سینماروزان/علی حضرتی(تهیهکننده سینما):
سينماي ايران در سختترين روزهاي تاريخ خودش است. اگر به معضلاتش بيتفاوت باشيم به يك خاطره بدل خواهد شد و از اين سينماي صاحب سبك و تاثيرگذار و بزرگ، فقط نامي ميماند در كتابها و رواياتي گنگ براي نسل جديد.
به گزارش سینماروزان و به نقل از روزنامه اعتماد، پيش از ورود به بحث، لازم به يادآوري است كه سينماي ايران نقش مهمي براي معرفي فرهنگ ايراني به جهانيان داشته و دارد. در قياس با همه حوزهها، سينما چند سر و گردن موفقيتهاي چشمگيرتري داشته و بسياري از مردم جهان، ايران را با كيارستمي و فرهادي ميشناسند و اين شايد يكي از بهترين و دلچسبترين تصاويري است كه جهانيان از ايران امروز ميتوانند در ذهن خود داشته باشند كه متاسفانه اين تصوير روز به روز كمرنگتر ميشود.
براي زنده ماندن سينما و ادامه راهي كه حاتميها و تقواييها و شهيد ثالثها و بيضاييها و كيارستميها براي ما ساختند، نياز است كه همه صاحبنظران فعالانهتر فكر كنند و وارد ميدان شوند تا بتوان سينما را از اين برهه تاريخي به سلامت عبور داد.
اگر بخواهيم با معضلات سينما رو به رو شويم با يك چندوجهي منشورمانند طرف هستيم كه از هر سو به آن نگاه ميكنيم يك معضل و درنهايت از بالا كه مينگريم يك مشكل مركزي وجود دارد كه در ادامه بيشتر و در مثالهاي متعدد منظور نظر را خواهم رساند. تقريبا در همه مراحل يك فيلم، مشكلات عديدهاي وجود دارد. از قدم اول كه ايده و فيلمنامه است تا قدم بعد كه ورود تهيهكننده و كارگردان و بعد مجوزها و… تا اكران و جشنوارهها كه در ادامه به ترتيب تقدم و تاخر، تفصيلا به آنها خواهم پرداخت.
۱- فيلمنامه: سانسور طولانيمدت بدل به خودسانسوري ناخواسته شده است
از قديمالايام سينماي ايران با بحران سناريو و ايده دست و پنجه نرم ميكرد. بخشي از اين ضعف متوجه سانسوري است كه در ذهن هنرمندان و نويسندگان نهادينه شده و شايد نتوان به زودي اين معضل را حل كرد. همان «خودسانسوري» كه در ناخودآگاه نويسنده رفته و نشسته است. شايد تا روزي كه سانسور هست، فقط بتوان علاج مقطعي براي اين معضل پيشنهاد داد؛ آنهم اعلام رسمي چارچوب تفسيرناپذير سانسور ازسوي وزارت ارشاد به نويسندگان است كه سناريست غير از موارد مشخص اعلامي در فضايي سيال و باز بتواند درام و روايت خود را پيش ببرد، در غير اين صورت مثلا با عنوان كلي سياهنمايي بسياري از فيلمها ميتوانند ساخته نشوند يا توقيف شوند؛ ولي سياهنمايي يعني چه؟ از منظر كي؟ چه مواردي سياهنمايي است ؟ در پارهاي از اوقات تصوير واقعي از يك موقعيت آنقدر سياه است كه بازنمايي آن در سينما اتفاقا از سياهياش ميكاهد. تفسيرپذير بودن اصولا سوءتفاهمبرانگيز است و در خودش تقويت نگاه سليقهاي را دارد. راهحل ديگر گفتوگوهاي طولاني بين نويسندگان و مولفين با تهيهكنندگان و سياستگذاران است. گفتوگويي كه به شفافتر شدن و كشف حقيقت بينجامد، نه فقط صرفا دستهاي، دسته ديگر را مجبور به كاري كند. در اين مورد بيشترين فشار روي نويسندگان و فيلمسازان حوزه اجتماعي است كه متاسفانه نگاهي بدبينانه ازسوي سياستگذاران به آنها وجود دارد. درحالي كه آنها يك مشكل واقعي و مغفول مانده را به پرده ميآورند و بازگو ميكنند و از پس گفتوگوي طولاني ميتوان اميدوار بود كه طرفين، اهميت اين بازگويي را بيشتر درك كنند و تاثير مثبت آن را بر جامعه يا تصميمگيران عميقا حس كنند و اگر كج گويي يا اغراقي هم هست، در همين رد و بدل اطلاعات و آمارها روشنتر و اثر واقعيتر و باورپذيرتر ميشود. اين نكته را هم بايد يادآور شويم كه فيلمنامهنويس يا فيلمساز براي ساخت يك اثر، تحقيقات گسترده ميداني و غيرميداني ميكند؛ تامل ميكند، تجربه ميكند، حس ميكند. دستاوردهاي آن هنرمند بسيار ارزشمند است و بستن باب گفتوگو به معني بستن چشم بر حقايق جامعه و پاك كردن صورتمساله است.
