سینماروزان: محمدرضا ورزی در سالهای اخیر پرکارترین کارگردان تاریخی ساز تلویزیون بوده است و علیرغم آن که بر سر پخش یکی از طولانیترین سریالهایش که «معمای شاه» باشد کلی حرف و حدیث پیش آمد اما باز هم تاریخی سازی را رها نکرده و با «ایراندخت» و «ستارخان» آن را ادامه داد.
در آن دوران هم دوقطبی شدیدی به وجود میآید که فضای انقلاب مشروطه را از بین میبرد. عبرتانگیزی مشروطه از این جهت است که مشروطیت را روحانیون در کنار مردم و با همراهی قشری از روشنفکران آن زمان پیش بردند تا تحولاتی چشمگیر در مسائل اجتماعی و فرهنگی به وجود بیاید. این تحولات آنقدر بزرگ بود که حتی نوع پوشش و لباس را هم تحت تاثیر قرار داد، اما در ادامه میبینیم که جریان مشروطه به انحراف میرود و حتی بزرگان و پایهگذاران انقلاب مشروطه از آن جدا شدند.
خیلی از بزرگان روحانیت آن دوره مانند شیخ فضلالله نوری، آیتالله طباطبایی، آیتالله بهبهانی و حتی علمای نجف مانند آخوندخراسانی از مشروطه حمایت میکنند. جریان انقلاب مشروطه یک فرایند طولانی است که جرقههای اولیه آن به اواسط دوران ناصرالدین شاه بازمیگردد و در نهایت در عهد مظفرالدین شاه به فرمان مشروطه ختم میشود.
حتی محمدعلی میرزا ولیعهد مظفرالدین شاه که بعدها به پادشاه استبداد تبدیل شد و مجلس را به توپ بست اوایل موافق مشروطه بوده و من درباره این موضوع حرف دارم.
رفتار محمدعلی میرزا در مقابل مشروطه به این معناست که «ما قرارمان این نبود و آن مشروطه قرار نبود به اینجا ختم شود»، انحراف مشروطیت و مجلس آن باعث میشود که محمدعلی شاه بگوید این مجلس را قبول ندارم و دستور به توپ بستن آن را بدهد.
در فضای مشروطه دو گروه سیاسی انقلابیون که دموکراتها بودند و اعتدالیون که تفکراتشان نشئت گرفته از تفکر شیخ فضلالله بود شکل میگیرند که دوقطبی ایجاد میکنند و در مجلس مقابل هم میایستند، پشت پرده این دعواها «لژ بیداری ایران» وجود دارد که هدایت این دعواها را در دست دارد. این لژ ابتدا با رهبری یک فرانسوی ایجاد میشود، بعد هم محمدعلی فروغی که در آن سالها بسیار جوان بوده رئیس لژ میشود. این لژ به فضای دوقطبی کشور دامن میزده و سیاسیها را وادار به رسوا کردن میکند و حتی این دعوا تا جایی پیش رود که ابتدا جناحهای سیاسی یکدیگر را ترور شخصیت و بعد ترور فیزیکی میکردند. در این بین مردم به خاطر انحراف انقلاب مشروطیت دچار ضرر و زیان شدند و بیگانگان از آن سود بردند.
الان هم بیگانگان به دنبال سود بردن از اختلافات ما هستند. آنها هیچ وقت دوستدار مردم ما نبودهاند و نیستند و اگر امروز میگویند ملت ایران را دوست دارند تاریخ نشان میدهد که نه تنها مردم ایران بلکه ابرقدرتها هیچ وقت هیچ ملت آزادی را دوست نداشتهاند.
چیزی که من به دنبال ساخت آن هستم سریال تاریخی نیست. اصلاً سعی نکردهام سریال تاریخی بسازم بلکه خواستم سریالی بسازم که در آن از تاریخ برای بیان حرف امروز استفاده کنم. وقتی سریال «سالهای مشروطه» یا سریال «ایراندخت» را ساختم به این فکر میکردم که این جناحبازیهای سیاسی چقدر میتواند به کشور ضرر بزند و حتی بزرگانی مانند ستارخان را قربانی میکند. جناحهای سیاسی در دوره مشروطه روبهروی هم صفبندی میکنند و کار به جنگ و بگیر و ببند میرسد. میبینیم به ستارخان میگویند که تو «سردار ملی» هستی و نباید در جناحبازیها وارد شوی، چون یک جناح میخواهد از محبوبیت تو به نفع خودش سوءاستفاده کند. بعد هم واقعه تلخ پارک اتابک و خلع سلاح مجاهدین تبریز به وجود میآید.
علتش این است که نخواستم تاریخنگاری کنم بلکه «تاریخ ابزاری» و از تاریخ استفاده کردهام تا برای امروز هشدار و اخطار بدهم. رسالت فیلمساز این است که جامعهاش را متوجه کند، حتی اگر فیلم کمدی بسازد میخواهد جامعه را متوجه شادی کند یا وقتی فیلمساز میخواهد ملودرام خانوادگی بسازد، میخواهد به جامعه نگاه درست به خانواده و اخلاق را نشان دهد. اینکه ستارخان یا امیر کبیر در چه سالی به دنیا آمد و چه سالی از دنیا رفت که حرفی برای امروز ندارد. من دنبال این هستم که نوع نگاه و پیامی را که زندگی و رفتار بزرگان کشورمان داشتهاند بیان کنم.
