فارغ از شباهتهای داستانی، رنگ بندی میزانسنها، شیوه فیلمبرداری، قطع تصویر و از آن مهمتر ریتم تند و ضرباهنگ سریع، ویژگیهایی هستند که “اعترافات ذهن خطرناک من” را کاملا شبیه به “مومنتو”ی کریستوفر نولان می کند.
سینماژورنال/حـــامد مظفـــری: همه فیلمها با یک بار دیدن درک نمی شوند. برخی فیلمها را باید چند بار دید تا جزییاتی که در سلول به سلول فیلم وجود دارد درک شود. البته که حساب آن دسته از آثاری که در فضایی شبه روشنفکرانه و بی هدف طی میشوند تا مخاطب از آنها چیزی نفهمد با آثاری که به دلیل ارائه جزییات فراوان در یک بازه زمانی کوتاه مدت نیاز دارند به تامل بیشتر، تفاوت دارد.
“اعترافات ذهن خطرناک من” در دسته دوم جای می گیرد؛ فیلمی که مملو بودن آن از خرده داستانکها باعث می شود که با یک بار دیدن درک نشود.
در ظاهر داستان فیلم مشخص است؛ مردی که هیچ چیز به خاطر نمی آورد در ۲۴ ساعت باید بکوشد بفهمد کیست و چه بر سرش آمده است اما پر بودن ماده داستانی فیلم باعث می شود حتی بعد از پایان فیلم که می تواند آغازی باشد بر سیکل معیوبی که کاراکتر اصلی دچارش شده همچنان حجمی از سوالات کلیدی درباره هویت شخصیت اصلی و چرایی سرنوشت کنونی اش باشد که دامن مخاطب را بگیرد.
شیوه روایت و بخصوص تزریق حساب شده اطلاعات و پرهیز از تکرار مضامین در کنار شیوه تصویربرداری اغواکننده اثر و رنگ آمیزی آن با دامنه رنگی تیره نیز به نوبه خود عاملی است در خدمت بالا رفتن دامنه پرسشهای پیش روی مخاطب در پایان فیلم.
کاراکتر همان مخاطب است و مخاطب همان کاراکتر!
در “اعترافات…” کاراکتر اصلی در جایگاه مخاطب نشسته و البته مخاطب در جایگاه کاراکتر اصلی. نه کاراکتر اصلی میداند چه بر سرش آمده و چه سرنوشتی دارد و نه مخاطب میداند او کیست و چه روندی را طی خواهد کرد. هومن سیدی اساس فیلمش را بر محوریتِ قرار دادن مخاطب در جایگاه کاراکتر اول و سپس حل پازل فیلم توسط مخاطب است که پیش برده. البته که حل این پازل هم گیجی را به دنبال دارد و هم جذابیت کشف و شهود را!
مخاطب هم مانند کاراکتر گیج می شود
“اعترافات…” مخاطب را گیج می کند؛ البته که این گیجی حربه ای است کاملا تعمدی از سوی کارگردان تا مخاطب را وادار کند که همزمان با تماشای فیلم مرتب به ذهنش رجوع کند و داده های جدیدی که درباره کاراکتر اصلی ارائه میشود را با داده های قبلی تطبیق دهد و البته که در این مسیر مخاطب واقعا نمی داند به کدام داده ها اعتماد کند و به کدام، نه!
درست شبیه همان وضعیتی که برای کاراکتر اصلی رخ داده! کاراکتر اصلی فیلم هم به دلیل از دست دادن حافظه اش نمی داند به چه کسی اعتماد کند و به چه کسی نه.
نه مخاطب خسته میشود و نه کاراکتر اصلی
“اعترافات…” مخاطب را گیج می کند اما او را خسته نمی کند چون از یک طرف تنوع تصویری فراوانی در فیلم وجود دارد و از طرف دیگر موقعیتهای فراوانی پیش روی کاراکتر اصلی قرار می گیرد؛ موقعیتهایی که از کمدی گرفته تا تراژدی را شامل می شوند.
باز هم شبیه به زندگی کاراکتر اول که هرچند به ظاهر هم که شده اوضاع بغرنجی را دارد اما جذابیت دانستن اینکه کیست و چرا سرنوشتی چنین سیاه را تجربه میکند باعث میشود تن خسته و زخم خورده خویش را از چاله ای به چاله دیگر ببرد.
یک “مومنتو”ی ایرانی
“اعترافات…” از همان دقایق ابتدایی و زمان به هوش آمدن کاراکتر اصلی، یادآور یکی از بحث برانگیزترین آثار کریستوفر نولان آمریکایی تبار است؛ فیلمی به نام “مومنتو” یا “یادآوری” که حدودا یک دهه و نیم پیش تولید شد. در “مومنتو” نیز با مردی مواجه بودیم که حافظه کوتاه مدتش را از دست می دهد و البته با کمک یادداشتها، عکسها و خالکوبیهایش به دنبال این می رود که هویتش را بازیابد.
فارغ از شباهت داستانی، رنگ بندی میزانسنها و البته پالایش حساب شده رنگها، شیوه فیلمبرداری، قطع تصویر و از آن مهمتر ریتم تند و ضرباهنگ سریع، ویژگیهایی هستند که “اعترافات…” را کاملا شبیه به “مومنتو” می کنند.
کپی برداری از جنس اصل
برای سینمایی که پر شده از کارگردانانی که یا از روی فیلمفارسیها کپی می کنند یا از روی آثار آوانگارد دهه شصت کانون، این کپی کاری نمی تواند چندان بد باشد. به هر حال کپی برداری از روی جنس اصل خیلی بهتر است از کپی برداری از جنس بدل!
هومن سیدی با هوشمندی تمام از اثری یکتا در سینمای هالیوود کپی می کند و ابایی هم ندارد از اینکه تعلق خاطرش به سینمای مبدأ را بیان کند و این نوع کپی برداری، ارزش که نباشد ضدارزش هم نیست.