سینماروزان: ناصر ملکمطیعی حین حیاتش حتی حاضر نشد بیمه حداقلی خانه سینما را قبول کند و حلقه بالادستی صنف سینما حتی در روزهای انتهایی عمر این بزرگمرد به دیدارش نرفتند اما همین حلقه به مدیرعاملی یک ۱۴شغله دست و پا زد برای برگزاری تشییع ناصر از مقابل خانه سینما۲ که ساختمانش از سوی شهردار اسبق نثار این صنف شد!
به گزارش سینماروزان اینکه مدیرعامل ابوالمشاغلی که باجناقش در زمان وزارت محمد خاتمی در ارشاد حکم به ممنوع الفعالیت شدن امثال فردین و ناصر داده بود چگونه میتواند باز در تشییع ناصر از مقابل خانه سینما۲ نطق کند، را خدا داند ولی حقیقت همان است که ناصر تا زنده بود کمترین حرمتی از بالادستیهای صنفی-دولتی ندید.
سیدضیاءالدین دری کارگردان سریالهای تاریخی «کیف انگلیسی» و «کلاه پهلوی» درگذشت ناصر را زمینه ای کرده برای نگارش دلنوشته ای که در آن طعنه های تند و تیز نثار ساختاری شده که بیهوده و بی جهت سالهای طولانی امثال ناصر را ممنوع الفعالیت کردند.
متن دلنوشته سیدضیاءالدین دری را بخوانید:
پیکر فردین بزرگ هنوز در سردخانه بیمارستان بود ، عصر روز پس از حادثه ، همه همکاران و رفقا در خانه اش جمع شده بودند. ناصر ملک مطیعی می گریست و با دست گاه روی زانو و گاه به پیشانی میزد و میگفت: رفیقم رفت، همه جا کنار هم بودیم، همیشه با هم بودیم، حالا چکار کنم؟ نمیدونم؟
ناصر خان هجده سال بدون فردین به زندگی دردناک تری ادامه داد و تنهاتر از همیشه ماند و عشقش به آن بود که گاه به خیابان هما در بلوار کشاورز برود و ساختمان دفتر رفقیش را نگاه کند. آنچه از او میدیدیم نیمی از او بود چون آن نیمه دیگر را به خاک سپرده بود . اما همین نیمه دلشکسته و مغموم در این هجده سال مدام پوست می انداخت و متحول میشد! او این تحول شگرف را بی آن که بداند به نسل حاضر آموزش میداد. تواضع ویژه و افتادگی خاص پهلوانان باستان در هیبت بزرگش به وضوح قابل مشاهده بود. کسی خنده او را ندید اما سیل اشکهایش در هر مراسم ِمردمی به بهانه شوق تحسین و تقدیر جاری بود و خود را کوچک همه معرفی میکرد ! ستاره ای دست نیافتنی که در این سالهای سخت در دسترس همه بود و هیچ دعوتی را رَد نمیکرد.
چه میخواستند از ناصر ؟ در هر محفل از عظمتش سخن میگفتند اما او فکر میکرد این تمجید کنندگان در روزها و سالهایی که هنوز سرشار از انرژی بود کجا بودند؟ چرا آن زمان سراغ او و رفیقش را نمیگرفتند؟ در آن محافلِ تقدیر ناصر جز به این موضوع نمیاندیشید و ابراز احساسات بی شائبه حضار -مردم خالص – او را به گریستن وامیداشت، برایش مهم نبود که معدودی هم در همان لحظات به بهانه او خودشان را تبلیغ میکردند. ناصر در در کمال خلوص مقابل دوربین ها اشکهایش را برای تاریخ و نسلهای آینده، ثبت میکرد تا بدانند آنچه طی چهل سال بر او و رفیقش و همکاران دیگرش تحمیل کردند ، در تاریخ هنر هیچ کشوری با هر آیین و مذهبی با هر گونه حکومتی سابقه نداشته است.
شاید کمتر کسی بداند که شادروان فردین از خدا خواسته بود که سفرش به آن دنیا در ماه محرم واقع شود ! و خدایش اجابت کرد و امروز ناصر دوست داشتنی در جمعه شب ِماه مبارک رمضان بسوی خالق خود پر کشید! باشد تا آن پیشانی کَبَره بسته ها ، شلاق زن های حَد شرعی ، آن کاتولیک تر از پاپ ها، سر های فرو برده در گریبانشان را با شرم برون آورند و مشاهده کنند که تنها خداست که حق داوری دارد و چنانچه بخواهد به بندگانش عزت می بخشد، و تماشا کنند که پیکر ناصر ملک مطیعی چگونه بر شانه های ملت قدرشناس پرواز خواهد کرد تا به تاریخ به پیوندد و البته که برای رفیقش گفتنی ها دارد.
روح آقای سینمامنتظر خوشامدگویی به یل ِسینمای ایران است. و ناصر گزارش هجده سال فراق را این گونه برایش شرح خواهد داد: «فردین جان! هیچ اتفاقی نیفتاد. فقط یک فیلم بازی کردم که نشد مردم خوب ببینند. اما خبر خوب آنکه اوضاع به گونه ای چرخید که در محافل مردمی حاضر میشدم و همراه با ذکر خیر و یاد تو مورد تمجید و تحسین مردم قرار می گرفتم. سینمای ایران هنوز نیمه جان است و ثلث مخاطب دوران ما را ندارد ،بلیط هر سال گرانتر میشود. نگران نباش ما پیروز شدیم چون معدود فیلمهایی که کمی فروش دارند در مسیر همان سینمایی هستند که ما کار میکردیم. این مصداق حقانیت ما نیست؟»
خدایش رحمت کند، جناب آقای ناصر ملک مطیعی ستاره بزرگ و تکرار نشدنی سینمای ایران.