روایت مریلا زارعی از خوابی عجیب که حین بازی در “خروس جنگی” دید و نام بردن از کارگردانهایی که علاقه دارد فقط از جلوی دوربینشان رد شود
سینماژورنال: مریلا زارعی بازیگر زن سینمای ایران که در سالهای اخیر به هسته ثابت تیم بازیگران ابراهیم حاتمی کیا بدل شده است در تازه ترین گفتگویش که با “شرق” انجام شده در کنار نام بردن از دو کارگردانی که حتی به رد شدن از جلوی دوربین آنها هم راضی است به روایت خوابی پرداخته که باعث همکاریش با اصغر فرهادی در “درباره الی” شده است.
به گزارش سینماژورنال زارعی درباره اینکه کدام کارگردانها هستند که علاقه دارد فقط از جلوی دوربین شان رد شود می گوید: فقط دو نفر؛ اصغر فرهادی و ابراهیم حاتمیکیا. این دو کارگردان کسانی هستند که بهنوعی سبک کارکردنشان با بازیگر به یک تجربه مغتنم منتهی میشود. جدیت و تمرین فراوان و تفکر روی نقش در هر دو این عزیزان تعیینکننده است. اینجاست که دیگر نقش برایم اهمیت ندارد؛ همین که یک روز، ١٠ روز، ٢٠ روز، فرصت حضور در کنارشان را داشته باشی، به قدر کافی برایت تجربه می اندوزد.
در زمان بازی در “خروس جنگی” خواب دیدم مشغول بازی برای فرهادی هستم
این بازیگر با اشاره به حضورش در “درباره الی” که مسیری تازه در کارنامه اش بود بیان میدارد: در زمان پیشتولید فیلم «درباره الی» من مشغول بازی در فیلم «خروس جنگی» بودم که اتفاقا اکران هر دو این فیلمها همزمان با هم و در همان سال ٨٨ اتفاق افتاد. یک شب خیلی بیخود و بیجهت خوابی دیدم که در صحنه فیلمی حضور دارم که کارگردانش اصغر فرهادی است.
وی ادامه میدهد: از آنجایی که به احوال خودم آشنا هستم و همچنین به نشانهها معتقد، این خواب را جدی گرفتم. ذهنم مشغول شد که چرا باید چنین رؤیایی را ببینم. فردای آن روز طبق معمول برای کار آفیش بودم. در اتاق گریم از یکی از همکارانم، آقای جواد فرحانی که اتفاقا یکی از تهیهکنندههای فیلم «خروس جنگی» بود، شنیدم که آقای فرهادی مشغول ساختن یک فیلم پُربازیگر است. با شنیدن این جمله تمام وجودم به گوش تبدیل شد. بین خواب شب گذشته و جملهای که در آن روز از آقای فرحانی شنیدم، رابطه جدی احساس کردم. شاید جواد فرحانی کسی بود که من را ترغیب کرد پیگیری کنم.
قصدم این بود که خودم را پیشنهاد بدهم برای بازی کردن
زارعی خاطرنشان میسازد: با وجود اصول شخصی و حرفهایام با موبایل آقای فرهادی تماس گرفتم. قصدم این بود که خودم را به آقای فرهادی پیشنهاد بدهم برای بازیکردن در فیلم. در آن زمان این کار بهنوعی کوچکشدن و تحقیر محسوب میشد که بازیگر حرفهای کمتر میتوانست زیر بار چنین عملی برود. هرچند تصور میکنم موقعیت فعلی آقای فرهادی در سینما به گونهای است که دیگر همکاران برای بازی در فیلم ایشان قطعا داوطلب هستند. اما در آن زمان من فقط بر حسب هشدار ناخودآگاهم و پشتوانه تجربه تلویزیونی که در گذشته در سریال «در شهر» داشتم، این کار را انجام دادم. بدون اینکه از قصد آگاه باشم یا اصلا بدانم موضوع از چه قرار است. بههرحال تماس صورت گرفت. خودم را معرفی کردم؛ آقای فرهادی هم خیلی خوب و صمیمی با من برخورد کردند. خوابم را برایشان گفتم و درنهایت گفتم آقای فرهادی اصلا منظورم این نیست که خودم را تحمیل کنم، فقط خواستم این نشانه را جدی بگیرم؛ بههرحال اگر فکر میکنید من برای بازی در این فیلم مناسب هستم، با تمام اشتیاقم در خدمتم. آقای فرهادی هم توضیح دادند که اتفاقا در نظرم بودی، فقط شرایط این فیلم بهگونهای است که باید زوجهای فیلم در کنار هم به آنچه در ذهنم هست نزدیک باشند و در انتها تشکر کردند از تماسم و خداحافظ. چند روز بعد دستیار آقای فرهادی، حمید قربانی که اتفاقا سابقه آشنایی با حمید را از سریال امام رضا، زمانی که کار تدوین میکرد، داشتم، تماس گرفت و از من خواست به دفتر بروم تا آقای فرهادی گپی با من داشته باشند. خوب میدانستم که این تماس به منزله دعوت به همکاری نیست و فقط یک دیدار است و سؤالاتی که آقای فرهادی از من داشتند.
