1

فیلم “خاتی”(فریدون نجفی/محمد کمالی‌پور): عشایرِ جردن!

سینماروزان/محمد شاکری:

+بردن داستان به دل عشایر گرفتار آتش سوزی و بعد روایت زندگی زنی که به حیوانات بی پناه، جا میدهد، بد نیست.

– محصولِ سیاستگذاران مستعجلی که با یک نگاه مرکز گرایانه دنبال ساخت فیلم در شهرهای مختلف کشور بود که مثلاً سینمای کشور در پایتخت و فضای آپارتمانی خلاصه نشود ولی خروجی اش چه شد؟ انبوه تلفیلم‌هایی که فقط لوکیشن آنها خارج تهران بود.

-حالا که محصول سه ساله این سیاستگذاری را در ترازوی نقد میگذاری یک محصول قابل توجه نمی‌بینید. نه هوک و نه میرو و نه حالا خاتی هیچ ارتباطی با جوامع محلی خود ندارند. اگر در دوران پهلوی کار استانی سفارش میدادند به جلال آل احمد و غلامحسین ساعدی سفارش میدادند که فهم جامعه شناسی و مردم شناسی داشتند نه آنها که از جامعه نزدیک خودشان هم بی‌خبرند.

– در حالی وارد بوم بختیاری میشود که نه خبری از بازیگر بومی است نه گویشی و نه کرداری. هر جایی از ایران میتواند اتفاق بیافتد.

-سیل بازیگران شهرنشین را چه به ایل. کارگردان گفته یکی دو بازیگر نون خ را می‌آورم کار درمی‌آید؟؟ غافل از اینکه کرد ایرانی ربطی به بختیاری جماعت با آداب و رسوم و گویش و رفتار خاص خود ندارد.

-بی توجهی به جامعه شناسی قومیت ها و فرهنگ های محلی عیان است. اگر نگاهی به #عروس_آتش خسرو سینایی بیاندازید می‌بینید او بی‌طرفانه منطق های هر جامعه را جلوی مخاطب قرار میدهد بدون آنکه بخواهد منطق شهرنشین مرکز گرا را به منطق بوم محلی ارجحیت دهد.

-فقدان اصلی، مشکل لهجه است‌. عشایر فیلم همه با لهجه طهرانی حرف میزنند انگار که زاده ی جردن هستند.

+سعید آقاخانی و کاظم نوربخش را آورده؛ لااقل داستان را به کردستان می برد تا با لهجه کردی داستان را پیش ببرد‌. گریم سعید عینهو سروش صحتِ ریش‌دار شده.

-شمایلی که از سارا بهرامی و ارتباطش با حیوانات می بینیم یادآور سوسن تسلیمی و “مادیان” است؛ فیلمی که نزدیک چهار دهه قبل تولید شد و هنوز از جذاب ترین قهرمان پردازی های زنانه است. بهرامی جاهایی کاملا یادآور سوسن تسلیمی مادیان است و در برخی مواقع اصلا یادش می‌رود که یک زن عشایری است و با لحن زنان فیلم‌های آپارتمانی، ضجه و ناله می‌کند.

+نماهای عزیمت سعید آقاخانی به سمت پناهگاه خرس کوهستان و تله گذاری برای انتقام از خرس، دیدنی است.




فیلم “دست تنها”(امیر ثقفی/اکبر ثقفی): امتدادِ کور

سینماروزان/حامد مظفری:

 

-همچنان در برهوت خارج شهر میگردد و آدمک‌های تنها و بی کس و کار هستند که جلوی دوربین می لولند. هیچ تازگی و هیچ طراوتی نمی‌بینیم. آن که گفته وسترن یعنی بیابان و چند لاشه ماشین و تعدادی سگ و کثافت و…، کیست؟

 

+سوژه؟ خوب است چون ورود به زندگی کارتن خوابی است که در سراسر پایتخت فراوان آنها را می‌بینیم و اغلب با ترحم از کنار آنها رد می‌شویم.

 

-مشکل؟ به دنبال شناسنامه سازی برای کارتن خواب نیست و فقط خواسته برای برهوت و زباله دانی پیرامون شهر، آدم بتراشد. اگر زیرک بود به جای تکرار مکررات عوض و بدل کردن لنز برای گرفتن قاب های بی حاصل از آن تل زباله و برهوت بدبختی، بر ساختن هویت برای کارتن خواب خود دقت می‌کرد.

 

-خیلی زود کارتن خواب را کنار آن عملی یک‌گوش قرار می‌دهد و طبق پیش بینی یک زن هم وارد می‌شود. آن سودای کشف دختر از دست رفته در فیلم قبلی اش هم که بود؛ کوچه ژاپنی‌ها. باز آنجا یک شروع پرتعقیب و گریز داشت ولی اینجا که هیچ. مجید مظفری همچنان هست و اینجا با انبوه ریش و پشم که بیشتر شبیه فلاسفه و متفکران یهودی الاصل آلمانی قرن هجدهم شده تا چهره ای واقعی از یک کارتن خواب‌.

 

+این همه تلاش امیرحسین ثقفی برای نمایش تنهایی انسان در دل طبیعت وحشی، طی این ده سال به کجا ختم شده؟ در محافل جشنواره ای خارجی ردپایی پیدا کرده؟ در میان مخاطب داخلی، برند شده؟ آخرین فیلم اکران شده‌اش “کوچه ژاپنی‌ها” از قعرنشینان اکران امسال بود. فیلمهای قبلی هم که موفقیت در جلب مخاطب نداشتند. چرا خط عوض نمی‌کند و این قدر می‌ترسد از داستان گویی؟ ژست هنروتجربه به چه کار وقتی خود هنروتجربه برچسبی شده برای جدایی از کف جامعه؟؟خروجی این امتداد کور چیست؟ فیلمسازی به‌مثابه‌ی فیلمسازی؟

 

 

 




فیلم “اشک هور”(مهدی جعفری/مجتبی فرآورده): بلوغِ سینماتوگرافر!

سینماروزان/حامد مظفری:

 

+نماهای کوبنده جنگ به سبک رسول ملاقلی‌پور در تلفیق با نگاه شاعرانه کیارستمی‌وار می‌شود لحن مهدی جعفری که همچنان، سینماتوگرافر است و در جولان کارگردان‌نمایان بی‌درک از فنّ تصویرسازی سینمایی، جعفری به‌شدت جلوه‌گر است.

 

+خوشبختانه “اشک هور” داستانی کاملا متفاوت از “اسفند” را پی گرفته. آنجا برهه فتح مجنون بود و اینجا بر برهه انتهایی زندگی شهید علی هاشمی دست گذاشته و ماجرای گرفتاری بین هلی کوپترهای بعثی و هاراگیری نهایی و مفقود شدن و…

 

+ورود به ذهنیات شاگرد هاشمی-تورج الوند- یادآور جریان سیال ذهن‌ و مزرعه پدری.

 

+رفت و برگشت میان زمان حال و گذشته در جهت یافتن سرنخ از سرانجام علی هاشمی، دوز معمایی را بیشتر می‌کند. جعفری بر حرف و حدیث های حول هاشمی هم بجا و از طریق حرفهای یک راننده تاکسی ورود کرده تا آن همه سوءتفاهم درباره خدمت یا خیانت را ابتدا طرح و بعد پاسخ دهد.

 

+به غیر از دقایق ابتدایی، عمدتا اتمسفر آرام و باطمانینه ای را شاهدیم. جعفری با حداقل هیاهو و بی سروصداها ی گزنده در آرامش، داستان دلتنگی های مادر علی را با قاب هایی پر حس و حال گرفته. بلوغ جعفری را شاهدیم که دیگر از آن نگاه تلفیلمی “۲۳نفر” فاصله گرفته و سعی کرده شعار را فاکتور گرفته و بر شعور جمعی ولو خرد درباره یک قهرمان صحه گذارد.

