1

سه سال بعد از مهاجرت از ایران، رامسین کبریتی در گفتگویی شفاف با سینماروزان اظهار داشت⇐در کانادا هستم و یک زندگی آرام و بی‌هیاهو را سپری میکنم!/بعد از «ستایش»، دو سال تمام بیکار بودم/در مدت بیکاری، هر پروژه‌ای که نمی‌خواست پول بازیگران را دهد سراغ من می‌آمد و به نوعی اسمم شده بود «خیرالله»!!!/برخلاف میل درونی، به «GEM» پیوستم و ترجیحم این بود که در کشورم کار کنم ولی وقتی کار نبود چه باید میکردم؟؟/شرایط مالی «جم» کاملا معمولی بود ولی بدحسابی ندیدم/انگاری هرجا من میروم آنجا می‌خشکد چون مدتی بعد از حضورم در «جم»، مدیر این شبکه به قتل رسید و کل پروسه تولید خوابید!!/بعد از قتل سعید کریمیان، اغلب همکاران «جم» اخراج شدند و تولید در این شبکه متوقف شد/پس از جدایی از «جم»، سعید سلطانی پیشنهاد داد برگردم و در فصل سوم «ستایش» بازی کنم ولی میدانستم که اگر برگردم ممنوع‌الفعالیت خواهم شد و به «ستایش۳» نمیرسم!/آن قدر تشنه بازیگری هستم که دوست دارم در تک تک فیلمهای روز سینمای ایران بازی کنم!!/دیگر با هیچ شبکه ماهواره‌ای همکاری نخواهم کرد!/تا ۲ سال آینده قطعا در ایران خواهم بود

سینماروزان/مسعود احمدی: رامسین کبریتی از جمله بازیگران کم حاشیه و بااخلاق تلویزیون و سینما بود که وقتی سه سال قبل به ناگاه خبر پیوستنش به شبکه ماهواره ای «جم» منتشر شد خیلیها را شگفت زده کرد. با این حال مدت زمان حضور کبریتی در «جم» هم چندان به طول نینجامید و بعد از قتل مدیر «جم»، رامسین کبریتی از این شبکه جدا شد و به کانادا مهاجرت کرد و این روزها هم مشغول تحصیل در کانادا است.

رامسین کبریتی سه سال بعد از ترک ایران، درباره شرایط این روزهایش به سینماروزان گفت: این روزها در کانادا هستم و یک زندگی آرام و بی‌هیاهو را سپری میکنم. اگر چه دور بودن از حرفه ای که عاشقانه دوستش داشتم یعنی بازیگری خیلی سخت است ولی سعی میکنم با شرایط کنار بیایم.

کبریتی که سابقه ایفای نقش در درامهایی ماندگار همچون «آواز قو» و «شبهای تهران» را در کارنامه داشته در چرایی مهاجرت از ایران بیان داشت: والله من دوست نداشتم از ایران خارج شوم اما شرایط زندگی و کار در ایران برایم خیلی سخت بود. من «ستایش» را با ۹۸ درصد ببینده روی آنتن داشتم اما دریغ از یک تماس با من و ارائه یک پیشنهاد کار معقول.

کبریتی ادامه داد: من حدود ۲ سال تمام بیکار بودم و هیچ کاری بهم پیشنهاد نمی شد؛ البته پیشنهاد می‌شد اما مجانی و بدون دستمزد و در راه خیریه!!! من یکی دو کار خیریه(!) قبول کردم بلکه اوضاع بهتر شود اما بعدش کار به جایی رسیده بود که دیگر هر پروژه ای که نمیخواست پول بازیگران را دهد سراغ من می آمد و به نوعی اسمم شده بود «خیرالله»!!!{میخندد}

رامسین کبریتی در پاسخ به این سوال که چرا از «جم» شد به سینماروزان گفت:بیکاری آن قدر بهم فشار آورد که ناچار شدم به ترک ایران و همکاری با «جم» ولی بعد از ترور سعید کریمیان مدیر این شبکه ماهواره ای، شرایط عوض شد و دیگر اصلا تولید چندانی در این شبکه صورت نمیگرفت!! انگاری من هر جا می‌روم آنجا میخشکد!!{میخندد} چون مدتی کوتاه بعد از حضور در «جم»، کریمیان به قتل رسید و تقریبا اغلب کارمندان «جم» اخراج شدند و دربدر غربت!!! برخی از همکاران به ایران برگشتند و برخی نیز در غربت ماندگار شدند.

