1

«عرق سرد»⇐مورد تفقد ویژه «خاله جان» حاضر در هیأت داوری؟؟!/یک لشکر اسپانسر سوار بر موج «نیلوفر»!/صعود امیر جدیدی و نزول باران کوثری/کدگذاریهای سرراست برای رهنمون ساختن مخاطب به یک ارتباط غیرمتعارف!؟؟

سینماروزان/حامد مظفری:

مثبت: التهاب ماجرای ممنوع الخروجی نیلوفر اردلان توسط شوهر مجریش آن قدر بوده که انتخاب همین سوژه خشک و خالی یک برگ برنده برای هر محصولی است آن هم محصولی که یک لشکر اسپانسر دارد از «آپ» و «کاله» تا «مارشال» اما…

منفی: اجرای ضعیف و سردستی سهیل بیرقی در روایت و بازی نچسب باران کوثری که تفاوت یک فوتسالیست با فعال اجتماعی را درک نکرده و همان طوری که پست میگذارد، بازی کرده(!) باعث شده «عرق سرد» را محصولی بنامیم که سوار بر موج نیلوفر اردلان به فکر جلب مخاطب است!

منفی: اگر می بینیم فیلمیران به عنوان شریک تولید وارد کار شده و یک شرکت واسطه کشف پخش کننده خارجی برای فیلمها به نام نوری پیکچرز در تولید شراکت کرده فقط به خاطر همان موج است! موج ممنوع الخروجی یک فوتسالیست زن هم پتانسیل اولیه برای جذب مخاطب داخلی را دارد و هم مناسب رونمایی در جشنواره هایی است که عاشق نمایش ممنوعیات ایران هستند. بماند که اشاره به ارتباط غیرمتعارف دو کاراکتر زن، دلبری دیگری است برای آن وریها!

منفی: هرچقدر بازی باران کوثری در قالب «افروز اردستانی» اگزجره بوده اما…

مثبت: بازیهای امیر جدیدی و سحر دولتشاهی در قالب نیروهایی دورو و مطلوب سیستمهای مدیریتی دولتی عالی از کار درآمده!

منفی: «عرق سرد» میخواهد حس سمپاتیک نسبت به «افروز» ایجاد کند؟ نه تنها این حس ایجاد نمیشود بلکه سیر علت-معلولی فیلم طوری پیش میرود که به جای «افروز» این همسرش «یاسر» است که سمپاتیک باشد.

مثبت: «عرق سرد» درگیریهای احساسی زنان را خوب درآورده! حتی اگر بدانیم کدگذاریهای کاملا سرراستی شکل گرفته برای رهنمون ساختن مخاطب به ارتباط غیرمتعارف «افروز» و هم تیمی اش.

کاراکتر:

— «یاسر شاه حسینی» مجری تلویزیون با بازی امیر جدیدی؛ یک مجری متظاهر دوروری ریاکار که الی ماشاءالله مابه‌ازا دارد!

— «مهرانه نوری» سرپرست تیم فوتسال با بازی سحر دولتشاهی⇐یک مدیر ظاهرالصلاح سیاس که موقعیت خودش را با هیچ چیز تاخت نمیزند؛ حتی موفقیت تیم ملی!

پلان:

— از همه جماعتی که به افروز گفتند با توییم فقط یکی ماند کنار افروز!!!(کنایه به یک ویژگی شایع در ایرانیان)

–مسواک زدن افروز بعد از گذراندن یک شب با همسری که دیگر علاقه ای بهش ندارد!!

دیالوگ:

–ما قائم به فرد نیستیم؛ ایشالا تیم بهترین بازی رو میکنه!(سرپرست تیم در واکنش به ممنوع الخروجی افروز)

–عباس فکرت اسپانیاس!(افروز خطاب به هم تیمی اش)

–برو دوش بگیر! لباساتو میزارم رو تخت(هم تیمی افروز خطاب به افروز)

–خودم گنده ت نکردم؟
کی بودی تو؟ یه علاقمند!! (همسر افروز خطاب به افروز)

–نمود زندگی ما رو این فوتبال!(همسر افروز خطاب به افروز)

–هی به بهانه اینکه شوهر داری آف میگیری نمیای تمرین! اونم می پیچونه باهات میاد!(سرپرست تیم خطاب به افروز و هم تیمی اش)

–رفاقت کدوم زن با کدوم زن مونده که شما دومیش باشی؟(سرپرست تیم خطاب به هم تیمی افروز)

پرسش بعد از نیمه شب:
مدیریت «نوری پیکچرز» از شرکای تولید فیلم، برعهده کتایون شهابی است.
شهابی خواهرزاده فرشته طائرپور است؛ همسر مدیرعامل 12شغله خانه سینما و از اعضای هیات داوران جشنواره سی و ششم⇐آیا خاله‌جان عاملی میشود برای تفقد ویژه به «عرق سرد»؟؟

حامد مظفری
حامد مظفری



«مغزهای کوچک زنگ‌زده»⇐سورپرایزی یک سر و گردن بالاتر از جشنواره!/غوطه‌وری پیشروانه در دل بیغوله‌ها/آنها که به دنبال کشف ریشه ناآرامیهای اخیر هستند حتما این فیلم را ببینند/کنترات‌کنندگانی ارگانی، حرکت در بطن جامعه را از هومن سیدی بیاموزند

سینماروزان/حامد مظفری:

مثبت: بعد از ناآرامیهای اخیر که بسیاری ریشه های آن را اقتصادی دانستند اینکه فیلمی در جشنواره رونمایی شود که به عریان ترین شکل ممکن گرفتاریهای کف جامعه را نشان دهد یک سورپرایز تمام عیار است! «مغزها…» سورپرایزی است یک سر و گردن بالاتر از تمام فیلمهای جشنواره که خواسته یا ناخواسته به روز درآمده! هومن سیدی قبل از ناآرامیهای اخیر فیلم را ساخت اما به یک دلیل مهم و آن هم غوطه وری در دل اجتماع فیلم پیشروانه از کار درآمده.

مثبت: «مغزها…» وقت مخاطب را تلف نمیکند؛ گره اندازی به موقع هم در مورد ماجرای فیلم موبایلی خواهر شخصیت اصلی، هم درگیری گنگ ها با نیروهای امنیتی و هم افشای بی پدر و مادر بودن کاراکتر اصلی باعث میشود حین 105 دقیقه تماشای فیلم حتی یک لحظه هم خستگی بر مخاطب مستولی نشود.

مثبت: تصویربرداری پیمان شادمانفر تحت کارگردانی سیدی و تلاش برای میزانسن سازی در خدمت متن و استفاده درست از رنگ حتی در چرک ترین بیغوله ها ستودنی است. «مغزها…» قاب اضافی ندارد و موسیقی متاثر از رگه های جاماییکایی که به درستی عجین شده با سبک زندگی زاغه نشینان، یک کمپلکس تر و تمیز آفریده برای حظ بصری مخاطب.

مثبت: تفاوت نگاه سیدی با دیگران و بخصوص کنترات کنندگان ارگانی زاویه نگاه است! ارگانیهای میلیاردی از بالا به ملت می‌نگرند و هومن سیدی از پایین! کارگردان «مغزها…» انگار خود حاشیه نشینی است که به روایت به شدت ملموس حاشیه در حال گسترش میپردازد اما کنترات کنندگان ارگانی فقط به ارضای نیازهای سفارش کنندگان میپردازند!!

کاراکتر:

— «شاهین» با بازی نوید محمدزاده⇐نوید اینجا قدم در مسیری تازه گذاشته و معتادی خلق کرده که به شدت قابلیت کالت شدن دارد! معتاد به چسب که حتی پلک زدنش هم حساب شده است. این تجلی سینمایی معتاد است و نه تیپ پادرهوای امین_حیایی در «شعله ور»!

— «شکور» با بازی فرهاد اصلانی در شمایل پدرخوانده دوپهلوی تبهکاران⇐ «شکور» در برخی سکانسها به شدت یادآور «لچرو» ی «فرار از زندان» است؛ شاید به خاطر اضافه وزن فرهاد اصلانی که شباهت فیزیکیش با «لچرو» را بیشتر کرده!

–نابازیگری که نقش مادر تبهکاران محوری را بازی میکند؛ سیدی این نابازیگر را از گرمخانه بیرون کشیده و ازش خواسته خودش را چنان در «مغزها…» بازی کند که اوج فروپاشی مادر بیغوله ها رخ نماید.

پلان:
–سر بریدن مرغ وسط حیاط که انگار آیین به مسلخ بردن طبقه گرفتار جامعه است!
–تلاش یک نوجوان برای خفه کردن خواهری مشکوک به بدنامی!
–بهت شاهین به اتفاقات رخ داده در خانواده و کات به سرخ کردن مغز سر گوسفند برای تناول!

دیالوگ:

–گوسفند بدون چوپون، زنده نیس!هر کی مغز نداره به چوپون احتیاج داره!

–سر کار نرم پول ندارم. پول نداشته باشم باید طلبامو جمع کنم!

–رفیق پای بسات، دهنش لقه!

–یا خبر مرگشو میاری یا خبر مرگتو خودم تو محل پخش میکنم!

–مساله ای که نمیشه حلش کرد باید پاکش کرد!

–چرا به همه میگی دایی؟؟
تا کسی فحش مادر بهم نده!

–شکور کجاس؟
زندان !
گرفتنش؟
نه رفته درس بده!

–کدام مشنگی هشت صبح میره سلمونی؟
زنا!

حامد مظفری
حامد مظفری



«مصادره»⇐سوزن به خودی محمد امامی؟؟/کیفر «خاوری» ممکن نیست مگر با کمک تبهکار رذل آمریکایی!!!

سینماروزان/حامد مظفری:

مثبت: سروشکل آبرومند و ساختار استاندارد که بیش از همه نمایانگر تجربیات فراوان مهران احمدی در دستیاری و بازیگری است؛ احمدی سالها همکار کاهانی بود اما کمدیش بیش از آن که یادآور فضای جفنگ آثار کاهانی باشد یادآور کمدیهایی مانند «سن پطرزبورگ»(دقت کنید بر نریشن گویی ناصر طهماسب) و «خوب بد جلف» با متنهای پیمان قاسم‌خانی است که میخواهند مابین کمدی کلاسیک و کمدی موقعیت در حرکت باشند. کارگردانی مهران احمدی از مشاورش نرگس آبیار خیلی جلوتر و شسته‌رفته‌تر است!!

منفی: محتوای متشتت و یکی به نعل زدن و یکی به میخ زدن پاشنه آشیل «مصادره» است.

