سینماروزان/وحيد سعيدي:
۱- وقتي پاي نوستالژي بازي وسط مي آيد و قرار مي شود كه درباره بهترين كاراكتر يا بهترين فيلم هاي عمرمان حرف بزنيم، هر كسي براي خودش و با توجه به دنيايي كه دارد، فهرستي بلند بالا از بهترين كاراكترها و بهترين فيلم ها را رديف مي كند و وقتي هم كه پاي حرف زدن درباره شان مي شود، يك دل سير حرف دارد كه بگويد. از اين فهرست ها هركسي كه كمي عشق سينما باشد پس ذهنش دارد. معمولا همه آدم ها هم عرق خاصي نسبت به فهرست فيلم ها و بازيگران و كارگردانان منتخبشان دارد. من هم از زماني كه آلوده سينما شدم و ساعت هاي زيادي از زندگيم را پاي ديدن فيلم ها ي ايراني و خارجي گذاشتم، فهرستي از بهترين ها را براي خودم رديف كرده ام. اما در كنار اين دلمشغولي كليشه اي و البته دلچسب من هميشه يك مشغوليت ذهني ديگري هم داشتم.
۲- در همه اين سال ها قصه هاي هيجان انگيز زيادي بوده كه فيلمنامه هم شده اند اما هيچوقت تبديل به فيلم نشده اند. فيلمنامه هايي كه خيلي از آنها هم منتشر شده اند و در معرض قرار گرفته اند. به خاطر رشته تحصيلي ام از اين دست فيلمنامهها كه ساخته نشده اند زياد خوانده ام و برخي از آنها آنچنان درگيرم كرده اند كه هميشه آرزو داشتم اي كاش ساخته مي شدند و به مرحله خلق مي رسيدند تا خود فيلم و يا قهرمانش بعدها راهش را به داخل فهرست برترين هاي من و عشق سينمايي ها باز مي كرد. فيلمنامه هايي كه اكثرشان هيچ وقت تا الان ساخته نشده اند و يا اگر به مرحله توليد رسيده اند ، دست نااهلش افتاده و كلا به فنا رفته است.
۳- بهرام بيضايي جزو كارگرداناني است كه كلي فيلمنامه ساخته نشده دارد، كه اتفاقا اكثر آنها چاپ شده اند و به بازار هم آمده اند. در دوره اي ناگزير شدم كه به خاطر پروژه اي وارد دنياي بيضايي بشوم و سينمايي هايش را دوباره ببينم و فيلم هاي تئاترش را گير بياورم و ببينم و در كنار ش آثار مكتوبش يعني نمايشنامه ها و فيلمنامه هاي ساخته نشده اش را بخوانم. يكي از از كارهاي ساخته نشده او فيلمنامه اي بود به نام «آينه هاي روبه رو» كه جز كارهاي اجتماعي و معاصر اوست. خيلي اتفاقي نمايشنامه هاي اساطيري بيضايي را پشت سرهم خوانده بودم و كله ام پر شده بود از كلي كلمه سنگين كه اعتراف مي كنم خيلي از آن ها را اصلا مغزم هضم نمي كرد. حالا شما فكرش را بكنيد بعد از اين حجم نمايشنامه هاي سنگين، رسيدم به «آينه هاي روبه رو». دقيقا حسم شبيه آدمي بود كه داغ كرده و در آستانه انفجار است كه يكهو برايش كولر گازي مي زنند و مغزش خنك مي شود.
۴- كاراكتر اصلي «آينه هاي روبه رو» دختري است به نام «نزهت» كه يكي از زن هاي پيچيده و به لحاظ بازي يكي از سخت ترين نقش هايي است كه بيضايي نوشته. دختري كه به خاطر جبري كه گرفتارش مي شود در مسيري قرار مي گيرد كه آرام آرام به مرز فروپاشي مي رسد و كاملا استحاله مي شود. مصاف اول كاراكتر با مخاطب دقيقا در نقطه فروپاشي كامل است و بعد از آن وارد زندگي «نزهت» مي شود.جايي كه نقطه مقابل جايي است كه مخاطب او را ديده، يعني اوج معصوميت. و بعد سير حركتي كاركتر از اوج معصوميت به نقطه نابوي مطلق. يك شاه نقش درست و حسابي كه فقط بايد به دست اهلش بيفتد تا به جاودانگي برسد. بيضايي براي اين كاركترش بهترين انتخاب را كرده بود. سوسن تسليمي. اما اين فيلمنامه نشد كه آن سال ها ساخته شود تا رسيد به امسال كه محمد رحمانيان تصميم گرفت آن را در يك قالب جالب و هيجان انگيز يعني فيلم و تئاتر خلقش كند. شايد بزرگترين چالش او بعد از رسيدن به اين ساختار نو ، سپردن اين نقش نزهت به اهلش بود. نقشي كه اگر به درستي انتخاب نميشد تمام رشته هاي رحمانيان را پنبه مي كرد و برايش يك اتفاق تلخ را رقم مي زد. بازيگر منتخب او كه بايد مي توانست اين نقش سخت و پر پيچ و خم را حالا در يك قالب و فرم جديد اجرا مي كرد.
۵- رحمانيان، «نزهت» را به بهنوش طباطبايي داد. نقش سختي كه حالا سنگين تر هم شده بود، چون او جايگزين غولي چون سوسن تسليمي شده بود و از طرف ديگر فرم روايت به نوعي بود كه بايد بخشي از آن در قالب فيلم و بخشي ديگر به شكل زنده روي صحنه جان مي گرفت. كاري كه طباطبايي در نهايت آنچنان از پسش برمي آيد كه اگر كسي به تماشاي كار بنشيد مي تواند كاراكتر «نزهت» را وارد فهرست برترين هايش كند.
دوران جوانی نزهت رو روی پرده عالی بازی کرد با اون وقار و سکوت، اما روی صحنه و دوران میانسالی با اون اکت های اغراق شده و صدای ساختگی گل درشت بسیار بد بود.
اتفاقا بازی و به خصوص لحن ادای دیالوگ خیلی ساخنگی بود
و نشونه اینکه ایشون اصلا بازیگر تئاتر نیست
اینکه این اقای مثلا روزنامه نگار هم این طوری نوشابه باز کرده
جای سوال داره