سینماژورنال: این ماجرای هنروتجربه هم از آن ماجراهاییست که هر روز از باغچه آن بری می رسد.
به گزارش سینماژورنال تازه ترین بر یا همان میوه این باغچه فیلمی است به نام “گاهی” که محمدرضا رحمانی آن را کارگردانی کرده است.
رحمانی که دو فیلم قبلی اش “ستایش” و “دلخون” که در دهه هشتاد ساخته شده بودند هیچ کدام در جلب توجه مخاطب موفق نبودند در تازه ترین فیلمش روایت کلاسیک را کنار گذاشته و کوشیده با زدن به دل هنروتجربه برای خود اعتبار کسب کند اما مشکل اینجاست که خط اصلی داستانش که جمع کردن کاراکترها دور هم است به شدت دمده است.
رحمانی کاراکترهایش را به ویلایی در شمال آورده تا با حرف زدن(!) درام را پیش ببرند؛ رحمانی به سبک آثاری چون “بلر ویچ” و “فعالیت مافوق طبیعی” دوربین را که در اینجا دوربین یک موبایل است در دست کاراکترهایش قرار داده و کار تصویربرداری را بظاهر بازیگران انجام می دهند.
بلحاظ مضمونی اثر کاملا شبیه به “سعادت آباد” مازیار میری است یعنی سایه انداختن گذشته کاراکترها بر زندگی حال شان است که قرار است داستان را پیش ببرد.
اما بدبختانه سوژه هایی چون بارداری، خیانت عاشق به معشوق، نازایی و نظیر آن که به شدت مستعمل و تکراری به نظر می آیند اثر را در حلقه ای از تکرار گرفتار می سازند و هرازگاه خاموش کردن دوربین یا همان موبایل است که راهی میشود برای فرار از تله.
اینها را بگذارید کنار اینکه “گاهی” ظاهر نوعی واقعه نگاری مستندوار را دارد اما دیالوگهای شعاری حتی در اوج بحران و بازی اغراق آمیز بازیگرانی چون مهدی پاکدل به شدت اثر را از واقعه نگاری دور می کند.