نعلها کدامند؟!⇐قهرمان فیلم یک ساوکی است و از این طریق تا حد ممکن، ساواک تطهیر میشود! آدم بد فیلم «خاوندی» است؛ یک مدیر متنفذ دولتی که یقه آخوندی میپوشد و نماز سروقتش فراموش نمیشود اما اختلاسگر از کار درمیآید؛ اختلاسگری که دستگاه اطلاعاتی ایران نمیتواند به ایران برش گرداند مگر با کمک یک تبهکار رذل آمریکایی!
میخ کدام است؟⇐ «مصادره» تا توانسته اپوزیسیون آن طرف را آش و لاش نشان داده و به جای به روز بودن و زدن به دل پشت پرده امثال جم به سراغ نمونه های تاریخ مصرف گذشته ای همچون هخا و شهرام همایون و فرود فولادوند رفته؛ از این حیث هم فضا یادآور آیتمهای شوخی با ماهواره است که یک دهه قبل مهران مدیری آنها را ساخت.

مثبت: «مصادره» فیلم رضا عطاران است؛ عطاران است و میخوارگی در کاباره و ژامبون و چیپس! عطاران است و آوای ابی و گوگوش و ستار و معین و فرهاد! عطاران است و نردعشق با کلمنته! عطاران است و تقلید صدای اسب در شبکه تلویزیونی معاند! عطاران است و بامزه بازیهایی که «مصادره» را قائم به خود کرده!

منفی: فرار از تصویرسازی بیرونی چه در بخشهای پیش از انقلاب و چه در بخشهای ایالات متحده برخورنده است برای فیلمی که کلی هزینه کرده برای فیلمبرداری با بانوان سرباز در ارمنستان !! لوکیشنهای بیرونی حداقلی هستند و به جایش به دل بیابان زدن و هندونه خوردن با الاغها و رویاپردازی با کابویها را شاهدیم!!!

کاراکتر:

— «سخاپور» با بازی میرطاهر مظلومی با شمایل دگرباشانه یادآور «ایران برگر» است⇔سخاپور مثلا «هخا» است؟!

— «خاوندی» با بازی بابک حمیدیان هم لابد خاوری است!؟

پلان:
ختنه کردن زکریا توسط یک یهودی و انداختن زوائد ختنه جلوی گربه امریکایی!

دیالوگ:

–اینجا امریکاس؛ همه چی تو آینده س!

–با این امریکایی گاوچرون نگرد. اینا اول پیرهنتو درمیارن و بعد خشتکتو!!

–کلمنته از «ال پاسو گایز» بیرون آمد اما «ال پاسو گایز» از کلمنته بیرون نمیومد!

–از آنجا که شیشه نوشابه را با غذا میدادن…مجبور شدم سی پرس چلوکباب بزنم! (از زبان عطاران در قامت ساواکی محبوب «مصادره»)

–اینا خونواده هاشون گروگانن پیش آخوندا…اگه گل نزنن همه سینه دیوارن! (ساواکی درباره تیم فوتبال ایران)

–سخاپور مامور آخونداس…مادرت هم مامور آخونداس…خودت هم مامور آخوندایی(ساواکی خطاب به فرزند)

–سخاپور و پدر شما تکلیفشون مشخصه اما خاوندی نه(از زبان مأمور امنیتی)

–ما برای لاتین احترام زیادی قایلیم. اونجا امریکای واقعیه

پارادوکس:
سرمایه تولید «مصادره» را محمد امامی داده که خود به خاطر درگیری در سوءاستفاده از صندوق ذخیره فرهنگیان مدتی بازداشت بود! از این حیث طعنه های فیلم به «خاوری» پارادوکس است یا سوزن به خودی سرمایه گزار؟!

پیام اخلاقی:
به کیفر رساندن اختلاسگران فراری و از جمله «خاوری» ممکن نیست مگر با کمک تبهکاران رذل آمریکایی!

حامد مظفری
حامد مظفری



«لاتاری»⇐دوست‌پسر موقارچی از پدر دختران این مملکت باغیرت‌تر است!!!/دیلماج بگذارید برای توجیه عشق موسی به پسرک مورنگ‌کرده!!/از فرزان دلجو تا سیروس الوند و حاتمی‌کیا؛ همه در یک کشکول!!

سینماروزان/حامد مظفری:

منفی: فاقد اصالت؛ «لاتاری» نه اصالت محتوایی دارد و نه اصالت در فرم. ماجراهای دوربین لرزان هادی بهروز که از «ایستاده در غبار» آغاز شده و به «ماجرای نیمروز» رسیده بود حالا به «لاتاری» هم سرایت کرده؛ اگر در دو فیلم قبلی لرزاندن برای مستندنمایی و کاور گافهای طراحی صحنه بود در «لاتاری» چه توجیهی دارد؟ جز اینکه ترک عادت موجب مرض است؟؟

منفی: محتوا اصالت ندارد چون افعال آدمهای داستان و نتیجه حاصل از آن اتفاقات با هیچ منطقی سازگار نیست؛ از روابط علت و معلولی و دال و مدلولی که بگذریم، اصلا فیلم ماقبل این حرفهاست؛ از ساده لوحی بیش از حد دختری که دوزبانه(!) معرفی میشود تا عشق بی حد و حصر پسرک داستان به دختری که قالش گذاشته تا انتقام مضحک پسرک و مربیش از اغفال کنندگان دختر-کدام اغفال؟؟-همه چیز با حداقل چفت و بست  منطقی پیش رفته.

منفی: «لاتاری» در جهان تهی از اصالت خود به همه چیز تُک زده؛ از پخش آواز روی موتور بسان آثار فرزان دلجو تا تصویرسازی رفاقتهای جنایی بسان بسیاری از آثار متقدم فیلمفارسی و گاه آثار متاخر فیلمسازان پیش از انقلاب فی المثل سیروس الوند تا  قرار دادن دیالکتیک میان آدمهایی حاضر در بطن جنگ بسان آثار حاتمی‌کیا اما این تک زدن بدون اصالت چه دستاوردی داشته جز تبدیل فیلم به یک کمدی ناخواسته؟؟ به گونه ای که در پایان بندی به جای همذات پنداری با انتقامجو این قهقهه بخاطر افعال چیچو-فرانکو یی انتقامجویان است که از مخاطب سرمیزند؛ همین خودش استهزای ماجرای قاچاق دختران نیست؟؟

منفی: اینکه فقدان اصالت «لاتاری» به «قیصر» و «حاج کاظم» تشبیه شده عذر بدتر از گناه است؛ «قیصر» انتقام خواهرش را میگرفت و «حاج کاظم» به فکر نجات همرزمش بود. «موسی» چرا به فکر انتقام است؟؟ به خاطر جی.اف جوانکی مورنگ کرده؟؟ جنس «موسی» که تأکید موکد میشود بر تعلق خاطرش به  متشرعین سفت و سخت با اساس روابط خارج از ازدواج هم مشکل دارد چه برسد به انتقام گیری بخاطر جی.اف یکی دیگر! مگر آن که سازنده تعریفی دیگر از رابطه موسی و پسرک مورنگ کرده داشته که آن هم درنیامده!

منفی: تبلیغ گل درشت مترو و سامسونگ؟؟! لابد فی سبیل الله و به خاطر ادای دین!

 دیالوگ (با لبخند واردشوید)
—این روزا همه نزول میکنن؛ بانکا هم نزول میکنن
—درخت کرم افتاده را باید از ریشه زد؟؟
—دمت گرم که دنبال نامزدت اومدی! ناموس تو ناموس ماست!(lol)
—عوض کن اینو! بزن شبکه دو 20.30 ببینیم
—این گفت کجا بزرگ شده؟ خلیج؟ اشتباه گفت؛ خلیج فارس

کاراکتر:
راننده عرب با بازی نادر سلیمانی

خطر هلال‌زدگی:
هادی حجازی‌فر در فیلم قبلی مهدویان به سراغ موسی خیابانی رفت و در پروژه ای 3ارگانی او را به قتل رساند! حالا موسی‌کُش خودش با نام «موسی» وارد «لاتاری» شده تا «بن هلال» را بکشد! امیدواریم در فیلم لرزان بعدی پسوند و پیشوند هلال کنار پرسوناژ حجازی فر قرار نگیرد.

پیام اخلاقی:
دوست‌پسر مورنگ کرده از پدر دختران این مملکت باغیرت‌تر است!؟
راستی مدلینگ برای دخترها بد است اما پسرک مورد علاقه موسی که بخاطر جی‌اف ناکام او دست به ماجراجویی می‌زند می‌تواند موهایش را قارچی بزند و رنگ کند و گی‌استایل لباس بپوشد؟؟ یعنی مدلینگ برای پسر حلال است و شاید مستحب !!

پرسش بعد از نیمه شب:
دختری با 150 سانت قد و فیزیکی نامتناسب با مدلینگ، چگونه میشود مدل درجه یک در جایی که بهترین های روس و اکراینی‌اش، ارزانتر از ارزان در خدمتند؟؟

حامد مظفری
حامد مظفری



چهارراه استانبول⇐انحلال ضرباهنگ سریع در بازیهای بد، دنیای بی‌منطق و سوءاستفاده آشکار از فاجعه پلاسکو!

سینماروزان/حامد مظفری:

منفی: دنیای بی منطق برادران کیایی به اوج خود رسیده و این بار با منگنه شدن به ماجرای پلاسکو!

مثبت: ضرباهنگ پویای فیلم کمک میکند که زودتر از حد تصور با فیلم همراه شوید اما…

منفی: جفنگ بازی داستان، حفره های فراوان در روایت و بازیهای بد اغلب بازیگران از بهرام رادان تا ماهور الوند و حتی بدمنهای فیلم، مدام وقفه می اندازد در پیگیری!

منفی: کمبود نمای بیرونی از آتش سوزی پلاسکو و محصور کردن حادثه های پلاسکو در نماهای داخلی بدجوری به فیلم ضربه زده! آیا این یک سوءاستفاده از پلاسکو نیست؟؟ وقتی بناست فیلمت را ربط دهی به یک فاجعه تاریخی باید حق مطلب را ادا کنی وگرنه عبور از کنار حادثه جز سوءاستفاده تبلیغاتی معنایی ندارد.

منفی: فقدان منطق در داستان پردازی؛ از بازگشت بی‌منطق کاراکترهای اصلی به قمارخانه تا چگونگی رهایی شخصیتهای اصلی از زیرزمین پلاسکو تا خروج از کشور با تانکر شیر و بلاهت کارگری که نمی‌داند موتورخانه خطرناک‌ترین منطقه هنگام آتش سوزی است!

منفی: بازی اگزجره مهدی پاکدل و «خدا خدا»کردن‌هایش در لحظات بحرانی بدجوری توی ذوق می‌زند!

منفی: شعار گل‌درشت و احمقانه؛ پلاسکو وقتی ریخت که جنس چینی آوردن(!) بدون توجه به اینکه به واسطه واردات جنس چینی کلی از بوتیک داران پلاسکو بار خود را بستند

 دیالوگ:
–این، چوبیه؟ گوشتیه؟ چیه که همش تصادف میکنه؟
–همین که داری زندگیتو میزاری وسط، راضیم ازت!
–میخوای بزنم دهنتو سرویس کنم؟ دیه شو هم میدم! به این میگن کار در منزل!
–ما مدیریت بحران مون صفره، صفره!
–مدیریت بحران و کسی مختل کرده که خودش مدیریت بحران و برعهده گرفته(کنایه به قالیباف؟)
–اون ساختمون ریخته و فقط همه پشیمونن؛ از شهردار و وزیر و وکیل تا مالک و مستاجر!