بخش ديگر معضل فوق، قطع بودن سيستماتيك ارتباط تهيهكنندگان و كارگردانان با خيل عظيم نويسندگان است كه اين پيوند را به شكل ارگانيك در خانه سينما و بعدتر در بسترهايي مثل ورك شاپ يا فستيوالهاي تخصصي فيلمنامه و بستر آنلاين بانك فيلمنامه تاحدودي ميتوان رفع كرد؛ كه اميدوار باشيم هر ساله تعدادي نويسنده و سناريست جديد به سينماي ايران اضافه شوند.
۲-تهيهكنندگان بدون امضا و سبك و تاثيرگذاري خاص
متاسفانه درصد قابلتوجهي از تهيهكنندگان فعال سينماي ايران بسيار منفعلانه عمل ميكنند. درواقع كارت و نام خود را خرج فيلم ميكنند و نه بيشتر. تهيهكننده ميتواند صاحب سبك باشد. حضورش در يك فيلم ميتواند كيفيت اثر را تضمين كند؛ اما امروز از اين نقطه بسيار دور هستيم. تهيهكنندگان بعضا يك پروژه حاضر و آماده حتي با حضور سرمايهگذار را ميپذيرند كه اين حضور بيتاثيرترين حضور است. حتي بقيه كارها و پيگيريهاي اكران و جشنواره و غيره هم، همچنان بر دوش كارگردانان يا سرمايهگذاران خواهد بود. در اين موقعيت يا تهيهكننده خنثي است يا حضورش دردسرساز و بعضا مشكلآفرين خواهد بود. درحالي كه تهيهكننده فعال و صاحب سبك بايد بتواند طراحي مسير درست پروداكشن و حتي توانايي انتخاب كارگردان متناسب با فيلمنامه داشته باشد. استراتژي اكران و جشنوارهها را بچيند و در شكل كلي سرنوشت اثر را رقم بزند نه فقط نظارهگر باشد.
مشكل ديگر كه به خود تهيهكنندگان برميگردد، اختلاف چهار صنف فعال تهيهكنندگي است كه متاسفانه بيش از يك دهه است اين اختلاف هنوز حل نشده است. برگزاري دورههاي تخصصي تهيهكنندگي به بازتعريف اين شغل كمك بسزايي ميكند كه به نوعي تهيهكننده را از سرمايهگذار يا سرمايهآور بتوان تمييز داد و كمكم منتظر ظهور و بروز كمپاني و تهيهكنندگاني باشيم كه سبك و سياق مختص خود را دارند.
در مرحله انتخاب كارگردان و براي ورود كارگردانان جديد به سينماي حرفهاي باز هم شاهد قطع بودن سيستماتيك ارتباط تهيهكنندگان با فيلمسازان كوتاه هستيم. براي پويايي بيشتر سينما لازم است در سال حداقل سه، چهار كارگردان كوتاه به سينماي بلند راه پيدا كنند. جشنواره فيلم كوتاه تهران ميتواند در اينجا نقش مهمتري ايفا كند و بخشي را براي معرفي كارگردانان اختصاصا براي تهيه كنندگان و فيلمنامهنويسان داشته باشد كه از اين راه بتوانند شناخت دقيقتري از يكديگر پيدا كنند.
