سینماروزان/حامد مظفری: اینکه یک رسانه جنایی خبر از قتل کارگردان سینما و مثلهشدنش میدهد و دهها رسانه دیگر از خبرگزاری تا روزنامه و پایگاه خبری دولتی و غیردولتی، عین خبر را بازنشر میدهند چندان عجیب نیست.
به گزارش سینماروزان در مملکتی که روزنامهنگاران باسابقه و اصیلش مهجورند و چندی غیرحرفهای بهواسطه ارتباطات سیاسی یا خویشاوندی، مدیریت برخی از متمولترین رسانههای کشور را برعهده دارند این حجم از بازنشر خبر بی ذرهای تحلیل، نباید عجیب باشد.
یک رسانه جنایی خبر از قتل یک کارگردان سینما با نام بابک خرمدین میدهد و دهها رسانه دیگر، عین خبر را کپی-پیست میکنند و یکی حتی طرح پرسش نمیکند اینکه مقتول همنام یک مبارز تاریخی قرن سوم هجری بوده، اتفاقی است؟ اینکه این مقتول شبیه آن مبارز تاریخی ، دست و پایش بریده و مثله شده، اتفاقی است؟ اصلا کسی پرسید که آیا واقعا نام مقتول بابک خرمدین بوده یا نام مستعارش، این بوده؟
یکی از این همه رسانه کپی-پیستر نمیپرسد مقتول کدام فیلم “سینمایی” را ساخته و اصلا برای کدام فیلم “سینمایی” پروانه ساخت یا نمایش گرفته بود؟ عجبا که تنها تجربه اکران او نیز نمایش فیلم “سوگنامهای برای یاشار” است که در لندن(!) و نه در قالب یک فیلم حرفه ای ساخته شده و در هنروتجربهای به نمایش درآمده که عموما بینیاز از حضور مخاطب(!) همه جور فیلمی از کوتاه تا مستند نمایش میدهد.
گفتگویی از پدر قاتل منتشر میشود که مدعیست فرزندش، دخترانی را به خانه آورده و به بهانه تدریس با آنها رابطه برقرار کرده و باز یکی نمیپرسد که کدام پدر فرزند چهل و هفت ساله ی خودرا به جرم لاقیدی و عدم وفاداری تنها به یک زن ، مثله می کند ؟!!!
باز در خبر میآید که پدر هشتاد و چند ساله ی او از نیروهای نظامی قدیمی بوده و در دفاع مقدس هم حضور جانانه ای داشته و کسی نمی پرسد آیا او از سلامت روحی برخوردار بوده و دچار پارانویا و توهم که در این سن و سال شایع است نبوده؟ و اگر فرضا پدر شخصیتی اسکیزوتایپ داشته پس چطور توانسته مادر را با خود همراه کند و مادر مقتول چرا توهمات همسرش را به عنوان حقیقت یا واقعیت پذیرفته؟ آیا او هم اسکیزوئید است ؟!
طبق معمول دهها کنشگر و تحلیلگر و فعال اجتماعی-سیاسی-روانی-خانوادگی ، به معرکه آمده و باز با کپی-پیست همان خبر اول، پژوهشی ژرف و سترگ(!) ارائه میدهند در قتلوارههای هنری پساکرونا و یکی از آنها نمیگوید کدام هنر این هنرمند را دیده؟
همراهی با جماعت نه اینکه مذموم باشد ولی اگر یک ارزن، حرکت رو به جلو برای کشف واقعیات در این همراهی بود، اوضاع بهتر میشد نه اینکه بسان طوطی، چشمها همه به دیگری باشد که بگوید و مابقی تکرار کنند.
این همه اساتید مدعی در حیطه رسانه که مدام هم برایشان بزرگداشت میگیرند بفرمایند که کدام یک از درسآموزانشان در همین حادثه ساده در حد یک سر سوزن، پیچش مو را دیده؟؟