پلان:
قاپ زدن کیف پر پول و فرار از قمارخانه

کاراکتر:
زن باردار با بازی سحر دولتشاهی که در میان حجمی انبوه از بازیهای بد، کاراکتری قابل تحمل خلق کرده

پیام اخلاقی:
اگر شاگرد ناتو داشته باشی هم خودرویت سالم می ماند و هم اسناد و مدارکت دست نخورده از پلاسکوی سوخته خارج می‌شود!

حامد مظفری
حامد مظفری




«بمب»⇐مطلوب مدیران اعتدال!!!/آرزوی معادی رسیدن به «زیرزمین»کوستاریتسا بوده اما حاصل چیزی است در مایه‌های «وضعیت سفید»نعمت‌الله!

سینماروزان/حامد مظفری:

منفی: ظاهر برابر باطن است؛ یک فیلم حاکمیتی با ریتمی کشدار منطبق با آغاز و پایانی مطلوب مدیران اعتدال که در حرف از امید میگویند؛ درست شبیه به «جاده قدیم» ؛ آنجا اسپانسرهای قد و  نیم‌قد بودند که بودجه را فراهم کردند و اینجا پول تولید را یک آقازاده اقتصادی داده!

منفی: اگر بگوییم کپی‌برداری، دوست فرنگ‌رفته ناراحت میشود «بمب» شباهتهای انکارناپذیری با «وضعیت سفید» حمید نعمت‌الله دارد؛ البته کارگردان آرزو داشته چیزی بسازد در مایه های «زیرزمین» امیرکوستاریتسا ولی در نهایت با محصولی روبروییم در مایه‌های خلاصه قسمتهای «وضعیت سفید»!! خرده مصائب زناشویی منتج از فرهادی بازی هم که تا دلتان بخواهد در فیلم هست! البته میدانیم این شباهتها کاملا اتفاقی است و دوست فرنگ رفته مولف زاده شده؛ نشان به آن نشان که نامش پای «کما» و «شام عروسی» آمده.

منفی: نام محمود کلاری به عنوان فیلمبردار آمده اما استایل کار نه سینما که کاملا تلویزیونی است؛ هفتاد درصد قابها بسته و مابقی هم اغلب مدیوم! چرا؟ وقتی ترس لانگ شات را دارید چه کاریست داستان دهه شصتی روایت کنید؟ احتمالا چون اگر داستان به دوران معاصر میآمد فرهادی بازی بیش از پیش توی ذوق میزد؟

منفی: در بیش از نیمی از «بمب» دیالوگ است که بناست درام بسازد و جاهایی هم که نیست موتور گازی معادی(!) و استندآپ سیامک انصاری به همراه مقادیر معتنابهی مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروری است که زمان فیلم را پر میکند.

منفی: نورپردازی فاقد منطق در پناهگاه؛ با دو عدد گردسوز به اندازه چند پرورکتور نور تولید شده!

 دیالوگ:
–خوشحال بودن بلدی میخواد که لابد شما بلد نیستید

–تو «ملموس» ترین چیزی هستی که منو یاد برادرت میندازه!
–به حرفات خیلی فکر کردم! عمل هم چشم! میکنم!
— … اضافی رو وقتی خوردی که از جبهه فرار کردی!

–من جنگو دوس دارم! آژیر قرمزو دوس دارم! موشک بارانو دوس دارم!

پلان:
فروریختن ساختمان بعد از حمله هوایی!

کاراکتر:
محمود کلاری که با کلاه گیس نقش پدر نگران را بازی کرده!کلاری با بازیگری مایه انبساط خاطر میشود بخصوص که بدانیم در کار اصلیش که خلق تصاویر واقع گرایانه از دهه 60 بوده تجدید شده!

گاف:
-نیروهای شهربانی با شمایل کمیته(!!) دنبال ماجرای سرقت هستند!
–تلویزیون و ضبط آیوای دهه هفتادی در داستانی دهه شصتی!
–پرچم مخمل درجه یک در اتاق مدیر مدرسه ای در دهه شصت!
— دختربچه ماتیک زده و ابرو تمیز کرده تا رنگ و لعاب فیلم جلبمان کند؟!
–کیسه های شن تا بالای مغازه ها آمده تا گافهای طراحی صحنه مشخص نشود و سربازان در شهر پراکنده اند درست مثل زمان جنگ دوم جهانی!
–در دهه شصت 110 هم وجود داشت؟!

حامد مظفری
حامد مظفری



«سرو زیر آب»⇐رقیب اصلی حاتمی‌کیا همین محمدعلی آهنگر است که هنوز با علقه به جنگ فیلم ضدجنگ می‌سازد!/فرخ نعمتی ستاره فیلم است/با یک فیلم ۳ارگانی شریف روبروییم اما آیا این فیلم بیش از یک میلیارد خرج داشته که از حوزه تا شهرداری و فارابی بودجه گذاشته‌اند؟؟/مدیران این ۳ارگان چه توجیهی دارند برای دفن یک شهید مسلمان با آداب زرتشتی؟

سینماروزان/حامد مظفری:

مثبت: رقیب اصلی حاتمی‌کیا و «به وقت شام» همین محمدعلی آهنگر است که هنوز با حس و علقه به جنگ فیلم ضدجنگ میسازد! و در دوران داغ شدن ماجرای سپنتا نیکنام برخلاف امثال حاتمی کیا، خالی از شعار و با شعور از نقش اقلیتهایی همچون زرتشتی در دفاع می گوید.

منفی: برادر آهنگر! وقتی چهار سال به این در و آن در میزنی برای جور کردن بودجه و وقتی با رزومه «ملکه» از سه ارگان مختلف حمایت میگیری برای تولید، هیچ که نمی کردی باید دو سکانس رئالیستی از دل جنگ را که اتفاقا نیاز درام هم هست در فیلمت می دیدیم همان طور که در «ملکه» کردی و نشان دادی این کاره ای!

آنچه ساخته ای با همه احترام به حس و حالش بیش از یک میلیارد خرج روی دستت گذاشته؟؟ این سه ارگان جمع شدند که همین یک میلیارد را بدهند؟؟ بماند که نقش علیرضا زرین‌دست در تصویرسازی «سرو زیر آب» به شدت کلیدی است و اگر نبود شاید با «بیداری رویاها»یی دیگر مواجه بودیم.

دیالوگ: (با احتساب گذشت یک سال از درگذشت هاشمی؟!)
اول- کاش اصلا نمیرفتیم تو خاکشون!
دوم- دیگه شهید نمیخوایم!

پلان:
چلاندن پرچم کنار آتش…

کاراکتر:
–موبدی زرتشتی با بازی فرخ نعمتی که دقت بر اکسان گذاری هایش برای نزدیک شدن به گویش زرتشتیان، یک کارگاه آموزشی فن بیان است برای نورسیدگان.

–نام ابوالقاسم حسینی را پیشتر به عنوان تهیه کننده «ملکه» دیده بودیم و حالا شده است پاسداری کاریزماتیک با بازی هومن برق‌نورد! آقازاده شان حامد حسینی هم بدون رزومه مشهود شده تهیه کننده این فیلم 3ارگانی!

گاف:
چگونه امکان دارد شهید مسلمان را با آداب زرتشتی دفن کنند؟ سه ارگان مختلفی که بودجه تولید فیلم را جور کردند از حوزه هنری تا شهرداری و فارابی چطور متوجه این گاف نشدند؟

حامد مظفری
حامد مظفری



ارسال دعوتنامه حضور در نشست شهردار برای حلقه‌ای خاص از صنف سینما+عکس⇐آیا شغل دوازدهم مدیرعامل در شهرداری خواهد بود؟

سینماروزان/حامد مظفری: از ساعات پایانی دوشنبه 29 آبان ماه دعوتنامه حضور در نشستی که بنا بوده محمدعلی نجفی شهردار تهران سه‌شنبه عصر با اصحاب فرهنگ و رسانه داشته باشد برای برخی افراد خاص از صنف سینما ارسال شده است.

به گزارش سینماروزان از آنجا که در دعوتنامه عبارت کلی «نشست شهردای با اصحاب فرهنگ و رسانه» آمده است و نه نشست با طبقه‌ای خاص(!) از صنف، این پرسش در میان سینماگران شکل گرفته که چرا دعوتنامه برای همگان ارسال نشده است؟

برخی نزدیکان به حلقه بالادستی خانه سینما دلیل این امر را اختلال در سیستم پیامکی خانه سینما دانسته‌اند بی آن که بگویند این چه جور اختلالی است که فقط در موعد دیدارهای ویژه ایجاد می‌شود و مثلا در ارسال انبوه پیامک‌های ترحیم برای بدنه صنف کمترین اثری از آن به چشم نمی‌خورد؟

برخی نیز وجود منادای «فرهیخته ارجمند» در ابتدای این دعوتنامه را نشانگر برگزاری نشست صرفا برای فرهیختگان صنف سینما دانسته‌اند و نه بدنه سینما! اگر این فرض درست باشد این پرسش شکل می‌گیرد که آیا در خانه سینما و حتی برای حضور در نشستی سراسری با شهردار هم طبقه بندی وجود دارد و صرفا خودیها می‌توانند در این نشست شرکت کنند؟

و آیا بناست در جریان شکل گیری آرام و بی دردسر این نشست که صرفا خودیها-ببخشید فرهیختگان- در آن حضور دارند شوافی صورت گیرد برای حضور مدیرعامل خانه سینما در مدیریتهای فرهنگی-هنری شهرداری و به تبع آن 12شغلگی ایشان رقم بخورد؟

بدیهی است که حضور سینماگرانی از طیفهای مختلف نزد شهردار باعث خواهد شد برخی از مشکلات مبتلابه صنف آشکار شود و در این شرایط اینکه حلقه بالادستی خانه سینما بتوانند به پروپاگاندای خویش و چندشغلگان بپردازند وجود نداشته باشد!

آیا اینکه در ارسال دعوتنامه نشستی سراسری با شهردار فقط برخی لایق دریافت دعوتنامه تشخیص داده شده‌اند ناشی از همین امر است؟

امیدواریم هیأت مدیره خانه سینما از همایون اسعدیان رییس آن گرفته تا بازیگری همچون فاطمه معتمدآریا که اعتبارش را صرف عضویت در هیأت مدیره کرده و البته علی قائم‌مقامی سخنگوی آن، پاسخی روشن برای این پرسشها داشته باشند.

دعوتنامه حضور در نشست شهردار که صرفا برای «فرهیختگان» صنف سینما ارسال شده!!
دعوتنامه حضور در نشست شهردار که صرفا برای «فرهیختگان»(!) صنف سینما ارسال شده!!




