سینماژورنال: پیام دهکری از جمله چهره های موفق تئاتر ایران است. او به اندازه کارگردانی در بازیگری تئاتر هم موفق بوده است و همین عاملی شده است که مدیومهایی دیگر چون سینما و تلویزیون هم از تواناییهای بازیگری وی استفاده کنند.
به گزارش سینماژورنال دهکردی به تازگی نمایشی با عنوان “هيچكس نبود بيدارمان كند” که از نوشته های محمدامیر یاراحمدی است را در تماشاخانه باران روی صحنه برده است؛ نمایشی که لحن تراژیک آن بیشتر می تواند تلنگری باشد برای مخاطب که به تفکر درباره اتفاقات نمایش بپردازد.
دهکردی در گفتگویی تفصیلی درباره این نمایش که با “اعتماد” انجام شده نکاتی را درباره لحن تلخ و نومیدکننده نمایش بیان کرده است. نکاتی که در خلال آنها طعنه هایی به برخی برنامه های خنده آور سیما زده شده و درباره ویژگی مردمان ایران صحبت شده است.
چقدر خوب که حال تماشاگر بد شود…
این بازیگر بااخلاق درباره اینکه نمایش اش قصد طرح سوال دارد یا قصد پاسخ دادن می گوید: من اگر توانسته باشم فضايي را فراهم بكنم كه مخاطب با واقعيت يا بخشي از واقعيت موجود مثل يك آيينه مواجه شود حتما اين تماشاگر به حال بدي خواهد رسيد. حالش بد ميشود، ذهنش درگير ميشود. چقدر خوب! حالت بد است؟! اين حال بد بهتر از حال خوب قلابي است.
چرا بايد لبخند بزنم من؟! به چي بايد لبخند بزنم؟!
وی سپس با اشاراتی نمادین که مانیفست برنامه هایی چون “خندوانه” را نشانه می رود، ادامه می دهد: يك اصطلاح مبتذل وجود دارد كه ميگويند بخنديم! شاد باشيم! اصلا لبخند بزن! چرا بايد لبخند بزنم من؟! به چي بايد لبخند بزنم؟! به عُسرت مردمانم لبخند بزنم؟! نه! بايد واقعيت را بفهمم. اگر اين واقعيت حال من را بد كرد حتما به ايدهاي ميرسم. آن وقت براي اينكه بتوانم مسير را بهتر پيش ببرم حتما بايد بشكن بزنم اتفاقا. حتي لباس شادي بر تن كنم. بنابراين كوشش من اين بوده كه براي تماشاگر ايجاد پرسش كنم.
خنده هایی می بینیم که عمق ندارد
دهکری در جایی دیگر از گفتگوش بیان می کند: در اين سالها ما خندههايي ميبينيم كه به نظر من خالي است. عمق هم ندارد. تلاش من اين بود كه واقعي باشيم. ما وظيفهمان اين است كه به مخاطب احترام بگذاريم. اما بخشي از احترام اين است كه قربان صدقه مخاطب برويم. بايد به شعور مخاطب هم احترام بگذاريم و فرصت بدهيم تا فكر كند.
وضعيت فرهنگي جامعه ما درمرز انفجار است
بازیگر سریالهای “شهریار” و “مدار صفر درجه” درباره اینکه نمایش اش ناامیدکننده است می گوید: بله! اين مانيفست من است. ممكن است من را در اين سالها محكوم بكنند و البته محكوم كردهاند به اينكه تو رو خدا اميدوار باش! چرا سياه؟! ميگويم من سياه نيستم. واقعيام! شما تا واقعيت موجود را متوجه نشويد دست به اقدام نميزنيد. وضعيت فرهنگي جامعه ما درمرز انفجار است و شايد هم اين مرز را رد كرده. حالا اين وسط فرهنگ به عنوان يك دردانه گاهي در كش و قوس ميافتد با دعواهاي سياسي و مشاجرههاي فلان و هيچ كس فكر نميكند كه اين وسط گوشت قرباني فرهنگي است كه براي ساختنش در خوشبينانهترين حالت سه دهه زمان لازم است.
