«قصرشیرین» (رضا میرکریمی)⇐خدا را شکر که روباهی رسید و تصادفی شکل گرفت وگرنه جادهگردی تا اختتامیه ادامه داشت…
سینماروزان/حامد مظفری:
منفی: نیم ساعت و چندی میگذرد تا تازه شروع شود آن هم چه شروعی! آن همه زیبایی را نمیبینند و چرکی و ناموزونی و درهم برهمی را گل درشت میکنند! لابد برای دلبری از جشنواره ای درجه سه در کشوری خارجی؟؟
منفی: گیر کردن در ماجرای زن دوم!! آن هم از سوی جماعتی که بعنوان روشنفکر اسلامی-چه ترکیب متجانسی- سالها تحت حمایت ارگانها و نهادهای مختلف بوده اند چه معنایی دارد؟
منفی: حامد بهداد انگار از “زندگی جای دیگریست” به اینجا پرت شده! همان انزوا! همان درونگرایی! همان خشونت!! ترکی حرف زدنش با آکسان های غلط هم که عذاب مضاعف است.
منفی: مردی که مدتهاست زنش را رها کرده چطور در اوج بحران، معاشرت زن سابقش با یک گلخانه دار برایش مهم شده؟؟ مردی که از فروش دل و جگر و سواری گرفتن از پاترول زنش هم نمیگذرد چطور از میراثی که از وی بجامانده میگذرد؟؟
منفی: داستان فیلم در کدام جغرافیا میگذرد؟؟ روستایی حوالی سمیرم اصفهان؟؟ پس چرا دخترک فیلم به مانند دختربچه ای ساکن نیاوران حرف میزند؟؟
منفی: 75 دقیقه از فیلم گذشته و هنوز جز پیرنگی تار حرفی زده نشده و به ناگاه یک درگیری فیزیکی است که رخ میدهد بلکه داستان قابل تحمل شود!! لابد محسن قرایی نویسنده تصور کرده قسمت دوم “سدمعبر” را می نگارد؟ بخصوص که موتیف “کامیونداری” اینجا هم هست!
منفی: پسربچه تا کتک خوردن پدر را دید از این رو به آن رو شد و همه کینه ها را فراموش کرد!!
مثبت: اینجا هم تکخوانی زن داریم!! منفی: ای کاش لااقل این تکخوانی انطباق داشت با جغرافیای داستان!!
منفی: خدا را شکر که روباهی رسید و به پاترول خورد و تیتراژ پایانی آمد وگرنه ممکن بود جاده گردی فیلم تا اختتامیه به طول انجامد!
*دیالوگ
–(دختربچه خطاب به زن بابا): اسم شرکت شما و بابا چیه؟
–شرکت زندگانی!
-میخوای یه دستی بزنی؟
–میخوای یه دستی بزنمت؟