۳-سختترين بخش توليد يك فيلم كه هر روز هم سختتر ميشود، جذب سرمايه است
سينماي ايران به شكل معمول بازگشت مالي بهشدت سختي دارد. هزينههاي توليد هم روز به روز افزايش پيدا ميكند و اين گره كورتر از قبل هم ميشود. در اينجا با دو يا سه مدل فيلم طرفيم. فيلم تجاري كه معمولا آثار كمدي را در برميگيرد، به نسبت مسير راحتتري دارد. دليلش تجاري بودن آن است و احتمالِ بيشتر بازگشت سرمايه. دسته ديگر آثاري است كه به خودي خود مسير سختتري دارند و آنهم آثار جديتر يا پيشروانهتر است كه ريسك سرمايهگذاري را بالاتر ميبرد اما تاريخ سينما را معمولا با چنين آثاري ميشناسند. در اين بخش چند راهحل وجود دارد. نقش سازمانهايي مثل فارابي يا حوزه هنري مهمتر از قبل ميشود. با نگاهي عادلانه و هدفمند براي ارتقاي كيفي سينماي ايران در پروژههاي اينچنيني حضور مالي پررنگ و شفافي داشته باشند. از سوي ديگر پلتفرمهاي فعال در سال حداقل حضور مالي در ۴ يا ۵ فيلم داشته باشند و سرمايه خود را در بعد از اكران و با رايت وي او دي و اكران آنلاين تضمين كنند. همچنين شركتها و بنگاههاي تجاري براي خود مسووليت اجتماعي تعريف كنند و بخشي از سود خود را در محصولات فرهنگي بالاخص سينما خرج كنند. البته در ساز و كاري كه رانت براي افرادي خاص ايجاد نكند و كل مجموعه سينماي ايران را پوياتر كند. براي جلوگيري از رانت و كارا بودن موارد فوق خانه سينما به عنوان دموكراتيكترين نهاد صنفي سينما ميتواند متولي انتخاب آثار و توزيع سرمايه شود؛ با اين تعريف عملا هنرمندان منتخب خانه كه با راي اعضا بر كرسي تصميمگيري نشستهاند، ميتوانند پاسخگوي چگونگي توزيع سرمايه و كيفيت آثار باشند. نكته مهم در اين بخش معيشت جمعيت زياد سينماگران است كه تنها راهحل برطرف كردن اين مشكل از مسير توليد ميگذرد. با وام و كمكهاي مقطعي نميتوان مشكل را حل كرد بلكه با راه افتادن چرخه كار و توليد ميتوان مشكل معيشتي را برطرف كرد. هنرمند با خلق هنرش زنده است. با تقسيم و دستهبندي عوامل در سال و با برنامهريزي دقيق ميشود از پتانسيل همه هنرمندان استفاده كرد كه هنرمندان كمتر بهكار گرفته شده هم هنر خلق كنند و هم مشكل معيشتشان برطرف شود.
۴- خط قرمزها مثل يك توده بيشكل و فرم هستند؛ حداقل شفاهي و مشخص چارچوبش را بگوييد
مرحله اخذ مجوز چه ساخت و چه نمايش. يكي از موانع اصلي فيلمسازهاست. پروسه طولاني اداري، نگاه سختگيرانه براي مميزي و سانسور و استانداردهاي دوگانه از سختيهاي اين بخش است. همچنين غير از اينكه موارد فوق باعث كند شدن پروژه و بههم ريختن برنامهريزي توليد ميشود، ازسوي ديگر باعث فرار سرمايه ميشود چون حس ناامني براي سرمايه به وجود ميآورد. بايد بدانيم كه با هر توقيف يا تهديد به توقيف حداقل ۱۰ سرمايهگذار از سينما فرار ميكنند و به اين روزي كه هستيم دچار ميشويم. با برداشتن پروانه ساخت ميتوانيم منتظر توليد بيشتري از آثار باشيم و شكل و مدل پروانه نمايش و اكران را كمي تغيير دهيم كه عنوان توقيف پاي فيلمي ننشيند و با تعداد سالنها و موارد ديگر بتوانيم حضور حداكثري فيلمها را در سالنها مشاهده كنيم. در واقع به جاي توقيف اثر، در سالنهاي محدودتري همان اثر را نمايش دهيم كه در بخش هنر و تجربه لزوم اين تصميم را بيشتر توضيح خواهم داد.
۵- رقابت بخش خصوصي لاغر و نحيف با دستگاههاي عريض و طويل دولتي
بخش خصوصي تقريبا در سينما نابود شده است، چون مثلا بازيگري در فلان پروژه ارگاني با دستمزدي بسيار بالا ايفاي نقش ميكند. براي آن ارگان خاص هم مهم نيست كه بودجه اثر برگردد يا خير. بعد با همان بازيگر نميتوان با دستمزدي پايينتر قرارداد بست، مگر روي قدرت تشخيص و تحليل منصفانهاش حساب كني كه در يك پروژه خصوصي با دستمزدي تقريبا ۲۰درصد قرارداد قبلياش بشود توافق كرد. در غير اين صورت بعد از يك يا دو پروژه، آن شركت بخش خصوصي دفتر را تعطيل ميكند و كمكم فقط فيلمهاي ارگاني ميمانند و عوامل محدودتر. خانه سينما و همه عوامل بالاخص بازيگران بايد ساز و كاري براي آثار بخش خصوصي داشته باشند. توليد فيلمهاي تعاوني شكل بيش از پيش جدي گرفته شود كه در آن همه عوامل در مالكيت اثر سهيم هستند و قرار دادن كف و سقف قرارداد در فيلمهاي بخش خصوصي شايد راهحل ديگري باشد.
