سینماروزان: ماجرای شلاق خوردن عبدالله علیخانی تهیه کننده سینما و از شرکای موسسه تولید و پخش «پویافیلم» در دهه ۶۰ و در حراست ارشاد اول بار توسط حسین فرحبخش شریک سالیان علیخانی طرح شد و آن هم به بهانه آن که آمر آن رفتار در ارشاد وقت فردی بود به نام فیضالله عربسرخی که در سالهای اخیر در زمره نیروهای جریان اصلاحطلبی قرار داشته است.(اینجا را بخوانید)
به گزارش سینماروزان فرحبخش از شلاق خوردن علیخانی به خاطر نگهداری تعدادی فیلم خارجی در دفترش سخن گفته بود؛ فیلمهایی که همگی برگه سبز هم داشته اند و همین مسأله بود که اسباب انتقادات به عربسرخی را موجب شد.
انتقادات وارده به عرب سرخی موجب شد وی به تازگی در گفتگویی با رسانه اصلاحطلب «شرق» از یک طرف کل ماجرای شلاق زنی را تکذیب کند و از طرف دیگر گفتههای فرحبخش را دروغ بداند.
گفته های فیض الله عرب سرخی را بخوانید:
شما تا چه زمانی در ارشاد حضور داشتید؟
از اواخر سال ۶١ تا پایان دوره آقای خاتمی.
در چه مسئولیتهایی حضور داشتید؟
چند سال اول در حراست بودم. یک دوره در معاونت امور بینالملل و یک دوره هم رایزن فرهنگی ایران در ترکیه بودم. بعد از آن مشاور اجرائی معاون مطبوعاتی بودم. درمجموع از سال ۶١ تا ٧١ در ارشاد بودم و بعد از استعفای آقای خاتمی من هم از مسئولیت استعفا دادم. پس از آن آقای خاتمی از من خواست به کتابخانه ملی بروم؛ از این پس مأمور شدم به کتابخانه ملی بروم و حدود پنج سال هم آنجا بودم.
بهتازگی درباره حضور شما در ارشاد حرفوحدیثهایی از سوی آقای حسین فرحبخش به نقل از آقای علیخانی مطرح شده است. فرحبخش گفته شما علیخانی را در حراست ارشاد شلاق زدهاید. آنها مدعی هستند اگر بهانه این شلاقزدن قاچاق فیلم خارجی بوده، اما آنها برای آن فیلمها و نمایش آن برگ سبز داشتهاند. ظاهرا شما در صفحه اینستاگرام به این موارد اتهامی پاسخ دادهاید که گویا آن مطلب را پاک کردید… .
خیر؛ آن صفحه کلاً هک شد. اولا اصل این روایت دروغ است. موضوع این است که فرحبخش چند بار صحبت کرده، شما اگر این صحبتها را کنار هم قرار دهید متوجه دروغبودن آن میشوید.
یک بار میگوید که آقای علیخانی برای پیگیری بحث ممنوعالتصویری آقای هاشمپور به حراست آمده و من در مقابل آقایان انوار و بهشتی علیخانی را کتک زدم. وقتی من گفتم موضوع دستگیری این نبوده، گفتند علیخانی را درباره فیلمها دستگیر کردهاند. صراحتا میگویم کل این بحث که من شلاق زدهام، دروغ محض است. بعد هم اگر من شلاق زدهام، چطور بعد از ٣٠ سال یادشان افتاده که موضوع را طرح کنند. نکته بعدی این است که چرا آقای علیخانی موضوع را مطرح نمیکند؟ چرا فرحبخش جلو افتاده است؟
اصلا برخوردی بین شما و این دو نفر صورت گرفت؟
خیر.
یعنی شما اصلا این دو را ندیدید؟
فرحبخش را ندیدم. اما علیخانی را دیدهام. همان زمان علیخانی درباره موضوع فیلمهای خارجی دستگیر شد.
