#علی_اکبر_مزینانی -تهیهکننده پرمخاطبترین فیلم بعد از انقلاب- بیان داشت: میتوانستم با پولی که از فروش #عقابها به دست آمد یک برج بخرم!/همه سود #عقابها و #دنیا را بر سر تولید فیلم جدید گذاشتم اما نتیجهاش چه شد؟/ ۵۹ سال در سینما کار کردم ولی نه بیمه دارم و نه بازنشستگی، همین طور عاطل و باطل!/ده سال معطلم کردند ولی در نهایت گفتند نمیتوانی بیمه شوی!!/در تمام این ده سال کسی نپرسید چرا درِ دفترم بسته مانده!/یک میلیون و پانصد هزار دلار خرج تولید #قفس_طلایی در آمریکا کردم!/فیلم من بهخاطر بازی امین حیایی در #قلادههای_طلا به تحریم خورد و یک ریالم بازنگشت!/اگر الان به من بگویند ۱۵۰ میلیارد تومان میدهند تا #عقابها را بسازم دیگر نمیتوانم/میخواستم با شریفینیا، قسمت دوم #دنیا را بسازم که کارم به بیمارستان کشید
سینماروزان: گاهی با خودم فکر میکنم اگر در این همه سال به جای سینما در کار دیگری بودم الان حداقل به جایی رسیده بودم. آدم ۵۹ سال در سینما کار کند آن وقت هیچی؟! نه بیمه داشته باشی، نه بازنشستگی، همین طور عاطل و باطل بمانی؟!
علی اکبر مزینانی تهیهکننده #عقابها-پرمخاطب ترین فیلم تاریخ سینمای بعد از انقلاب- با بیان مطلب فوق به خبرگزاری ایسنا گفت: گاهی با خودم فکر میکنم اگر ۵۹ سال به جای کار در سینما، در هر کاری بودم الان حداقل به جایی رسیده بودم. چون فقط یک فیلم «عقابها»ی من یا فیلم «دنیا» فروخت؟ من که پول فروش آنها را جمع نکردم از این مملکت ببرم، همه را روی هم گذاشتم تا فیلم دیگری بسازم. اما نتیجهاش چه شد؟ الان وقتی میگویند چرا فیلم نمیسازی، میگویم از کجا پول بیاورم؟ از دیوار مردم بالا بروم؟ بخش خصوصی باید پول داشته باشد. من که رانتخوار نیستم تا از بانک پولهای آن چنانی بگیرم. من ۵۹ سال در سینما کار کردم و اگر آبرویی دارم، بهخاطر این بود که سعی کردم درست کار کنم. الان دیگر نمیشود به راحتی فیلم ساخت چون حداقل ۲۰ میلیارد تومان خرج دارد در حالی که اگر این پول را در بانک بگذاری چند صد میلیون میتوانی سود بگیری. با این حال اگر داشتیم حتما فیلم میساختیم چون ما معتادِ سینما هستیم.
او تعریف میکند: زمانی که فیلم «عقابها» را ساختم میتوانستم با پولی که از فروش آن به دست آمد یک برج بخرم اما ایستادم و گفتم میخواهم «عقابها»ی ۲ و ۳ را بسازم. ولی بعد نظرم عوض شد و تصمیم گرفتم کاری را که خوب شده ادامه ندهم، به همین دلیل سراغ ساخت «خواستگاری» رفتم و بعد «دنیا». بعد از آن خواستم یک فیلم گردنکلفت بسازم، پس به ناف آمریکا رفتم و در ۳۶ لوکیشن «قفس طلایی» را ساختم. همه این کارها را با جان و دل کردم ولی اگر همین الان به من بگویند ۱۵۰ میلیارد تومان میدهند تا «عقابها» را بسازم دیگر نمیتوانم، چون آن روزها انرژی دیگری داشتم که مصرف شد. حالا روی تخت بیمارستان افتادهام و در تمام این ۱۰ سال کسی نپرسید چرا درِ دفترم بسته مانده است. من اگر الان دفترم را بفروشم حداقل چهار، پنج میلیارد تومان پول دستم را میگیرد ولی نمیتوانم، ما قدیمیها تعصب خاصی روی کارمان داریم. این دفتر آبرو و زندگی من است. الان هم اگرچه در کانادا زندگی میکنم، فقط چهار ماه آنجا میمانم و هشت ماه اینجا هستم، چون نمیتوانم از این خاک و مملکت که ۷۰ سال در آن بودهام دل بکنم.
