سینماروزان/حامد مظفری:
-بیشتر به پادکست یا جلسات شعرخوانی دیوان فروغ شبیه است با صدای باران تا یک بیوپیک سینمایی.
-هیچ معلوم نیست چرا باید سیاه و سفید و با مقیاس یک در یک ببینیم؟ حتی زمان حال را سیاه و سفید کرده.
-کاریکاتوری از فروغ؟ به عنوان زن شاعری که از خواندن یک پاورقی، عاشق نویسنده-ناصر خدایار-میشود و دیت میگذارد و همچون موم در دستان ناصر است. آن سیگار کشیدن های پیاپی هم بیشتر از آن که غلیان جسم ناآرام فروغ را یادمان بیاورد یادآور سریالهای پهنای باند است. فروغ کاری نداشته جز راندووی عاشقانه و دود پشت دود…
-رفت و برگشت بین فروغ معاصر(ستاره پسیانی) و فروغ گذشته(باران) واقعا چه ضرورتی داشته؟ یعنی همان بدبختیها هنوز هم هست؟؟
– فروغ مدام دربرابر هر رفتاری ولو توهین لبخند میزند! رمانتیسم یعنی لبخند؟ شاعری یعنی مدارای باطل؟
-قطعا قرابت فیزیک در اجرای موثر فروغ موثر بوده، فروغی که بخاطر داریم زنی استخوانی، ظریف و به قولی اسکینی بوده که باران نیست منتها مهمتر از فیزیک، رخنه در حال و احوال فروغ است که باران از ارائه آن ناکام بوده. تقصیر او نیست؛ نتوانسته به پدر محترم نه بگوید. پدری که هرچقدر در تهیه کنندگی فیلمهای رخشان، شهرت کسب کرده حالا در کارگردانی با نگاه کودکستانی به حراج گذاشته. راستی چرا رخشان این فیلم را نساخته؟ اگر خودش نخواسته یعنی خوب فروغ را شناخته.
–فروغِ حال شعار میدهد، فروغِ ماضی شعر میگوید. آنچه از هر دو متبادر میشود فقدان سلوک است که در شعار و شعر یکیست.
-کم که میآورند باران و دود و…؛ دنیای شاعرانه یعنی همین! باران ها هم همه زیر نور! ؟ خورشید میبارد و باران میتابد.
-فروغ معاصر یکهو از مراسم خاکسپاری فروغ سردرمیاورد. سیال ذهنتان در خرخرهام!
+میلاد رحیمی در نقش ناصر بهترین بازیگر فیلم است؛ بهتر از باران و ستاره و مادر ستاره و…
+آن تکه های آرشیوی که از خاکسپاری فروغ نشان میدهد با حضور شاملو و نادرپور و بیضایی و…، بیش از خود فیلم دلچسب است.
-فیلم تمام میشود و هیچ چیز نه از ابراهیم گلستان میگوید و نه از فریدون فرخزاد. فروغ در تمام مباحثات در کنار گلستان و خیلی بعدتر پرویز شاپور تعریف میشود. تکیه اوایل فیلم به شاپور است و آن هم به شکل مردی که از هنر چیزی نمیداند-در حالیکه شاپور خالق کاریکلماتور بوده- و بعد هم اندکی از نادر نادرپور و درنهایت هم تمام. از ماجرای جذامیها میگوید ولی جرأت ندارد بگوید چه کسی فروغ را هل داد که بتواند فیلم خانه سیاه است را بسازد؟؟ فروغ بی گلستان میشود سیمین بی جلال یا پولاد بی مسعود یا خود باران بی رخشان… اگر گفته اند که باید گلستان را فاکتور بگیرید چرا باید تن داد به چنین ساحتی؟ یا شیکتر همان تکفراز زناشویی با شاپور را میگرفتید و تمام.
–جوک؟
–لب تزریقی زن جذامی!
–بابک کریمی در نقش پدر فروغ با چکمه در خانه! استالین را از رو برده؟
–پرسش؟
–آن همه شور و هیجان و تاثیر فروغ کو؟ فروغی که طبق شواهد هر جا وارد میشد جو را تحت تاثیر قرار میداد و حتی مردی متاهل مثل گلستان را اغوا میکرد کو؟