1

پژمان و ژاله در دور باطل!!⇔مقصر:سازمانی که آدم‌های اشتباهی را به کار می‌گمارد!

سینماروزان/احمد محمداسماعیلی: در دهه شصت اغلب آثاری که درباره تاریخ انقلاب ساخته می‌شد تصویری یک‌بعدی، کلیشه‌ای و شبیه به هم را نشان می‌داد. در این آثار ماموران ساواک آدمهای خنگ ، خرفت ،خشن ، زمخت با سبیلهای ازبنا گوش در رفته بودند که فاقد هرگونه هوش و زیرکی بودند و اغلب مبارزان، آدم های آرام ، متفکر، صبور و بسیار باهوش بودند که به سادگی از دست ماموران ساواک فرار میکردند و یا آنها را مچل می‌کردند.

این قضیه در سینمای جنگ هم تا زمان ظهور فیلمسازانی مثل رسول ملاقلی‌پور و ابراهیم حاتمی‌کیا ادامه داشت و عراقی‌ها عموما خشن و احمق نشان داده می‌شدند.

جلیل سامان با ساخت مجموعه‌هایی مثل “ارمغان تاریکی” ، “پروانه” و “نفس” نشان داد که دغدغه اصلیش پرداختن به جریانات سیاسی دهه پنجاه و شصت و فعالیتهای مبارزاتی نیروهای مختلف چپ و مذهبی بود؛ در این آثار عمدتا جوانی پاک و منزه و از همه چیز بی‌خبر با افکار چپ درگیر شده و بعد از مدتی به بلوغ فکری می‌رسید!!

“زیرخاکی” آخرین ساخته سامان نیز در امتداد همان تصویرسازی قبلی ولی با تم طنز محسوب می‌شود با این حال فقدان درام و عدم شخصیت‌پردازی مناسب باعث شده “زیرخاکی” در کارنامه خود سامان هم محصولی ضعیف به نظر برسد.

سامان در خلق کمدی چندان موفق نیست و به کپی از آثار موفق این سالها که اکثرا در سینما در ژانر کمدی با محوریت دهه‌های قبل مثل “نهنگ عنبر” و “مصادره” و “آشوب” ساخته شده‌اند، پرداخته است.

استفاده از دو بازیگری که در این سالها نشان داده‌اند که در حوزه سینمای کمدی توانمند هستند یعنی پژمان جمشیدی و ژاله صامتی هم فقط تلف کردن توانایی این بازیگران و گرفتن بازیهای ناپخته و کلیشه‌زده از آنها است.

ژاله صامتی که در این سالها در قالب زنان سنتی مقتدر ، عصبی مزاج حسابی جا افتاده است تقریبا همان شخصیت زن سنتی و تند مزاج کمدیهای “ضدگلوله” و “نیش زنبور” را ارائه می‌کند و انگار نه انگار او همان بازیگریست که اخیرا ازش درامهای تاثیرگذار “پسرکشی” و “درخونگاه” را دیده‌ایم!

از آن بدتر بازی اعصاب خرد کن و بدون طراوت ، جذابیت و شیرینی پژمان جمشیدی است که با دندان قروچه حرف زدن که از فرط تکرار اعصاب خردکن میشود به هیچ وجه آن پژمان جمشیدی طناز و شیرین کارهای قبلیش نیست.

تصویر کلیشه‌ای و تک‌بعدی از ساواک و ساواکی‌ها که آلت دست ساده‌لوحی میشوند که دنیایش فقط در پیدا کردن گنج خلاصه می‌شود اساسا بنیادهای قابل باور بودن موقعیتهای ایجاد شده را زیر سوال میبرد و بیشتر شاهد تیپ‌هایی از یک سری آدم خشن و بدون فکر و اندیشه هستیم.

از همه بدتر ابله نشان دادن ارتش زمان پهلوی است که یک افسر ساده یک موشک حساس را خیلی راحت از محیط پادگان بیرون می برد و مستشاران امریکایی را حد آدمهای خنگ نشان میدهد که فقط به دنبال عتیقه‌خری هستند؛ آدمهایی که اگر به این میزان خنگ و نادان بودند سلطه نیم قرنی بر ایران نداشتند و با این ساده‌لوح نشان دادن، ارزش نیروهای انقلابی در سقوط رژیم پهلوی برای نسل جوان زیر سوال نمی‌رود؟؟

استفاده از شوخی‌هایی نظیر رقصیدن فریبرز با پسرش با آهنگهای قدیمی دهه پنجاهی که خوراک جانمایی در اینستاگرام است اوج خلاقیت کارگردان مجموعه محسوب می‌شود ولی آیا چند تیپ، مقادیری رقص و خاطره‌بازی با گذشته برای ساخت یک سریال کافی است؟؟ مطمئنا نه و نشات‌گرفته از روش غلط انتخاب کارگردان در رسانه ملی.

در اشتباهی بودن موقعیتهایی که رسانه ملی پیش‌روی آدمها میگذرد همین بس که سامان بعد از ساخت سه سریال دهه پنجاهی نتوانسته در “زیرخاکی” حتی طراحی صحنه تداعیگر چهار دهه قبل را داشته باشد و مدام تیپ‌ها را به دل بیابان می‌برد که کلا صحنه‌آرایی را فاکتور بگیرد!!!

 

پژمان جمشیدی و ژاله صامتی بازیگران زیرخاکی
پژمان جمشیدی و ژاله صامتی بازیگران زیرخاکی