چهره ای عصبی از من ترسیم کرده بودند
مریلا زارعی میافزاید: در آن مقطع از کار حرفهایام کمی نسبت به گذشته سختگیرتر شده بودم. تجربه در کارهای متعلق به سینمای تجاری برایم به دلیل مخاطب عامش جذاب بود اما راضیام نمیکرد. خوب میفهمیدم که این احوال یک بدقلقی را برایم به ارمغان آورده بود. قطعا در سینما بعد از گذشت زمان، کمکم تبدیل به یک بازیگر ناسازگار میشوی. قواعد و قوانین حرفهای برایم مهم بود و اگر در پروژهای احساس میکردم سهلانگاری میشود، قطعا با مخالفت من همراه میشد. همینها باعث شده بود که از من چهرهای عصبی و بدقلق خلق کند که کارکردن با او آسان و سهل نیست. اینها نکاتی بود که به گوش آقای فرهادی رسیده بود و طبعا ایشان را در انتخاب من متزلزل میکرد. اما از آنجا که خودم شوق و اشتیاق کارکردن با آقای فرهادی را بروز دادم، ایشان فرصت دفاع به من داد. در آن جلسه مصداقهای این شنیدهها گفته شد و من هم دلایلم را توضیح دادم.
زارعی درباره نقش پیشنهادی برای “درباره الی” بیان میدارد: در همان جلسه آقای فرهادی بعد از شنیدن صحبتهای من سناریو را آوردند و از من خواستند همان جا بخوانم و نظرم را بگویم. من هم سناریو را خواندم. تا آنموقع چنین تجریهای نداشتم که در حضور نویسنده و کارگردان فیلمنامهای را بخوانم و نظر بدهم اما با کمال میل پذیرفتم. کاری را که شروع کرده بودم، باید تا انتها میرفتم. وقتی میگویم یا علی، تا آخرین لحظه پای حرفم میایستم. خلاصه اینکه سناریو برایم آنقدر جذاب بود که به طرفهالعینی آن را به انتها رساندم و همان جا اعلام موافقت کردم.
فرهادی گفت نمیخواهی نقش گلشیفته را بازی کنی؟
وی ادامه می دهد: برای آقای فرهادی هم جالب بود. فکر میکنم او هم از این برخورد متعجب بود تا جایی که سؤال کرد نقش را خواندی؟ گفتم بله. نقش «شهره» واقعا در سناریو حضور دیالوگی و فیزیکی زیادی نداشت اما برای من مهم نبود. همچنان متکی بودم به همان نشانه در رؤیا. آقای فرهادی حتی پرسیدند مثلا نمیخواهی نقش دیگری را بازی کنی مثل سپیده؟ (همان نقشی که گلشیفته بازی کرد) گفتم نه. اگر شما تشخیص دادید که این نقش مال من است، پس همین را باید بازی کنم. خوب فهمیدم که انگیزه من آنقدر بالا بود که آقای فرهادی را هم مجاب کرد. بعد چند تا عکس انداختیم و قرار شد با من تماس گرفته شود برای قرارداد و مراحل بعدی کار.
هر وقت فرهادی نیاز به تفکر داشت، تسبیح مرا می گرفت
مریلا زارعی درباره حال و هوای کار در “درباره الی” می گوید: در آن فیلم (درباره الی) قرار بود شش، هفت بازیگر در کنار هم بیش از دو ماه زندگی کنند و اینکه در صحبتهای آقای فرهادی فهمیدم که کار برای ایشان آنقدر درگیری ذهنی داشت که دیگر فرصت یک عنصر مزاحم در گروه و درگیری با حواشی را ندارد. آقای فرهادی مثل خیلی از کارگردانهای خوب، روانشناس فوقالعادهای است. درواقع به گونهای با روحیات و خلقیات بازیگرش آشنا میشود و از این راه میتواند کنترل بازی بازیگر و اعتماد او را به خود جلب کند.
این بازیگر زن ادامه می دهد: یادم هست در آن زمان من تازه از سفر خانه خدا آمده بودم. تسبیحی چوبی داشتم که تنها یادگارم از آن سفر معنوی و پرخاطره بود و تا مدتها در دستم بود. انگار به نوعی به من آرامش میداد. آقای فرهادی این وجوه من را خوب میشناخت تا جایی که یک روز به من گفت خیلی علاقهمندم که یک جایی این تسبیح و ذکرهای تو در فیلم ثبت شود. این جمله او به من آرامش داد. انگار که کارگردان به عمق روح تو وارد شده و واقعا هم شد. در یک پلان این احوال و ذکر من ثبت شده حتی تسبیحم. الان که زمان گذشته خوشحالم که یادگاری از آن دوران در کارنامهام ثبت شده است. گاهی اوقات که آقای فرهادی در میزانسن یا مسائل فنی کار نیاز به تفکر داشت و ذهنش مشغول میشد، تسبیح را از من میگرفت. شاید این نکات برای آقای فرهادی خیلی شخصی باشد، اما درحالحاضر گفتنش برای من اهمیت دارد؛ چراکه بعد از گذشت سالها از آن روز و موفقیتهای فرهادی در عرصههای فرهنگی تأییدی است بر میزان اعتقادش به اصول. همان اصولی که گاهی در ظاهر و قضاوتهای اشتباه دیگران مغفول میافتد