سینماژورنال/اشرفالسادات موسوی: در ماههای اخیر شبهات بسیاری درباره چگونگی نمایش چهره پیامبر در فیلم “محمد(ص)” مجیدی مطرح گشته بود.
البته که مجیدی نیز سعی کرده بود به نوبه خود پاسخهایی صریح به این شبهات بدهد اما در نهایت اکرانهای خصوصی فیلم برای اهالی سینما و رسانه بود که باعث شد کیفیت این تصویرسازی هویدا شود.
به گزارش سینماژورنال مجید مجیدی در “محمد(ص)” هیچ تصویر روبرویی از پیامبر نشان نمی دهد و هر آنچه از ایشان می بینیم نماهایی است از پشت سر یا دستان شان.
البته که داستان “محمد(ص)” تولد پیامبر تا ۱۴ سالگی ایشان را دربرمیگیرد و برای ایفای نقش ایشان نیز از یک کودک و یک نوجوان استفاده شده است اما در تمام طول فیلم فقط و فقط نماهایی از پشت سر پیامبر می بینیم و البته موهای بلندشان را.
تصویرسازیهای مربوط به رشد سن پیامبر هم با استفاده از تغییر فرم انگشتان دست و ظاهر شدن مو بر روی انگشتان صورت می گیرد.
دستان محمد(ص) خردسال در نماهایی که بر روی دستان حلیمه دایه اش قرار می گیرد تا کمک کند به او در تحمل درد برآمده از بیماری و همچنین زمانی که مشک را پر آب می کند عاملی است در جهت بالا رفتن بار معنوی فیلم.
تنها جایی که تصویر پیامبر از جلو دیده میشود جایی است که به موبد “بحیرا”ی مسیحی وارد میشود؛ در اینجا هم هاله ای نور بر چهره پیامبر پدیدار می گردد.
صدای پیامبر و دیالوگهایی که ایشان می گوید
به گزارش سینماژورنال در کنار این تصویرسازیهای غیرمستقیم صدای پیامبر هم در فیلم شنیده می شود؛ اولین بار صدای ایشان در غار حراست که شنیده می شود و خطاب به عبدالمطلب که از ترس بدخواهان نوه اش را به غار آورده؛ محمد(ص) رو به پدربزرگ می گوید: چه بوی خوبی دارد هوای اینجا…دلتنگ مادر هستم، کی می آید؟
در جایی دیگر سخنان پیامبر را خطاب به خداوند می شنویم که می گوید: سلام، من هر جا میروم تو آنجا هستی.
آب از بتها می خواهند؟
وقتی پیامبر به همراه مادر به یثرب می رود و در مسیر سفر به مردمانی برخورد می کنند که برای نجات از خشکسالی به دامان بتها پناه برده اند خطاب به مادر می گوید: آب از بتها می خواهند؟…این آب از جوشیدن خواهد ایستاد.
پیامبر در یثرب و بعد از دیدن آسمان پرستاره یثرب غرق لذت شده و می گوید: آسمان این شهر هر شب این طور می درخشد؟
و به هنگام ترک شهر بیان می دارد: دلم برای این شهر تنگ می شود.
دختر رحمت خداوند است
در یکی از نماهای نیز پیامبر روبروی عرب جاهلی که قصد زنده به گور کردن دختر خود را دارد ایستاده و با اشاره چشمان زیبای طفلش که شبیه چشمان پدر است می گوید: دختر رحمت خداوند است. قدرش را بدان.