با یک «نهنگ…»سیری‌ناپذیر، اکران نیمه اول سال را سوزاندند تا⇐برای نیمه دوم، وضعیت قرمز اعلام کنند؟

سینماروزان: اینکه یکی از پخش‌کنندگان فعال این سالهای سینمای ایران که در این سالها در هر فیلمی که شراکت داشته آن فیلم به لطف حجم بالایی از سالن و سانس که بهش تخصیص یافته تبدیل به رکوردشکن اکران سینماها شده است به ناگاه در آستانه آغاز اکران نیمه دوم سال از پتانسیل پایین فیلمهای باقیمانده برای جلب مخاطب بگوید عجیب می‌نماید.

به گزارش سینماروزان اینکه این پخش کننده تا جایی پیش می‌رود که برای نیمه دوم سال به دلیل عدم وجود آثار کمدی بفروش یا محصولات مملو از حرکات موزون، وضعیت قرمز اعلام می کند غریب به نظر می‌رسد.

کافیست به فیلمهایی که در ماههای ابتدایی سال96 روی پرده رفته‌اند نگاهی بیندازیم تا دریابیم بخش عمده فیلمهایی که در همین جشنواره پرحاشیه اخیر متفاوت جلوه کردند از «فراری» گرفته تا «سد معبر»، «بدون تاریخ بدون امضاء»، «ایتالیا ایتالیا»، «نگار»، «اسرافیل»، «خفگی» و «کمدی انسانی» هنوز به اکران نرسیده‌اند تا عدم فروششان عامل غصه داری این پخش کننده شود.

اما چرا آثار قابل تامل جشنواره نتوانستند در 5 ماه ابتدایی سال روی پرده بروند؟

یک دلیل این امر «نهنگ…»گرسنه ای بود(!) که به ناگاه از اواسط بهار روی پرده رفت و تاب تحمل دیدن هیچ رقیب ششدانگی را کنار خودش نداشت تا جایی که در مدت سه ماهی که این نهنگ مشغول بلعیدن سانسها و سالنها بوده، به جز چند فیلم خوش ساخت، سبد اکران با کلی فیلم ضعیف و متوسط و حتی یک سری آثار که با پروانه ویدیویی تولید شده بودند(!!!) چیده شد تا مبادا حتی بخشی از سالنهای این «نهنگ…» خوش اشتها حذف شود.

نتیجه هم که پیش روست. همانها که با وارد کردن این نهنگ مانع اکران بسیاری از درامهای غیرکمدی خوش ساختی که می‌توانستند مانند «رگ خواب» یا حتی «برادرم خسرو» بفروشند، شدند حالا غمگسار اکران نیمه دوم شده اند که چه نشسته‌اید که فیلمهایی مانند «سلام بمبئی» برای اکران دوم نمانده!!!

واقعیت چیست؟

واقعیت همان است که درباره اکران نمونه هایی مانند «رگ خواب» و پیشتر «تیک آف» دیده ایم؛ کافیست کمی شرایط عادلانه در تخصیص سانس و سالن در اکران برقرار باشد تا درامهای جدی خوش ساخت که اتفاقا تعدادشان کم هم نیست بفروشد.

پس پیش از آن که فرار رو به جلو کنید و زنگ خطر را به صدا درآورید ابتدا فقط نیمی از سانسهایی را که به «نهنگ»گرسنه تان می‌دهید در اختیار یکی از ده ها آثار جدی خوش ساخت پشت خط اکران قرار دهید و آن گاه اگر این آثار نفروختند کاسه چه کنم چه کنم دست بگیرید…




مدیری در راه مجیدی؟! یا همه چیز در خدمت مدیری، همراه اول و شرکا؟!

سینماروزان/حامد مظفری: فارغ از حجم قابل توجهی سالن سینما که برای اکران در اختیار “ساعت 5عصر”مهران مدیری قرار گرفته این فیلم قبل و حین اکران هم از بیلبوردهای محیطی مکفی بهره برده و هم از تیزرهای تلویزیونی انبوه و هم از سینماگردی بامدادی-شامگاهی سازنده.

در کنار همه اینها گویا برخی سینماداران هم به دلایل کاملا فرهنگی و غیراقتصادی(!؟) در کنار تخصیص سانسهای انبوه به جای یک سردر، چند سردر خود را به فیلم مدیری اختصاص داده اند؛ نمونه اش هم سینما جوان یا همان بولینگ عبده! در این مجموعه سینمایی سهم همه فیلمها فقط نصف سردر است اما فیلم مدیری 3 برابر بقیه سردر در اختیار دارد!!!

از آن سو یک سامانه رسمی بلیت فروشی که معرفی فیلمها را براساس تاریخ اکران مرتب میکند علیرغم اکران برخی آثار بعد از فیلم مدیری، همچنان نام این فیلم را در میان دو فیلم اول معرفی شده به مخاطبان قرار داده!
آیا این حال اساسی که به فیلم مدیری داده شده اتفاقی بوده یا به حامی فیلم “اول مارکت” وابسته به اپراتور همراه اول مخابرات مرتبط است؟

دلیل هر چه باشد فارغ از آن که دم خروسی میسازد بر ادعاهای پوپولیستی و ژستهای حامی مستضعفین که در “دورهمی” از مدیری دیده بودیم در درازمدت نتیجه مثبتی را برای مدیری برجای نمی گذارد.
اینجا دیگر بحث درگیری سیاسی یک روزنامه دولتی با جریان مقابل و تسویه حساب سیاسی بخاطر ژستهای مدیری نیست؛ چه این جماعت همانها هستند که چند سال پیش حضور وزیر خارجه-سابقا خندان بخاطر برجام و اخیرا عبوث بخاطر سرانجام برجام- بر سر سریال مدیری را با تحسین مدیری، حسابی پروپاگاندا کرده بودند و انبوه برگشتیهای آن روزنامه حکایت از آن دارد که مخاطبان سالهاست حرفهایشان را جدی نمی گیرند.

اما همان مخاطب که سیاسی بازی رسانه های کاسبکار را پس میزند، وقتی روند اکران فیلم مدیری را پی می گیرد قبل از همه سخنان خود وی در نقد بی عدالتیهای موجود در جامعه را زیر سوال میبرد؛ نمونه هایش هم همان سردر و سامانه فروش بلیت و انبوه سانس و…

یادمان نمیرود دو سال قبل فیلم پرهزینه مجیدی هم از حمایتی گسترده در اکران برخوردار شد؛ از در اختیار داشتن دو سرگروه سینمایی تا انبوه تیزر و تبلیغات محیطی و….

این وضعیت چه سودی به حال فیلم مجیدی داشت؟ فقط یک رکورد موسمی که چندی بعد توسط یک کمدی عطارانی به نام “سالوادور…” شکسته شد اما ضررش برای فیلم چه بود؟ حسی منفی در ذهن مخاطبان و صاحبان آثاری که همزمان با فیلم مجیدی با حداقل سانس و تبلیغات روی پرده رفتند؛ حسی ناشی از تبعیض که باید سالها بگذرد تا تعدیل شود. آیا مدیری حواسش به این هست که تبعیض پیش آمده در اکران فیلمش چنین حسی را در همکاران و مخاطبان ایجاد خواهد کرد؟

سردر سینما جوان
سردر سینما جوان با حضور پررنگ “ساعت 5عصر”



بهداد گفت: کیمیایی نمی‌تواند دیگران را دوست داشته باشد+فیلم⇔ این ویژگی از کجا آمده؟ از «کیمیایی بودن»؟! یا به تعبیر کنایه‌آلود آن فیلمساز غربت‌نشین از «فیلمساز موفق بودن»؟!

سینماروزان/حامد مظفری: هفتم مردادماه تولد 76 سالگی مسعود کیمیایی بود و به مانند همه تولدهای دیگرش مواجه شد با پیامهای تبریکی که این و آن برایش فرستادند اما گفتگوی حامد بهداد یک روز پیش از تولد کیمیایی بیشتر از همه این پیامهای تبریک بازخورد داشت.

بهداد در گفتگویی زنده روی آنتن رسانه ملی به صراحت به گلایه از کیمیایی پرداخت و از بی رغبتی به سیمرغی گفت که بخاطر «جرم» گرفته بود! بهداد یک عبارت کلیدی هم طرح کرد و آن هم اینکه «کیمیایی نمیتواند دیگران را دوست داشته باشد.»
اگر این عبارت بهداد را مجالی کنیم برای بررسی کیفیت رابطه همکاران سالهای دور و نزدیک با کیمیایی بیش از پیش به صدق گفته های بهداد میرسیم.

تقریبا در همه این سالها آدمهای مختلف به کیمیایی نزدیک شده و در ابتدا هم همه قابها، خوش و خرم و با فیگورهای خواستنی بوده ولی در گذر زمان گلایه ها پررنگ شده و حتی گاه به تقابل رسیده.
از بهروز وثوقی بگیرید که کیمیایی بعد از اختلاف با وی «غزل» را با فردین کار کرد که البته فیلم موفقی نشد تا فرامرز قریبیان و سعید راد و اسفندیار منفردزاده که بعد از همکاریهای ابتدایی میان آنها با کیمیایی فاصله افتاد و حتی احمد نجفی که رابطه اش با کیمیایی در این سالها کاملا کمرنگ شده.

اصلا چرا راه دور برویم؛ سال قبل همین موقع پرویز پرستویی و امیر جدیدی بازیگران و منصور لشکری قوچانی تهیه کننده «قاتل اهلی» جشن تولد او را برگزار کردند و تا توانستند از لذت همکاری با وی گفتند اما امسال اینها کجایند و فاصله آنها با کیمیایی چقدر است؟؟

چرا چنین است؟ مشکل چیست؟ یا کیست؟ کیمیایی یا همکاران؟
شاید «کیمیایی بودن» است که مشکل ساز شده تا جایی که باعث میشود آن کارگردان رفیق سالهای دور وقتی می‌خواهد از ینگه دنیا درباره یکی از فیلمنامه هایش و چرایی عدم تولید آن بنویسد کیمیایی را به طعنه با لفظ «فیلمساز موفق»ی خطاب میکند که در فیلمنامه بی‌سرانجام وی به دنبال نام خودش بوده! نامی که یافت نمیشود، اما نام فیلمنامه می‌پرد و در روزگار پس از دوم خرداد سردر سینماها را با امضای فیلمساز موفق(!) روشن می کند!
بله، کیمیایی بودن و به تعبیر آن غربت‌نشین «فیلمساز موفق بودن»(!!!) حقیقتا امر دشواریست.

برای دیدن فیلم گفته های بهداد درباره کیمیایی اینجا را ببینید.

حامد بهداد-مسعود کیمیایی
حامد بهداد-مسعود کیمیایی



او که توهین می‌کند بیمار است⇔ خبرنگار عزیز و سالم! شما چرا تحقیر را تحمل می‌کنی؟!+فیلم

سینماروزان/حامد مظفری: توهین در هر شکلش بد است؛ به خصوص اگر از سوی بازیگر سریال مناسبتی رسانه ای باشد که سریالها و تاک شوهایش مدام میخواهند ملت را به سمت صرف مثل “ادب مرد به ز دولت اوست” ببرند!
بهناز جعفری بازیگری که نه یک سریال که دو سریال مناسبتی “زیر پای مادر” و “نفس” را که هر دو در میان مایگی مشترکند روی آنتن دارد، در نشست سریال اول علنا به خبرنگاری که دیالوگهای کپی کارانه سریال را نقد کرده توهین میکند و او را متهم میکند به خماری!!

