سینماروزان: رضا کیانیان که این روزها در کنار تبلیغ برای دمنوشهای مثلثی(!) برای اولین بار کارگردانی تئاتر را هم تجربه کرده و نمایشی به نام «حرفه ای» را روی صحنه برده است در تازه ترین گفتگوی خود که با «اعتماد» انجام شده هم درباره برخی تغییر و تحولات فکری خودش سخن گفته و هم درباره مشکل درونی ایرانیان که بجای اصلاح درونی مدام منتظرند ناجی بیرونی سر برسد و آنها را به موعود برساند.
بخشهای خواندنی گفته های کیانیان را بخوانید:
در دهه ۶۰ اگر من صاحب قدرت بودم بدتر عمل میکردم
من پيش از انقلاب و سالهاي ابتدايي تغيير نظام سياسي ايران، انقلابي دو آتشهاي بودم. ولي سال ٦٠ تحول عجيبي در من رخ داد. با خودم ميگفتم اگر جاي اين افراد، تو به قدرت رسيده بودي چه ميكردي؟ از خودم ميپرسيدم و در واقع به اين نتيجه ميرسيدم اگر من جاي صاحبان قدرت بودم بدتر عمل ميكردم. آن زمان تفكرات خشنتر و انقلابيتري وجود داشت كه اگر آنها قدرت را به دست ميگرفتند جوي خون به راه ميافتاد. به عنوان نمونه اگر مجاهدين خلق (منافقين) قدرت را به دست ميگرفتند ايران را به كره شمالي يا عراق صدام حسين تبديل ميكردند.
اگر قدرت به مجاهدین خلق میرسید ایران را به کره شمالی بدل میکردند
شما فكر كنيد{منافقین} آن زمان كه به قدرت نرسيده بودند ترور ميكردند، اگر به قدرت ميرسيدند چه اتفاقي ميافتاد. بنابراين از همان دوران معتقد بودم بايد دوربين را به سوي خودمان برگردانيم و مدام به افراد مختلف انتقاد نكنيم. در كشور ما بعضي هنوز منتظر يك قهرمان هستند كه بيايد و نجاتشان دهد اما اگر از آنها بپرسيد خودتان چه كار ميكنيد؟ هيچ پاسخي ندارند. ميگويند همهچيز دست ديگران است! اما وقتي دوباره بپرسيد دقيقا چه چيزهايي دست آنهاست؟ و به اين پرسشها ادامه دهيد به اين نتيجه ميرسند تغيير را بايد از خودشان آغاز كنند. اين فكر سال به سال در من قوت بيشتري ميگيرد و خوشبختانه حالا به يكي از گفتمانهاي جاري كشور تبديل شده است. مثل اينكه بعضي ميگويند فلاني برود، هركس بيايد بهتر است. خب اين چه حرف ابلهانهاي است؟ ما چندبار بايد چنين چيزي را تجربه كنيم؟ در دوره اصلاحات تجربه كرديم، بعد در دوره احمدينژاد و اين روند همچنان ادامه دارد. بنابراين بايد يك زمان بياموزيم كه بهجاي طرح آنچه نميخواهيم، بگوييم دقيقا چه ميخواهيم؟ يعني دقيقا موارد مورد تاكيد در نمايشنامه؛ اصلا هم مهم نيست در چه كشوري ميگذرد. مارشال تيتو و كمونيسم بهانههاي طرح ايده مورد نظر هستند. چون كمونيسم يك ايدئولوژي توتاليتر آمرانه از بالا به پايين است و ما به اين بهانه ميتوانيم ايده مورد نظر را پروبال و رشد دهيم.
ساعدی وقتی رفت خلاقیتش خشکید
غلامحسين ساعدي يكي از اين چهرههاي مورد علاقه من بود كه در ذهنم جايگاه ويژهاي داشت و دارد. ميدانيد وقتي رفت چه اتفاقي افتاد؟ خلاقيتش خشكيد. چرا؟ چون ديگر از شاه و ساواك خبري نبود.
همین امسال ۱۲ فیلمنامه رد کرده ام
بارها اين جمله{که فلانی همه جا هست} را شنيدهام. حتي ميگويند فلاني پيشنهاد بازي در فيلم ندارد، زده به محيط زيست كه خودش را مطرح كند. ايرادي ندارد و اجازه ميدهم از افكارشان لذت ببرند چون همين امسال دوازده فيلمنامه پيشنهادي را دوست نداشتهام. الان به جايي رسيدم كه ميخواهم در آرامش زندگي كنم و عجلهاي براي فتح قلهها ندارم. وقتي ٦٠ ساله شدم تصميمي گرفتم. به خودم گفتم تا امروز سهتا ٢٠ سال زندگي كردهاي و اگر زور بزني فقط يك ٢٠ سال باقي مانده؛ آنهم در اين آلودگي هوا، پارازيت، محصولات شيميايي و موارد مشابه. پس حداقل اين بيست سال باقيمانده را رك و راست ادامه بده و دروغ نگو. به همين دليل حالا وقتي پيشنهاد بازي در فيلم مطرح ميشود و از فيلمنامه خوشم نميآيد رك ميگويم. قبلا بهانه دستوپا ميكردم، جالب اينكه طرف مقابل هم ميدانست بهانه است و ناراحت نميشد. اما الان كه راست ميگويم دلخور ميشوند. از طرفي ميدانيد چه افرادي همواره مشغول ايراد گرفتن هستند؟ افراد بيكار. اين جمله هم از آقاي كيارستمي است. چون معتقد بود اگر اين افراد سرگرم كار خودشان باشند ديگر فرصتي براي سرك كشيدن به زندگي ديگران پيدا نميكنند. مثل زماني كه آقاي مشايخي به عنوان چهره تبليغاتي يك كمپاني انتخاب شد و همه انتقاد كردند. همان دوران من در حمايت از ايشان يادداشتي نوشتم و معتقد بودم هيچ ايرادي ندارد و در تمام جهان مرسوم است.