پرسشهای همیشگی من اینهاست
بازیگر آثاری چون “راه آبی ابریشم” و “بی خداحافظی” ادامه می دهد: واقعيت اين است كه من سالهاست دارم اين جمله را تكرار ميكنم كه ما در يك گناه دستهجمعي سهيم هستيم. سالهاست دارم ميگويم ما حافظه تاريخيمان ضعيف شده يا در بخشهايي به يك خواب ابدي فرو رفته. به همين دليل هم فرض واكاوي از خودمان سلب شده كه برگرديم و رجعت كنيم به گذشته و ببينيم كه چه خطاهاي تاريخي رخ داده كه امروز اوضاع ما اين است. در سطح كلان طبيعتا وجه فرهنگياش براي من اولويت است. وقتي ما ميگوييم فرهنگي مسائل ديگر هم كنارش هست چون شما نميتوانيد از ماشيني كه ميللنگش خراب است انتظار داشته باشيد حركت كند. حالا اگر برف پاككنش هم كار كند ماشيني در كار نيست كه بخواهد حركت كند. اينها اجزايي هستند كه ارتباط ارگانيك و پيوستگي با هم دارند. بنابراين اگر حال فرهنگ بد باشد حال اقتصاد هم بد خواهد بود و برعكس. اين خوابزدگي يا به خواب رفتن يا بيدار نشدن از اين خواب كه تو چشمهايت را باز كني و ببيني كجاي جهان ايستادي و موقعيت از چه قرار است، اينها پرسشهاي هميشگي من بوده است.
همواره منتظريم كه يك نفر براي ما كاري را انجام دهد
دهکردی که کارشناسی ارشد تئاتر است درباره انفعالی که برخی از مردمان روزگار ما را دربرگرفته اظهار می دارد: واقعيت اين است كه من معتقدم در جامعه ما همواره منتظريم كه يك نفر براي ما كاري را انجام دهد. خودمان كاري را انجام نميدهيم. يعني نفر به نفر نيستم كه بگوييم من يك نفر كارم را درست انجام بدهم. اگر همه عالم بدقول باشند من ميخواهم خوشقول باشم. نخستين چيزي كه درهمين مصداق ساده با آن مواجه ميشويم اين جمله است كه مگر بقيه خوشقولند كه من خوشقول باشم؟! خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو. اين كار قصدش اين نيست كه پندو اندرز بدهد يا حتي پيشنهاد ارايه كند. به هيچ عنوان من دنبال اين موضوع نبودم.
وقتي شما خواب هستيد من نميتوانم بيايم از فن شعر ارسطو با شما حرف بزنم
وی ادامه می دهد: بحثم اين است كه وقتي شما خواب هستيد من نميتوانم بيايم از فن شعر ارسطو با شما حرف بزنم. بايد اول شما را بيدار كنم. بگويم بيدار شو و دوباره مرور كن خودت را. اين را هم كه ميگويم من سواي اين جامعه نيستم. به هيچ عنوان اعتقاد ندارم كه مردم ما چيزي نميدانند. از طرفي برخي هم مردم را به عرش ميبرند كه اينها فرزانگاني هستند كه دارند روي زمين زندگي ميكنند. مردم ما آگاهي دارند، توان تشخيص سره از ناسره را هم دارند، اشكال هم دارند كه يعني داريم. يعني مجموعه اينها هست.
مردم ايران حيرتانگيزترين مردمي هستند كه من حداقل در طول تاريخ سراغ دارم
کارگردان نمایشهای “گمگشته” و “مرگ فروشنده” با توصیف مردم ایران خاطرنشان می سازد: مردم ايران حيرتانگيزترين مردمي هستند كه من حداقل در طول تاريخ دارم. براي همين من خيلي وقتها نميگويم ايران ميگويم سياره ايران! اين مردم كساني هستند كه غيرقابل پيشبينياند. نشان دادهاند كه اگر كاري خوب باشد از آن استقبال ميكنند و اتفاقا همين مسووليت ما را زياد ميكند كه چه خوراكي را داريم به مردممان ميدهيم.
از شنیدن افکار بیمارگونه آقای دهکردی شوکه شدم:
۱- اشتباه گرفتن طبیعت مدیوم تئاتر و تلویزیون گاف اساسیه. اینک
۲- استاد احتمالا “ماه عسل” زیاد می بینن.
۳-درک این نکته که در جامعه غمزده ایران، باید تولید شادی کنیم، زیاد سخت نیست.
۴-عمق خنده اساسا یعنی چه ؟!!!