سینماروزان/حامد مظفری: ماجرای مردود شدن فیلمی ارگانی با عنوان “مسیح پسر مریم” در جشنواره فجر چهلم و مدعیات سازندگان آن مبنی بر حذف فیلم بخاطر ضدفساد بودن آن در تعارض با نگاه هیات انتخابی قرار گرفته که فیلم را از منظر فنی فاقد کیفیت لازم دانستهاند.
اول.
این فیلم را ارگانی با نام اوج تولید کرده که در سالهای اخیر اغلب در جشنواره فجر بای نحو کان حاضر بوده و حالا که حذف در نخستین جشنواره فجر مدیریت جدید را دیده، بدجور گرفتار خشم و عوارضش شده به طوری که سرانش بهخاطر حذف از فجر، نشست خبری ویژه برگزار میکنند و هزاران کلمه حرف میزنند که از درستی عملکرد خود و نادرستی ردکنندگان فیلمشان بگویند.
مگر نه اینکه این جشنواره فجر همان جشنواره فجری است که در سالهای قبل پذیرای با آغوش باز همه ی فیلمهای اوج با هر کیفیتی بوده؟ پس چرا در آن زمان ندیدیم که به بهانه تایید در فجر نشست بگذارند و از درستی تائیدکننده بگویند؟؟
دوم.
آنچه محل بحث قرار گرفته، مضمون فیلم ردّی اوج است. سازندگان، “مسیح پسر مریم” را فیلمی ضدّفساد(!) معرفی کردهاند. با انبوه اخباری که در سالهای اخیر درباره فسادهای کلان اقتصادی شنیدهایم اولین گمان این بود که فیلم مذکور یکی از همین مفاسد اقتصادی را افشا کرده و مثلا پشت پرده فرار خاوری از کشور را عیان کرده یا درباره عقبه حامی مافیای قیر، افشاگری کرده، ولی
وقتی شنیدیم که فیلم درباره روسپیان و آن هم روسپیان دوران پهلوی است و روایتی دارد از زندگی یک متشرع که میخواهد بفهمد چرا قوم و خویشاش به محلهای بدنام کشیده شده، واقعا آب سردی ریخته شد بر پیکرهمان! فساد، فساد که میگفتید یعنی این؟
سوم.
روسپی و زیستبومش آن قدر در سینمای فارسی دستمالی شده بود که حتی یکی مثل عباس کیارستمی وقتی میخواست متاثر از نئورئالیستهای اروپایی فیلمی مثل “گزارش” را بسازد باز در میانههای فیلم، بزمی بود و لعبتی و ماست و خیاری…
برخلاف تصورات اوجنشینان، ساختار حاکم بر سینمای قبل از انقلاب هیچ ممانعتی نداشت از تولید فیلم درباره بدیها و پلیدیهای روسپی و روسپیگری و سران حاکم رژیم سابق خیلی هم خوششان میآمد از اینکه سینماگران به جای فیلمسازی درباره مفاسد اقتصادی و اخلاقی خاندان سلطنتی و دربار و وابستگان دربار و امثالهم ، تا میتوانند درباره قلعه، شهر نو و فاحشه و فاحشهخانه فیلم بسازند.
برای همین بود که انبوهی فیلمهای این چنینی با حداقل سانسور روی پرده میرفتند و رئالیستیترین اثر مرتبط با زنان بدنام یعنی “طوطی” نیز در همان دوران هم به شکل رمان و هم به شکل فیلم توسط زکریا هاشمی نوشته و کارگردانی شد.
بر این مبنا اینکه جماعت اوجنشین تصور کردهاند فیلمسازی درباره ی فواحش عصر پهلوی یعنی پیوستن به جنبش ضدفساد، سخت در اشتباهند که کل سینمایفارسی غوطهور بود در فواحش و این، البته پوششی بود برای ندیدن مفاسد کلانی که به انقلاب اسلامی منجر شد.
چهارم.
اگر باز کردن پای روسپیان به سینما یعنی مبارزه با فساد پس امثال بهرام بیضایی و رضا براهنی- که اولین آثار ادبی هنری بعد از انقلاب مرتبط با روسپیان را خلق کردند-بایستی پیشگامان مبارزه با فساد نام گیرند.
بیضایی سالها پیش فیلمنامه “آینههای روبرو” را نوشت که با آتش زدن یک محله بدنام توسط انقلابیون و فرار روسپیان آغاز میشد و در ادامه و با روایت مسیری که زن محوری داستان را به فحشا میکشاند از او معلولی ساخت به شدت سمپاتیک.