اینکه چرا علیرغم پایین بودن کیفیت محصولات «جم»، رامسین کبریتی راضی شده به حضور در این شبکه، پرسش بعدی سینماروزان از این بازیگر بود. رامسین کبریتی در این باره بیان داشت: ببینید، به لحاظ تولید، «جم» تازه در ابتدای راه بود و بنا بود شرایط تغییر کند و تولیدات حرفه‌ای تر شود ولی به هر حال سعید تروریان کشته شد و کل روند تولید خوابید.

کبریتی ادامه داد: البته من برخلاف میل درونی ام بود که به جم پیوستم و ترجیحم این بود که در کشورم کار کنم ولی وقتی کار نبود چه باید میکردم؟؟ در هر صورت آدم زنده نیاز به زندگی دارد و باید کار کند. در ایران کار نبود و من هم به جم رفتم تا فقط کار کنم و زندگیم بچرخد. در آنجا هم نه فیلم سیاسی بازی کردم نه در نماهای خلاف شرع و عرف بازی کردم!!

رامسین کبریتی پیرامون شرایط مالی کار در «جم» و میزان ابراز رضایتش از مسیری که پیموده به سینماروزان گفت: والله شرایط مالی کاملا معمولی بود ولی بدحسابی ندیدم. با ما به صورت ماهانه قرارداد بسته بودند و بصورت ماهانه حقوقمان پرداخت میشد. در آنجا یادم نمیآید که پول کسی را خورده باشند و تقریبا با همه مطابق قرارداد تسویه حساب کردند. در مورد راضی بودنم هم باید بگویم راهی بود که انتخابی کرده بودم و باید تا انتها میرفتم.

در روزهایی که فصل سوم و نهایی سریال «ستایش» در حال آماده سازی برای پخش است اینکه آیا تولید فصل سوم «ستایش» باعث نشده رامسین کبریتی به ایران بازگردد سوال بعدی سینماروزان از کبریتی بود. کبریتی با تأیید پیشنهاد کارگردان «ستایش» اظهار داشت: برای بازی در فصل سوم «ستایش» دعوت به کار شدم. سعید سلطانی کارگردان محترم سریال پیشنهاد دادند که برگردم و در فصل سوم همراهیشان کنم ولی از آنجایی که میدانستم با بازگشتم مدتی را باید ممنوع‌الفعالیت سر کنم و به «ستایش ۳» نخواهم رسید و از طرف دیگر همزمان با پیشنهاد سلطانی برای مهاجرت به کانادا اقدام کرده بودم، برای همین ترجیح دادم به کانادا بیایم و تحصیلم را ادامه دهم.

بازیگر سریالهایی همچون «مدار صفر درجه»، «شب دهم» و «تنهاترین سردار» در پاسخ به این پرسش که برنامه ای برای بازگشت به ایران ندارد گفت: راستش را بخواهید برای برگشت به ایران لحظه شماری میکنم و یک دنیا دلتنگم برای وطنم ولی تا دو سال آینده نمیتوانم به ایران بیایم چون در حال حاضر در کانادا مشغول تحصیلم.

رامسین کبریتی ادامه داد: علیرغم پیشنهاداتی که داشته ام دیگر با هیچ شبکه ماهواره ای همکاری نخواهم کرد و فقط و فقط به تحصیل همزمان در یک دوره پیشرفته بازیگری و همچنین آموزش زبان میپردازم ضمن اینکه با یک موسسه پذیرش تحصیلی برای کشورهای اروپایی-آمریکایی نیز مشغول همکاری هستم ولی تا ۲ سال آینده قطعا در ایران خواهم بود.