این توهین اول نیست؛ پیشتر هم از لیلا حاتمی تا مانی حقیقی و لیلا اوتادی را داشتیم که لیچار بار خبرنگار کردند اما واکنش خبرنگارانی که طرف لیچار واقع شده اند، چیست؟

هیچ! اندکی تماشا و قدری غر و مجددا حضور در یک محفل توهین آمیز دیگر. چرا؟

اگر نگاهی به خبرنگاران همین محفل توهین آمیز اخیر بیندازیم حتی یک رسانه مستقل هم نمی بینیم؛ همه رسانه های ارگانی که از منتهی الیه چپ تا راست را دربرمی گیرد. از رسانه “الف” تا “ب” تا “پ” تا “ت” تا “شین” و “میم” همه مدام توهین می شنوند و مدام غر می زنند.

آیا نمی شد به جای این غرها برای یک بار که شده بلافاصله پس از توهین، محفل را ترک کنید تا درس ادبی شود برای نفر بعد!؟ او که خبرنگار رسانه متبوع صداوسیماست وظیفه سازمانی اش است که در چنین محفلی شرکت کند و تا انتها هم توهین را متحمل شود، شمایی که در رسانه ای وابسته به موسسه فرهنگی هنری شین مستقری چرا؟ شما که خبرنگار رسانه الفی چرا؟ رسانه “ت” که مدام توهینهای غربیون به واسطه برجام و 2030 را افشاگری میکند چرا خبرنگارش دربرابر چنین توهینی واکنش نشان نمی دهد؟ از همه بدتر بانی برگزاری محفل است که خود خبرنگار یک روزنامه سینمایی است! شما چرا فقط تماشا میکنی این بد و بیراه را؟

پی نوشت: درود بر خبرنگار رسانه ای مرتبط با پزشکی که در انفعال گریبانگیر دیگران، یک تنه نکته مهمی را به بهناز جعفری گوشزد کرد و آن هم اینکه بخشی از موقعیت کنونی اش را مرهون همین جماعتی است که به آنها توهین میکند.

برای دیدن فیلم ماوقع توهین اینجا را کلیک کنید.




پرسشی که با اطلاع‌رسانی درباره ۹۰ میلیون جایزه نقدی جشنواره سلامت پیش می‌آید؟⇐این جشنواره میلیونی است یا میلیاردی؟

سینماروزان/حامد مظفری: هرچند در سالهای اخیر جشنواره های فراوانی پا به عرصه حیات گذاشته اند که فلسفه برگزاری برخی از آنها هم زیر سوال است اما کمتر پیش آمده جشنواره ها فارغ از شفاف سازی بودجه ای درباره رقم جوایزی که به برگزیدگان خود میدهند اطلاع رسانی دقیق داشته باشند.

به گزارش سینماروزان جشنواره سلامت در دومین دوره برگزاری خود نیز به مانند دوره پیشین کوشیده در فراخوانی که برای حلب نظر فیلمسازان ارائه شده در کنار معرفی بخشهای مختلف و شرایط لازم برای جشنواره درباره مبلغ جوایز نقدی جشنواره هم اطلاع رسانی داشته باشد.

این جشنواره 4 بخش اصلی سینمایی، مستند، تلویزیونی و دانشجویی دارد که در هر بخش سه جایزه نقدی به همراه تندیس اهدا میشود.

در بخش سینمایی سه جایزه 12، 10 و 8 میلیون تومانی، در بخش تلویزیونی سه جایزه 10، 8 و 6 میلیونی، در بخش مستند هم به مانند بخش تلویزیونی سه جایزه 10، 8 و 6 میلیونی و در بخش دانشجویی هم سه جایزه 5، 4 و 3 میلیونی.

جمع این جوایز به عدد 90 میلیون تومان می رسد! آیا چنین رقمی برای برگزیدگان رقمی چشمگیر است؟

برای پاسخ به این سوال باید رجوع کرد به بودجه برگزاری جشنواره و اینکه چه هزینه ای برای برگزاری جشنواره صرف میشود؟

اگر با جشنواره میلیاردی روبرو باشیم طبیعی است که چنین رقمی چشمگیر نیست اما اگر با جشنواره ای در مقیاس چندصدمیلیونی روبرو باشیم آن گاه میتوان این رقم را منطقی دانست.

جشنواره سلامت میلیاردی است یا میلیونی؟




ادامه راه رییس معزول سینما و تلاشی دیگر برای افزدن بر دایره عریض و طویل کارمندان دولتی سینما؟⇐مدیرعامل فارابی از راه اندازی گروه سینمایی «کودک و نوجوان» خبر داد

سینماروزان/حامد مظفری: در حالی که گروه دولتی «هنروتجربه» که از دستاوردهای حجت ا.. ایوبی رییس معزول سینماست هم نتوانست در این سه سالی که راه افتاده مورد توجه مخاطبان قرار گیرد و جز تحمیل بودجه دستاورد موثر دیگری برای سینمای ایران نداشت حالا علیرضا تابش مدیرعامل فارابی ادعا کرده که بناست گروه سینمایی کودک و نوجوان هم راه بیفتد.

به گزارش سینماروزان علیرضا تابش در دیداری که با مدیر خاورمیانه و کشورهای آفریقایی شرکتی به نام «یونی فرنس» داشته با اشاره به ظرفیت گروه «هنر و تجربه» گفته است: در ادامه این روند، گروه  «سینمای کودک و نوجوان» نیز راه اندازی خواهد شد که بخش عمده ای از تولیدات سینمای ایران در این بخش به نمایش درخواهد آمد و درصدی نیز به نمایش فیلمهای رئال و انیمیشن خارجی ویژه گروه سنی کودک و نوجوان اختصاص می یابد.

اینکه منظور تابش خواهرزاده رییس دولت اصلاحات که با حداقل رزومه سینمایی تا مدیرعاملی یکی از مهمترین نهادهای سینمایی پیش رفته از «ظرفیت هنروتجربه» چیست را ما نمی دانیم اما در شرایطی که حتی تولیدات سالانه سینمای کودک و نوجوان آن قدر نبوده که مدیران بتوانند به طور سالانه برای آن جشنواره برگزار کنند، حرف زدن از راه اندازی گروه ویژه برای این نوع سینما فانتزی سازی است!

البته آن طور که تابش گفته درصدی از نمایش این گروه هم به اکران آثار رئال و انیمیشن خارجی اختصاص خواهد داشت! پرسش آنجاست در شرایطی که جدیدترین محصولات روز سینمای جهان نه فقط به صورت زیرنویس که به صورت دوبله شده از طریق شبکه قاچاق محصولات سینمایی در اینترنت و بعضا شبکه خانگی در حال توزیعند واقعا حرف زدن از اکران فیلم خارجی سخنی غیرمنطقی است.

اگر بناست به مانند تجربه هنروتجربه از طریق راه اندازی یک گروه ویژه کودک هم زمینه ای ایجاد شود برای ایجاد اشتغال گروهی از نزدیکان مدیریت سینمایی که هیچ اما اگر واقعا بناست کمکی شود به اکران آثار کودک بهترین روش ارائه تسهیلات اکران به شرکتهای پخش برای روی پرده فرستادن آثار مطرح سینمای کودک است.

همین حالا یک فیلم کودک با نام «مبارک» را روی پرده داریم که با پخش خوب حوزه هنری و تخصیص سالنهای مفید توانسته فروش خود را از 1.5 میلیارد هم عبور دهد. سال گذشته هم فیلمی کودک به نام «دزد و پری» را داشتیم که با پخش موثر رسانه فیلمسازان توانست فروشی میلیاردی داشته باشد. وقتی چنین تجربه های مفیدی جلوی رویمان است چرا اصرار داریم بودجه های سینمایی را تلف راه اندازی گروههای سینمایی بودجه خوار کنیم؟

از آن گذشته اصلی ترین زیرساخت برای راه اندازی یک گروه سینمایی داشتن تعدادی مفید از سالن سینماست. بنیاد سینمایی فارابی به غیر از سینما فرهنگ چه سینمای فعالی را دارد که بخواهد از آن برای راه اندازی یک گروه سینمایی استفاده کند. تشبث به سینماداران دیگر هم نتیجه ای ندارد جز همین اتفاقی که برای هنروتجربه افتاده! سینماداران قدرتمند همواره ترجیحشان این است که با پخش کنندگان مطرح کار کنند و البته آثاری را اکران کنند که مخاطب داشته باشند.

پس توصیه اصلی به تابش آن است که دوباره به مانند ایوبی معزول از سینما، چرخ را از نو اختراع نکند و به جای به کارگیری بودجه های دولتی در مسیر افزودن بر دایره عریض و طویل دولتی به فکر استفاده از تجربه پخش کنندگان مطرح برای کمک به آثار کودک باشد.

حامد مظفری
حامد مظفری




به همت مرکزی که بازیگران “اخراجیها” اساتید آن هستند⇐بیضایی هم جشنواره شد!!!

سینماروزان/حامد مظفری: در مملکت ما هر چه کم باشد جشنواره کم نیست. از در و دیوار جشنواره می بارد و بسیاری از این جشنواره ها هم مجالی هستند برای دریافت ردیف بودجه و احیانا اشتغالزایی برای برخی از پرسنل.

به گزارش سینماروزان بماند که در همین جریان اشتغالزایی هم مواردی مانند جشنواره خورشید پیش می آید که ماهها بعد از برگزاری همچنان برخی از دست اندرکاران درگیری های حقوقی بر سر دریافت حق الزحمه خود دارند.(اینجا و اینجا را بخوانید)

در این شرایط اینکه یک جشنواره جدید راه بیفتد چندان عجیب نیست آن هم جشنواره ای دانشگاهی که یکی از واحدهای دانشگاه جامع علمی-کاربردی آن را راه بیندازد اما اینکه برای نامگذاری این جشنواره از بهرام بیضایی مایه گذاشته شود عجیب است.

این اتفاق در یکی از مراکز دانشگاه علمی-کاربردی رخ داده است و جشنواره ای به نام بیضایی راه افتاده است؛ جشنواره ای که پسوند “ملی” را هم ضمیمه خود کرده است.

“جشنواره ملی تئاتر بیضایی” بناست 5 دی ماه همزمان با زادروز بهرام بیضایی برگزار شود آن هم در. مرکز 46 دانشگاه علمی-کاربردی.

اگر می خواهید با مرکز 46 دانشگاه علمی-کاربردی آشنا شوید باید قبلتر از هر چیز به سراغ اساتید آن برویم؛ اساتیدی که در میان آنها نام مجید قناد مجری و تهیه کننده برنامه هایی همچون “فتیله جمعه تعطیله” و “جمعه به جمعه خونه به خونه” و همچنین شهره لرستانی و عبدالرضا اکبری از بازیگران کمدی “اخراجیها” به چشم می خورد.

