یک رزمنده دوران دفاع خطاب به فاطمه معتمدآریا⇐خدایی این انقلاب برای هر که خوب نبود، برای شما بدک نبود/چه مادرانی که بیپسر شدند و چه بانوانی که بیشوهر تا شما چهره شوید/برای چهره شدن امثال شما زیر ضربات کابل و باتوم له شدیم!!/ترجیح میدهم رونالدو را دوست داشته باشم که از رنج کودکان گفت
سینماروزان: تلاش برخی چهره های سینمایی برای اپوزیسیوننمایی در عین بهرهوری سالیانی که از سیستم داشته اند در سالهای اخیر بدجوری دردسرساز شده است.
فاطمه یا سیمین معتمدآریا از جمله چهره هاییست که در فضای خلوت سینمای دهه شصت که همه چهره ها یا خانه نشین شده بودند یا مجبور به ترک کشور توانست نامی به هم بزند و طی دهه های بعد نیز مدام تحویل گرفته شد.
معتمدآریا ولی در افتتاحیه جشنواره سی و هفتم فجر مدعی شد در این چهل سال هرجا رفته برایش توقف ایجاد کردهاند!!! به تازگی ناصر حسینی پور از رزمندگان دوران دفاع مقدس که کتاب «پایی که جا ماند» را هم نگاشته در دلنوشته ای به نوبه خود به گلایه از ادبیات معتمدآریا پرداخته است.
متن دلنوشته ناصر حسینی پور را بخوانید:
سرکار خانم فاطمه معتمدآریا!
با سلام! اخیرا عکسی از شما دیدم با کتاب «پایی که جا ماند» در دست!! من راوی همین کتابی هستم که در دست دارید؛ با خودم گفتم چند خطی اینجا برایتان بنویسم. سفارش میکنم وقت کردید این کتاب را بخوانید تا متوجه شوید نسل روحالله، برای چهره شدن شماها، چگونه چهرهشان زیر ضربات کابل و باتوم بعثیها له و لورده شد.
مدتی پیش در سیوهفتمین جشنواره فجر فرمودید: «من دلخور نیستم که همیشه هر جا رفتم اولین کاری که با من در این چهل سال کردند این بود که برایم توقف ایجاد کردند و اینها همه باعث رشد و جهش من شد.» بیشک اگر توقفی در کارتان میبود، رشد و جهشی در کار نبود؛ اما خب ما نسل رو به انقراض دیروز، از شما و خیلی از دوستان سلبریتیتان ناراحتیم. چقدر خیلی از شماها بیانصاف و نمکنشناس و طلبکارید! خدایی این انقلاب برای هر که خوب نبود، برای شما بدک نبود.
در دوران شما چه مادرها که بیپسر شدند و چه بانوانی که بیشوهر؛ چه پسران و دخترانی که سایه پدر را از دست دادند و چه طفلان معصومی که زیر آوار شهرهای دزفول و بروجرد و بهبهان ماندند؛ چه تنهایی که بیسر و چه سرهایی بیتن، چه دوستانی که بیدست شدند و چه بدنهایی بیپا، تا شماها چهره شوید و بلندگوی اپوزسیون!
خرمشهر را که میدانید کجاست؟! همان جاییست که هر چهار متر مربع آن یک شهید داده است. چقدر دلم گرفت وقتی در دهه هفتاد آمدی و آواز خواندی: «ممد نبودی ببینی رقص آزاد گشته…» میبینید بخشش و بزرگواری نظام را؟! با شما برخورد که نکردند هیچ، تازه میدان هم دادند. اصلاً این انقلاب دستش نمک ندارد؛ دوستان سلبریتیتان به یُمن بازی در نقشهایی که به آن اعتقادی ندارند، سر سفره انقلاب محبوب و چاق و فربه شدند و زد زیر دلشان.
آخر شما در تمام عرصهها صاحبنظرید و ملت هم با هر اظهار فضلتان همصدا و همرأیتان میشوند. اصلاً اینجا هیچ چیز جای خودش نیست. این حرف مهدی مهدویکیا را کجای دلم بگذارم که میگوید: «فوتبال نباید سیاسی باشد.» بعد مقاومت در عراق و سوریه را میکوبد. حتی حاضر نیست نیمنگاهی به جیب پیراهنش بیندازد و کارت معافیتش را ببیند که به برکت گُلی که به آمریکا زد از خدمت سربازی معاف شد.
من اما ترجیح میدهم به جای همه شماها کریستین رونالدو، ستاره تیم رئال مادرید را دوست داشته باشم که برای کودکان سوری پیام فرستاد و گفت: «ما میدانیم که شما رنج بسیاری را متحمل شدهاید، من بازیکن بسیار مشهوری هستم، اما قهرمان واقعی شما هستید؛ امید خود را از دست ندهید؛ من با شما هستم»