اصلا موضوع فیلمهای خارجی چیست؟
علیخانی درباره فیلمهای خارجی دستگیر شده است که قصه مفصلی دارد. فرحبخش میگوید وقتی علیخانی دستگیر شد من او را شلاق زدهام. حالا دقت کنید که شرط فرحبخش برای اینکه موضوع را پیگیری نکند، چیست؟ او شرط کرده که اگر من دم از اصلاحطلبی نزنم، فعالیت نکنم و خانهنشین شوم، موضوع را رها کند… چرا آقای فرحبخش از حقش عبور میکند؟ چرا اگر من فعالیتم را رها کنم، او هم دست از پیگیری برمیدارد؟ چه نسبتی بین این دو مسئله وجود دارد؟ جوهر مسئله این است.
ماهیت ماجرا چیست؟
اوایل دهه ۶٠، سالهای ۶٣، ۶۴ و ۶۵، سالهایی بود که سینمای ایران هنوز جانی نگرفته و بنیهای نداشت. در این شرایط افرادی در صنف سینما حضور داشتند که فیلمهای خارجی قبل از انقلاب را که در انبار مانده بود، با هزینه جزئی تدوین جدید کرده و فاکتور خرید را هم جعل میکردند و بعد از ارائه به ارشاد مجوز پخش میگرفتند. بنابراین اگر فکر کنیم آن زمان ساختن یک فیلم ایرانی پنج میلیون هزینه داشته، اینها با صد هزار تومان یک فیلم خارجی را روانه اکران میکردند. در این شرایط امکان رقابت برای سینمای داخلی نبود. بهاینترتیب فیلم خارجی در حال بازگشت به پرده سینما بود. مسئولان فارابی گزارشی تهیه میکنند که بتوانند این جریان را متوقف کنند. این گزارش در اختیار دستگاه قضائی قرار گرفت. فارابی از دستگاه قضائی مجوز گرفت تا فیلمهای خارجی موجود در انبارها ر ا درجا توقیف کرده و از کسانی که مدعی هستند اسناد رسمی حق نمایش دارند، میخواهد اسناد را ارائه دهند. در اینجا معلوم میشود از چند هزار فیلمی که در انبارها وجود داشت، تنها چهار یا پنج فیلم اسناد رسمی داشته و مابقی اسنادی است که جعل شده بودهاند. آن چند نفری که سند رسمی داشتند، با ارائه اسناد فیلمهای خود را میگیرند و مابقی فیلمهای بدون سند، جمعآوری میشوند. در این انبارها، دستگاههای تایپ، مهرهایی که پای اسناد جعلی خورده و… پیدا میشود. من آن زمان مدیرکل حراست وزارت ارشاد بودم. در کشف این پروژه با مسئولان سینمایی کشور همراهی داشتم. کسانی که صاحب این انبارها بودند، احضار، دستگیر و بازجویی میشوند. همه این اتفاقات با حکم قضائی انجام شد. یک بازپرس از طرف دستگاه قضائی و یک روحانی بهعنوان رئیس شعبه دادگاه در ارشاد حضور پیدا کردند و این تحرکات با نظارت آنها صورت گرفت. کارمندان وزارت ارشاد زیر نظر بازرس دستگاه قضائی و با حکم و دستور آنها کار میکردند. هیچکسی را هم کتک نزدند. هیچکسی هم تا به حال نگفته است که من او را کتک زدهام. حالا بعد از سیویکی، دو سال یک نفر میگوید من یک سینماگر را کتک زدهام و اگر فعالیتهای سیاسی خود را کنار بگذارم، او هم ماجرا را رها میکند! این حرفها اینقدر سطحی است که حتی نیاز به تکذیب هم ندارد. از طرفی آنها مدعی هستند این اتفاق در وزارت ارشاد دوره خاتمی رخ داده است. این در حالی است که آقای خاتمی در اعتراض به همین محدودیتهایی که برای سینماگران رخ داده بود، استعفا داد! یعنی وزارت ارشاد خاتمی وزارت ارشاد شلاق و کتکزدن و محدودکردن هنرمندان بوده است؟! صدر و ذیل این حرفها اصلا با هم جور درنمیآید.