 

+پایان بندی دارد؛ همپوشانی آزمایش دی ان ای با نمونه ای که از مادر گرفته شده و قطعیت بعدی با فلش بک و علی که با رفتن زیر هور، شهادت را بر اسارت ترجیح می‌دهد.

-تعدد سکانس‌ها باعث شده جعفری دست بازی در تدوین نهایی داشته باشد ولی گاهی پرش های بین سکانسی، رخ می‌دهد. جاهایی نیز دوربین محو تصویرسازی شاعرانه می‌شود و انقطاع روایت رقم می‌خورد. باید در نسخه نهایی، اصلاح گردد.

 

+بازی رویا افشار در نقش مادر علی هاشمی بسیار اثرگذار و ارتباط‌گیرنده شده. رویا افشار ضمن ادای درست لهجه لحظات حسی مادر شهید را درست اجرا کرده. ایمان مادر به بازگشت شهید در چشمان رویا افشار هویداست.

 

سکانس

–خواب مادر علی؛ دیدار با فرزند لب هور و در میان انبوه پوتین هایی که صاحبان‌شان پریده‌اند.

 

 




فیلم “لاک پشت”(بهمن کامیار): تاریخ مصرف گذشته!

سینماروزان/احمد محمداسماعیلی:

 

+سایکودرامِ شخصیت محور درباره زندگی روانکاوی پابه سن گذشته که توهم تنهایی و ترک همسر جوان را زده.

– رمز موفقیت سایکودرام، غافگیری است؛ روانی هیچکاک را که دیده اید؟ اینجا فقط بعد از گذشت یکی دو سکانس و با دیدن دختر جوان در راهروی مطب پدر؛ مطبی که درش بسته است، لو می‌رود که آقای دکتر، توهمی است و دختر حضور فیزیکال ندارد و از دنیای مردگان و ذهن دکتر بیرون آمده است. این است که در سکانس های بعدی که دختر با پدرش همراهی می کند یا قتل رخ می‌دهد یا جسد مقتول در بیابان آتش زده میشود، ابدا غافلگیر نمیشویم و تناقضات بعدی که میان ادعاهای مادرزن و زن رخ می‌دهد، همه را با برچسب توهم، توجیه میکنیم.

 

– مخاطب غافلگیر نمی شود و خیلی زود عشق دیوانه وار دکتر به زن جوان و ترس از دست دادن و توهمات منتجه را علت این همه معلول می‌داند.

– کهنگی تِم! از دوران اوج این نوع آثار حداقل سی سالی گذشته و دیگر کمتر این نوع فیلمها در سینمای روز جهان ساخته میشود. شاید اگر این لاک‌پشتِ کُند قدری ته‌مایه سینمای وحشت داشت در ترکیب با آن توهمات، حاصل، بهتر بود.

+حضور فرهاد اصلانی ترغیب‌کننده است ولی خیلی زود می‌فهمیم بی غافلگیری، فرهاد هم دست و پا بسته است. اصلانی خیلی تلاش می‌کند که فیزیک‌ش را به عنصری برای عمق دادن به درام استفاده کند و جاهایی هم موفق است اما…

 

– در فیلم های این گونه شخصیت اصلی که توهمات ذهنی دارد عمدتا آدم لاغر با صورت سرد و استخوانی و کشیده مثل آنتونی پرکینر است! بازیگران چاق و فربه با صورت های گرد و گوشت آلود مناسب چنین نقش هایی نیستند چون ذات آن همه شک و شبهه نوعی انرژی و اکتیویته است که این آقای دکتر انگار دائم الخمر(؟) بویی از آن نبرده.

 

-فیلم پر از حرّافی و دیالوگهای مختلف است و در آن سکانس دونفره اصلانی-صابر ابر، مدام حکایات ردوبدل میشود.

 

-گریم نازنین بیاتی چندان بهش نمی‌آید و ابدا نمی‌تواند حس و حال دخترک نوجوان امروزی هنجارشکن را ادا کند.

گیشه؟

با توجه به وضعیت جامعه و حال و هوای مردم که عطش دیدن آثار تازه و با ضرباهنگ سریع را دارند آیا می‌توان انتظار داشت، مردم به دیدن این همه سردی و بی حس و حالی بروند؟

 

+دیدنی؟

–بگومگوی متوهمانه دکتر با معشوق سابق همسر و نوشخواری پیاپی، خیلی مفرح و خنده‌دار شده. این کمدی، ناخواسته که نبوده؟

+دودِ کُنده؟

–هنوز فرهاد اصلانی دیدنی است. بهتر از نصف بازیگران اصلی آثار همین جشنواره فجر۴۳. فرهاد بجای بازیگری هنرپیشگی میکند. کافیست به همان سکانس دونفره با صابر ابر ارجاع دهیم که برخلاف بازی اغراق‌زده‌ی صابر، اصلانی بی حرکت اضافی و فقط با نگاه، پلان را مال خود می‌کند. تبریک به بهمن کامیار بابت استفاده از اصلانی.




فیلم “چشم بادومی”(ابراهیم امینی/سجاد نصراللهی نسب): بن‌بست ویکی‌نگاری!؟

سینماروزان/کیوان بهارلویی:

+سوژه خوبی را انتخاب کرده و انگار ورژنی امروزی از همان مسخ کافکا یا گاو مهرجویی است…

+قرارگیری دختر نوجوان نسل زد در مرکز درام به‌عنوان عامل هنجارگسیختگی‌؛ عشق به خواننده پاپ کُره ای و تلاقی با خانواده سنت‌زده. تا اینجا قبول و انفجار داده های صفر و یک مسبب بیقراری دختر‌ک. -تبعید دخترک به روستای زادگاه مادر و تعارض با اهالی روستا که حتی رنگ موی او را برنمی تابند، چرا؟ اگر روزآمد ی خانواده سطح پایین را گرفتار کرده پس چرا روستا در دهه چهل مانده؟

-چرا بابت رفتارهای طبیعی و اپیدمی یک نوجوان اینقدر پدر و مادر در تنش و اضطرابند؟

-سکانس های رجوع به رمال و جن گیری بیشتر از دلهره، خنده دار شده.

-همه جا موسیقی گل درشت را سوار نما کرد‌ه. کمبود نما هم که پیش می‌آید اینسرت هایی از کره و تصاویر آرشیوی از خواننده کره ای می‌گذارد و نریشن هایی از مهدی هاشمی‌. بنازم به باکس تدوین!

+یک تصویر درست از روحانی روستا نشان می‌دهد که خیلی راحت و با واژه “دلبستگی”، سودای دخترک را توجیه می‌کند و توصیه به نماز. ناشی از عقبه مذهبی سازنده که هرچه را نشناسد این نگاه را خوب درک کرده.

-منطق روایی که کم می‌آید ناگاه ردّپای مذهب پیدا می‌شود و می‌گوید دخترت را بسپار به نیل! ایشان که به توصیه های روحانی وقعی ننهاد و دست به دامن رمال شد، چطور حالا موعظه نیلی می‌دهد؟

-رفتاری که از دخترک مسخ شده می بینیم بیشتر از اختلال روانی یادآور توهمات علفی است. چی می‌زنی مائده؟

-کارکرد این سوژه چیست؟ وقتی هنوز خانوده طبقه پایین را دگم و بسته می‌بیند؟ برادرجان اتفاقا والدین این روزگار خیلی بهتر از نسل قبل با هنجارشکنی جوانان کنار می‌آیند.

-رنگ آمیزی کافه ای خانه ی مائده عینهو رنگ آمیزی کافه ای بیمارستان روانی!

-آن استعلای مائده‌ی عشق کی.پاپ کنار پدربزرگ درویش مسلک، دکمه پائولو کوئیلو یی است که برایش کتی دوخته لنگه به لنگه. بعد هم یکهو پدربزرگ عشق جیمز دین و محمدعلی کلی و … شورلت کاپریس را از گاراژ می‌کشد بیرون و می‌زند به خل‌بازی و سه سوت دخترک متحول می‌شود و پدربزرگ هم میگوید: جیمز دین زیاد است، حسن کم است!