رضا براهنی نیز در بخشهایی از رمان “رازهای سرزمین من” روایتی ویژه دارد از یک روسپی که در گیرودار اتفاقات آتش سوزی خانهاش در بحبوحه ی انقلاب، پوست از سرش کنده میشود. در اینجا نیز باز لحن روایی براهنی طوریست که حس سمپاتیک نسبت به روسپی ایجاد شود.
حال باید دید تفاوت نگاه بیضایی و براهنی با همتایان خود در سینمایفارسی چه بود؟
در سینمای پیش از انقلاب، روسپی عمدتا در تقابل با قوّادی قرار میگرفت که از او بهرهکشی میکرد و همین قوّاد در جای “بدمن” فیلم قرار میگرفت یعنی درست در نقطه مقابل آثار بیضایی و براهنی که بهجای قواد ، “آتشزنندگان قلعه” را بهعنوان بدمن، آثارشان قراردادند و آنها را به طبقه و طیف مذهبی و مکتبی انقلابیون پنجاه وهفت منتسب دانستند!
اساسا همین انتقال جایگاه بدمن بود که باعث شد حملات بالایی نثار این دو شود بهخصوص که بیضایی در ابتدای فیلمنامهاش و از زبان فاحشهای با نام “نزهت” میگوید: چی شده مشتریهای دیروز حالا شدن پامنبری؟؟
دیالوگی که محسن مخملباف براساس آن حملات گسترده و سازمان یافتهای را علیه بیضایی و مدیریت فرهنگی دهه ی شصت، پیش برد؛ اگر باور ندارید خاطرات رسول ملاقلیپور فقید و چگونگی فیلمنامهنویس شدنش را بخوانید یا رجوع کنید به پنج ساعت گفتگوی محسن مخملباف با ابراهیم نبوی در مجله وقت سروش.
براهنی هم در رمانش تصویر عینی از سوختن یک روسپی را با تکرار صریح و چند باره ی آیه “نزّاعه للشّوی” بهمعنای جدا شدن پوست از سر! به نمایش میگذارد.
پنجم.
اوج از کجا برآمده؟ جز این است که از امتداد همان ایدئولوژی آمده که آثار امثال بیضایی و براهنی را میکوبید؟؟ اسلاف مدیران ارگانی موسوم به انقلابی نبودند که این نوع نگاه را به مدیران فعلی اوج که آن زمان به دنیا نیامده بودند به میراث گذاشتند؟؟
حالا اوج میخواهد با همان نگاه چهل سال قبل امثال بیضایی و براهنی محصولاتی تولید کند که چه در متن و چه در اجرا حتی در حد و اندازه آثار دستیاران سه بیضایی و کپیکنندگان براهنی هم نیستند؟
اینکه بیضایی و براهنی فرسنگها دورتر از وطن زندگی کنند و نتوانند حتی بیخطرترین آثار خود را در وطن تولید و نشر کنند و از آن سو منکوبکنندگان سابق میخواهند از ایدههای چهار دهه قبل آنها رونویسی کنند، خندهدار نیست؟
چه کاری است آخر؟
شماها که همه گونه مدعی هستید، تشریف ببرید استنفورد و بیضایی را محترمانه دعوت کنید تا بیاید همان “آینههای روبرو” را برایتان بسازد یا بروید فارابی- که حقوق اقتباس از “رازهای سرزمین من” را از رضا براهنی خریده بود- رایت را دریافت کنید و کنده شدن پوست سر یک روسپی توسط انقلابیون را بازسازی کنید….
آخر.
سالها پیش حوزه هنری با پرهیز از تن دادن به ممیزی مرسوم و با گرفتن ژست انقلابیگری چنان در مسیر اشتباهی و خودکامانه پیش رفت که از “گذرگاه” و “مهاجر” به “مرد عوضی” رسید.
