1

سیاوش اسعدی کارگردان سینما اظهار داشت: از فیلمسازی در جنوب شهر بیزار شده‌ام!/توجه فیلم و سریال‌های ایرانی به جنوب شهر به یک مُد تبدیل شده بدون آن که دغدغه‌ای پشت آن باشد!/بسیاری از فیلم‌هایی که مدعی اجتماعی بودن هستند حتی گزارش دقیقی از واقعیت را به تصویر نمی‌کشند!/شاهد بازتولید همان سینمای کلاه‌مخملی و جاهلی هستیم که هیچ نسبتی با رئالیسم اجتماعی ندارد!/ نه‌فقط در سینما که در خود واقعیت هم دیگر نمی‌توانیم آن تصویری که از جنوب شهر داشتیم را ببینیم!/خودم صحنه‌های مربوط به #درخونگاه_تهران را در قزوین گرفتم!!/اجازه شکل‌گیری قهرمانان ملموس جنوب شهری را به فیلم‌ساز نمی‌دهند!/ اگر بخواهی قهرمان بسازی باید از جنس حاج کاظم باشد!!

سینماروزان/محمد شاکری: افزایش بی رویه فیلم و سریال سازی در محلات حاشیه ای و بیغوله ای با انتقادات سیاش اسعدی مواجه شده که خود سه فیلم حوالی اتوبان، جبب بر خیابان جنوبی و درخونگاه را متمرکز بر طبقه حاشیه‌ای ساخته است.

سیاوش اسعدی به روزنامه هم‌میهن گفت:  من با اینکه سه فیلم در بستر و فضای جنوب شهر ساختم، اما دچار بیزاری شدم و فیلم آخرم در فضایی کاملا متفاوت ساخته شده. چرا؟ برای اینکه حس می‌کنم توجه سینمای ایران به جنوب شهر و مسائل آن به یک مد تبدیل شده است، بدون اینکه دغدغه اجتماعی یا اخلاقی پشت آن باشد. در واقع شاهد یک نوع بازگشت یا بازتولید همان سینمای کلاه‌مخملی و جاهلی هستیم که هیچ نسبتی با رئالیسم اجتماعی ندارد.

اسعدی ادامه داد: حتی در مصاحبه‌ها و برنامه‌های تلویزیونی یا شبکه‌های اجتماعی هم رد این مد را می‌بینیم، مثلا فلان بازیگر می‌گوید من کارتُن‌خواب بودم، از سطل آشغال غذا می‌خوردم یا از ته جنوب شهر آمدم و حرف‌هایی از این دست که بیشتر به مثابه یک نوع فضیلت و ارزش‌گذاری اخلاقی در حال بیان شدن است. به گمان من، تجربه‌های زیسته فیلم‌ساز و اینکه مثلا خودش باید بچه جنوب‌شهر باشد یا فقر و فلاکت را تجربه کرده باشد تا بتواند دراین‌باره این سوژه‌ها فیلم بسازد یا فیلم خوب بسازد، دلیلی منطقی و قابل قبول نیست. خیلی‌ها هم بچه جنوب‌شهر بودند و خواستند به تقلید از مثلا مسعود کیمیایی فیلم بسازند اما نتوانستند یا فیلم باسمه‌ای و شعاری و اگزجره‌ای ساختند و حتی تبدیل شدند به کاریکاتوری از کیمیایی.

اسعدی افزود: به نظر من، خود آقای کیمیایی هم که بچه جنوب‌شهر تهران است به این معنا نیست که در فقر و بدبختی یا محله‌ای فقیرنشین بزرگ شده‌ باشد. محله امیریه و خیابان ری و شاپور در آن زمان مثل خیابان فرشته و الهیه الان بود. جزو محلات بااصالت و با هویتی بود که آدم‌های آنجا لزوما فقیر و تنگدست نبودند. وقتی از جنوب شهر حرف می‌زنیم، لزوما از پایین شهر به معنای جغرافیایی یا فقر و بی‌پولی به معنای اقتصادی حرف نمی‌زنیم، داریم از یک فرهنگ یا خرده‌فرهنگ می‌گوییم که اتفاقا هویت و اصالت تاریخی دارد. حالا چه طبقه‌ای مرفه و چه طبقه‌ای تهی‌دست، واجد برخی ویژگی‌های رفتاری و اخلاقی و اجتماعی بودند که از این هویت و خرده‌فرهنگ می‌آمد. مثلا آقای کیمیایی جزو طبقه فرودست جنوب‌شهر نبوده، ماشین داشته و به اصطلاح دستش به دهنش می‌رسیده اما این فرهنگ و مناسبات آن را به خوبی می‌شناخت. فراتر از این، تجربه زندگی در جنوب شهر باید با نوعی پرسه‌زنی و برخوردن با آدم‌ها و طبقات و مشاغل مختلف در این طبقه بتواند به فیلمساز کمک کند تا به درک دقیق‌تری از جنوب شهر برسد و آن را در فیلمش بازتاب دهد. در واقع بیش از حضور فیزیکی در یک جغرافیا، شناخت ذهنی و عینی از آن جغرافیا و فرهنگ مهم است. صِرفِ بودن در یک محله و منطقه، تجربه زیسته ایجاد نمی‌کند، کنش‌مندی در آن به تجربه شناخت‌پذیر و خودآگاهی طبقاتی تبدیل می‌شود.

