سینماروزان/حامد مظفری:
+درامی که کارگردان می خواهد برای فیلمش عرضه کند، تقابلی است میان مرد پا به سن گذاشته افغان- که با منطق تصمیم گیری می کند- و مرد جوان افغان که براساس احساسش عمل میکند. نقطه اتصال این دو نفر دختر نوجوانی است که برای ازدواج با مرد پا به سن گذاشته برخلاف میل باطنی به ایران آمده! این تم مثلثگونه میتواند تم جذابی برای مخاطب باشد ولی -در عمل، فاقد جذابیت و کشش برای مخاطب شده؛ شاید حرف و پیام اثر شریف باشد اما اجرا بیدلیل رخوتزاست.
-چه کسی گفته فیلمی که نامش “مرد آرام” است باید ریتم آرام و آهستهای داشته باشد؟ آرامش و طمانینه ناشی از گذشتهی شوم است که عامل محافظه کاری مرد افغان است. به جای کندی روایت، میشد چند فلاش بک زد و آنچه بر سرش رفته را تصویری کرد؟ این همه تنبلی؟ تکان بخورید.
– بنیان مثلث عشقی و از آن جلوتر روحیات دخترک افغان، جنس ایرانی دارد و نه افغانی. همین تم را خسرو سینایی به عشیرههای جنوب برد و درامی داغ شکل داد ولی اینجا ملیت افراد به جنس داستان نمیخورد.
ایرانیان و افغانها شباهت زبانی دارند ولی شباهت فرهنگی آن هم در چنین مضامینی بسیار اندک است. مفهومی که آنها از ازدواج دارند بسیار متفاوت از تفکر دختران ایرانی است و این زیربنای مهم، در فیلم جایی ندارد.
+بازی مهدی هاشمی جزو نقاط قوت است و با اینکه از دوران اوج خود فاصله گرفته اما هنوز بلد است میزانسن را مال خود کند و داستان را با ذوق درونی پیش ببرد.
+حمایت تصویرشهر باعث شده در نماهای بیرونی، برخی از جاذبه های پایتخت هم دیده شود که خودش تنفسی است، در انبوه فیلمهای بدون لهجه ای که به دستور مدیران سابق بهزور به کوه و دشت و بیابان کوچانده شدند.
+به نظر میرسد نوعی تولید لوباجت در دستور کار بوده و سعی شده کار حتی المقدور بدون بریز و بپاش جمع شود. اتفاقی خوب که اگر با غنای دراماتیک همراه میشد، خرسندکننده بود.
-آن فمینیستبازی انتهایی روی اعصاب است؛ دو مرد که نماد دو تفکر متفاوت هستند -حوالی حمامی که حجلهای زیبا در آن چیده شده بود- از پیش روی دختر جوان حذف می شوند و دختر برای ادامه تحصیل و آینده روشن(!!) نزد خانم ناظم می رود. نقش خانم ناظم هم عیال مهدی هاشمی بازی میکند! آدم فکر میکند در ابتدا این شخصیت خلق شده و بعد حولش داستان ساخته اند و چون فکر کرده اند این مثلث عاشقانه در ایران دمُده است، بردهاند به میان مهاجران افغان؟؟