کنسرت زنده در دل دفاع مقدس
سینماژورنال/نازنین متیننیا: چهره سربازان جوان است. دوربين از صورت پسرجواني با ابروهاي پرپشت ميچرخد به سمت در ورودي تا نمايي باز از كل سالن و جمعيتش ديده شود. ديوارهاي سالن خاكي رنگ است و با كتيبههايي با مضامين عاشورايي پوشيده شده. درهاي سالن آندورترها خاكريز نشان ميدهد. موسيقي در پسزمينه نوايي آشنا دارد؛ نواي موسيقيهاي سنتي دهه شصت.
به گزارش سینماژورنال و به نقل از “اعتماد” دوربين بازهم از روي صورت همان جوان اولي با ابروهاي پرپشت ميچرخد و اينبار اينطرف سالن را نشان ميدهد؛ جايي كه كيخسرو پورناظري با گروهش، خليل عالينژاد و علياكبر مرادي، مشغول اجراي كنسرت براي سربازان در جبهه است. مرتضي شريفيان همان لحظه دم ميگيرد و اين بيت از شعر مولانا را ميخواند: «حيلت رها كن عاشقا، ديوانه ديوانه ديوانه شو…»…
لينك فيلم را خبرگزاري فارس به مناسبت سالروز آغاز جنگ تحميلي و دفاع مقدس روي خروجي خبرگزارياش گذاشته. فيلم عجيب و متفاوت از تصوير جبهههاي جنگ و دفاع مقدس. فيلم از آن دسته از فيلمهاي ارزشمند آرشيوي است كه احتمالا تا امروز جايي ديده نشده و احتمالا پورناظري هم از وجود آن بيخبر است. فيلم ارزشمندي كه نشان ميدهد، هنرمند ايراني تا كجا پاي ميهن ايستاده و در كنار تمام مرداني كه اسلحه به دست گرفتند تا از سرزمين خود دفاع كنند، با تمام دارايي خود؛ هنر و ساز در جبهههاي دفاع مقدس حاضر شده.
هنرمندانی که به جبهه ها سفر کردند تا روحیه بخش باشند
براي هنرمندي كه مرد جنگ نيست، ماندن در پشت جبهه با خطرات احتمالي، همان نقش مبارزه مردان شجاعي را بازي ميكند كه در تمام دوران دفاع مقدس به خط دشمن زدند تا از وجب به وجب خاك دفاع كنند. فيلم، شبيه هيچكدام از آن تصويرهايي نيست كه تا امروز از دوران دفاع مقدس ديدهايم. نه روايتهاي جنگي كارگردانان معروف دفاع مقدس را دارد و نه تصاوير هميشگي با مضامين هميشگي كه در تمام اين سالها به عنوان خاطره روايت شده. موسيقي اصيل و محجوب ايراني با شعري از مولانا در فضا پيچيده و روايت ميكند؛ هم آن سرباز نشسته روي موكتهاي طوسي رنگ و هم آن گروه هنرمنداني كه به جبههها سفر كردند تا روحيهبخش باشند، همه در راه هدفي مقدس قدم برميدارند.
هدفي كه دفاع از ميهن نام دارد و مهم نيست در راه رسيدن به اين هدف، چه كسي چه گامي برميدارد و مهم اين است كه هركسي به اندازه خود سهمش را ادا ميكند و همراه و هميار است. نفس اتفاق مهمي كه هشت سال تمام در جامعه ايراني جريان داشت و هشت سال تمام مردم يك سرزمين را همراه هم كرد.