مزینانی افزود: تصور کنید کسی سرمایه یک میلیون و پانصد هزار دلاری خود را به امریکا ببرد و فیلمی بسازد به نام قفس طلایی که اتفاقا حرفش در راستای این بود که فرزندتان را به خارج از کشور نفرستید و اگر میفرستید تنها نفرستید. اما این فیلم موقع اکران به «قلادههای طلا» برخورد و زمان اکران را از دست داد. البته با این تفاوت که فیلم من قفس طلایی، با سرمایه شخصی ساخته شده بود. نوبت اکران ما به آنها رسید و فیلم ما بعد از فیلم دوستان روی پرده رفت. امین حیایی که در «قلادههای طلا» بازی میکرد به نوعی به تحریم غیررسمی در فضای سیاسی آن زمان خورد و فیلم که از پرده پایین آمد، درواقع فیلم من هم بهخاطر امین حیایی به تحریم خورد و در نتیجه از یک میلیون و ۵۰۰ هزار دلار حتی یک قِران هم ندیدم. آن زمان سر فیلم «قفس طلایی» فقط میخواستم چوب لای چرخم نگذارند و اگر اجازه میدادند فیلم من درست اکران میشد، وضع بهتری داشتم و شاید هزینهای که برای ساخت صرف کرده بودم برمیگشت. من فیلمم را با کلی هنرپیشه و عوامل امریکایی ساختم ولی سال ۱۳۹۱ که اکرانش کردم، دیگر چیزی برایم باقی نماند.
مزینانی که در چند شاخه سینمایی فعالیت داشته، عضو کانونها و انجمنهای تهیهکنندگان، فیلمبرداران و مدیران دفتر پخش است. اما آنطور که میگوید، از خدمات بیمهای برخوردار نیست. سالها قبل وقتی پسرم در کانادا فوت کرد، از خانه سینما به من گفتند که باید بیمه شوم و من هم مدارکم را فرستادم. بعد از سه سال که برگشتم دیدم مدارک را در پرونده نگذاشتهاند. آن زمان آقای سیف الله داد رییس خانه سینما شده بود که در فیلم «دستنوشته» مدیرتولید ما بود. از این وضعیت متعجب بود و قرار شد ماجرا را پیگیری کند. بعد از سه سال او فوت کرد و آقای یدالله صمدی روی کار آمد. باز هم ماجرا را دنبال کردم ولی هیچ اتفاقی نمیافتاد. همه فقط یک استاد به من میگفتند و تمام. بعدتر آقای سیدضیاء هاشمی مدیر شد و گفت شما پیشکسوتی، چطور بیمه نیستی؟ آخر سر نشان به آن نشان که ۱۰ سال این ماجرا طول کشید و وقتی پیگیریها از وزارت ارشاد آمد، گفتند آقای مزینانی شما ۶۰ ساله شدهای و دیگر نمیتوانی بیمه شوی؛ یعنی من الان نه بیمه هستم، نه بازنشسته و نه حقوقبگیر. هیچی نیستم. یک عاطل و باطل!
تهیهکننده کمدی خواستگاری گفت: چند وقت قبل با رضا شریفینیا صحبت کردیم و او پیشنهاد داد که «دنیا ۲» را بسازیم و برای اولین بار میخواستم چنین کاری انجام دهم. من «دنیا» را خیلی دوست دارم، یک فیلم با حرفهای زیر پوستی است که مردم را میخنداند. قصد داشتم از همان گروه بازیگری هم استفاده کنم و در حال پیگیری بودم که صبح همان روزی که مشغول بودم کارم به بیمارستان کشید. البته قسمت بوده و حتماً خیری در آن است که اینطور شد. چنین اتفاقهایی اگرچه میگذرند ولی به هر حال با خودت فکر میکنی اینکه آدم دلش خوش باشد از هر چیزی مهمتر است. ای کاش الان به یاد هم باشیم. چرا مردهپرستیم؟ باور دارم که من و بسیاری از همکارانم صرفاً به پول احتیاج نداریم، بلکه به روحیه نیاز داریم. ما آدم هایی هستیم که تلنگری بخوریم بغض گلویمان را میگیرد.