی که به سبک فیلمسازی تقوایی داشتم در مورد بر آورد مدت زمان فیلمبرداری که تهیه کننده از من سوال کرد پاسخ دادم نمی شود زمان مشخصی را تعیین کرد. استدلال هم کردم که تقوایی در کارش دقت دارد و بودجه مناسب وعدم زمان مشخص برای خاتمه فیلمبردای و آزادی عمل میخواهد و طبیعی بود که تهیهکننده هم کاملا حق داشت نتواند با این رویه کنار آید چون سرمایه گذاشته بود. در اولین جلسه پیشتولید #چای_تلخ گفتم نمیشود برای تقوایی شرط و شروط گذاشت و نتیجه شرط و شروط را هم دیدیم که چه شد؟ متاسفانه بعد از دو ماه پیش تولید و حتی مقادیری فیلمبرداری، همان گونه که پیش بینی کردم تولید به خاطر مسائلی که اشاره کردم متوقف شد و متاسفانه فیلمنامهای که میتوانست بعد از باشو...ی بیضایی، نگاهی تازه به جنگ باشد تولید نشد و بعدها سرقت هم شد و تبدیل شد به یک اثر سفارشی با انبوهی بازیگر تلویزیونی و البته جایزه باران شد! نتیجه؟ همان طور که نمیخواستند روز واقعه را بیضایی بسازد ترجیح دادند کپی چای تلخ را هم یک تلویزیونیساز بسازد تا افتخارش برای تقوایی و بیضایی نباشد ولی برعکس شد و همچنان روز واقعه را به بیضایی منتسب میکنند و بحث درباره سرقت چای تلخ به قوت خود باقیست.
او ادامه داد: بهرام بیضایی هم فیلمهایش زمان طولانی و البته استاندارد در بحث فیلمبرداری داشت و البته مثل فیلم موفق سگ کشی بازگشت سرمایه هم داشت چون در پیش تولید اولیه آن کار هم بودم و دیدم تقریبا تمام بازیگران-به غیر از باقر صحرارودی و یکی دو نفر دیگر-قرارداد سفید بستند و این، خودش یک آورده مالی بالا برای تهیهکننده و سرمایه گذار بود.
فیلمهای بیضایی هزینه های تولید بالایی داشت و البته در انتها با یک شاهکار و فیلم ماندگار مواجه بودیم و حالا هم هزینه های میلیاردی میکنند برای تولید ولی نتیجه اش شده انبوه آثار آپارتمانی مینی مال یا کپی آثار لاتین که هیجان را در قمه کشی می بینند.
اورنگ گفت: هر کدام از فیلم نامه های بیضایی حتی روی کاغذ پتانسیل یک اثر درجه یک و با کیفیت را دارد و یادم می آید سالها قبل وقتی میخواست یک کمدی به اسم “چه کسی رییس را کشت” تولید کند، در همان پیش تولید گفت باید پارسا پیروزفر یکی از نقشهای اصلی باشد آن هم زمانی که پارسا هنوز در سینما چندان دیده نشده بود ولی بیضایی دریافته بود او چهره ای به شدت سینمایی دارد و کمک میکند به نوزایی صنعت بازیگری و در عین حال بازگشت سرمایه و ثمره آن پیش بینی را امروز می بینیم که پارسا یک تنه جور ضعف دراماتیک سریالهای لمپنی و فیلمهای جاهلانه را میکشد. بیضایی سالها پیش میخواست با پارسا پیروزفر یک کمدی بسازد اما نگذاشتند و حالا میبینیم که همان بازیگر جور آثار روتین را میکشد!
محسن اورنگ تاکید کرد: بارها شاهد بودم که بیضایی حتی خودش سرمایه تولید را هم جور کرده بود ولی باز اجازه ساخت فیلمنامه هایی تاریخی مثل “دیباچه نوین شاهنامه” یا “تاریخ سری سلطان در آبسکون” یا “پرده نئی” را به او ندادند و فقط تازه بعد از مهاجرت بود که گفتند بیضایی میتواند “اشغال” را بسازد ولی خود بیضایی در زمان حضورش در ایران نتوانست این فیلم را بسازد و اینکه تازه بعد از هجرت، بگویند میتواند بسازد به هر حال امید واهی است و کدام عاقلی است که زندگی آرام و آکادمیک ولو در غربت را رها کند و به امید سراب، برگردد. طبیعی است که بیضایی اگر آن آثار تاریخی را میساخت دیگر نمیتوانستند کپیکنندگان حریم سلطانی را به عنوان تاریخیساز قالب کنند!
محسن اورنگ در پایان خاطرنشان ساخت: البته نباید این نکته را هم از یاد ببریم که بالاخره شکوفایی بیضایی و تقوایی و سینایی و حتی کیمیایی در دو دهه ابتدای انقلاب رقم خورد و فیلمهایی مثل مسافران، شاید وقتی دیگر، سگ کشی، ناخدا خورشید، سرب، دندان مار، ضیافت و عروس آتش خلق شد که تا تاریخ باقی است باقی خواهند ماند و مخاطبان درباره آنها حرف خواهند زد.