سینماروزان: سهم بدنه سینمای ایران از میلیاردهایی که برای شستشو یا فرهنگ سازی(!!) وارد سینما میشود تقریبا متمایل به صفر است و حلقه ای بسته که مدتهاست از تولید تا اکران را در دست گرفته اند هرآنچه سرازیر میشود را می بلعند و حتی یک عیدی حداقلی هم در انتهای سال به بدنه سینما نمیرسد.
جمال میرصادقی نویسنده سرشناس حوالی زادروز مهدی اخوان ثالث به شرح خاطره ای پرداخته از روزهای تنگدستی اخوان و زمانی که مستمری او را قطع کرده بودند!!
خواندن این خاطره نگاری به رئوس بالادستی صنف سینما که حتی به دنبال توزیع یک بن اقلام میان بدنه صنف هم نیستند به شدت توصیه میشود تا بفهمند کم نیستند چهره های سرشناسی که تنگدستند ولی تا کسی سراغ از آنها نگیرد از دردهایشان نمیگویند.
خاطره نگاری میرصادقی را به نقل از “اعتماد” بخوانید:
در چهارمين دوره كتابخانه ملي، ايرج افشار رياست آن را عهده داشت. او تلاش كرد اصحاب فرهنگ را دور هم جمع كند و از آنها براي كار دعوت كرد. من در همين دوره با مهدي اخوان ثالث در اين كتابخانه همكار و موفق به شناخت شخصيت اين شاعر بزرگ ايران شدم. اخوان در ادبيات بسيار خلاق و صاحب قريحه بود و بيترديد يكي از شاعران بزرگ روزگار ما بوده و هست. مجموعههاي منتشر شده از او و به ويژه شعرهاي دوره اول اين شاعر بسيار درخشان است، برخي شعرهاي اخوان را متاثر از نيما ميدانند، من در اين باره نميتوانم قضاوت كنم اما معتقدم او شخصيتي يگانه در ادبيات و شعر ايران است.
علاوه بر همكاري با اخوان در كتابخانه ملي، مجله «سخن» ديگر جايي بود كه اين شاعر را همواره در نشستهاي آن ميديدم. آن سالها دكتر خانلري نويسندگان مجله را چهارشنبهها در دفتر مجله جمع ميكرد، علاوه بر آن به واسطه آنكه بابت مقالهها، شعرها و داستانهاي چاپ شده در مجله حقالتحريري پرداخت نميشد، دكتر خانلري نويسندگان و شاعران همكار «سخن» را ماهانه به خانهاش دعوت ميكرد. در مهمانيهاي دكتر خانلري شخصيتهايي مانند نادر نادرپور، نجف دريابندري، اخوان و شفيعي كدكني حضور داشتند و همين موضوع به ارتباط بيشتر من با اخوان منجر ميشد، او از دوستان نزديك شفيعي كدكني بود و بسياري مواقع او را در خانه اين شاعر و استاد ميديدم.
به خاطر دارم دورهاي كارمند تلويزيون در اهواز شد و در سفري كه به اين شهر داشتم، از لطف و ميهمان نوازي برايم كم نگذاشت؛ البته چندي بعد كه به دفتر مجله «سخن» آمد، متوجه شدم مدتي است حقوقش قطع شده و همين موضوع فشارهاي اقتصادي براي او كه تنها منبع امرار معيشتش همين حقوق ماهانه بود، وارد كرده بود. در جلسه مجله «سخن» دكتر خانلري و نادر نادرپور از اين موضوع بسيار برآشفته و ناراحت شدند و بالاخره با پيگيريهايي كه از سوي نادرپور صورت گرفت مشخص شد كارمندان مالي فراموش كرده بودند حقوق اخوان را پرداخت كنند و خوشبختانه ماجرا ختم به خير شد. هنوز هم آن روز و لبخندي كه گوشه لب اخوان و نادرپور بود را به خاطر دارم؛ اخوان از اين بابت كه مشكلش حل شده و نادرپور از شادي اخوان خوشحال بود.
گرچه اين مساله در آن دوره براي اخوان حل شد اما در سالهاي بعد و دهههاي آخر عمرش بار ديگر با اين مشكل مواجه و حقوقش قطع شد. همين موضوع در سالهاي آخر چالشهاي زيادي را براي اين شاعر بزرگ ايجاد كرد كه متاسفانه حل نشد. اخوان انساني صديق و درستكار بود و حاضر نبود برخلاف عقيدهاي كه داشت كاري انجام دهد و همين موضوع برايش مشكل ايجاد ميكرد. از ميان شعرهاي او «دو پنجره روبروي هم» را بسيار دوست دارم، يادش گرامي.