۶- ارايه تصوير غيرواقعي و معوج از زندگي ايراني اسلامي
در بخش توليد معضل قديمي اخيرا به بحران بدل شده است، آنهم بحث حجاب است كه از دو منظر ميتوان به آن نگريست؛ اول بحثي فلسفي و اعتقادي و اجتماعي و ناگزير سياسي است كه در اين بحث موضوعيتي ندارد و دومي بحث رئاليسم و باورپذيري در سينماست. تصور كنيد مخاطب غيرايراني كه با فرهنگ ايران و دين اسلام آشنايي چنداني ندارد، به واسطه تماشاي يكي از فيلمهاي سينماي ايران ميخواهد آشنايي پيدا كند. آيا براي او اين تصور به وجود نميآيد كه زن خانواده در كنار همسر و فرزندانش هم حجاب ميكند يا با حجاب زير دوش ميرود يا ميخوابد؟ خب طبيعي است مادامي كه قانون حجاب اجباري در سطح شهر يا سازمانها برقرار است، ميتوان -البته به فراخور شخصيت قصه در فيلم- حجاب را بر سر زن در چنين جاهايي قرار داد و مخاطب فرضي غيرايراني هم اين واقعيت را درك كند اما در زندگي خصوصي و در تنهايي و در خانه چه؟ چگونه ميتوان چنين گره سختي را به آن مخاطب توضيح داد؟ پس مخاطبين ناآشنا به ايران تصويري معيوب و كج و معوج از زندگي ايراني و اسلامي ميبينند! راهحل اين گره عجيب هم قبلتر فكر شده و حتي در مواقعي اجرا شده اما متاسفانه همان هم تحمل نشد. استفاده از كلاهگيس در آثاري چون سريال شمقدري و فيلم «كاناپه» كه البته با همان استاندارد دوگانه يكي در سينما توقيف و ديگري در تلويزيون پخش شده بود.
نكته مختصر ولي مهم ديگر در اين بخش هم تفاوت تصويري كه در سينما ديده ميشود و تصوير واقعي كف جامعه است كه هر لحظه اين شكاف و فاصله بيشتر و بيشتر ميشود. بايد با تمهيداتي از سوي سازمان سينمايي و ايجاد پل بين مولفين و نسل جديد بشود كه چهره واقعي از مردم، شهر و مطالبات نسل جديد را با رعايت كمترين مميزي روي پرده مشاهده كنيم.
۷- مقوله اكران و جشنوارهها
جشنواره فجر به نوعي تنها فستيوال داخلي است كه سابق بر اين نقش مهمتري در سرنوشت فيلم و آينده عوامل داشت؛ اما امروزه كاركرد خود را اگر نگوييم از دست داده، به حداقليترين تاثير خود رسيده. براي برونرفت از اين بحران بايد دبير جشنواره را يك هنرمند غيرسياسي با اعتبار و با دست و انتخابهاي باز قرار دهيم كه خود او شروعكننده دعوت از هنرمندان اصيل و نامي شود و جايگاه جشنواره را به اوج خود برگرداند. همچنين دولت حتيالمقدور پاي خود را از جشنواره كنار بكشد و جاي خود را به هنرمندان و خانه سينما بدهد تا جشنواره رنگ و بوي غليظ دولتي خود را از دست بدهد.