 طبق ادعای برگزارکنندگان این جشنواره، هدف از برگزاری “یادمانی از استاد بهرام بیضایی به پاس شش دهه فعالیت مستمر و درخشان در عرصه هنرهای نمایشی با شناسایی و معرفی ظرفیت درام در آثار وی به نسل امروز دانشگاهی و شناسایی استعدادها و تشویق هنرمندان جوان برای شکوفایی هرچه‌بیشتر آنان” است!!!

هدفی که در لفظ به شدت متعالی است اما اولا در عمل مشخص نیست چه حاصلی به دنبال داشته باشد و ثانیا معلوم نیست که چرا برای برآورده شدن این هدف تصمیم به راه اندازی جشنواره گرفته شده است؟ آیا بهترین روش برای شناساندن امثال بیضایی به جوانان برگزاری جشنواره است؟ آن هم جشنواره های دانشجویی؟

از اینها گذشته مشخص نیست که آیا بهرام بیضایی با برگزاری چنین جشنواره ای موافق است و آیا اصلا خبر دارد که یک واحد از دانشگاهی که قدمت آن به دهه هفتاد می رسد و از منظر سختگیری در جذب دانشجو چند پله پایین تر از دانشگاههای آزاد، دولتی و حتی پیام نور است بناست جشنواره ای به نام او برگزار کند؟

بهرام بیضایی
بهرام بیضایی



آقای ایوبی! آن “۱۲” نوش جان تان ولی چرا هنروتجربه را به حساب نیاوردید؟

سینماروزان/حامد مظفری: حجت ا.. ایوبی رییس سازمان سینمایی شنبه شب و در برنامه زنده “متن حاشیه” با موضوع بررسی سرنوشت بازیگران ایرانی پیوسته به شبکه جم، آماری از هنرمندان نادم از همکاری با این شبکه اعلام کرد.

به گزارش سینماروزان ایوبی گفت: تا امروز حدود ۱۲ نفر از افرادی که به این شبکه پیوسته بودند بازگشتند و اظهار ندامت کرده‌اند.

البته رییس سازمان سینمایی نگفتند که این عدد 12 را از کجا آورده اند و اصلا این 12 نفر چه کسانی هستند؟

کلی گویی هایی که ایشان به آن شهره اند اجازه آن را هم نمی دهد که بهشان بخاطر ذکر ادعایی بی سند خرده گرفت اما از آنجا که بر یک مدیر فرنگ رفته واجب است لااقل حق مولف را رعایت کند بد نبود ایشان صداقت داشت و می گفت این 12 از کجا آمده است.

سبنماروزان در روزهای گذشته دو گزارش از همکاران تعدیل وضعیت شده جم ارائه کرد؛ در گزارش اول نام 5 نفر بعنی سعید ابراهیمی فر و عباس مرادیان(کارگردان)، میثم لهاک و مهسا کرمی(بازیگران سریال “رولت”) و بهارک فرامرزی دستیار کارگردان آمده بود.(اینجا را بخوانید)
در گزارش دوم هم نام 7 نفر به نامهای هرمز سیرتی بازیگر سریال “شهر قشنگ”، ماریا کریمی بازیگر و دوبلور، محمدرضا کریمیان بازیگر، ادریس بهرامی بازیگر و دوبلور ، مجتبی شمس بازیگر و دوبلور ، ماهور بساکی بازیگر و  آتنا محمودی برنامه ریز و دستیار کارگردان آمده بود.(اینجا را بخوانید)

متن گزارش را کامل نخوانده اید

به همین سادگی جناب ایوبی متن گزارشهای سینماروزان را کنار هم گذاشته و با جمع کردن 5 و 7 به عدد 12 رسیده است.
فارغ از زیرپا رفتن حق مولف در این ماجرا جناب ایوبی یک گاف دیگر هم داده اند و آن هم اینکه متن گزارشها را کامل نخوانده اند چون هر دو گزارش فقط ناظر بر نام بردن از تعدادی از تعدیل شدگان بوده است و نه همه آنها و نعداد تبدیل وضعیت شدگان از قراردادی به پروژه ای بیشتر از 12 است!!!

فعال هنروتجربه را به حساب نیاورده اید!

جدا از این گرته برداری بی ذکر منبع، ایوبی در جایی از برنامه موردنظر گفته اند: تمام افرادی که رفتند عوامل و بازیگران شناخته شده ای در سینما نبودند بلکه در شبکه خانگی یا تلویزیون فعالیت داشتند.
جناب ایوبی انگار یادشان رفته سعید ابراهیمی فر محصول بارز سینمای گلخانه ای دهه 60 نیز در میان مهاجران به جم جای داشته است.
ایشان حتی اگر به دلیل کم تجربگی در مدیریت سینمایی از عقبه چهره ها اطلاع ندارند از اوضاع و احوال گروه دولتی هنروتجربه که مدام به آن بالیده اند که باید خبر داشته باشند. سعید ابراهیمی فر در مهمترین فیلم این گروه یعنی “ماهی و گربه” بازی داشت ضمن اینکه در فیلمی دیگر باز هم از محصولات این گروه به نام “جینگو” ایفای نقش کرده بود و البته فیلمی به کارگردانی او با نام “مواجهه” نیز در مسیر اکران هنروتجربه ایست و جالبتر اینکه ایرج تقی پور تهیه کننده این فیلم خود در شورای سیاستگذاری گروه دولتی هنروتجربه قرار دارد!
با این اوصاف آیا ابراهیمی فر باز هم عامل شناخته شده ای در سینما محسوب نمی شود؟؟؟

حجت ا.. ایوبی
حجت ا.. ایوبی



یک عاشورای دیگر رفت و تکلیف “رستاخیز” روشن نشد

 سینماروزان/حامد مظفری: فقط می توان تاسف خورد به خاطر فرصتهایی که سینمای ایران در ماه محرم از کف می دهد.

به گزارش سینماروزان وقتی هفت سال قبل احمدرضا درویش تصمیم گرفت درام تاریخی-عاشورایی “رستاخیز” را بسازد بسیاری خوش بین بودند به اینکه سالها بعد از “سفیر” و “روز واقعه” فیلمی دیگر تولید خواهد شد که خلا آثار عاشورایی سینمای ایران را پوشش دهد.

عجیب اما اینجاست که سه سال بعد از رونمایی “رستاخیز” در جشنواره فجر و دریافت 8 سیمرغ و علیرغم داشتن پروانه نمایش، این فیلم جز اکرانی چندساعته در سال گذشته که خیلی زود به توقیف کشیده شد و برخی علت آن را نمایش چهره ابوالفضل عباس(ع) دانستند و برخی نیز جلوگیری از ایجاد اختلال در جشن هسته ای(!!!) هنوز نتوانسته در تیررس نگاه مخاطبان قرار گیرد. چرا؟؟؟

توقیف فیلم مجوزدار “رستاخیز” به شکایت عوامل فیلم در دیوان عدالت اداری منجر شد و البته بعد از این شکایت، هم وزیر ارشاد و هم رییس سازمان سینمایی از بلامانع بودن اکران فیلم حتی با نمایش چهره ابوالفضل(ع) که -نقش اش توسط جوانی خوش سیما به نام بهادر زمانی ایفا شده- حرف زدند ولی عاشورای 1395 هم گذشت و تکلیف اکران “رستاخیز” روشن نشد…

رستاخیز
رستاخیز



سست، بی‌تعلیق، خنده‌دار و دروغی به نام “ضدّغیرت بودن” که کمکی است به بالا رفتن فروش “فروشنده”!

سینماژورنال/حامد مظفری: آیا اصغر فرهادی می تواند زیربنای تولید یک کمدی بفروش باشد؟

سابقه ای که از او در “دایره زنگی” به خاطر داریم می‌گوید بله!
اما اگر ظرف زمانی که او در آن قرار گرفته را رصد کنیم باید بگوییم، خیر! فرهادی بعد از اسکاری که برای “جدایی…” گرفته محال است جرأت کند اله‌مانهای آشنای سینمای مینی مالیستی تلخ نمایانه خود را رها کرده و یک کمدی مفرح بسازد.
با این حساب “فروشنده” باید یک محصول جدی و البته تنش آلود باشد؟
خیر!
“فروشنده” برای مخاطبی آشنا با سینمای فرهادی، یک فیلم مفرح و البته خنده‌دار است.
منهای سکانسهایی که در کلاس درس و به هنگام روخوانی “گاو” یا در سالن نمایش “گاو” می گذرد و البته ذاتا دارای موقعیت کمیک است، فیلم برای این ساخته نشده که فرح‌بخش(!) یا خنده‌دار باشد اما تلاش بیش از حد فیلمساز برای تصویرسازی موقعیتهای بحرانی چون زیربنای متنی محکم نداشته به جای ایجاد التهاب، می‌خنداند.
این خود یک نتیجه محافظه کاری فیلمسازی است که پیمودن مسیرهای تجربه شده قبلی را به تجربه فضای جدید ترجیح می دهد و می کوشد آدمها و موقعیتهایی را برای روایت انتخاب کند که پیشتر در “جدایی…” و تا حدی “چهارشنبه سوری” با آنها روبرو بودیم.
همین می شود که برای مخاطبی که برای تماشای یک تجربه جدید به سینما آمده جای جای فیلم پر می شود از دیالوگها و نماهایی کاملا جدی که خنده آور هستند.

لبخندهایی که حاصل سست بودن زیربنای درام است

از همان ابتدای فیلم و ریزش نمادگرایانه ساختمان و کمک مرد اول فیلم “عماد” به بیماری محتضر به نام “حسین” که لباسی سبزرنگ به تن دارد(!) تا این دیالوگ عماد که از آرزویش برای لودر انداختن زیر شهر و از نو ساختن آن می گوید و حتی پاسخ بابک که از انجام پیشتر چنین تجربه ای می گوید؛ این لبخند است که بر لب مخاطبان می نشیند.
از نماهای ماکارونی خوران عماد و رعنا بعد از گره اصلی و طعنه های خاله زنک مابآنه همسایه ها و “مرتیکه هرزه” خطاب کردن بابک از سوی عماد تا رفتار پیرمرد متعرض، بازجویی عماد از پیرمرد و حتی رفتار همسر پیرمرد و “عزیز جون” گفتنش این کمدی ناخواسته است که شکل می گیرد.
چرا؟
به یک دلیل مهم و آن هم سست بودن زیربنای درام و به خصوص ابلهانه بودن گره اندازی اصلی و در کنارش تلاش برای حرکت آرام و بر مدار دنیای خاکستری تجربیات موفق پیشین.
به این موقعیتها می خندیم چون گره فیلم با حداقل ظرافت انداخته شده و پیامدهای پس از گره هم بی کمترین آشنایی زدایی و تعلیق پیش می‌رود.
دست فیلمساز را خوانده ایم و می دانیم که نه پرسوناژهای تازه ای دارد و نه حرف تازه و فقط می سازد چون می داند همچنان اعتبار اسکار برایش سرمایه زاست و این گرفتاری در حرکت آونگی است که همه چیز را میان مایه جلوه می دهد.