-اگر یک هواداری ساده است چرا این همه پیچ؟

سکانس:

–ورود مائده به مراسم ترحیم “هیون” و مواجهه با انبوه هیون های مثل خودش.

مساله:
–این طرح نیاز به یک مشاور روانشناس داشت که پژوهشی کامل کند درباره علاقه دختران نوجوان به موسیقی کی پاپ و پسران بی‌ال. وقتی پژوهشی در کار نیست همه چیز در حد اشاره و کنایه پیش میرود و جمع‌بندی هم به ساده‌لوحانه‌ترین شکل. کارگردان در آثاری مثل ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز نوعی روایت ویکی پدیایی را با نهایتا یکی دو پاساژ عاشقانه، جهت مستندنمایی‌های مهدویان می‌نوشت ولی آن ویکی‌نگاری اینجا جواب نمی‌دهد چون مستندنمایی نداریم و به جز آن دست بر سوژه‌‌ای گذاشته که بیش از داستان پردازی به پژوهش تخصصی نیاز دارد.




فیلم “شمال از جنوب غربی”(حمید زرگرنژاد/مهدی مددکار): آشنایی‌زدایی!

سینماروزان/مسعود احمدی:

+نماهای زیبا و چشمگیری از شمال گرفته برای افتتاحیه.

+برخلاف فیلمهای قبلی حمید زرگرنژاد، اینجا به قدر کفایت پلان و نما گرفته و سعی کرده فیلم را با تصویر جلو ببرد.

+انواع و اقسام بازیگر هست؛ از امیر آقایی و مصطفی زمانی و سیامک صفری تا امیررضا دلاوری و مجید پتکی و مهدی زمین پرداز و هومن حاجی عبدالهی و‌…

+یک سکانس تصادف خوب و یک سلسله سکانس تکان‌دهنده‌ی انفجار در سیلوی گندم، یک سکانس تعقیب و گریز جنگل لب خط آهن تهران-شمال و…

-جنگل‌گرافی شمال خوبتر میشد اگر درامی پیچیده تر برای روایت انتخاب میشد‌. رنگ بندی کدر و با مایه های اروپای شرقی، رمز و راز بیشتری می طلبید. داستان می‌توانست پرکشش‌تر باشد و با شخصیت سازی های به مراتب جلوتر.

+خاطره اسدی و مهدی احمدی با شمایلی آن قدر تازه که شناخت خاطره واقعا دشوار است و همین طور علی دهکردی در نقش پیرمردها.

+گریم ها قابل توجه و یحتمل برنده سیمرغ چهره پردازی. آشنایی‌زدایی را باید ویژگی اصلی فیلمی دانست که کوشیده ماجراجویانه و پر از تعقیب و گریز، باشد.

+استانداردهای تصویری قابل قبول با دوربین پایا و نورپردازی های علی‌محمد قاسمی به خصوص در نماهای اکشن، جلوه تازه‌ای به ژانر جاسوسی داده.




فیلم “اسفند”(دانش اقباشاوی/جلیل شعبانی): مطلوبِ عینی!/بهترین گزینه برای سیمرغ‌های بازیگری و کارگردانی 

سینماروزان/محمد شاکری:

 

+ورودیه استاندارد و دلخراش از عین میدان جنگ بی شعار و با مرور تجربیات عینی شاهدان.

 

+قابل باور بودن و خلق درست شخصیت های ملموس و قابل اعتنا با بازیگران عمدتا بومی جنوبی، بسیار کمک کرده به روانی فیلمی درباره یک فرمانده اصیل جنوبی.

 

+ساختار ساده ، منسجم و حرفه ای به دور از هر نوع تصنع.

 

+ارائه شمایلی درست از یک فرمانده با تمام نقاط ضعف و قوت. ارائه تصویری درست از یک فرمانده خوزستانی عرب زبان در زمان جنگ در فضای پر از سوءظن اطرافش که شائبه خیانت به نفع طرف عراقی را بارها و بارها در فضای ملتهب آن دوران انعکاس داد.

 

+استفاده از رضا مسعودی در نقش علی هاشمی. مسعودی که سابقه دستیاری دارد چون خودش جنوبی بوده خیلی درست لهجه را خلق کرده و بازی بدون شوآفی ارائه داده که در هیاهوی ارگانی‌های سلبریتی‌زده، راه تازه ای را باز می‌کند برای پرتره سازی فرماندهان جنگ‌. اگر سیمرغ نگیرد باید تعجب کرد.

 

+حضور دانش اقباشاوی در مرکزیت کار به عنوان یک نیروی فن‌سالار که دستیاری در پروژه های عظیم مثل “دوئل” و “رستاخیز” را تجربه کرده و شکل گیری یک

تیم تولید مجرب باعث شده بدون کیو کیو بنگ بنگ و انفجارهای پی در پی و بدون لرزاندان مداوم دوربین یک سلسله نماهای جذاب مناسب پرده عریض ببینیم. اقباشاوی خودش هم جنوبی بوده و با عِرق، قهرمانی جنوبی را چنان که هست و بی شعار، ارائه کرده.

 

+خیام وقار که در فیلم “صیاد” نقش رحیم صفوی را بازی کرده بود، اینجا در نقش محسن رضایی ظاهر شده و با اینکه شباهت اولیه با آقا محسن ندارد اما گریم خوبی رویش نشسته و عقبه تئاتری بازی شده به جای ادابازی، شخصيت خلق کند‌.

 

+داستان سرراست، بازی های به‌اندازه و باورپذیر و ریتم مناسب.

 

+توجه واقعگرایانه به وحدت ملی در بین اقوام ایرانی و نقش آنها در سالهای دفاع.

 

+ارائه تعریف صحیح از طرف دوم جنگ که بعثی ها بودند و نه مردم مظلوم و تحت ستم عراق. پناهنده شدن مردم عراق به ایران و همکاری آنها با رزمندگان اسلام در این چارچوب میگنجد.

 

+نام علی قائم مقامی بعنوان مشاور پروژه در تیتراژ به چشم میخورد.

 

+توجه به نوآوری ها، ابداعات و ابتکارات نیروهای ایرانی در دفاع مقدس آن هم در وضعیتی که تحریم تسلیحاتی شدیدی بر یک طرف جنگ اعمال میشد و برخلاف بعثی‌ها که به شیر فلکه نفت ارتجاع منطقه متصل بودند، این طرف محدودیت بودجه هم داشت ولی با همت جوانان نخبه‌ای-که این سالها گرفتار هجرت شده اند- با سوار کردن ادوات جنگی روی قایق های خرد و درشت، رکبی بزرگ به بعثی‌ها زدند.

 

+ بدون لکنت و بدون شعار، نشانه شناسی های انقلاب و تعلق خاطر فرماندهان جنگ به امام را نشان میدهد. عزاداری جنوبی در سوگ دوستان شهید ، تصویر امام در پایان بندی فیلم ، فتوای امام در دستان هاشمی مبنی بر حرام بودن کشتار جمعی و … همه یک جلوه واقعی از رزمندگان ساخته است.

 

-پایان؟

جایگزینی تصویر امام به جای صدام بعد از فتح جزیره مجنون، خوش‌سلیقگی نیست. امام آمد که هر نوع بت پرستی از میان برداشته شود و آن سکانس نهایی را می‌شد با نهایتا قرار دادن یک جلد قرآن روی میز تمام کرد.

 

پیش بینی؟

–در بسیاری از رشته ها باید کاندید شود؛ از کارگردانی تا بازیگری رضا مسعودی و طراح صحنه داریوش پیرو و فیلمبرداری سعید براتی.




اعلام لیست اولیه پانزده کاندیدای سیمرغ مردمی /”نه” بزرگ مخاطبان فجر۴۳ به کمدی!   