دركنار اين تغيير ميتوانيم با همكاري كشورهايي از لحاظ فكري و سياسي نزديكتر، جشنوارهاي بينالمللي در يكي از كشورهاي همسايه با موضوع انساني و اساسي مثل «عدالت» برگزار كنيم و بعد از يك يا دو دوره موفق، اميدوار باشيم كه آن جشنواره پاتوق فيلمسازهايي بشود كه در جشنوارههاي درجه يك جهاني جايي ندارند و اين نبودن، نه براي كيفيت بلكه به خاطر موضوع فيلم و رويكردشان است. فيلمهاي بسياري در تاريخ سينما هستند كه آثار بسيار خوبي بودند و هستند ولي در هيچ جشنواره مهمي نتوانستند عرض اندام كنند و در اندازهاي بسيار محدود ديده شدند. كاري كه مدتي اسكورسيزي و كاپولا انجام ميدادند، با ذرهبين فيلمهايي را پيدا ميكردند كه نتوانسته بودند از لابيرنت سياستگذاري فستيوالها عبور كنند و آن آثار را به جهان معرفي ميكردند. با فرض قبول نگاه بعضا سياسي در فستيوالهاي معتبري مثل كن يا برلين نبايد سلبي عمل كرد و فقط عملكرد آنها را نقد يا نفي كرد بلكه بايد با يك اقدام كيفي بتوان تاثيرگذار بود و خلأ فستيوالي با چنين رويكردي را پر كرد.
در اكران هم بايد اقدامات عادلانه و عيني صورت گيرد. ميتوان يك توافقي بين سازمان سينمايي با شهرداري صورت گيرد كه بيلبوردها و فضاهاي تبليغاتي به مساوات براي همه فيلمها ايجاد شود كه هم مردم از اكران مطلع شوند و هم نگاه عادلانه و بدون رانت را بتوانيم در عمل مشاهدهگرش باشيم. از سوي ديگر بعد از بحران دو ساله كرونا و بعد هم ناآراميهاي اخير فرهنگ سينمارفتن از عادات مردم رخت بربسته. سازمانها و وزارتخانهها و حتي بنگاههاي خصوصي طي توافقي با پخشكنندگان و سينماداران، سهميه بليت با تخفيف سينما به كارمندان خود بدهند كه هم هزينه بليت بار بيشتري بر كمر خميده مردم زير فشار وحشتناك اقتصادي نياورد و هم فرهنگ سينما رفتن را دوباره در بين خانوادهها جا بيندازيم و اين سرگرمي آگاهيبخش را يادآوري كنيم.
۸-فقدان نگاه بينالمللي در ارگانهاي سفارشدهنده مثل اوج، حوزه هنري و حتي فارابي
اگر بخواهيم اين واقعيت را كه سفارشيسازي بالاخره وجود دارد بپذيريم، ميتوانيم پيشنهادهايي را به چنين ارگانهايي هم بدهيم. به نظر ميآيد اين ارگانها نگاهي كميتزده دارند و از كيفيت و تاثيرگذاري جهاني ناآگاهند، در غير اين صورت، بعد از شهادت قاسم سليماني و واكنش همدلانه مايكل مور به چنين حادثه تلخي و موضعگيري صريح اين كارگردان بينالمللي عليه ترامپ، چرا كسي پا پيش نگذاشت تا ساخت فيلمي يا مستندي در مورد شهيد سليماني را چنين كارگرداني انجام دهد؟ در يك نظرسنجي واقعي ميتوانند نتيجه آثاري را كه تا به حال توليد كردند رصد كنند؛ شعارزدگي و دخل و تصرف زياد باعث عدم همكاري كارگردانان
صاحب سبك با چنين ارگانها يا آثاري ميشود كه با تغيير ريل و سياستگذاري ميتوان از پتانسيل بسيار بالاي مولفين داخلي استفاده كرد و با ساز و كاري حرفهاي هم به همكاريهاي بينالمللي انديشيد.
كارگردانان مطرحي در جهان هستند كه دغدغه مشتركي راجع به موضوعات و مفاهيم اساسي و اخلاقي كه در دنيا كمتر به آنها پرداخته شده، دارند. سفارش كار با كمترين دخل و تصرف ميتواند مضاميني مثل عدالت، نگاه ضد استعماري و رواياتي عليه فقر و تحريم را به آثاري با بازتابهاي جهاني و تاثيرگذار تبديل كند.
در تكميل مورد فوق سازمان سينمايي با اقداماتي مثبت و همدلانه، كارگرداناني مثل اصغر فرهادي را مجاب كند كه در داخل ايران فيلم بسازند. ساختن فيلم در ايران توسط فرهادي و امثالهم براي نسل جديد ميتواند اميدبخش باشد و اتفاق برعكس اين نيز ميتواند ويرانگر باشد؛ همچنين فضايي را مهيا كند كه فيلمسازان منتقد هم حتي در بستري ديگر بتوانند فيلم بسازند و سختگيري خود را به فيلمهاي بدون مجوز كاهش دهد. در بدبينانهترين حالت يك هنرمند با يك اثر هنري دارد نقدش را ميگويد و اين مدنيترين شكل اعتراض و انتقاد است.
