سینماروزان/محمد شاکری:
– ۵۰ دقیقه اتلاف وقت تا استارت! باز میگویند چرا مخاطب به سینما نمیرود؟
-سفارش در باب پیوند اعضاء! چرا ۵۰ دقیقه طول؟ چرا ربط بی دلیل به جنوب؟ چرا رقص با نی انبان؟
-عشق به زن بدنام چه میگوید آن وسط؟! چه بدنامی؟ در پنجاه سالگی باز نقش ۲۲ ساله قبول میکند
-تازه از دقیقه ۸۰ میخواهد بازی در بازی راه بیندازد؛ ایده اصلی؟ آن که خودش یادآور #تقاص مل گیبسون بود!
– سحر دولتشاهی با گریم مهوش افشارپناه! وقتی توانایی روایت تازه از داستان کلیشه را ندارید باید هم گریمور بیاورید تا سحر را بکند مشابه بازیگری دیگر و لحنی برایش بسازید شبیه زینو بندری! چقدر هم ساختگی…
-اسیر لاکچری بازی بیهوده یادآور تبلیغات سهلانگارانه هگزاهوم و داماک!
-چرخش مدام دوربین حول آدمها؟ بیخیال هیچکاک شوید، قصه های تبیان ببینید! شاید برای شما اتفاق بیفتد هم بد نیست…
-موسیقی گل درشت و تصاویر اسلوی متعدد چه میکند جز سوهان بر روح؟
-خلاء تولید حرفهای بد لطمهای زده به کار! دست بردارید از حذف تهیهکننده های باسابقهای که میتوانند ایرادات را رفع کنند.
-صابر ابر را گریم کرده شبیه نقاش فیلم شبانهروز! آنجا حامد بهداد را گریم کرده بودند که بشود نقاش و اینجا شغل چیست؟ قواد؟
-پژمان جمشیدی که با علفزار امیدوارمان کرده بود اینجا چه میکند؟ نقش: قاچاقچی درینک یا عاشق بازی؟ شبح محمد برسوزیان در لنگرگاه چربش نداشت؟
پرسش:
-کارگردانی که به متن اش مطمئن است این قدر متشبث به بازیگر است که حتی برای نقش فرعی برود سراغ سحر دولتشاهی و صابر ابر آن هم با چهرهپردازیهای خاص؟ مخاطب فیلم میخواهد یا اینفوگرافی از سفر به کردان!؟