کارگردانی که بدون تحقیق درباره بیزنس بدنامان، گره افکنی کرده

گره فیلم با تجاوز به یک زن متاهل افکنده می شود. گره کجا افکنده می شود؟ در خانه ای که پیشتر زنی بدنام در آن ساکن بوده!
کسب و کار زن چگونه نمایش داده می شود؟ هر که زنگ در خانه را می زند ایشان در ورودی را باز کرده و در واحد را نیز نیمه باز می گذارد برای تشریف فرمایی مشتری بدون حتی چک کردن تلفنی ماجرا!!!
متجاوز کیست؟ یک پیرمرد نزار که حال بالا آمدن از پله ها را هم ندارد و مدام از وضعیت جسمی نابسامانش می گوید!!!
درامی که زیربنایش حداقل تحقیق و جستجو درباره موقعیت و آدمهای علت یا معلول گره اصلی را ندارد نمی تواند واقع گرایانه جلوه کند و این آسیبی است که “فروشنده” فرهادی را از فرط سست عنصر بودن اسباب گره افکنی به محصولی خنده آور بدل کرده است.

همه نوآوری فرهادی در “فروشنده” ارجاع به ساختار فیلم در فیلم بوده که نمونه های بهترش را مثلا بیضایی در پروژه ناتمام “لبه پرتگاه” ارائه داده بود. فرهادی البته به جای فیلم، نمایش “مرگ فروشنده” را به درام اصلی افزوده؛ اما این افزودن بی دلیل که شاید برای کشیدن پای آرتور میلر به داستان و استفاده ار نام او در کنفرانسهای مطبوعاتی بوده اما بیشتر سبب بالا رفتن زمان فیلم و مطول شدن دوسوم ابتدایی آن شده است.

حتی قدر عطاران هم جسارت ندارید

فرهادی اگر حتی قدر رضا عطاران و “دراکولا”یش به تجربه گرایی اهمیت می داد، حداقل کاری که می کرد قرار دادن آدمهای خاکستری و همواره مرددش در ژانری تازه و با حال و هوایی نو بود.
ساده ترین راه هم بدل کردن “فروشنده” به یک درام معمایی بود به خصوص که خط اصلی یعنی تجاوز به زن در خانه شخصی و تلاش برای یافتن متجاوز، انگ معماسازی و رکب زدن پیاپی به مخاطب بود اما امان از اسکار که دست و پای فیلمساز ما را بسته و محدودش کرده به پیمودن نهایتا یک اپسیلون-همان ساختار فیلم در فیلم-  بیشتر از مسیر پیشین.

گزاره جعلی “ضدغیرت بودن فروشنده”
“فروشنده” منهای عقبه سازنده و دو جایزه اش از کن، به یک دلیل دیگر شوری عمومی را به هنگام آغاز اکران تجربه کرده و آن هم خدمتی است که تندروها به آن کرده اند.
این گزاره برخی رسانه های تندرو که فرهادی فیلمی در مذمت غیرت و تعصب ناموسی ساخته و  طرح این ادعا که مرد “فروشنده”، متجاوز به همسرش را می بخشد کاملا جعلی هستند؛
در جعلی بودن این ادعاها همین بس که مرد داستان نه تنها به بازجویی پر از تحقیر و شکنجه روحی، متعرض به همسرش می پردازد بلکه علاوه بر زندانی کردنش، دقیقا دو بار هم او را تا سرحد مرگ می برد و برمی گرداند که البته در همه این مراحل تقابل فیزیکی هم چاشنی کار است.
پس اتفاقا انتقام ناموسی هم در فیلم وجود دارد و البته نه با چاقوی دسته نقره زنجان، بلکه با محبوس کردن متعرض در واحدی از آپارتمانی فروپاشیده و بازجویی و سپس تحقیر روحی و جسمی تا سرحد مرگ.

خدمت برادران تندرو به فرهادی، الکساندر ماله گی و فاطمه الرمیحی

اینکه برخی تندروها این انتقام را ندیده اند-یا نخواسته اند که ببینند-و فیلم را ضدغیرت و نماد دیاثت خوانده اند، بهترین ضدتبلیغ برای فیلمی میان مایه است چون فیلم را جوری نشان می دهد که نیست و کنجکاوی ایجاد می کند برای تماشای فیلم.
و جالب، سکوت فیلمساز در برابر این اتهام است. او کمترین تلاشی برای رفع اتهام انجام نمی دهد چون بهتر از هر کس می داند فارغ از کارکرد موثر این ضدتبلیغات در داخل، به هنگام حضورهای بعدی در رقابتهای سینمایی آلوده به سیاست نیز نفی دوستان تندرو، به شدت به نفع اثر و شرکای تولید آن است؛ شرکایی که از الکساندر ماله گی فرانسوی گرفته تا فاطمه الرمیحی قطری را دربرمی گیرد.

فروشنده اصغر فرهادی
نمایی از “فروشنده” اصغر فرهادی



۱۰خبرنگار مستقل؛ اثرگذارتر از ۱۰۰ خبرنویس وابسته

سینماژورنال: یک ژورنالیست فرهنگی با اشاره به مشکلات کار خبرنگاری، از لزوم فعالیت صنفی، تأثیر رسانه‌های مجازی بر رشد فعالیت‌های رسانه‌ای، معضل سهولت ورود به کار خبر صحبت کرد و گفت: می‌توانم به جرأت بگویم بهترین خبرنگاران به اندازه یک سوم تراشکاران کارخانه ایران خودرو هم امکانات رفاهی ندارند. او همچنین گفت: ده خبرنگار مستقل به اندازه صد خبرنویس وابسته می‌توانند تأثیرگذار باشند.

حامد مظفری مدیرمسئول سایت سینمایی «سینما ژورنال» و خبرنگار باسابقه سینمایی در گفت‌وگو با علی ظهوری‌راد خبرنگار خبرگزاری «موج» درباره وضعیت صنفی خبرنگاران در ایران گفت: در ظاهر حال به نظر می‌آید خبرنگاران سینما صنفی داشته باشند؛ اما مشکل اینجاست صنف وقتی مستقل باشد خوب است ولی وقتی صنف وابسته به جایی باشد ممکن است هوای بدنه خودش را نداشته باشد. مثلا ممکن است در جریان توهین به یک تهیه کننده یا کارگردان سینما این صنف واکنش نشان دهد اما در مقابل توهین به اعضای بدنه خود بی تفاوت بماند(!) یا برای حفظ هسته مرکزی خود با نهادی مثل خانه سینما هماهنگ شوند و دلیل این مسأله هم، اتفاقا ضعف خود خبرنگاران سینمایی است.

این روزنامه نگار ادامه داد: به همین دلیل صنف، ضعیف، وابسته و نرم می‌شود و نتیجه اش اینکه یکی از منتقدان باسابقه به نام طهماسب صلح‌جو نمی تواند با شورای مرکزی چنین صنفی کنار بیاید و از همکاری با این صنف اجتناب می کند.

پله ای برای ورود به سینما

مظفری افزود: متاسفانه برای عده زیادی، روزنامه‌نگاری سینمایی، پله‌ای برای ورود به سینماست و عده‌ای فقط به همین دلیل وارد کار مطبوعات سینمایی می‌شوند و عملا به بیراهه می‌روند.

مدیرمسئول سایت «سینماژورنال» با اشاره به اهمیت فعالیت خبرنگاران مستقل و وجود نگاه غیرسیاسی بین خبرنگاران گفت: البته رسانه‌های خوب هم کم نداریم. در این روزها، بخش سینمایی خبرگزاری‌های برنا و موج تلاش می‌کنند بدون جهت‌گیری سیاسی و با تحلیل محتوایی درست، کار خبررسانی خود را انجام دهند.

ده خبرنگار مستقل به اندازه صد خبرنویس وابسته تأثیرگذاری دارد

او اظهار داشت: اصولا روزنامه‌نگار جدی و خوش فکر می‌تواند کار خوب انجام دهد اما وقتی روزنامه یا روزنامه‌نگار، عملا روابط عمومی فرد یا نهادی خاص است، نمی‌توان انتظار کار خوب از وی داشت. این هم البته جای نگرانی ندارد چون ده خبرنگار مستقل می‌توانند به اندازه صد خبرنویس وابسته تأثیر داشته باشد و نمونه این تاثیر را در مساله فیش‌های حقوقی می بینیم که به ماجرا با کمک خبرنگاران باهوش از رسانه‌های اجتماعی به مطبوعات راه پیدا کرد.

در ادامه مظفری در پاسخ به سوالی در مورد معیشت خبرنگاران و تاثیر قوانین مطبوعات در این مساله گفت: من تحصیلات مهندسی دارم و مدتی در برخی کارخانه‌های خودروسازی فعالیت کرده‌ام و می‌توانم به جرأت بگویم بهترین خبرنگاران به اندازه یک سوم تراشکاران کارخانه‌های قطعه‌سازی برای خودروسازان هم امکانات رفاهی ندارند. قوانین مطبوعات هم زمانی در مورد مسائلی مثل بیمه خبرنگاران فعالیت خوبی داشت و شما می‌توانستید با ثبت نام در یک سایت جامع ساماندهی و البته اثبات صلاحیت خویش، خود را بیمه کنید، ولی متأسفانه این روزها این مسأله توسط مدیران مسئول انجام می‌شود و برای تعداد افراد بیمه شده از رسانه هم یک حداقل تعیین کرده‌اند که همه باعث ایجاد محدودیت می‌شود. رسانه های ما پر هستند از خبرنگار حق‌التحریر که بیمه ندارند.

وی ادامه داد: در کل مزایا و مشوقهای دولتی بیشتر برای رسانه‌های هم‌سو و غیر منتقد فراهم است و رسانه‌های مستقل در دریافت این مزایا دچار مشکلات زیادی هستند.

