سینماژورنال: مهدی هاشمی بازیگری که نزدیک به چهار دهه قبل و با “مرگ یزدگرد” همکاری با بهرام بیضایی را تجربه کرد سالها بعد در “کارنامه بندار بیدخش” باز هم بازیگری برای بیضایی را دنبال کرد.
به گزارش سینماژورنال مهدی هاشمی در گفتگویی با “شرق” که بهانه اش نمایش فیلم-تئاتر “کارنامه بندار بیدخش” بهرام بیضایی در پردیس چارسو بوده نقبی زده به ماجرای استیضاح وزیر ارشاد دولت اصلاحات که در آن از “روز واقعه” بهرام بیضایی شاهد مثال آورده است.
متن کامل گفتگوی مهدی هاشمی را بخوانید:
آشنايي شما با بهرام بيضايي چطور اتفاق افتاد؟
وقتي سال ٥٨ آقاي بيضايي ميخواستند نمايش «مرگ يزدگرد» را روي صحنه ببرند، دو هفته مانده به اجرا، به دلايلى يكي از بازيگرانشان انصراف دادند. وقتي توسط دوستانم كه همسايه روبهرويمان هم بودند (داريوش فرهنگ و سوسن تسليمى) از اين موضوع باخبر شدم، از آنها خواستم به آقاي بيضايي بگويند از من تست بگيرد كه تست گرفتند و من قبول شدم و شبانهروزي روي متن كار كردم و خودم را به ديگر بازيگران رساندم. ٤٥ شب در پاييز ٥٨ در سالن چارسو اجرا داشتيم و دوسال بعد هم در تابستان ١٣٦٠ در آران كاشان در آسيايي واقعي «مرگ يزدگرد» فيلمبرداري شد.
با توجه به محدوديتهايي كه در سالهاي دهه ٦٠ براي بهرام بيضايي در تئاتر ايجاد شد، وقتي او پس از ١٨ سال دوري از تئاتر خواست «كارنامه بندار بيدخش» را روي صحنه ببرد، مشكلي براي اجراي آن ايجاد نشد؟
آن زمان رئيس مركز هنرهاي نمايشي حسين سليمي بود كه به فرهيختگي و والايي شهرت داشت. سليمي اصرار میکرد حتما پس از سالهاي دوري بيضايي از صحنه تئاتر، سرانجام او كار كند. با توجه به اينكه آقاي بيضايي هميشه وقتي تمام شرايط فراهم بود كارش را شروع ميكرد، در آن دوران اگر كوشش آقاي سليمي نبود، اي بسا كه «كارنامه بندار بيدخش» هم روي صحنه نميرفت. دولت اصلاحات در تلاش بود حتما بيضايي كار كند. آنقدر براي بازگشت بيضايي مصمم بودند كه آقاي مهاجراني، موقع استيضاحشان در مجلس وقت هم در اينباره صحبت كردند و از فيلمنامه «روز واقعه» بهرام بيضايي بهعنوان بهترين فيلمنامه اسلامي ياد كردند. البته بيضايي راحت تن در نداد تا در فضايي كه تئاتر در مضيقه است كار كند، منتها دولتمردان وقت فضايي ايجاد كردند كه نهايتا اين اتفاق افتاد و «كارنامه بندار بيدخش» اجرا شد.
وقتي شرايط فراهم شد، چطور آغاز به كار كرديد؟
آقاي بيضايي گفتند بناست اين نمايشنامهشان را روي صحنه ببرند و وقتي من متن را خواندم، بهقدري مشكل بود كه بعضي جملات را حتي از روي متن نميتوانستم روخواني كنم. از آقاي بيضايي خواهش كردم يكبار آن را برايمان بخوانند. من و پرويز پورحسيني به خانه ايشان رفتيم و متن را برايمان خواندند و تازه ما فهميديم با چه متني طرفيم. من فكر ميكنم شاملو در شعر و بيضايي در نمايشنامهنويسي غولهاي زبان فارسياند. وقتي با متن «كارنامه بندار بيدخش» مواجه شدم، ديدم كه اين متن شكلي «گوي»وار دارد و سيال است. يعني در اول و وسط و آخر، ماجرا همزمان پيش ميرود. روايتي است مثل گوي، كه سياليت دارد، شبيه روايتهاي ماركز. كار بيضايي در نمايشنامهنويسي شاهكار است. او وقتي ميخواهد نمايشنامهاي بنويسد، قبل از اينكه آن را روي كاغذ بياورد، در ذهنش كامل آن را نوشته. در «كارنامه بندار بيدخش» كل تاريخ تئاتر ايران، به شكل يك گوي، در ٥٠ دقيقه جلو چشم تماشاگر، اجرا ميشد. در اين نمايشنامه هم گوسانها (اولين نمايشگران ايراني)، هم نقالي، هم با هم بازيكردن به صورت درام امروز، هم تكگفتار مقابل تماشاگر همگي وجود داشت كه با موسيقي ابداعي بيضايي اجرا ميشد. ما با آلاتي ابداعي صدا و افكت در صحنه ايجاد ميكرديم. در متن اين نمايش، بُندار كه دانشمند و حكيم است، جامي ميسازد كه در آن جهان را ميتوان ديد و آن را در اختيار جمشيد ميگذارد و به او ميگويد در اين جام ميتواني ببيني كجاي جهان افراد مستمند و محتاج هستند، تا به آنها كمك كني، درحاليكه شاهجمشيد به جام نگاه ميكند تا ببيند كجا توطئهگر و ياغي و معترضي هست كه درصدد سركوب آن برآيد. نهايتا بُندار وقتي ميبيند جمشيد از اين جام سوءاستفاده ميكند آن را ميشكند.
