سینماروزان/مریم ضیغمی: خوش مشرب و بااخلاق است،دوستی «سعید امیرسلیمانی» یار غار و رفیق صمیمی و قدیمی زنده یاد «علی حاتمی» ملقب به سعدی ایران، نه تنها جلوی دوربین بلکه از همان ابتدای جوانی به خانه ها و هم بازی شدن کمند و لیلا هم کشیده شد.
روزنامه قدیمی خراسان به بهانه سالروز درگذشت زنده یاد «حاتمی» با «امیرسلیمانی» هم کلام شده و خاطرات او را مرور کرده است.
متن گفتگوی روزنامه خراسان با سعید امیرسلیمانی را بخوانيد:
*چگونه با زنده یاد «علی حاتمی» آشنا شدید؟
**از زمان مجموعه «داستان های مولانا» رفاقت مان شکل گرفت. من، جمشید مشایخی، بهروز به نژاد، آقای عباس مغفوریان و علی دور هم جمع شده بودیم تا این مجموعه را بسازیم. آخرهای این مجموعه از شمال برمی گشتیم که من، مشایخی و علی تصمیم گرفتیم «ناصرالدین شاه و کریم شیره ای» را بسازیم که محقق نشد، بنابراین «سلطان صاحبقران» را ساختیم و از همان مقطع تا زمان مرگش رفاقت مان ادامه داشت.
*علاوه بر رفاقت کاری، به شکل خانوادگی هم با هم رفت و آمد داشتید؟
**بله. به قول خانمم ما بیشتر از لحاظ خانوادگی با علی رفت و آمد داشتیم یعنی ۳ یا ۴ شب خانه یکدیگر بودیم، لیلا و کمند تقریباً همسن و هم بازی بودند.
**چرا با گذشت سالها از فوت «علی حاتمی» هنوز محبوب است و حتی مورد توجه نسل جدید که او را ندیده اند، ولی آثارش را مشاهده میکنند، قرار گرفته است و از او به نیکی یاد می شود؟
**یک دلیل دارد و آن هم این است که «علی حاتمی» از کسی تقلید نکرد و الگویی نداشت و کار خودش را میکرد، با تمام وجودش کار می کرد، قلم توانا و تخیل خوبی هم داشت و فکر می کرد و تخیلات ذهنی اش را می نوشت، حتی بعضی از چیزها با واقعیت تضاد داشت ولی مینوشت. مثلاً در «سلطان صاحبقران» ناصرالدین شاه و ملیجک در شمال گم می شدند، آن ها به پیرمردی بر می خوردند که نقش پیرمرد را من بازی کردم. این قسمت که تعریف کردم در واقعیت وجود نداشت. علی چون دلی مینوشت و میساخت مخاطب با او ارتباط نزدیکی برقرار می کند و دوستش دارد.
*کدام اثر زنده یاد «علی حاتمی» در ذهن تان جا خوش کرده است؟
** «سوته دلان» را نسبت به دیگر آثارش بیشتر دوست داشتم. او برای ساخت این فیلم خیلی زحمت کشید و چون من همیشه در کنارش بودم به سختی های این کار واقف هستم.
**جایی خواندم که علی حاتمی هیچگاه با فیلمنامه کامل سر صحنه نمیرفت و فیلم نامههایش را سر صحنه مینوشت، صحت دارد؟
**درست است که فیلم نامه کامل نداشت اما تمام فیلمنامه را در ذهنش داشت و معتقد بود که آخرین چیزی که به ذهنش می رسد، درست ترین است، مثلاً در “سوته دلان” نصفه شب به من زنگ می زد و مونولوگ طولانی می گفت تا بنویسم و حفظ کنم و فردا جلوی دوربین بروم. علی معتقد بود اگر فیلمنامه کامل بنویسد برایش کهنه می شود و همیشه دنبال نو بود، برای همین میگویند سناریوی کاملی نداشت.
*سریال «هزار دستان» لقب بزرگترین پروژه «علی حاتمی» را به دوش میکشد و او برای ساخت این سریال شهرک سینمایی غزالی را ساخت. در مورد آن چیزی به یاد دارید؟
**بله، من و علی قرار شد این شهرک را بسازیم، سپس دو طراح از ایتالیا آوردیم و قرار بود این شهرک در پایین باشگاه انقلاب ساخته شود که با انقلاب مصادف شد و تلویزیون پیشنهاد داد شهرک را در زمینی که در جاده کرج دارد، بسازیم. وقتی طراحان ایتالیایی رفتند «علی حاتمی» طراحی شهرک را به آقای خاکدان که یکی از بزرگ ترین دکوراتورهای آن مقطع بود، سپرد. من تمام عکس های لاله زار را از اسناد ملی درآوردم و در اختیار طراح قرار دادیم و شهرک سینمایی ساخته شد. چون مالک زمین تلویزیون بود شهرک در اختیار آثار مختلف قرار گرفت.
*به یاد دارید که در چند اثر «علی حاتمی» بازی کردید؟
** چون با علی رفیق بودم در همه کارها در کنارش بودم، نقش من را می گذاشت آخر بگیرد و وقتی فیلم طولانی می شد می گفت سعید ولش کن یا در اثری می گفت سعید بیا این نقش را بازی کن تا نقش خودت برسد، بعد می رفتم و بازی می کردم. در «هزار دستان» نقش پدر زری خوشکام را به من سپرد تا نقش ام برسد اما سریال طولانی شد و نقش ام از بین رفت. در «کمال الملک» می خواستم نقش سفیر ایران در عراق را بازی کنم و حتی دکورش هم زده شد ولی چون سریال طولانی شد و بودجه کم آمد و علی زورش به من می رسید، نقش ام را حذف کرد.
*بارزترین ویژگی «علی حاتمی» چه بود؟
** بدترین خصوصیت اش این بود که بسیار حسود بود، او معتقد بود هنرمند باید حسود باشد و من مخالفت می کردم و بارزترین حس علی مهربانی اش بود.
*وقتی زنده یاد حاتمی بیمار شد چه حسرتی در دل داشت؟
** یک سال و نیم قبل از فوتش که علی بیمار شد بینمان کدورتی پیش آمد که قطع رابطه کردم تا این که یک روز صبح ساعت هفت و نیم خبر فوتش را به من دادند که خیلی ناراحت شدم و به خانه اش رفتم. مرتضی شایسته آن جا بود و گفت دیشب علی به من گفت که از سعید حلالیت بطلب.آن جا به آقای شایسته گفتم وقتی خبر فوتش را شنیدم، حلالش کردم.
*آخرین سکانس از دیدارتان با زنده یاد «علی حاتمی» در بهشت زهرا چگونه گذشت؟
** این را بگویم که اصلاً اشک نمی ریزم ولی وقتی در بهشت زهرا علی را دیدم بغض ام ترکید و آن چنان گریه می کردم که زری خانم همسرش می خواست مرا آرام کند و نمی توانست. الان هم ناگهان آن لحظه در ذهنم تداعی شد.
*در پایان مصاحبه یک خاطره برای مان تعریف کنید.
** در آن زمان زیاد به خارج از کشور می رفتم. یک بار علی گفت بیا برویم به آلمان و یک ماشین بخریم و بیاوریم. برادرم در آلمان پزشک است و با علی به آلمان سفر کردیم. علی روز دوم گرفتار غم غربت شد، به خانه اش زنگ زد و وقتی با زری و لیلا صحبت کرد دلش برای آن ها تنگ شد و گفت می خواهم بروم و نمی مانم. او به ایران برگشت و ماشین هم نخرید و من تنها در آلمان ماندم.