سینماروزان: خانه سینما که متصدی جمع آوری آرای مردمی جشنواره فیلم فجر۴۳ است، لیست اولیه کاندیداهای سیمرغ مردمی را اعلام کرده.

 

به گزارش سینماروزان، این لیست شامل ۱۵ فیلم است و در کمال تعجب به جز فیلم “موسی” که صدرنشین فروش بلیت هم بود، هیچ کدام از کمدی هایی مثل “صدام” و “آنتیک” که جزو محبوب ها در بلیت فروشی بودند، در این لیست مشاهده نمیشوند.

 

موسی(ع)، رها، اسفند، بچه ی مردم، زیبا صدایم کن، ناتوردشت، مرد آرام، بازی را بکش، شمال از جنوب غربی، سونسوز، اشک هور، خدای جنگ، پیشمرگ، فریاد و صیاد عناوین اولین فیلم‌های حاضر در آرای مردمی هستند که در روزهای آینده بسیاری از آنها حذف خواهند شد.

اعلام فهرست ۱۵ فیلم اولیه آرای مردمی
اعلام فهرست ۱۵ فیلم اولیه آرای مردمی

آنچه از همین لیست اولیه برمی‌آید نه بزرگ مخاطبان جشنواره به کمدی هاست یعنی برخلاف تصور که کمدی ها چون گیشه دارند، محبوب هم هستند وقتی پای ارزیابی کیفی وسط می‌آید، بسیاری از کمدی های نمره منفی می‌گیرند و نمی‌توانند همپای آثار کیفی ژانرهای دیگر خودنمایی کنند.

 

 




مساله‌ی هیات داورانِ “زوج” جشنواره فیلم فجر۴۳ 

سینماروزان: پس از انصراف بهرام رادان از هیات داوران جشنواره فیلم فجر۴۳، حالا باید منتظر ماند و دید انصرافی بعدی از هیات داوران کیست؟

 

هیات داوران جشنواره فجر۴۳ شامل ۷ نفر بود تا به مانند اغلب های هیات داوران، تعداد نفرات حاضر “فرد” باشد و در صورت تساوی سه به سه در شمارش آرا، در نهایت نفر هفتم رای تعیین‌کننده را بدهد.

 

با جدایی بهرام رادان از هیات داوران، حالا جمع اعضای حاضر به شش نفر رسیده و طبق اعلان دبیرخانه جشنواره، هیچ نفر جدیدی به هیات داوران اضافه نخواهد شد.

 

به این ترتیب زوج بودن هیات داوران می‌تواند به دو شکل حل شود؛ یا یکی دیگر از هیات داوران انصراف دهد تا هیات داوران پنج نفره شود یا اینکه در صورت تساوی آرا در عدد ۳ ، دبیر جشنواره خواهد بود که از آن بند کلیدی “تفسیر به رای شخصی” استفاده و تکلیف را روشن خواهد کرد؟

 

 




“رها”؛ مردمیِ غیرارگانی/”بچه‌ی مردم” تصویرسازی به‌جای ورّاجی! 

سینماروزان: از فیلم اولیهای قابل قبول جشنواره فیلم فجر۴۳ می‌توان به فیلم‌های “رها” و “بچه ی مردم” اشاره کرد که با وجود نقدهای وارده چند مزیت نسبت به آثار دیگر جشنواره امسال دارند.

 

حامد مظفري منتقد و کارشناس سینما روی آنتن زنده برنامه “بام تهران” در شبکه رادیوتهران با بیان مطلب فوق گفت: فیلم “رها” در کیفیت تولید و اینکه توانسته در ساختار لوباجت و در بخش خصوصی و بدون وابستگی ارگانی با هدف داستان‌گویی تولید شود و در عین حال وجهه مردمی هم داشته باشد، فیلم قابل قبولی است.

 

وی ادامه داد: “رها” را حسام فرهمند به تهیه‌کنندگی سعید خانی ساخته و حضور خانی به عنوان تهیه‌کننده ای که الزامات پخش را هم می‌شناسد باعث شده ترکیب بازیگران شناخته شده مثل شهاب حسینی و غزل شاکری درکنار بازیگران جوانتر مثل آرمان میرزایی و ضحا اسماعیلی‌فر، باعث شود فیلم پتانسیل اولیه جلب مخاطب در اکران عمومی را داشته باشد. وجهه مردمی فیلم از دست گذاشتن بر پدیده فقر ناشی می‌شود و اینکه تلاش شده در میزانسن های تمیز و بدون لمپن‌گرافی، از عاقبت افزایش فقر و اختلاف طبقاتی بگوید…

 

این عضو انجمن نویسندگان و منتقدان سینما با اشاره به فیلم “بچه ی مردم” گفت: محمود کریمی کارگردان این فیلم سابقه مستندسازی و آیتم سازی برای خندوانه را داشته پس زبان تصویر را خوب میشناسد. “بچه ی مردم” فیلم متفاوتی است به خاطر اینکه در ساختار بصری راه متفاوتی را در پیش گرفته که ردپای وس اندرسون و یورگوس لانتیموس در آن دیده می‌شود.

 

او افزود: “بچه ی مردم” قابل احترام است چون تنوع تصویری فیلم و اینکه میخواهد برخلاف رویه مرسوم به‌جای دیالوگ با تعدد تصویرسازی از فضاهای مختلف، مخاطب را به یک سفر سرگرم کننده ببرد، فیلم متفاوتی را شکل داده و این مسیر اگر به سمت انتخاب داستان های پرلایه‌تر در کارهای بعدی برود قطعا اتفاقات بهتری برای کارگردان رقم خواهد خورد.

 

حامد مظفری با اشاره به آثاری که نتوانستند مورد توجه مخاطبان جشنواره قرار گیرند بیان داشت: فیلم‌ اولیهایی مثل “آبستن” و “سونسوز” در جشنواره داشته ایم که چندان توجهی جلب نظر نکردند و چندان راضی‌کننده نبودند ولی کیفیت انیمیشن “افسانه سپهر” از منظر اینکه هم کودکان و هم خانواده بتوانند با آن ارتباط بگیرند، استاندارد بود.

 

 

 




فیلم “آبستن”(مصطفی و محمد تنابنده/جلال تیموری): الی حامله شده؟

سینماروزان/حامد مظفری:

 

-اصلا چرا سکانس پلان؟ بی دلیل!؟ تنبلی در تولید؟ فقر در اجرا؟

 

-سوژه؟ انگار دارید ادامه #درباره_الی را می بینید. حالا شوهر الی به قتل می‌رسد و الی -در اینجا سحر- ناگهان پیدا شده و می‌گوید من حامله ام! وای وای من حامله ام! ناگاه شوهر الی زنده می‌شود و درگیری با توماج و…

 

-بازی؟ چه گوییم! به غیر از توماج دانش بهزادی که همه زورش را زده تا نقشش را تفهیم کند مابقی انگار در حال تمرین و اتودند برای اجرا در جشنواره تئاتر دانشجویی. بازیگری در سینما و این همه نزول کرده؟

 

-انبوهی از تصادفات و اتفاقات الکی لب مرز رخ می‌دهد و هیچ توجیهی نه بر رفتار مردان است و نه بر رفتار زنان. آن صدای ذهنی توماج هم که انگار فقط نریشن شده تا باگ های فیلمنامه را بپوشاند. انصافا صدای توماج هم مثل بازی اش، خوب است.

 

-سکانس پلان، معما میخواهد، بزنگاه می‌خواهد، کو؟؟ اگر هم می‌خواهیم از اجرای کلاسیک در بروید که این قدر بر سرمان نزنید سکانس پلان ملتهب! کو التهاب؟؟ خرده دعواهای زناشویی جوانان التهاب دارد؟ زندگی آدم پران عشقِ الی باردار، ملتهب است؟؟ اینها که همه هم‌زنی موتیف‌های سریال‌های جم‌طور است.

