سینماروزان/حامد مظفری:
+متاثر از #ایستاده_در_غبار ولی یکی دو گام جلوتر
-یادآور #هیوا ی رسول ملاقلیپور ولی چند گام عقبتر؛ آنجا هم رسول به سراغ زندگی مهدی باکری رفته بود ولی بی ذکر نام؟!
+به جای لرزش دوربین و نظارت بیرونی برای گریز از نماهای باز، تلاش کرده قابها را ببندد و تراکی بگذارد برای تصویرسازی پایا بی اعوجاجهای مبتدیانی نظیر #ابوقریب یا #معراجیها
-تصویر کاریکاتوری از خواستگاری؛ مهدی با زاویه نشسته کنار همسر! این کاریکاتوری بودن ارتباط مهدی و همسر که تا شب عروسی ادامه مییابد، مدخلی است برای ورود به ماجراهایی دردبار از جنگ؟
– #روایت_فتح هم هست کنار #سیمافیلم
-وحید حجازیفر برادر کارگردان هم هست؛ درنقش حمید باکری که ماجرای توبهنامهنویسیاش،پرده ای از فیلم شده
-با اپیزودیک کردن که ناشی از نیاز سریال بوده خودش را راحت کرده از پیدا کردن نخ تسبیحی برای ربط ماجراهای منفک از هم
+شش تکه درآمده از خاطرات مهدی شده شش پرده کلت کمری، پلیور آبی، آخرین تماس، من مهدی باکری نیستم، موقعیت مهدی و لباسهای خیس
+ده دقیقه دیدنی از خونریزان خیبر و قتل عام رزمندگان ایرانی به پیشتازی حمید در جزیره مجنون+ده دقیقه دیدنی از قتلگاه دیگر رزمندگان ایرانی در بدر و شهادت ایستاده در آب مهدی
+چه خوب که این دو ده دقیقه با مکث بر واکنشهای دو باکری و مسخ ناشی از موج گرفتگی رزمندگانی گرفته شده که خلوصشان بدجوری رشک برانگیز است
+تمرکز روی جزئیات زندگی برادران باکری در پردههای اول و آخر
+تمرکز روی جزئیات زندگی خسرو و همرزمش محمد با نوسان بین حال و گذشته در پرده های میانی
+اذان موذن زاده و آوای شجریان و فالوده خوری لب کارون، جزء به جزء درجهت تداعی ظرف زمانی رویدادها بهجای باجه تلفن و نون بولکی و پشت مو و کاپشن جین و انبوه فیات لادا و پیکان جوانان و شورلت غوطهور در نهنگ و زیرخاکی و مصادره.
+بازی بجای #ژیلا_شاهی در نقش همسر مهدی باکری
+فیلمبرداری یکدست #وحید_ابراهیمی که نشان داده برای مستندنمایی لزوما نیازی نیست به سبک هادی بهروز مدام بلرزانید؛ ابراهیمی پیشتر در #هایلایت و #دهلیز هم نشان داده بود که بی لرزاندن هم میشود تنش تراشید و حالا در یک درام جنگی، حسابی خود را نشان داده و لایق سیمرغ
-تکرار آوای شجریان برای دلبری از یک جریان سیاسی خاص است؟ یک شجریان کافی نبود؟
+بخش عمده فیلم آذری است ولی آزار نمیدهد چون بزرگترمساوی گفتار، کردار بر درام حاکم است؛ درست نقطه مقابل #آتابای یا #خانه
+جای حجازیفر همین جاست و نه در #آتابای یا #کاتیوشا و #ممنوعه. همان طور که جای مهدویان همین جا بود و نه در #مرد_بازنده و #زخم_کاری
-بیچاره سیستمی که هزینه پرورش تکنیسنهایی را میدهد که در مرز بلوغ، ول میشوند که سُر بخورند در دامان انتلکتبازی
–حرف جدید؟ ندارد! من مهدی باکری نیستم؟! من ویکی پدیا هستم!! و البته که توانایی ویکینمایی در همین حد و اندازه را خیلیها ندارند
—دیالوگ
–منو بخاطر خروس بازی بردن کمیته
–لب کارون نمیدونی چیه؟
—کاراکتر
–خسرو با بازی #روح_الله_زمانی؛ نوجوان آذری #خورشید که بی تقلید از باکری، با ایمان خودش پیش میرود
—سکانس
–بالا آمدن آب جزیره و مغروق شدن انبوه جنازه
–دوره شدن مهدی با ده ها اعلان شهادت همرزمان
–وداع مهدی و رفقا در نیزار