یک رسانه فرهنگی خواستار شد⇐بازبینی در شوراهای تصویب فیلمنامه فارابی
«ویلاییها» اثری نسبتا خوب بود که هرچند به نام فیلم جنگ در بخش مسابقه حضور داشت و البته کیفیت کارگردانی خوبی هم داشت اما بدون نمایش حتی یک پلان از جبهه ها در جشنواره حاضر شد. اوضاع «فصل نرگس» هم بهتر نبود؛ این فیلم هرچند در ظاهر بنا داشت به سبک «بودن یا نبودن» کیانوش عیاری درباره اهمیت پیوند اعضاء سخن بگوید، اما مطول گویی کارگردان و بار دراماتیک پایین اثر سبب ساز آن شد که فیلم جزو کم اقبال ترین آثار بخش مسابقه جشنواره جای گیرد.
تنها محصول قابل اعتنای این مشارکتها «ماجرای نیمروز» بود که البته تولید آن فیلم هم نه فقط به خاطر مشارکت فارابی که به خاطر حمایت دو سازمان دیگر یعنی تصویرشهر و حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی بود.
اینکه چرا بیشتر از نیمی از مشارکتهایی که فارابی در آنها حضور داشته شکست خورده اند به مشخص نبودن مصداقهایی بازمیگردد که برای مشارکت انتخاب می شود. همیشه هم همه چیز به اجرای بد بازنمیگردد. در برخی موارد از همان فیلمنامه و سوابق کارگردانی می تواند نتیجه نهایی کار را با ضریبی قابل اعتماد حدس زد.
وقتی بنیاد سینمایی فارابی بناست از یک پروژه جنگی حمایت ویژه کند قطعا باید در کنار فیلمنامه بر سوابق کارگردانی که قرار است کار ساخت این پروژه را انجام دهد بیش از هر چیز دیگر تمرکز کند. کارگردانی که می خواهد با بودجه ارگانهای دولتی، کار جنگی بسازد باید لااقل یک فیلم کوتاه در ژانر جنگ و نه در حاشیه جنگ به عنوان نمونه کار برای دریافت بودجه ارائه کند. اما می بینیم جوانی به نام مریم دوستی بدون سابقه قابل تأمل در این ژانر حمایت ویژه فارابی را در تولید فیلمی به نام «دریاچه ماهی» می گیرد و البته که از نمایش حتی یک سکانس قابل تأمل از درگیریهای درون جبهه ها عاجز است. چرا؟ چون حواس فارابی به رزومه کارگردان نبوده؟
از آن سو دلیل مشارکت فارابی در پروژه ای اپیزودیک به نام «دعوتنامه» چه بوده است؟ آیا از سوابق سالهای اخیر کارگردانش مهرداد فرید و میانه بودن اغلب آثار این کارگردان اطلاعی نداشتند؟ اینکه «دعوتنامه» پروژه ای با درونمایه مذهبی است و بناست در آن به بارگاه ثامن الحجج(ع) ادای احترام شود، دلیلی کافیست برای مشارکت فارابی در این پروژه؟
«همخانه»، «ازما بهتران»، «زنها فرشته اند» و «بی تابی بیتا» رزومه ای هستند که هر عقل سلیمی را متوجه این واقعیت می کند کارگردان این آثار در کار جدیدش هم نخواهد توانست چیزی بیشتر از اثری پرشعار درباره اهمیت بخشش و گذشت بسازد. پس چرا به جای حمایت از چنین فیلمنامه ای شرایط حمایت از کارگردانی با رزومه مطمئن تر فراهم نشد؟
سازندگان «فصل نرگس» چطور توانستند حمایت فارابی را داشته باشند؟ تهیه کننده این فیلم در سینما هیچ کاری را تولید نکرده بود و کارگردانش هم پیشتر فقط یک فیلم به نام «آینه های روبرو» را ساخته بود؛ آیا این سوابق برای حمایت گیری از فارابی کافیست؟ نکند هم ماجرا بر سر حضور یک آقازاده اصلاح طلب به عنوان سرمایه گذار و مجری طرح کار بوده است؟
اگر فرض اخیر را بپذیریم، سوال اینجاست که چطور میشود این آقازاده اصلاح طلب دم از سرمایهگذاری در فیلم «فصل نرگس» بزند و از آن سو حمایت ویژه به صورت مشارکتی هم از سوی فارابی شامل حالش بشود؟ اگر با فیلمی با پروداکشن بالا روبر بودیم که نیاز داشت به حمایت ارگانی در کنار بودجه بخش خصوصی برای به ثمر رسیدن، حضور فارابی ایرادی نداشت اما در شرایطی که سرمایه گذار فیلم مدام از تعلق به بخش خصوصی می گوید و از آن سو موسسه ای وابسته به وزارت بهداشت هم به عنوان حامی کنار کار بوده حضور فارابی چه دلیلی داشته؟
همه اینها به کنار، کارشناسان فارابی چطور متوجه ضعفهای دراماتیک فیلمنامه روتین و بدون ضرباهنگ «فصل نرگس» نشدند؟ اصلی ترین عنصر موردنیاز برای درامی مفهوم گرا داشتن نوعی پویایی است که مخاطب را در جهت ارائه مفهوم نهایی مدنظر کارگردان حرکت دهد اما «فصل نرگس» تقریبا از این عنصر بی بهره است و این چیزی نیست که در فیلمنامه بوده باشد و در اجرا درنیامده باشد! چرا کارشناسان فارابی این ایراد بزرگ را ندیده اند؟
بنیاد سینمایی فارابی حتی اگر به واسطه تغییر و تحولات سیاسی مدیرانی را به خود ببیند که کمترین عقبه سینمای حرفه ای ندارند، شوراهای آن باید آن قدر تخصصی و روزآمد باشند که چنین فیلمنامه هایی را تأیید نکنند وگرنه اتلاف منابع عمومی سینمایی مدام تکرار می شود و نفرین فیلمسازان توانمندی که شامل حال این حمایتها نشده اند نثار گردانندگان این بنیاد.