 

 




بچه ی مردم(محمود کریمی/سیدعلی احمدی): بچه مهندس در بوداپست؟

سینماروزان/مسعود احمدی:

+رنگ بندی تصاویر براساس فضاسازی داستانی و جامپ کات های متعدد هرچند شکل و شمایل یک تیزر را می‌دهد اما به هر حال چشم‌نواز.

-داستان گویی منقطع و مثلا شوخ و پرگویی بیش از حد با انبوه نماهای بعضا بی‌ربط؛ کپی کاری از هتل بزرگ بوداپست وس اندرسن؟ در مقیاس داخلی مسخره باز را با همین رنگ و بو داشتیم که به خاطر مضمون قتل‌های زنجیره‌ای و اشراف سازنده بر هنر چیدمان بسیار جلوتر بود.

-تمرکز بر مساله ای واحد ندارد جز یافتن والد و والده که آن قدرها کشش ندارد. داستان تعدادی کودک که برای یافتن پدر و مادر با افراد و جریانات مختلف سیاسی و غیرسیاسی برخورد می‌کنند در جهت واقعه نگاری تاریخی و متاثر از نوستالژی بازی این سالها.

-گاهی دوربین را بالا و گاهی پایین، گاهی از روبرو می‌آید و گاهی از بغل که هنر خود را به رخ بکشد. که لو میرود؟ این بازی ها جایش در کلیپ سازی است‌.

+با ورود گوهر خیراندیش و سیامک صفری و بعد رضا کیانیان، مفرح میشود و ادامه گیری داستان، راحت‌تر اما اینها چون کامل در سیر ماجرا نقش ندارند تا خارج میشوند، باز فیلم از تک و تا می افتد.

-حرف حساب را کیانیان می‌زند که زندگی همان راه است و راه همان زندگی! اما جوری می‌گوید که اسباب مضحکه گردد…

-ذات کشف هویت، جاذبه داستان گویی بیشمار دارد ولی منظر تازه می‌طلبد. اینکه یک داستانک کم‌جان را محور کنی و شاخ و برگ دهی و پرش های سریع دهی و از این پلان به آن پلان، زاویه پن را عوض کنی، جز تیزر تبلیغاتی نمی‌سازد.

بازیگر

سیامک صفری در نقش مرد گنگ، غوغا میکند.

 

-پیشنهاد؟

پسرک یتیم همان جا که عاشق می‌شد باید تغییر مسیر می‌داد و با تشکیل خانواده، عقده ی بی خانوادگی را ترمیم می‌کرد.




فیلم “رها”(حسام فرهمند/سعید خانی): دکوپاژِ جدایی!

سینماروزان/احمد محمداسماعیلی: 

-ورود ابتدایی به گریم تازه شهاب یادآور پیمان معادی است اما بعد از چند دقیقه تفاوت ها را می بینیم و شهاب با نمکش، فضا را شیرین هم می‌کند.

+شهاب و پسر نوجوان خوب نقش پدر و پسر گرفتار اقتصادِ خراب را درآورده اند. غزل شاکری انگار در پر قو خوابیده و با همان حس و حال می‌خواهد ادای ندارها را بگیرد و کار نمی‌کند.

-لحن بازیگر ضحا اسماعیلی دختر نوجوان یادآور نوعی سندروم خاص است؟؟ نوعی تکلف زرورق‌پیچ بر بازیش حاکم است. خواسته تئاتری به نظر برسد؟

+هادی افتخارزاده در نقشی کوتاه از همه مسلط تر.

-دختر نوجوان لنگ خرید لپ تاپ است و دوست مایه‌دارش که همه جور هوایش را دارد و از لباس مارک تا دو برابر پول دادن برای موهای دخترک را می‌پردازد، کاملا نسبت به او بی‌تفاوت است‌. علت؟…

– مینی‌مال با دکوپاژ همان #جدایی..‌. پیش میرود به‌ویژه وقتی وارد سکانس های آگاهی و بازجویی می‌شود کاملا فضای اصغر فرهادی بر کار سایه انداخته.

+از میانه وارد یک ماجرای جنایی می‌شود و خفت‌گیری و دختری که به کما رفته. دوز التهاب که بالا می‌رود شهاب می افتد در دایره همان مرد فقیر عصبی‌مزاج #جدایی…!

-سرمایه دار عقده‌‌ای که کلا به طبقه‌ی مستضعف شکاک است و فقیر فقرایی که خیلی عزتمند هستند. هیچ انعطافی نیست. کاملا تخت و شبیه فیلم‌های ارباب رعیتی نیم قرن قبل که ارباب و اعوان یکطرف، رعیت ها طرف دیگر و دعوا و زدوخورد…‌‌

-غزل شاکری نتوانسته شمایل مادری با دو فرزند هفده هجده ساله را دربیاورد. شاید چون خودش این فضا را درک نکرده و فقط سعی کرده پوشش مادران دردکشیده را کپی کند.

-آن همه اصرار دخترک بر انجام پروژه برای چیست؟ وقتی ندارید و بی چیز هستید حالا آن پروژه چه دردی دوا می‌کند؟

-اگر ندارید خانه به آن بزرگی را چطور اجاره کردید؟ البته غزل در جایی میگوید با سوزن و منجق و ملیله؟؟ بنازم به آن سوزن و..‌.! فقط چرا با همان سوزن و منجق و ملیله پول خرید لپ تاپ را درنیاوردید؟

-پیشروی داستان هر چه جلوتر می‌رود ساده‌لوحانه تر میشود و می‌رسد به سرقت از کانال کولر بعد سکته در کانال و سپس سانتی مانتالیسم شهاب و گریه هایش…تمام میشود؟ نه! ادامه می‌دهد و پسر خانواده را متهم می‌کند تا علیه پدر فریاد بزند و بگوید بخاطر لپ تاپ سوخته، خواهرش را به کشتن داده. بعد هم کلی حرافی از عشق ناکام دختر تا آگاهی از عزم دختر برای خودکشی و…

-جوک

–دختر مایه دار برای خرید اینترنتی لپ تاپ اپل باز می‌کند!

-منطق؟

–یارو دارد از گشنگی به قهقرا می‌رود بعد حقوق ثابت و مزایای کار در مترو را ول می‌کند تا خدشه روحش التیام یابد؟ یا پسر جوان تیز و بز که حتی از عشق بازی خواهرش باخبر است، پدر کودن و سمساری‌باز را می‌فرستد سراغ خرید لپ تاپ. اصلا دختر که کارش گرافیک است و مسلط، چرا خودش نمی‌رود لپ تاپ بخرد؟ فرض اول که غلط باشد تا انتها نتایج گمراه‌کننده خواهد بود.

مشاور؟

–یکی به ما بگوید نقش مرضیه برومند به عنوان مشاور چه بوده؟

-پرسش؟

–میخواسته متاثر از جریانات لیلایی، پدر را بزند! زدن منطق نمی‌خواهد؟ پدر ایرانی و آن هم دست به آچار ش این همه ولو؟؟

شریف؟

–قصدش که نمایش عوارض بیکاری و فقر و مصیبت بوده، شریف است…

زیبایی؟

اولین و آخرین سکانس؛ معاشرت پدر با موهای دختر. اولی با حضور دختر و آخری بی حضور.

 




آنتیک(هادی ناییجی/محمود بابایی)؛ خاآارستان؟!

سینماروزان/محمد شاکری:

-از همان معین خوانی ابتدایی بیژن در جمع مردم انقلابی که نمی‌خنداند می‌توان فهمید اوضاع از چه قرار است. بعد هم ختنه و ختنه سورونی و عباس قادری پخش می‌کند. سر قبر مرحوم هم قطعه هایده را می‌خواند. یک عمر فرحبخش و پویافیلم را به همین خاطر سرویس نکردند؟ حالا که همان راه را می‌روند. تازه با سوار شدن روی موج فسیل و نه مثل حاج حسین بازسازی فیلمفارسی که در گذر زمان اصالتش بیش از پیش اثبات شده.