این کارگردان تاکید کرد: بسیاری از فیلم‌هایی که مدعی اجتماعی بودن هستند حتی گزارش دقیقی از واقعیت را به تصویر نمی‌کشند. به نظر من اعتبار یافتن بسیاری از این فیلم‌ها یک شوخی است و جنوب‌شهر را به یک ابزار سرگرمی تبدیل کرده که نسبتی با واقعیت ندارد. مساله این است که فقط دغدغه داشتن نسبت به یک سوژه یا طبقه اجتماعی برای ساخت یک فیلم خوب جنوب‌شهری کافی نیست و فیلمساز باید جوهره هنری این کار را هم داشته باشد. خیلی‌ها خواستند مثل کیمیایی فیلم بسازند، اما چون آن جوهره در آنها نبود، نتوانستند و تبدیل به کاریکاتور کیمیایی شدند.

اسعدی درباره دشواری های حفظ نگاه رئالیستی در ساخت فیلم‌های مرتبط با طبقه حاشیه ای بیان کرد: تغییر و تحولاتی که در معماری و شمایل شهری جنوب شهر رخ داده در مناسبات و فرهنگ جنوب‌شهری که می‌شناختیم یا در فیلم‌ها دیده بودیم، تاثیرات عمیقی گذاشت و چه‌بسا از آن هویت‌زایی کرد. ما نه‌فقط در سینما که در خود واقعیت هم دیگر نمی‌توانیم آن تصویری که از جنوب شهر داشتیم را ببینیم. مثلا ما صحنه‌های مربوط به فیلم «درخونگاه»را در قزوین گرفتیم، چون بافتی که می‌خواستیم دیگر در خود منطقه درخونگاه وجود نداشت و ما با دکور توانستیم مثلا سی چهل درصد از میدان درخونگاه را از روی عکسی که از آن داشتیم بازسازی کنیم.

اسعدی با اشاره به فقدان خلق قهرمان ملموس در آثار متاخر گفت: چاقو در آثار کیمیایی یا نمونه‌های مشابه بیشتر به مثابه اسلحه فرد برای حفاظت از خودش بوده و کارکرد امنیتی داشته است. مثل فیلم‌های وسترن که شخصیت‌هایش هفت‌تیر داشتند در اینجا هم با یک نوع وسترن ایرانی مواجه هستیم که به جای هفت‌تیر، چاقو دارد. این شخصیت‌ها اغلب قهرمان یا ضدقهرمان فیلم‌ها بودند، اما حالا اصلا اجازه شکل‌گیری قهرمانی برآمده از جنوب شهر را به فیلم‌ساز نمی‌دهند. اگر هم بخواهی قهرمان بسازی باید از جنس حاج کاظم باشد که مولفه‌های خاص خودش را دارد. می‌خواهم بگویم که بخشی از موانعی که در تصویر کردن رئالیستی جنوب‌شهر و آدم‌هایش وجود دارد موانع بیرونی و مدیریتی است، مثلا انگ سیاه نمایی که نمی‌گذارد فیلم‌ساز بخشی از واقعیت‌های موجود را به تصویر بکشد.

سیاوش اسعدی: از فیلمسازی در جنوب شهر بیزار شده‌ام!/توجه فیلم و سریال‌های ایرانی به جنوب شهر به یک مُد تبدیل شده بدون آن که دغدغه‌ای پشت آن باشد!
سیاوش اسعدی: از فیلمسازی در جنوب شهر بیزار شده‌ام!/توجه فیلم و سریال‌های ایرانی به جنوب شهر به یک مُد تبدیل شده بدون آن که دغدغه‌ای پشت آن باشد!