۹- سينماي نوستالژيك كودك و نوجوان
موضوع ديگري كه بايد به آن پرداخت، تعطيل بودن سينماي كودك و نوجوان است. سينمايي كه در دهههاي ۵۰ و ۶۰ بسيار تاثيرگذار ظاهر شده بود، با سياستگذاري غلط و بياعتنايي رو به محاق رفت و از آن كانون پرورش فكري و توليدات متنوع فقط فستيوال بيخاصيتي مانده به نام جشنواره كودك اصفهان. طبق گزارش ميداني مختصر روزنامه «اعتماد» از تعدادي از كودكان، هيچ كدام از افراد مصاحبهشونده هيچ يك از آثار كودك و نوجوان توليد ايران را تا به حال نديده بودند! البته ميتوان گزارشهاي تحقيقي با همين موضوع در ابعاد وسيع هم تهيه كرد كه حدس بنده اين است كه نتيجه آن هم كمابيش مطابق با همين گزارش اخير خواهد بود.
زنجيرهاي بايد ساخت از فيلمنامه تا بودجه معقول براي توليد. اكران مختص اين سينما كه ميتواند از صبح تا ظهر باشد كه از قضا زمان خلوتي سينماهاست. توافق و همكاري با مهدكودكها و آموزش و پرورش و همچنين حمايت تلويزيون از همه آثار در اين حوزه و بعدتر هم راهاندازي يك
وي او دي مختص كودك و نوجوان. نهاد نوستالژيك كانون پرورش فكري را هم با تغيير سياستگذاري و مديرانش ميتوان به ريل موفقيت برگرداند. اين معضل محدود به سينماي كودك و نوجوان نميشود بلكه در حوزه كتاب، موسيقي و حتي رسانه براي اين مخاطبان هم مشخصا هيچ اقدام مثبت و تاثيرگذاري صورت نگرفته است.
۱۰- مخاطبين با سليقه خاص سينمايي و مساله هنروتجربه
بخش هنر و تجربه از ابتدا غير از چند ماه اولش نتوانست جايگاه خود را پيدا كند و به نظرم -به عنوان كسي كه چند فيلم در اين حوزه تهيه كرده- امروز به حالت نيمه تعطيل درآمده و ميشود ناديدهاش گرفت. هنر و تجربه ميتواند جريان فكري و پيشروانه و آوانگارد سينماي ايران باشد. پاتوق دانشجويان و خبرنگاران و متفكرين شود. هنر و تجربه ميتوانست خودكفا شود و هنوز هم ميتواند. اگر با اختصاص چند سالن سينماي مشخص، اين گروه به يك انسجام حداقلي برسد، ميتوان كارتهاي طلايي را بين مخاطبانش با تخفيفات متنوع توزيع كرد و تبليغات ابتداي آثار را با اسپانسرها توافق يا تهاتر كرد. همچنين در سطح شهر هم ميتواند تعداد مشخصي بيلبورد براي معرفي آثار خود داشته باشد. به دليل محدود بودن سالنها و اكران اين گروه، ميشود سانسور را ناديده گرفت و با فيلمهايي با فضاي بازتر
رو به رو شد. در آن صورت اقبال به اين گروه كه از قضا موتور محرك فكري سينماي ايران ميتواند باشد، بيشتر خواهد شد. همه موارد فوق نشان از اين دارد كه يك نسخه را نميتوان براي سينماي ايران و راه برونرفت از بحران امروزي ارزيابي كرد، بلكه اين كلاف، پيچيده و سردرگم است و بايد طبق يك نقشه دقيق پيش رفت. اين منشور ابعاد و زواياي ديگري هم دارد كه نيازمند تحليل همه صاحبنظران اين حوزه است. مشكل مركزي اين منشور اگر از بالا بنگريم، بياعتمادي است؛ بياعتمادي مخاطب به سينما، بياعتمادي مديران به هنرمندان و… جميع جوانب و تهنشين همه مباحث فوق، به بياعتمادي در ناخودآگاه مخاطب تبديل ميشود كه نيازش به سينما رفتن را از بين ميبرد و به آثار به ديده شك مينگرد.
با ترميم معضلات و موانع ميتوانيم درنهايت اميدوار باشيم كه اعتماد به سينما برگردد.