اینکه حالا جماعتی دیگر پس از یک دهه اوجنشینی همان مسیر را رفتهاند و از تجربهای ناب مثل “ایستاده در غبار” به فیلمسازی درباره روسپیان سمپاتیک(!!) شهرنو و سوختنشان در آتش خشم انقلابیون رسیدهاند معنایی دارد جز آن که در این ملک و به خصوص در میان ارگانهای متصل به بیت المال، چرخ هر بار از نو، اختراع میشود؟
تحلیل خوب و جامعی بود
فقط اینکه به نظر میرسه صادق ترین آدم همون
رسول ملاقلیپور بود که هم راستشو گفت درباره
بیضایی و هم وقتی داور فجر شد جایزه فیلمنامه رو
داد به سگ کشی بیضایی اونم در شرایطی که همین جماعت
شبه انقلابی میخواستن جایزه رو نثار
یه کپی از فیلمای کیارستمی کنن
که اول تا آخرش بارون میبارید بلکه اشکمون درآد
ولی بجاش پوزخند به همراه داشت
رسول ملّاقلیپور در جشن ۱۳۸۰ دنیای تصویر دربارهٔ آینههای روبرو گفت:
وقتی که اولین بار میخواستم فیلمنامه بنویسم در جایی کار میکردم که اگر کسی اسم بھرام بیضایی را میبرد بزرگترین جرم را صاحب میشد. من وقتی میخواستم اولین فیلمنامهام یعنی سقّای تشنهلب را بنویسم . . . نمیدانستم فیلمنامه نوشتن چی است؟ سکانس یعنی چی؟ . . . پلان یعنی چی؟ . . . ھیچی نمیدونستم. در آنجایی که من کار میکردم یک فیلمنامهای بود که متأسّفانه بعضی از دوستان دیالوگ اول صفحهٔ اول آن را پیراھن عثمان کرده بودند . . . ولی من ھر چه فکر میکردم میدیدم که آن دیالوگ (که کسانی که خواندهاند خودشان آن را میدانند و من دیگر آن را اینجا نمیگویم) خیلی درست است. من شب نشستم و تا صبح آینهھای روبهرو را خواندم و فیلمنامهنویسی را از آنجا یاد گرفتم و از این رو سپاسگزارم از آقای بیضایی . . .
آینه های روبرو
در کارنامه خود بیضایی هم اثر
دندون گیری نیست
و کلا بیضایی هروقت رو بازی میکنه
نمیتونه به قدرت وقتی وارد اساطیربازی
میشه حرف بزنه
البته نافی این نیست که جسد همون آینه های روبرو
به مراتب بهتره از تجربه های پرمدعا
فیلمسازی ضدّفساد خیلی هم خوب است. البته فیلمسازی و نه ژست فیلمسازی اما قبل از هر فعالیت ضدفساد، بد نیست این چند جمله از رهبر انقلاب را مرور کنیم:
«این را همه بدانند: کسی که خودش آلوده به فساد باشد، قادر نخواهد بود با فساد مبارزه کند. خودِ مسؤولان باید با هشیاری و دقّت، با این پدیده مبارزه کنند.»
۱۳۸۱/۷/۳۰
به نقل از khamenei.ir
https://farsi.khamenei.ir/others-note?id=45982
به هر حال دوستان دارن تلاش میکنن
کار ی انجام بدن ولو با رونویسی
ولی نیاز دارن به روتوش
و اینکه واقعا درو باز کنن به سمت
فیلمسازهای توانا
چرا واقعا امثال میرباقری یا جوزانی و درویش
و مرحوم دری و خود افخمی نتونستن در این ساختار
کار کنن؟؟
چرا شورجه مدتها بیکار بود ولی جذب این ارگان
نشد تا کار کنه
یا مرحوم رحیمی پور؟؟؟
جالب آن که رمان طوطی در اواخر دهه چهل منتشر شد
و بازتابهای مختلف داشت و سپس در اواخر دهه پنجاه فیلم آن
تولید شد که از شدت تلخي و تیرگی درجه هجده به بالا گرفت ولی
درنهایت خورد به ناآرامیهای منجر به وقوع انقلاب و ….
درنهایت نسخه وی اچ اس آن از پارس ویدئوی دوبی بیرون داده شد
شهرنو، موقعیت اصلی طوطی بود و حالاست موقعیت اصلی فیلم برادران مسیح…
چهل سال چرخیدیم که برسیم به اینجا؟؟
بدلیل تفکر وساختارسازی اشتباه این داستان تکرار همان حوزه هنری حاجی زم وبنیادمستضعفان دهه۶۰ وصداوسیما ودیگر ارکان نظام فرهنگی است که هنوز نفهمیدن برای چه هدفی وچطور باید عمل کرد
جالب است تهیه کننده این محصول مشعشع که سالها مدیر شبکه ورییس بسیج تلویزیون بود وکارگردان هم یک صفرکیلومتر گرفته است !؟؟؟