-گریم بیژن بانمک است و پژمان همان زیرخاکی ست و همراهی این دو در فضای پت و متی، کمتر می‌خنداند. کمدی بوده دیگر؟ باورتان می‌شود حتی زن پوشی این دو در گریز از کمیته فقط یک لبخند می‌سازد؟؟

-کمیته ای ها را یک مشت ابله مصور کرده که از رد زنی دو دله دزد عاجزند و مدام سوتی می‌دهند. اینکه فرزین محدث و امیر نوری، کوتاه و بلندند یعنی کمدی سازی؟

+پر بازیگر است و از نیکخواه تا رحمان باقریان و فرزین محدث و علی باقری و ستاره پسیانی و امیر نوروزی و..‌ را دارد و اغلب هم با رفتارهای غریب که بخندانند و نمیخنداند.

+بهترین بازیگر با فاصله یک اینفلوئنسر است به نام مجتبی شفیعی. مابقی بازیگران سردرگم و عین ربات و فقط متن ها را حفظ کرده و جلوی دوربین می‌گویند.

+پر از قاب های باز و لانگ شات و اکستریم لانگ شات آرمان فیاض تا وجهه ببخشد به تصویر. که چی؟ با این فیلم میتوان پاپ کورن خورد و قهقهه زد؟؟ لااقل فیلم را کمدی معرفی نکنید و بگویید اپیزودی است جامانده از “شاید برای شما هم اتفاق بیفتد”.

-یک ساعت و نیم می‌گذرد تا به سوژه اصلی که امامزاده جعلی است برسد. با همان مارمولک که بیست و چند سال پیش ساخته شد و میگویند فیلم در امتداد آن است مقایسه کنید؟ آنجا نیم ساعته می‌رفت به داستان اصلی و اینجا دو هاف تایم می‌گذرد…

-برادران عزیز یک عمر هی اجاره نشین‌ها اجاره نشینها کردند و هی مابقی کمدی سازان را تحقیر کردند و هی گفتند کمدی باید فاخر باشد و از این چیزها… حالا کمدی تان شده رونویسی از مکتب حاج حسین منتها با یک تفاوت که چون از دل برنیامده بر دل نمی نشیند‌. دیدید کار شما نیست؟ فرحبخش هرچه باشد دیگر ضرباهنگ کمدی را می‌شناسد و لااقل مخاطب را در سینما علاف نمی‌کند ولی ممیزان محترم که طلبگی هم کرده‌اند حتی از حفظ ریتم عاجزند‌.

-یکی مثل غلامرضا نیکخواه همین که بنشیند یکجا و دو تا خاطره‌سازی کند از خنده روده بر می‌شویم ولی اینجا با گریم کلارک گیبلی هرچه می‌کند کمتر میخندیم…

-از آن دالان کبوتری آن قدر خوشش آمده که هی قاب می‌گیرد.

-دله دزد شارلاتان سه‌سوت متنبه می‌شود و اعتراف می‌کند.

-ابتذال ندارد؟ نام زیردست کمیته ای “خارستانی” است و مدام و حین خطاب قرار دادن بر “خوااااار” تاکید می‌شود! جایی میگوید “حاجی آدم میکنه”. باز هم بگوییم یا کافیست؟؟

نتیجه؟

–کمدی سازی به پیدا کردن سوژه خط قرمزی یا نوشتن فیلمنامه ای که روی کاغد می‌خنداند، نیست. کمدی سازی این نیست که بازیگران تیپیکال کمدی را بریزید جلوی دوربین.

کمدی سازی، کارگردانی می‌خواهد که کمدی را بشناسد. باید اجرای کمدی را بشناسید و کارگردانی کمدی را بلد باشید وگرنه روی کاغذ که ادبیات پشت وانتی به مراتب بیشتر از اینها می‌خنداند.




اولین صداسازی با هوش مصنوعی برای سریال “رحیل “بود/فیلم “صیاد” خیلی بهتر از فیلم “رگهای آبی فروغ”!

سینماروزان: شروع جشنواره فیلم فجر با روز جمعه همراه بود و کاخ جشنواره شلوغ و مملو از جمعیتی که اول صبح و آخر شب دو پرتره دیدند. اول صبح فیلم “صیاد” و آخرشب فیلم “رگهای آبی فروغ”.

حامد مظفری منتقد و کارشناس سینما روی آنتن زنده برنامه “بام تهران” در رادیوتهران با بیان مطلب فوق گفت: بین این دو پرتره، سه فیلم بازی خونی، سونسوز و داد، نمایش داده شد که هیچ کدام چنگی به دل نمیزد.

وی ادامه داد: “صیاد” فیلم پرپلان و پرتصویری بوده ولی مشکل از صداسازی برای شهید صیاد شیرازی است. گفته اند با هوش مصنوعی و برای اولین بار است که صدای یک شخصیت غایب، بازسازی می‌شود.

اولین بار که نیست چون در همین تلویزیون خودمان پارسال، سریال تاریخی “رحیل” به تهیه کنندگی رامین عباسی زاده را داشتیم که بعد از فوت حسام محمودی، با حفظ راش‌های حسام، برای مابقی نماها با هوش مصنوعی هم‌ صدای حسام را خلق کردند و هم تصویر، او را بر بازیگری دیگر سینک کردند تا مخاطب همچنان و تا انتهای فصل دوم سریال، حسام محمودی را در سریال ببیند.

حامد مظفری ادامه داد: صداسازی برای “صیاد” در یک فیلم داستانی، کار غلطی بود و شاید اگر اجازه میدادند علی سرابی بازیگر نقش، خودش به لحن مناسب برای شخصیت برسد، بسیار رئال‌تر بود. با اینکه جواد افشار کارگردان خیلی تلاش کرده برای اینکه فیلمش پر پلان و مملو از تصویر جنگ باشد این صداسازی تصنعی یک جور ترمز برای کار بوده.

این عضو باسابقه انجمن نویسندگان و منتقدان سینما درباره “رگهای آبی فروغ” گفت: اینجا خوشبختانه مشکل صداسازی نداریم ولی مشکل بزرگتر داریم و اینجا تصویرسازی درست از فروغ نمی بینیم چون فیزیک بازیگر اصلی-باران کوثری- اصلا شبیه فروغ نیست و از آن بدتر اینکه درباره مهمترین شخصیت زندگی فروغ که ابراهیم گلستان باشد، حرفی نمی‌زند و رفت و برگشت های پی در پی میان گذشته و حال، نه تنها به کشف اشتراکات بین دو زمان مختلف نمی‌رسد که فقط مخاطب را سردرگم می‌کند. فیلم از زندگی فروغ و پرویز شاپور خیلی سریع میگذرد و کمتر چیزی از وجهه ادبی پرویز شاپور میگوید.

حامد مظفری تاکید کرد: منصفانه بسنجیم در قیاس دو پرتره یکی جنگی و دیگری ادبی، فیلم صیاد به مراتب فیلم بهتری است چون جواد افشار پا به عرصه ای گذاشته که ناآشنا با آن نیست و از آن مهمتر اینکه روند کرونوگرافیک پیش نگرفته و فقط همان برهه قبل و بعد از بنی صدر را دستمایه داستان پردازی کرده. برخلاف فیلم “رگهای آبی فروغ” که خواسته به همه فرازهای زندگی فروغ از کودکی تا جوانی و…، تُک بزند و درنهایت هم جز شعرخوانی از فروغ برجای نمی‌گذارد.

 




فیلم ترک عمیق(آرمان زرین کوب/محسن چگینی)؛ عرق میخوری؟/شایسته‌ی یکی دو سیمرغ

سینماروزان/پیمان اسماعیلی:

+ورود کلید به حفره قفل، مدخلی مناسب برای روایتی از دردهای تنهایی در عین زندگی مشترک.