موقع اجرا با مخالفت روبهرو نشديد و دردسري برايتان ايجاد نشد؟
حتما كساني مخالف بودند منتها در آن روزگار، زورشان نميرسيد كاري كنند. آن سالها آقاي پاكدل رئيس تئاتر شهر بودند و كوشش و حميتشان در ايجاد فضاي امن براي اين اجرا مؤثر بود. بايد از پاكدل بابت مراقبتش از نمايشي كه در مجموعه تحت مديريت او روي صحنه ميرفت تشكر كرد. اگر ياوري دولتمردان و مديران وقت نبود، بازگشت دوباره بيضايي به تئاتر ممكن نميشد.
هنوز هم پس از ١٩ سال ديالوگهاي اين نمايش در خاطرتان هست؟
بله قسمتهاي تأثيرگذار اين متن در ذهنم مانده. بيضايي يكي از دو، سه نفر بزرگان معاصر زبان فارسي است. او يكي از بزرگترين وارثان خدايان زبان فارسي كلاسيك ماست كه در درام- يكي از مشكلترين شكلهاي ادبيات- حياتي دوباره و باشكوه رقم زده. وقتي در متون او چند نفر با هم در يك درگيري خشمآگين و مبارزهطلبانه گرفتار ميشوند، با زندهترين و شعلهورترين كلمات و عبارات و جملات مواجهيم. هميشه از زبان والاي شكسپير شنيده بودم، اما وقتي ترجمه متونش را خواندم گفتم زبان او آنقدر هم كه گفتند شگفت نيست و بعد فهميدم زبان شكسپير در ترجمه ساده شده. وقتي متن بيضايي را ديدم، گفتم حتما تأثير شكسپير هم بر زبان خودش مشابه تأثير بيضايي بر زبان ماست. لذتي كه او از زبان فارسي به ما چشانده مثل لذتي است كه شجريان در اين چند دهه با خواندن اشعار حافظ و مولانا به ما داده است. شجريان و بيضايي و شاملو در اين چند دهه بيشترين لذت هنر والاي ايراني را به من دادهاند. بهخاطر وجودشان و معاصربودن با آنها، خوشحالم كه ايرانيام. بهخاطر همزبانيام با آنها شادم.
امروز از بيضايي باخبريد؟
مستقيما نه ولي از طريق دوستان از ايشان خبر ميگيرم. از كاركردن با آقاي بيضايي سير نميشوم و آرزو دارم بازگردند و باز با هم كار كنيم. مهاجرت بيضايي ضايعهاي براي هنر ايران است. وقتي شجريان در هيچ سالني نميخواند و بيضايي هم ايران نيست، يعني ضايعهاي براي فرهنگ ما رخ داده. نميدانم چرا به اين روز افتادهايم؛ افسوس ميخورم.
اميدواريد بيضايي بازگردد؟
تا فضا اينگونه است، نه. براي بازگشت اين استاد يگانه هنر نمايش ارادهاي جدي لازم است.
چرا مدتهاست تئاتر بازي نميكنيد؟
زماني كه ما تئاتر كار ميكرديم، تورم نبود. با كمترين درآمد زندگي ما ميچرخيد و تمرينات اغلب نمايشهاي ما چندينماه طول ميكشيد و همه تلاش ميكرديم اثري درخور تماشا روي صحنه بياوريم. حالا نگاهي به همكاران تئاتريام كه ميكنم، اغلب يكپا در تلويزيون، يكپا در سينما و يكپا در تئاتر دارند و با اين تفسير در هيچجايي نايستادهاند! من كه حالا در سينما مشغولم، ديگر فرصت نميكنم در تئاتر هم كار كنم، من دوپا بيشتر ندارم و ميخواهم هرجا هستم، پايم همانجا سفت باشد.