سینماروزان: مرضیه برومند نویسنده و کارگردانی که برخی از سریالهای خاطره ساز و از جمله “آرایشگاه زیبا” و “خودروی تهران۱۱” را ساخته در نشستی با محوریت بررسی کارنامه سرمایههای نمادین معاصر در کتابخانه ملی ایران مورد تقدیر قرار گرفت.
برومند در بخشی از نشست با ذکر خیر سوسن تسلیمی گفت: از همان دوران دبستان، تحت تاثیر خواهر بزرگترم، «احترام» به دکلمه و نمایش و تئاتر علاقهمند شدم. در دبستان، دائما تئاتر بازی می کردم و خودم هم گروه تئاتر داشتم. به دبیرستان که رسیدم تئاتر برایم جدی شد بخصوص اینکه یک یار بااستعداد هم پیدا کردم، سوسن تسلیمی. از همان سال اول دبیرستان، همکلاسی من شد. هممحله بودیم و خیلی زود دوست های صمیمی و یک روح در دو بدن شدیم. دائما در حال تئاتر کار کردن بودیم. اکثرا من کارگردانی میکردم و سوسن بازی می کرد. اولین دوربین نصفی را احتمالا من و سوسن ابداع کردیم، البته بردن دوربین.
کارگردان “هتل مروارید” با اشاره به نقطه عطف زندگیش بیان داشت: سیزده چهارده ساله بودم که نقطه عطف مهمی در زندگیام روی داد و متحول شدم. کلاس ششم دبیرستان بودم. مدرسه مان دولتی بود و خیلی معمولی و امکان خاصی نداشت. یک دبیر شیمی جدید به مدرسهمان آمد به نام خانم منظر هاشمی سیاهپوش. حدودا چهل ساله بود، شاید هم کمتر. یک روز خانم هاشمی همانطور که داشت شیمی درس می داد پرسید شما کتابخانه در مدرسه دارید؟ گفتیم داریم و نتیجه چند جلد بیشتر کتاب نبود. گفت اینکه کتابخانه نشد، باید کتابخانه درست کنید. گفتیم چطوری و گفت باید پول جمع کنید. فردای آن روز یک صندوق آورد و گفت این باید پر شود. دردسرتان ندهم. صندوق پر شد و به اتفاق خانم هاشمی و دو نفر دیگر از بچهها، رفتیم خیابان شاه آبادِ آن دوران. تصویر آن روز به وضوح و روشن در ذهنم حک شده؛ انتشارات امیرکبیر، انتشارات نیل، انتشارات خوارزمی، انتشارات مروارید. به راهنمایی خانم هاشمی کتاب ها را انتخاب کردیم و خریدیم. همه جور کتاب؛ کتاب های علمی، تاریخی و اجتماعی، اطلاعات عمومی و کلی رمان و نمایشنامه از بهترین و مطرح ترین نویسندگان دنیا مانند رومن رولان، شولوخوف، داستایفسکی، گورکی، چخوف، استاندال، کامو، سارتر، برشت که تا آن زمان اسم شان را هم نشنیده بودم.
برومند افزود: شروع کردیم به کتاب خواندن. هفتهای یک کتاب باید میخواندیم و خانم هاشمی نمره شیمی را منوط کرد به خواندن کتاب. یادش بخیر، می گفت این فرمول های شیمی به زودی یادتان می رود ولی کتاب در خاطرتان حک می شود. دیگر کتاب از دستم نمی افتاد. تمام کتاب های کتابخانه را با ولع خواندم و غرق در کتاب شدم. همراه با قهرمانهای رمانها رنج کشیدم، ظلم دیدم و عدالتخواه شدم، به زندان افتادم و آزادیخواه شدم، انسان را کشف کردم و انسانگرا شدم، آرمانخواه شدم و کمال گرا شدم، گریه کردم و خندیدم و خنده را ترجیح دادم و طناز شدم.
برومند خاطرنشان ساخت: راستی خانم هاشمی را همان وقت از مدرسه بیرون کردند!!! حالا که در این مکان شریف و مقدس از موقعیت استفاده میکنم و از همه میخواهم به احترام منظر هاشمی سیاهپوش که نمیدانم در این دنیا هست یا نه، از جا بلند شویم و برایش کف بزنیم.