+لحن معمایی یک ربع ابتدایی جذب می‌کند و جلوتر که می‌رود با ورود به اشیاء برجامانده از گذشته، حدود یک ساعت خاطره سازی می‌کند.

+بازی های بی نقص رضا بابک و گلچهره سجادیه، بر همه چیز مستولی است. هم بابک و هم گلچهره حسابی خود را خرج درامی کرده اند که انگار برای بازه سنی آنها نوشته شده. اینجاست که تازه می‌فهمیم چقدر در بازیگری ممتاز بودیم و چه ساده و با از کف دادگی بزرگان، افتاده ایم در دام نابازیگران بی‌استعداد. کافیست بازی حسی گلچهره را قیاس کنیم با اوراکت‌های نابازیگر کیک محبوب تا بفهمیم بازیگری نه به اوراکت که اتفاقا به کنترل اکت در چارچوب پرسوناژ است.

-پلیس که وارد می‌شود تازه می‌فهمیم حل معمای تنهایی همچون حل جدولی است که گاهی طراحش هم کلیدی برایش ندارد‌.

-نیم ساعت دیگر می‌گذرد تا بفهمیم چه بر سر زن داستان آمده و مرد چه بلایی بر سر دخترک فخری آورده؟ گره گشایی دو کُشته برجا می‌گذارد تا معلوم گردد همسر آقای پلیس انگار همان دخترک بخت برگشته ی فخری است. یک سیکل کامل و سرآخر انتحارِ متجاوز و تمام.

+در سینمایی که پر شده از فیلم‌هایی که دو و گاهی چند فینال دارند و باز نمیدانند چطور تمام کنند، اینکه یک فیلم پیدا شده که لفت و لیس نمی‌دهد و سریع تمام می‌کند، باقیات صالحات می‌سازد برای سازندگان.تجربیات تهیه‌کنندگی آرمان زرین‌کوب در تلویزیون و بخصوص “ستایش”، موجب شده که ریتم را دریابد و در اولین تجربه کارگردانی، بالاتر از انتظار ظاهر گردد.

-آن لرزه های ذهنی رضا بابک چه میگوید؟ یا یک جانباز اعصاب و روان طرفیم؟

جوک؟

–نفسانیاتِ غلبه کرده بر سکانس های خواب بابک و آن آه و ناله

دیالوگ؟

بابک خطاب به مامور: عرق میخوری؟

کاندیدا؟

نقش اول مرد و زن و فیلمبرداری برای بابک و گلچهره و آلادپوش.بهترین فیلم اول!

-نام قبلی؟

میرجاوه! سوژه اصلی؟ ماجرای بابک خرمدین!؟




فیلم سونسوز(رضا جمالی/سلمان عباسی)؛ خودتحقیری!؟

سینماروزان/مسعود احمدی:

 

+دست روي سوژه ی بامزه ای گذاشته و همه چیز را بومی دیده؛ از لوکیشن تا بازیگران

 

+اینکه افراد یک روستا همه عقیم هستند یادآور یک فیلم ایتالیایی از نوع منشوری اش نیست؟ باد گرم را می‌گوییم…

 

+خیلی هم سعی کرده نماهای کارت پستالی تر وتمیز از طبیعت شمال غرب بگیرد، از کوه تا دشت و گل و بلبل. این کار را جواد قارایی هم نمیکند؟ سینمای روستایی یعنی سینمای ضبط شده در روستا یا ورود دوربین به مختصات زندگی روستایی؟؟

 

+تا دلتان بخواهد بامزه بازی هست آن هم با تعدادی پیرمرد بومی و قرار دادن آنها در موقعیتی عقب افتاده و فاقد درک نسبت به سینما. واقعا در روستاها همین است؟؟

 

-مشکل؟ این است که روستا و روستاییان را ابله، خنگ و کودن تصویر میکند‌‌. عینهو همان تصاویر پنجاه سال قبل که زمانی هم بازاری در جشنواره های خارجی داشت. اینکه با دست انداختن خارج مرکز بخواهیم پز فیلمسازی در خارج مرکز را بدهیم، خودتحقیری نیست؟ بازار خارجی؟ کجاست؟




فیلم “صیاد”؛ امان از صداسازی

سینماروزان/حامد مظفری:

+بازسازی نماهای جنگ کردستان افتتاحیه خوبی خلق کرده. افشار خوب فهمیده که سینما قاب عریض می‌خواهد به‌ویژه در دیباچه.

-گریم صیاد بد نیست و برخلاف تصاویر منتشره در فیلم ارتباط میسازد ولی گویش صیاد بیش از حد تصنعی و کتابی شده و افعال هم متکلف. صداسازی چرا؟ علی سرابی سعی بیهوده ای کرده بر تقلید صدای صیاد شیرازی و این صداسازی هرچه فیلم، جلوتر می‌رود نه تنها ارتباط لازم را ایجاد نمی‌کند بلکه مرتب فاصله گذاری می‌کند با یک فیلم داستانی؟ قصدتان ماکیومنتری که نبوده؟ پس چرا صداسازی؟

-کاریزمای سرگرد ارتش را نمی بینیم و نوعی سرگردانی بر بازی علی سرابی حاکم است. سرابی همچنان در همان شمایل مرد عصبی مزاج “خشکسالی و دروغ” گیر کرده. جواد افشار آن وسط چه کاره بوده؟ چرا نگذاشته شخصیت دراماتیک و نه بدلش خلق شود؟

+بازی هومن برق نورد در نقش بنی صدر، روان و بی اداست و حدود یک‌ ساعتی که هومن در کار است، انصافا با تلفیق شوخی و جدی، حداقل از آن نگاه خشک و یکطرفه مرسوم علیه چنین شمایلی جلوگیری میکند‌‌‌. بعید نیست که کاندیدای بازیگری شود؟ شباهت با بنی صدر؟ مهم نیست؛ برق نورد فهمیده دارد قصه می‌سازد حول بنی صدر پس با اندکی تامل بر حرکات و رفتارها و آن نگاه خاص بنی صدر، شبح‌شخصيت را طوری ساخته که مخاطب بی خبر از همه جا علاقمند شود به ورود به دالان هزارتوی این معمای تاریخ سیاست معاصر.

-جاهایی که صیاد در جال حرف زدن با زیردستان است به اندرز و نصیحت و تعلیم میگدرد انگار که معلم معارف است.

+حمایت ارتش مشهود است و انبوه تجهیزات نظامی جلوی دوربین؛ فراوان هلی کوپتر و کامیون و ادوات مختلف از کلاش و ژ۳ تا ضدهوایی و آرپیجی و انبوه پوتین و فانوسقه و جیپ و تانک و توپ و…، پلان های جنگی را پر کرده. دم ارتش گرم که کم نگذاشته.

+تعدد پلان شرط لازم برای دراماتیک کردن عین جنگ است و شرط کافی حذف پلان های اضافی و تدوین محرک است که برآورده نشده. البته که تعدد پلان باعث کاهش خستگی می‌شود ولی لحن کتابی صیاد همه جا بازدارنده است.

+بازی به‌اندازه و خودکنترلی ایوب آقاخانی در نقش مشاور صیاد به شدت دلنشین است. ایوب هم مثل هومن دنبال مال خود کردن شخصیت‌ بوده و اندک است حضورش و بجا.

+تجربیات تلویزیونی افشار باعث شده پروژه را شکل سریال ببیند و ساده و عامه پسند داستان هایی از زندگی صیاد را برایمان تعریف کند‌. کار شبیه یک مینی سریال شده و درمجموع بالاتر از سریال های دوران موسوم به تحولی که اخیرا تلویزیون را دربرگرفته.

-اتوبوس دوطبقه بین شهری برای اعزام نیرو به منطقه چه میگوید؟؟ فقط برای افزودن بر حجم تصویر؟

+بازسازی قابل قبول سقوط هلی کوپتر بنی صدر نشان دهنده آن است که جواد افشار هنوز جاه طلبی های خاص خود را دارد.

