سینماروزان/حامد مظفری:
-همچنان در برهوت خارج شهر میگردد و آدمکهای تنها و بی کس و کار هستند که جلوی دوربین می لولند. هیچ تازگی و هیچ طراوتی نمیبینیم. آن که گفته وسترن یعنی بیابان و چند لاشه ماشین و تعدادی سگ و کثافت و…، کیست؟
+سوژه؟ خوب است چون ورود به زندگی کارتن خوابی است که در سراسر پایتخت فراوان آنها را میبینیم و اغلب با ترحم از کنار آنها رد میشویم.
-مشکل؟ به دنبال شناسنامه سازی برای کارتن خواب نیست و فقط خواسته برای برهوت و زباله دانی پیرامون شهر، آدم بتراشد. اگر زیرک بود به جای تکرار مکررات عوض و بدل کردن لنز برای گرفتن قاب های بی حاصل از آن تل زباله و برهوت بدبختی، بر ساختن هویت برای کارتن خواب خود دقت میکرد.
-خیلی زود کارتن خواب را کنار آن عملی یکگوش قرار میدهد و طبق پیش بینی یک زن هم وارد میشود. آن سودای کشف دختر از دست رفته در فیلم قبلی اش هم که بود؛ کوچه ژاپنیها. باز آنجا یک شروع پرتعقیب و گریز داشت ولی اینجا که هیچ. مجید مظفری همچنان هست و اینجا با انبوه ریش و پشم که بیشتر شبیه فلاسفه و متفکران یهودی الاصل آلمانی قرن هجدهم شده تا چهره ای واقعی از یک کارتن خواب.
+این همه تلاش امیرحسین ثقفی برای نمایش تنهایی انسان در دل طبیعت وحشی، طی این ده سال به کجا ختم شده؟ در محافل جشنواره ای خارجی ردپایی پیدا کرده؟ در میان مخاطب داخلی، برند شده؟ آخرین فیلم اکران شدهاش “کوچه ژاپنیها” از قعرنشینان اکران امسال بود. فیلمهای قبلی هم که موفقیت در جلب مخاطب نداشتند. چرا خط عوض نمیکند و این قدر میترسد از داستان گویی؟ ژست هنروتجربه به چه کار وقتی خود هنروتجربه برچسبی شده برای جدایی از کف جامعه؟؟خروجی این امتداد کور چیست؟ فیلمسازی بهمثابهی فیلمسازی؟