1

روایت یک کارگردان از دوران سپری شده⇐چرا ضرغامی بعد از کلی رفت و آمد، اجازه ساخت فیلمی درباره بانوی بازیگر ارمنی را نداد؟؟

سینماروزان: درباره سالهای حضور عزت‌الله ضرغامی در معاونت سینمایی حرف و حدیث فراوان است و هرگاه که ضرغامی طرف مصاحبه قرار می‌گیرد در این باره از او پرسش می‌شود.

به گزارش سینماروزان آناهید آباد از جمله فعالان حیطه دستیاری کارگردان در ایران اخیرا فیلمی به نام «یه وا» را ساخته است؛ فیلمی محصول مشترک ایران و ارمنستان.

آباد در گفتگویی که به بهانه این فیلم با «شرق» داشته در پاسخ به سوالی در چرایی تأخیر فراوان در شروع فیلمسازی به ذکر روایتی از تلاشهای ناکامش برای ساخت فیلمی با مضمون زندگی آنیک شفرازیان بانوی بازیگر ارمنی در میانه دهه هفتاد داشته؛ روایتی که پایان بندیش با مخالفت ضرغامی برای تولید این فیلم عجین است.

آناهید آباد بیان داشت: سال 1374 براي اولين‌بار پروانه ساخت گرفتم. فيلم اولم كه پروانه ساخت گرفت، مستند- داستاني درباره آنيک شفرازيان بود. آن‌موقع خانم شفرازيان در خانه سالمندان کهريزک بود. ابتدا از سر وظيفه به او سر زدم. خواهش کرد قبل از مرگش جلوي دوربين باشد و بازي و بازيگري کند. طرحي در ذهنم شکل گرفت که بر اساس حقيقت موجود زندگي آنيک فيلمي بسازم. مرحوم كيارستمي باني خير فيلم شد. با آسايشگاه كهريزك و شهرداري هماهنگ كردند و آقاي بيضايي عزيز هم مشاور فيلم‌نامه شدند. آن زمان آقاي ضرغامي، معاون سينمايي و دکتر رجبي، مديرعامل بنياد سينمايي فارابي بودند. همان زمان فقط به دوربين احتياج داشتم. متأسفانه بزرگ‌ترين اشتباهي كه كردم اين بود که به مديريت وقت اطلاع دادم که خانم شفرازيان در كهريزك هستند. از دفتر فارابي تماس گرفتند و گفتند كه از خانم شفرازيان نبايد فيلم‌برداري کنيد، چون ما داريم درباره ايشان فيلم مي‌سازيم و هرگونه فيلم‌برداري بايد با هماهنگي مديريت وقت فارابي انجام گيرد، درحالي‌که آن فيلمی که برايش دستور منع فيلم‌برداري داده بودند، همان فيلمِ من بود! يعني حتي وقتي با هزار بدبختي خارج از فارابي دوربين 16 ميلي‌متري و نگاتيو هم تهيه کردم، نمي‌توانستم فيلم‌برداري کنم. الان شايد باورپذير نباشد، ولي… .

آناهید آباد با اشاره به بازنویسی 29باره فیلمنامه این اثر ادامه داد: حقيقت اين بود که مي‌خواستم خالصانه حقيقت حال‌وهواي آخرين روزهاي زندگي آنيک را ثبت کنم تا این بازيگر پير و نحيف در آخرين روزهاي زندگي‌اش يك فرصت ديگر براي بازي و بازيگري داشته باشد؛ مثلا يک‌بار در پايان طرح فيلم‌نامه نوشتم كه در كهريزك آنيک با پسرخوانده‌اش خداحافظي مي‌کند. گفتند اين خيلي تلخ و سياه‌نمايي است. گفتند پايان فيلم بايد اين باشد كه ارمني‌ها در باشگاه آرارات براي آنيک بزرگداشت مي‌گيرند! مديران سينمایي و فرهنگي کشور هم در سالن هستند. از ابتدا بخشي از فيلم‌نامه فيلم سياه‌وسفيد بود. با آقاي بيضایي صحبت کردم، گفت پيشنهاد بدي نيست بازنويسي کن و ببر. يک روز بلند شدم رفتم سالن باشگاه آرارات و صحنه آخر فيلم را نوشتم. صحنه از اين قرار بود؛ زماني که آنيک با روسري سفيد و موهاي سپيدش در سالن تاريک روي سن مي‌رود. او تنها فرد حاضر در سالن است که زير نور سفيد مي‌ايستد. گفتند اين‌که بدتر شد، خيلي سياه‌وسفيد است! آن زمان دل‌شكسته و اشك‌آلود نزد آقاي بيضايي رفتم و اتفاق را تعريف کردم. ايشان پيشنهاد داد که برو به آنها بگو، هرچه از من مي‌خواهيد ديكته كنيد و من هم همان را مي‌نويسم. {خنده تلخ} مي‌دانيد اشتباه من اين بود که جزئيات تصويري صحنه را نوشته بودم.