حامد مظفری
حامد مظفری

با آشنا وارد رسانه می‌شوند و پس از یک ماه جلوی وزیر گاف می دهند

این روزنامه نگاری باتجربه در پاسخ به سوالی در مورد ورود افراد به حرفه خبرنگاری گفت: برای اینکه شما مکانیک خودرو شوید باید حداقل یک دوره دو ساله را بگذرانید تا تازه به عنوان دستیار کار خود را شروع کنید ولی برای خبرنگار شدن کافی است آشنایی در یک خبرگزاری یا نهاد  رسانه ای داشته باشید! این آشنا شما را پشت میزی می‌نشاند، از شما یک ایمیل می‌گیرد تا ایمیل‌های خبری به دست شما برسد و آنها را در سایت منتشر کنید و پس از یک ماه آن قدر اعتماد به نفس پیدا می‌کنید که مثلا در نشست مطبوعاتی جلوی وزیر می‌نشیند و سوالی از او می‌کنید که گافی تمام عیار است و باعث خنده وزیر و شرمندگی همکارانش می‌شود. متاسفانه ورود به این کار بسیار آسان شده و هر کسی می‌تواند به این کار وارد شود…

فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی؛ عامل رشد فضای رسانه‌ای کشور

حامد مظفری در پایان با اشاره به ظهور سایت‌های خبری و شبکه‌های اجتماعی و تاثیر این فضا بر کار خبرنگاری گفت: خوبی فضای مجازی این است که بخشی از سانسور یا قید و بندهای اداری یا سلسله مراتبی که در سایت‌های خبری وجود دارد، یکجا کنار گذاشته می‌شود و هر مخاطبی با انتشار یک فیلم یا عکس، خودش تبدیل به منبع تولید خبر می‌شود. این تولید بی واسطه خبر، قطعا برای رشد فضای رسانه‌ای کشور موثر است و حتی خبرنگاران حرفه‌ای نیز می‌توانند از این کانال استفاده کنند؛ از یک طرف برای رصد اخبار دیگران و از طرف دیگر برای بازنشر اخبار خودشان.




دو دهه تقابل حاتمی‌کیا-کیارستمی با مرگ کیارستمی به پایان رسید؟؟؟/”قلندر” در دایره واژگان حاتمی‌کیا چه معنایی دارد؟

سینماژورنال/حامد مظفری: در میان پیامهای تسلیتی که برای درگذشت عباس کیارستمی از سوی چهره های مختلف سینما صادر شد بیش از همه پیام تسلیت ابراهیم حاتمی‌کیا جلب توجه می‌کرد.

به گزارش سینماژورنال ساعاتی بعد از مرگ کیارستمی، حاتمی‌کیا در یادداشتی نوشت: روحت قرین رحمت اصل‌ترین قلندر سینمای ایران.

این یادداشت و استفاده از صفت “قلندر” برای توصیف کیارستمی به قدر کافی دوپهلو به نظر می‌رسید و مشخص نبود که حاتمی‌کیا در استفاده از لفظ “قلندر” بر وجه مثبت این واژه به شخصیتی دارای عزت نفس تکیه داشته یا شخصیتی گریزان از اجتماع!

دو دهه تقابل

برای آن که بتوانیم به دریافتی کاملتر از منظور حاتمی‌کیا برسیم باید به مرور ارتباط وی با کیارستمی در طی دو دهه اخیر بپردازیم.

ابراهیم حاتمی کیا به هنگام زندگانی کیارستمی از جمله فیلمسازانی به شمار می‌رفت که چندین بار وی را مورد انتقاد شدید وی قرار داده بود.

شاید روترین انتقاد حاتمی‌کیا خطاب به کیارستمی به هنگام ساخت فیلم “آژانس شیشه ای” بازگردد که حاتمی کیا در این فیلم کاراکتر کارگردانی را خلق کرد بلحاظ ظاهری کاملا شبیه به کیارستمی. این کاراکتر  بارانی به تن و عینک آفتابی به چشم در میان حاضران در آژانس کاکتوسی قرار داشت که اعضایش گروگان “حاج کاظم” بودند.

مجید مشیری ایفاگر این کاراکتر بود و این کاراکتر در طول فیلم به صراحت از این می‌گفت که کارگردان است و برای تهیه بلیت جهت شرکت در جشنواره‌ای خارجی به آژانس کاکتوس آمده است!

آژانس شیشه ای
نمایی از “آژانس شیشه ای”/مجید مشیری در شمایل کیارستمی در میان عزت‌ا.. مهرآوران و حبیب رضایی

شخصیت پردازی حاتمی کیا برای این کاراکتر در این جهت صورت گرفته بود که این کارگردان آدمی نشان داده شود که به حضور در بحثهایی که میان حاج کاظم و گروگانهای مختلف-یا به تعبیر حاج کاظم “شاهد”های مختلف- صورت می‌گیرد علاقه ای ندارد و همه سعیش این است که شرایط خروج از آژانس و احتمالا پریدن به سمت جشنواره‌ای خارجی را فراهم آورد.

حین فیلم حتی برخوردی فیزیکی هم میان این کارگردان و “حاج کاظم”(با بازی پرویز پرستویی) که انگار از این همه بی تفاوتی این کارگردان به تنگ آمده صورت میگیرد…

رضا کیانیان و پرویز پرستویی در نمایی از "روبان قرمز"
رضا کیانیان و پرویز پرستویی در نمایی از “روبان قرمز”

در سالهای بعدتر و در آثاری مانند “روبان قرمز” و تصویرسازی کاراکتر یک افغان شوریده مسلک با بازی رضا کیانیان نیز طعنه‌هایی به خلق و خوی رفتاری کیارستمی به چشم می‌خورد؛ درست در فضایی که پرویز پرستویی نیز شمایلی از حاتمی کیا را تداعی می کرد…

طعنه به سینمای جشنواره‌ای و دوپاسپورته‌ها

این تقابلات نمادین در سالهای بعد همراه شد با انتقادات شفاهی حاتمی کیا از کیارستمی و سبک فیلمسازی او در دهه شصت.

از جمله این انتقادات شفاهی به ابتدای سال 93 بازمی‌گشت که حاتمی‌کیا با حضور در برنامه “راز” نادر طالب‌زاده با انتقاد از سینمای جشنواره‌ای که کیارستمی از پیشروانش بود بیان داشت:  همکاران من اگر نمی‌خواهید حرف مردم را بزنید پس زنده باد سینمای جشنواره ای؛ آن ور آبیها کیف هم می‌کنند از کارتان! برخی فیلمسازان واقعا درگیر ردکارپت شده اند. این دوپاسپورته‌ها بویژه در حوزه فرهنگ یعنی چه که اتفاق افتاده؟ چرا طرف یک پایش این ور است و یک پایش آن ور؟ این غم‌انگیز است برای ما که برخی تا می‌بینند خبری است دنبال عافیت باشند و جای دیگر بروند. اگر از این مملکتی پای آن بایست.

تقابل در جشنواره مقاومت به اوج رسید

چند ماه بعد در مهرماه 93 و در اختتامیه جشنواره مقاومت حاتمی‌کیا با طعنه‌هایی تندتر به کیارستمی تاخت و چنین گفت: عزیزکرده‌ای از سینمای ایران، اخیرا حرف‌هایی زده و شهدا را قربانی جنگ دانسته است. من مصاحبه این کارگردان را چندین‌بار دیدم. البته همیشه می‌دانستم که جریانی وجود دارد که نسبت به جنگ و دفاع مقدس بی‌تفاوت است. از همین‌رو از استادان خود که در راس آنها سیدمحمد بهشتی قرار دارد می‌خواهم که نگاه خود را نسبت به این اظهارنظر بیان کنند.

اعتراض ابراهیم حاتمی‌کیا به آن بخش از اظهارات عباس کیارستمی مربوط می‌شد که چند ماه قبلتر در حاشیه جلسه پرسش و پاسخ با دانشجویان دانشگاه سیراکیوز آمریکا بیان شده بود.

کیارستمی در آن جلسه گفته بود: یک‌هفته قبل از اینکه اینجا بیایم یکی از فیلمسازانی که سال‌ها فیلم جنگی ساخته {اشاره به ابراهیم حاتمی‌کیا} فیلم‌های پرهزینه جنگی – و البته با مخاطب کمتر- برای اینکه مخاطب ایرانی دیگر حوصله جنگ نداشت، بنابراین بودجه‌های خیلی سنگین می‌گیرد و فیلم‌های جنگی می‌سازد، گوش من را پیچانده بود که زمانی که ما داشتیم می‌جنگیدیم کیارستمی داشت دنبال دفترچه دوستش می‌گشت. “خانه دوست کجاست” یکی از پربیننده‌ترین فیلم‌هایی بود که من ساختم، درواقع همه‌جای دنیا آن را می‌شناسند.

این کارگردان ادامه داده بود: “خانه دوست کجاست” ماندگار شد چون راجع به یک ارزش انسانی صحبت می‌کرد. اما فیلم‌های تو نماند چون تو راجع به دوره‌ای از تاریخ ایران حرف زدی که تازه آن دوره هم بچه‌ها را به هیجان آوردی و احمدپورهای دیگر رفتند در جنگ و کشته شدند و حالا پس از سال‌ها می‌شود راجع به آنها فکر کرد که آنها چطوری از بین رفتند. در یک جنگی که هیچ مفهومی نداشت.

ابراهیم حاتمی‌کیا در دیگر اظهارات خود در اختتامیه جشنواره مقاومت ۹۳ عباس کیارستمی را کارگردانی معرفی کرد که همواره مورد حمایت وزارت‌خارجه بوده است.

 اشاره اخیرش به جریان دریافت جایزه نخل طلای جشنواره فیلم کن ۱۹۹۷ توسط کیارستمی مربوط می‌شود که در زمان خود در پی کش‌وقوس‌های فراوان در ساختمان بهارستان، ‌دکتر علی‌اکبر ولایتی، ‌وزیر امورخارجه وقت، در معرفی‌شدن فیلم «طعم گیلاس» به جشنواره فیلم کن تاثیرگذار بود.

عباس کیارستمی بعد از اظهارات حاتمی کیا وقتی مخاطب سوالی قرار گرفت مبنی بر اینکه نظرش نسبت به صحبتهای حاتمی کیا چیست فقط بیتی از اشعار سعدی را خواند و گفت: «گر خسته‌دلی نعره زند بر سر کویی / عیبش نتوان گفت که بی‌خویشتن است آن.»

عیادتی رسمی به اهتمام حبیب

این تقابلات و نیش و کنایه ها ادامه داشت تا شدت یافتن بیماری سرطان عباس کیارستمی در فروردین 95 و چندین بار بستری شدن وی در بیمارستان.

شدت یافتن بیماری سبب ساز آن شد که دو ماه قبل از مرگ، حاتمی‌کیا از عباس کیارستمی عیادت کند. این عیادت هم نه در خانه کیارستمی و فضایی صمیمانه که به هنگام یکی از چک‌آپ‌های بیمارستانی‌ کیارستمی در فضایی کاملا رسمی فراهم شد.

جالب است که حلقه واسطه میان حاتمی‌کیا و کیارستمی برای ترتیب دادن این عیادت نویسنده‌ای به نام حبیب احمدزاده بود که در سالهای اخیر به عنوان مشاور فیلمنامه هم در کنار امثال کیومرث پوراحمد و خسرو سینایی حضور داشته و هم کنار امثال حسن برزیده و پرویز شیخ‌طادی.

آیا ماجرا ادامه دارد؟

مرور همه این اتفاقات برای طرح این پرسش بود که آیا تقابلات حاتمی‌کیا-کیارستمی با مرگ کیارستمی پایان پذیرفته است؟ یا آن که خیلی زود این تقابلات در جایی دیگر و محفلی دیگر و این بار با نیش و کنایه به همروان کیارستمی امتداد خواهد یافت؟

باید منتظر ماند و اتفاقات تازه را رصد کرد…