+قرار دادن بنی صدر به عنوان آنتاگونیست جاهایی بیش از حد تخت می‌شود چون حتی آنتاگوتیست هم باید زبر و زیر را با هم داشته باشد و شانس پروژه آن است که هومن برق‌نورد جاهایی گریز زده و بنی‌صدرِ خودش را آفریده.

+خیام وقار کاشی در شمایل رحیم صفوی، تیپی است که اذیت نمی‌کند.

+حمایت ارتش موجب شده مظلومیت ارتش خودنمایی کند که چندان هم بیراه نیست و حالا دیگر ارتشیها نیز می‌توانند چنین فیلمی را دیده و قانع باشند.

-یک ساعت میگذرد تا وارد خانواده صیاد شود. چرا این قدر دیر؟ وقتی گزینه های دیگر بازیگری کنار رفته اند تا علی سرابی در کنار همسرش مارال بنی آدم نقش صیاد و همسر را بازی کنند میشد لااقل بیشتر وارد زندگی شد تا زبری اثر کاسته شود.

+تاکید موکد صیاد بر اینکه نباید نوکر و چاکر قدرت باشید دلنشین است‌ و مناسب این روزگار.

-از رجایی تا محسن رضایی و حسن باقری و محمد بروجردی و… و همه را وارد داستان کرده برای افزایش باورپذیری وقایع داستانی. بازیگر محسن رضایی-حامد شیخی- عالی است. صدا هم که انگار صدای خودِ آقا محسن است.

+نریشن داوود نماینده در ابتدا و انتها، بهترین صدا بود برای این کار پر از تجهیزات و ادوات جنگی.




ده فیلم پرمخاطب جشنواره فیلم فجر۴۳ کدامند؟ رقابت عطاران و پژمان جمشیدی با مریلا زارعی و محسن کیایی و فرهاد آییش!+فهرست کامل پرفروش‌ترین آثار فجر۴۳

سینماروزان: بلیت فروشی جشنواره فیلم فجر۴۳ از منظر اجرا یکی از مختل‌ترین سال‌های آن بود چون طبق اطلاع رسانیِ هر چهار سامانه بلیت فروشی آنلاین همچنان سمفا وقتی تحت بار شدید قرار می‌گیرد گرفتار کندی می‌شود و درنتیجه مخاطبان، گرفتار…

 

طبق بررسی های سینماروزان از سامانه های بلیت فروشی اگرچه مطابق پیش بینی ها، کمدی های حاضر در جشنواره در صدر استقبال مخاطبان بوده اند‌ ولی یک فیلم تاریخی در رقابت با کمدی ها قرار دارد.

 

مطابق با انتظارات عطاران هنوز کار می‌کند و فیلم “صددام” با بازی رضا عطاران در کانون توجه مخاطبان. در عین حال فیلم تاریخی “موسی”ابراهیم حاتمی کیا در زمره آثار پرفروش بوده با بازی های مریلا زارعی و فرهاد آئیش در دو نقش!

 

بعد از آن کمدی “آنتیک” با بازی پژمان جمشیدی و بیژن بنفشه‌خواه را شاهدیم و با فاصله ای نزدیک کمدی “کفایت مذاکرات” از تولیدات ابراهیم عامریان، مینی‌مال”رها” با بازی شهاب حسینی، کمدی “تاکسیدرمی” با بازی مجید صالحی و فیلم جوانانه “گوزنهای اتوبان” با بازی الناز شاکردوست و نوید پورفرج دیگر فیلم‌های اولیه محبوب مخاطبان بودند‌ و قطعا بعد از پایان جشنواره و تماشای فیلم‌هاست که می‌توان نظر نهایی مخاطب درباره هر کدام از آثار را تشخیص داد.

 

فهرست فیلم‌های پرمخاطب جشنواره فجر۴۳ به شرح زیرند:

 

–صددام

–موسی(ع)

–آنتیک

–کفایت مذاکرات

–رها

–تاکسیدرمی

–گوزن های اتوبان

–زیبا صدایم کن

–ناتوردشت

–بازی را بکش

 




نامزدبازی ممنوع!!/روز خوشِ کمدی‌سازان/به ریاست رئیسیان؟

سینماروزان/محمد شاکری: هیات داوران جشنواره فیلم فجر۴۳ اعلام شد.

منوچهر شاهسواری دبیر جشنواره، کمال تبریزی(کارگردان)، رضا درستکار(منتقد)، بهرام رادان(بازیگر)، علیرضا رئیسیان(کارگردان)، علیرضا زرین‌دست(فیلمبردار)، عزت‌الله ضرغامی(معاون اسبق سینما) و مستانه مهاجر(تدوین‌گر) را به‌عنوان اعضای هیئت داوران بخش مسابقه سینمای ایران معرفی کرد.

امسال را میتوان سال توجه فجر به آثار کمدی دانست چون غیر از تجربیات بالای کمال تبریزی در ساخت و مستانه مهاجر در تدوین فیلمهای کمدی، عزت ضرغامی در فعالیت اینستاگرامی خود نشان داده که ذاتا استعداد کمدی دارد چون می‌تواند جدی ترین سوژه های سیاسی را نیز دستمایه پست‌های طنازانه کند.

ضرغامی که به نظر میرسد پاداش خود را از اصلاح طلبان دریافت کرده و بعد از آن که در دولت رییسی خود را لیبرال نشان داد -و حتی کلی از منسوبین به اصلاح طلبان و ازجمله خواهرزاده اصلاحات را در میراث و جشنواره میراث به کار گرفت- اکنون به داوری جشنواره فجر دولت محبوب اصلاح‌طلبان رسیده است. ضرغامی ذاتا روحیه ای طنازانه دارد که شاید باعث توجه هیات داوران به سمت کمدی سازان شود.

در کنار او، کمال تبریزی کارگردان کمدی های “مارمولک”، “لیلی با من است”، “طبقه حساس” و… را داریم و همچنین مستانه مهاجر با سابقه بالایی در تدوین فیلم‌های کمدی و حتی ساخت فیلم‌ کمدی “جوجه تیغی” و تهیه‌کنندگی کمدی “هفته ای یک بار آدم باش”. مهاجر بعد از داوری در جشنواره کودک- که آنجا به دخترش نفس بازغی هم دیپلم افتخار تعلق گرفت- حالا داور فجر هم شده و عقبه او در سینمای کمدی نیز باز می‌تواند تنفسی برای صاحبان فیلم‌های کمدی باشد.

اعلام هیات داوران جشنواره فیلم فجر۴۳
اعلام هیات داوران جشنواره فیلم فجر۴۳

اگر فن سخنوری توام با تجربه را عنصری لازم برای جهت دهی به گزینش هیات داوران قلمداد کنیم در میان این هفت نفر از همه سخنورتر علیرضا رئیسیان است که سابقه سالها کار صنفی در عین کارگردانی داشته و رک‌گو و عیان‌طلب است و بیش از بقیه می‌تواند مرکز ثقل هیات داوران باشد.

رئیسیان حتی در عامه پسند ترین فیلم‌های ساخته ی خود سعی کرده نگاه روشنفکرانه خود را داشته باشد و به سمت سخافت برای فروش نرفته اما در پروژه هایی کمدی تجاری مثل “مومیایی۳” به عنوان تهیه‌کننده حضور داشته. رئیسیان کار سختی را در پیش دارد؛ تن دادن به غلبه کمدی ها بر گیشه و لحاظ آنها در داوری فجر یا ایستادگی بر وجهه کارگردانی خود به عنوان علاقمند به سینمای متفکرانه ای که مخاطب هم دارد و جهت دهی به هیات داوران در جهت توجه به آثار غیرکمدی؟

ورای کمدی یا غیرکمدی، امیدواریم نتایج آرای هیات داوران درعین تاکید بر کیفی گرایی، دور از رفیق بازی، نامزد بازی(!)، قوم و خویش بازی و با پرهیز از هر گونه رابطه‌بازی باشد.