آباد پیرامون تحلیل بیضایی از این گرفت و گیر بیان داشت: شايد درست نيست به نقل از ايشان صحبت کنم، ولي ايشان مي‌گفتند هرچه مي‌گويند تو انجام بده. گفت ارزش حقيقي اين فيلمي که مي‌خواهي بسازي از جنس عکس‌هاي اندروني ناصرالدين‌شاه است که بهترين عکس‌ها از آن دوران است؛ از اينکه سنديتي از آن دوران ثبت شده، پس مهم الان ساخته‌شدن فيلم است نه چيز ديگر. به‌هرحال آن‌قدر لفت دادند و من را بردند و آوردند تا اينکه آنيك شفرازيان فوت كرد. شش، هفت ماه، هفته‌اي سه روز از صبح تا پنج عصر به كهريزك نزد آنيك مي‌رفتم تا خاطراتش را مكتوب كنم و همراهش باشم. يك‌جورهايي دخترش شده بودم. غروب كه برمي‌گشتم، به فارابي مي‌رفتم، چون آقاي رجبي، مديريت وقت، بعدازظهرها سر کار مي‌آمد و تا ساعت 11-12 شب منتظر مي‌ماندم تا مجوز، نگاتيو، دوربين و اجازه فيلم‌برداري بدهند. از سويي به ارشاد هم می‌رفتم. زمان آقاي خاكبازان، مديرکل اداره ارزشيابي وقت، فضاي سفت و سختي در آنجا حاکم بود.

آناهید آباد ادامه داد: مي‌توانيد تصور کنيد حال روزم را؟ آقاي اسلامي‌مهر، قائم‌مقام وقت فارابي، يك روز به من گفت: من با شما مشکلي ندارم، حتي شخصا شما را تحسين نیز مي‌کنم، خيلي پشتكار داريد و من از فيلم‌نامه‌تان خيلي خوشم مي‌آيد. گفتم ببخشيد به يقين من در زندگي شخصي‌ام هرگز نمي‌آمدم بازار چلوكباب بخورم و با شما آشنا شوم تا شما با من خوب يا بد باشيد. اصلا خوب و بد بودن شخصي در پستي که شما داريد، چه اهميتي دارد. حقيقت اين است که ماه‌هاست مي‌روم و مي‌آيم و شما که اين صندلي و اين مسئوليت را داريد، مشكل من را حل نمي‌كنيد. آقاي اسلامي‌مهر، قائم‌مقام وقت فارابي، از جوابم يکه خورد. گفت: صبر كن آقاي ضرغامي، معاونت وقت سينمایي، بيايد صحبت كنيم. ايشان آمد. آقاي اسلامي‌مهر، قائم‌مقام وقت فارابي، گفت: الان مي‌روم صحبت كنم. داخل اتاق كه رفت، متوجه نشد لاي در باز مانده است. ايشان گفت اين بنده خدا گناه دارد هر كار گفته‌ايم انجام داده، ده‌هابار فيلم‌نامه را بازنويسي كرده، چه كار كنيم؟ چيز زيادي نمي‌خواهد؛ يک دوربين و چند حلقه نگاتيو كه بيشتر نمي‌خواهد. آقاي ضرغامي گفت: «شما ديوانه شده‌ايد؟ وقتي در اين مملكت درباره آيت‌الله كاشاني فيلم ساخته نشده، مي‌خواهيد درباره يک بازيگر زن ارمني فيلم بسازيد؟ اين مصلحت است؟». ساعت 12 شب بود و از فارابي خارج شدم و تا خانه‌ام گريه‌كنان دويدم.

آباد خاطرنشان ساخت: چند روز بعد آنيك شفرازيان فوت كرد. وقتي ايشان را دفن كرديم. چند قطعه لباس نو داشت که دوستاني مثل خانم معتمدآريا و من و ديگران برايش خريده بودند، آنها را به ساکنان کهريزک بخشيديم. وسايلش را تحويل گرفتم؛ عکس و وسايل شخصي‌اش يک ساک کوچک بود! تنها دارايي آنيك در ساكش سيمرغ بلورينش بود كه مي‌خواستم تحويل موزه سينما بدهم، ولي آن‌هم گم شده بود! ولي با‌اين‌حال آرزو دارم يك روز قصه آنيك شفرازيان را بسازم. همان موقع آقاي کيارستمي توصیه کرد با يک رويکرد جدي فيلم‌نامه را بازنويسي کنم و بسازمش؛ اما آن موقع حالم خيلي بد بود و نااميد بودم.