باید دیروز را به امروز وصل کند. ترکمنچای را ببینید، محصول اعتماد ما به انگلستان میشود ترکمنچای، باید جامعه امروز ما بداند و هوشیار باشد که نتیجه اعتماد به غرب چه میشود و اگر در شرایط فعلی مقاومت کند، قطعا میتوانیم از بحران عبور کنیم و به پیروزی برسیم. ما امروز دوباره به غرب اعتماد میکنیم، چون از تاریخ درس نگرفتهایم. در جنگ ایران و روسیه، ما از انگلستان مهمات میخریم و آن بیشرفها کشتیها را در زمان طلایی که نیاز ما بود تحویل ندادند و بعد از سقوط تبریز است که کشتیها مانند نوشداروی بعد از مرگ سهراب به ایران میرسند. خیانت انگلستان باعث جدایی ۱۷ استان ایران شد. در انقلاب مشروطه هم همین است. ما در آن دوره به شدت دچار جنگ جناحی میشویم. دشمن میخواهد ما با خودمان دچار مشکل باشیم. وقتی جنگ جناحی پیش بیاید ما دیگر به افق واحدی برای کشورمان نگاه نمیکنیم و دولت نمیتواند تصمیم درستی بگیرد.
بنده به عنوان خادم جامعه در حد توان خودم و بضاعتم در همان اندک لحظاتی که به تصویر کشیدهام تلاشم را کردهام.
من در سریال «سالهای مشروطه» به شیخ فضلالله هم پرداختهام. شیخ فضلالله روشنفکر است، اما نه از جنس روشنفکرهای غربی، وی ابتدا موافق مشروطه بوده است، اما میگوید با مشروطهای که قوانینش از پارلمان فرانسه آمده باشد موافق نیستم. حرف حساب شیخ فضلالله این است که مشروطیت باید مشروعیت داشته باشد و در کشور اسلامی قوانین شرعی باشد، اما دشمن میآید، آخوند را مقابل آخوند قرار میدهد. روبهروی شیخ فضلالله، شیخ زنجانی قرار میگیرد و دستور اعدام شیخ را میدهد. این ترفند دشمن است که ما را روبهروی هم قرار میدهد، اما درباره اینکه صرفاً بخواهم زندگی شیخ فضلالله را بسازم آن وقت شاید مردم فکر کنند میخواهیم فقط موضع روحانیت را نشان دهیم، در حالی که انقلاب مشروطه پر از انسانهای بزرگ است.
علت ساخت این سریال فضای دوقطبی بود که در جریان انتخابات ریاست جمهوری۹۶ به وجود آمد، به خصوص بعد از پخش مناظرههای انتخاباتی که در آن نامزدها خیلی به هم لطف داشتند! و این برایم بسیار ناراحتکننده بود.
فکر میکنم تلویزیون این روزها بیشتر درگیر مسائل مالی خودش است و توان برای ساخت سریال تاریخی نمیگذارد.
سر «معمای شاه» تلویزیون بلایی سر من آورد که نمیشود گفت. تلویزیون فکر میکرد حمایت از سریال یعنی فقط حمایت مالی، در حالی که حمایت معنوی از کار مهمتر است. شما حتی اگر دستمال کاغذی هم تولید کنید به این فکر میکنید که با چه بستهبندی و در چه زمانی به بازار عرضه کنید. من دقیقاً وسط فیلمبرداری سریال «معمای شاه» بودم که آمدند گفتند سریال را بده، چون برنامهای نداریم پخش کنیم! فکر کنید برای اینکه برنامه نداشتند، شروع به پخش معمای شاه کردند. بعد من نمیدانستم باید فیلمبرداری کنم یا پاسخ حواشی را بدهم. خیلی به سریال ظلم شد و دلم شکست. در تلویزیون کار مورد بیمهری قرار گرفت و جریانی راه افتاد که به دنبال حاشیهسازی بودند. نمیتوانم بگویم کاری که صداوسیما با «معمای شاه» کرد سهوی بوده و عمدی در آن نبوده است.
شانس بد من بود که پخش سریال به جابهجایی مدیریت در سازمان خورد. اگر در دوره مدیری که آن را ساخته بود پخش میشد، خود آن مدیر پروپاگاندا میکرد که کار دیده شود، اما دورهای بود که مهندس ضرغامی رفته بود و آقای سرافراز آمده بود، این جابهجایی به کار لطمه زد و به نحو احسن داغانش کرد.
این را باید از دیگر کارگردانها پرسید که چرا نمیآیند کار تاریخی بسازند، مگر بهروز افخمی نبود که سریال «کوچک جنگلی» را به آن خوبی ساخت! بیاید دوباره کار بسازد، چرا فقط مردم به من فحش بدهند و بزن بزنها متوجه من باشد؟ [میخندد] وقتی دیگر کارگردانها هم بیایند کارهای بیشتری نیز ساخته میشود.
به نظرم خود انقلاب مشروطه میتواند دستمایه ساخت سریال قرار گیرد. اتفاقات این انقلاب هنوز به صورت جامع ساخته نشده است.
این بازجویی بود یا مصاحبه؟؟؟؟