سینماژورنال: ماجرای نقد فراستی بر “دونده زمین” کمال تبریزی و از آن سو ادعای تبریزی مبنی بر اینکه بخاطر این نقد تولید سریال “سرزمین کهن” را تعطیل خواهد کرد همچنان ادامه دارد.
به گزارش سینماژورنال البته ادامه این ماجرا نه به تعطیلی “سرزمین کهن” انجامیده و نه فراستی بنا به حکم کارمندان گروه سینمایی “دونده زمین” شلاق خورده است با این حال اظهارنظرات درباره این ماجرا همچنان ادامه دارد.
کمال تبریزی در تازه ترین اظهارنظر خود در تحلیل اتفاق افتاده در “هفت”، رفتار افخمی در “هفت” را مصداق بارز خیانت دانسته است. تبریزی به “اعتماد” گفته است: بشر موجودي است كه ميتواند خيانت كند. متاسفانه اين روزها خيانت را به وفور ميبينيم. استنباط من اين است كه خيانت در خانوادهها هم زياد شده است. درك و همزيستي در خانوادهها وجود ندارد. من اين را حاصل آن هشت سال دوره تاريك ميدانم.
وی ادامه داده است: در آن روزها يك آموزشي به آدمها داده شد كه با تخطئه كردن شخصيت ديگران ميتوانند جايگاهي براي خودشان دست و پا كنند. من فكر ميكنم پديده داعش كه در همه جوامع در حال تكرار است در جامعه ما هم پياده ميشود. داعش براي شما دادگاهي تشكيل نميدهد. ميگويد تو كافري و بعد با خواندن بيانيهاي گردن تو را ميزند. نه براي تو حقي قائل ميشود و نه دادگاهي ترتيب ميدهد و چيز ديگري. اين اتفاق در حوزه فرهنگ هم افتاده است. يك عدهاي فكر ميكنند با زور و تهديد و ارعاب، ميتوانند ديگران را به حاشيه برانند. اين دوست قديمي ما{افخمی} در چنين دامي افتاده است.
کدام هشت سال؟ کدام تاریکی؟
به گزارش سینماژورنال فارغ از آن که در این دعوا اتفاقا کارمندان گروه سینمایی فیلم مناقشه برانگیر تبریزی بودند که نه فقط برای حمایت از تبریزی که برای دفاع از گروهی که آبشخور مالی خوبی برایشان فراهم کرده بدون برگزاری دادگاه، حکم شلاق آن منتقد را صادر کردند اینکه تبریزی از یک “دوره هشت ساله تاریک” حرف میزند و حتی خیانتهای خانوادگی را نتیجه آن هشت سال تاریک (٨٤-٩٢)میداند به شدت كودكانه و ساده انگارانه مينمايد.
چراکه یک کارگردان که باید سمبل نیروی روشنفکر جامعه باشد حواسش به این نیست که فرهنگ از بدنه جامعه و قاعده هرم به رأس آن سرایت میکند و نه بالعکس و بر این اساس اگر هر پدیده مذموم اجتماعی در جامعه رشد می یابد از کف جامعه است و نه از رأس.
اگر جز این بود مثلا در دوره پهلوی اول و دوم و با آن حجم از ولنگاری و لاقيدي دربار که امثال تبریزی بارها از آن در فيلم هاي دوره اول فيلمسازي شان نالیدهاند، جامعه ایران میبایست تمامی ارزشهای اخلاقی خود را فراموش میکرد ، اما اين طور نشد و جواناني چون تبريزي تربيت شدند كه انقلاب كرده و ارزشهاي ديگري را حاكم نمودند و البته از ديوار سفارت بالا رفتند و با تصرف سفارتي كه همگي اعتقاد داشتند لانه جاسوسي است ، باعث شدند آمريكا رابطه سياسي خود را با ايران قطع كند.
بي شك اگر فرهنگ از رأس به كف جاري مي شد، دلاور مردان غيوري چون تبريزي در آن سالها پرورش نمييافتند.