عنصری به نام همدلی جمعی
اتفاق مهمي كه در سالروز دفاع مقدس كمتر درباره آن صحبت ميشود و حق صحبتش به درستي به حق صحبت و روايت از مردمان شريفي بخشيده ميشود كه جان خود را به اين سرزمين دادند. اما بعد از اينهمه سال، اگر دقيقتر به آن دوران نگاه كنيم، بازهم بايد به همان عنصر همراهي و همدلي جمعي بازگرديم كه آنقدر در آن روزگار ريشه دوانده كه حتي اينروزها، در دهه نود جامعه ايراني كه جامعهشناسان بهشدت نگران زندگي اجتماعي آن هستند، همچنان درباره «دفاع مقدس» همدلي و همراهي وجود دارد و حتي نسل جوان هم در زير سايه آن حس قديمي مشترك، قرار دارند.
شايد بزرگترين دستاورد دفاع مقدس از پس تمام وقايع و از دست دادن مردان و زنان شجاعش، همين حس مشترك جمعي باشد. همين كه هشت سال تمام، مردم يك سرزمين در شرايط سختي و بحران كنار يكديگر بودند و هركسي به اندازه سهم خود، قدم برميداشت؛ اگر مرداني در جبههها ميجنگيدند، زناني بودند كه خانهها را نگه داشتند. اگر توانايي اسلحه در دست گرفتن نبود، توانايي دوربين در دست داشتن و ساز به دست گرفتن و قلم روي كاغذ گذاشتني وجود داشت تا تمام آن سالها درست و صادقانه روايت شود و بگذرد.
از “نینوا” تا “بیداد”
اگر به آن روزها نگاه كنيد، به دهه شصت؛ در فهرست هر هنرمند بزرگ ايراني، اثري درخشان خلق شده ميبينيد؛ حسين عليزاده «نينوا» را مهر ٦٢ منتشر كرده و محمدرضا شجريان «بيداد» را سال ٦٤ و هنرمندان ديگر هركدام به سهم خود مشغول خلق آثاري براي جامعهاي كه در موقعيت همگاني مشغول به «دفاع مقدس» است و نيازمند به انرژيبخشي و روحيه جمعي. حالا از پس اينهمه سال و گذشت سه دهه، خاطرات دهه شصت خاطراتي عجيب و نوستالژيك هستند.
خاطراتي كه روايت آنها در مرجعهاي رسمي و رسانهملي، تبديل به خاطرات هميشگي و كليشهاي شده. اما وقتي فرصتي پيش ميآيد تا يك روايت ناب، دستنخورده و واقعي ديده شود، روايتي شبيه همين فيلم منتشر شده، آن مفهوم مشترك همگاني بدون اينكه حسي از شعارزدگي داشته باشد، به سادگي خود را نشان ميدهد. مفهوم مشترك جامعهاي كه هشت سال با تمام اختلافات و مشكلات و مسائل ديگر، به خاطر يك هدف مشترك كنار هم ايستاد و در نهايت سرفراز بيرون آمد.
يادآوري تاريخ اجتماعي
مفهوم مشتركي كه شايد اين روزها در دهه نودي كه ملتهب دستهبنديهاي سياسي مختلف، نظرات و هدفهاي مشترك است، چندان قابل درك نباشد، اما قابل انكار هم نيست.
هيچكس با هيچ سليقه و سمت و سويي نميتواند آن يكپارچگي و اتحاد و همدلي خاص را زيرسوال ببرد يا روايتي دروغين از آن بسازد. همين است كه وقتي به آن فيلم نگاه ميكني، وقتي همراهي و همدلي مشترك هنرمند و سرباز در پشت صحنه يك دفاع ميبيني، تنها و تنها يكچيز برايت روشن ميشود؛ شايد جامعهايراني اين روزها، بيشتر از آن كه به روايتها و شعارهاي هميشگي نياز داشته باشد يا مراقبتهاي مداوم، تنها و تنها به يادآوري تاريخ اجتماعي كه گذرانده نيازمند است و اينكه در سكانسهايي ساده و تاثيرگذار از هشت سال دفاع مقدس و پايمرديهاي ديگر بياموزد؛ چه چيزي اين سرزمين را از هر هجوم و تهديدي نجات ميدهد.