این بازیگر درباره ارتباطش با محصولات روز سینما و تلویزیون ایران به سینماروزان گفت: تقریبا تمام سریالها و فیلمهای ایرانی روز را پیگیری میکنم و امیدوارم تولید محصول به قدری زیاد باشد که هیچ یک از همکارانم بیکار نباشند!!

«آیا فیلم یا سریالی بوده که رامسین کبریتی دوست داشته در آن حضور داشته باشد؟» رامسین کبریتی در پاسخ به این پرسش سینماروزان صادقانه اظهار داشت: آن قدر تشنه بازیگری هستم که دوست داشتم در تک تک فیلمهای روز سینمای ایران بازی میکردم!!

رامسین+کبریتی
رامسین کبریتی




حسین فرحبخش در تازه ترین گفتگوی تفصیلی خود بیان داشت⇐پدرم به شدت مخالف سینما بود و هیچ سرمایه‌ای برای ساخت فیلم در اختیار من قرار نداد و ناچار فیلم اولم را با قرض ساختم!!/در سال ۶۱ برای تولید “ریشه در خون” ۲ میلیون تومان هزینه کردم/در آن زمان با این پول می‌توانستم ۴ آپارتمان در میدان ونک خریداری کنم!!/در دوران معاونت سینمایی مهدی کلهر فقط سالی ۴ یا ۵ فیلم سینمایی تولید می‌شد و از این تعداد، حداقل ۳ فیلم نیز توقیف می‌شد!/”خصوصی” را ساختم که بگویم هم اصلاح طلبان و هم اصولگرایان، حقه باز هستند!!/چنان بلایی بر سر رسول ملاقلی‌پور درآوردند که در اواسط دهه هفتاد به من گفت دیگر طاقت این را ندارم که برای ساخت یک فیلم جنگی بروم چکمه فلان سردار یا سرتیپ را ببوسم!!/کارگردان “آواز قو” اعتقاد داشت بهرام رادان بازیگری بلد نیست تا اینکه آتیلا پسیانی وارد پروژه شد و ظرف یک هفته به او بازیگری یاد داد!!/اگر پیمان معادی را وارد سینما نمیکردم حالا حالاها کسی او را نمیشناخت!!/برای «شب‌های تهران» و «آواز قو» رویهم ۴۵ میلیون تومان وام دادند و ۵۴ میلیون تومان از من پس گرفتند، یعنی ۹ میلیون تومان بهره وام را هم گرفتند!/از اواسط دهه هشتاد و بعد از بریز و بپاشهای فارابی برای تولید فیلمهای حاکمیتی، بخش خصوصی از گردونه سینمای ایران خارج شد/مدیران فارابی به غیر از هزینه هنگفت تولید، فقط ۲۰۰ میلیون پول بیلیورد “دربند”ی را دادند که در اکران رسمی یک میلیارد هم نفروخت/همین سال گذشته با بودجه دولتی فیلمی حاکمیتی با هزینه ۱۰ میلیاردی ساختند ولی هنوز جرأت اکرانش را پیدا نکرده اند!!!/حتی حوزه هنری هم مثل سابق سالی ۵ فیلم تولید نمیکند چون میداند بازگشت سرمایه ندارد!!/”شهرزاد” نسبت به هزینه تولیدش ضرر داده!!/”ما همه با هم هستیم” باید بیش از ۳۰میلیارد بفروشد تا سرمایه‌اش برگردد!!/«عبور»کمال تبریزی بهترین فیلم سینمای جنگ است ولی تبریزی در ده سال آثاری ساخته که هیچ کدام قابل دیدن نیست!!

سینماروزان: حسین فرحبخش از معدود چهره های باقیمانده بخش خصوصی سینمای بعد از انقلاب اسلامی است که کوشیده در دوران سیطره پولهای مشکوک و سرمایه های ارگانی همچنان فعالیت مستقل سینمایی خود را با تولید آثار تجاری مبتنی بر بازگشت سرمایه ادامه دهد.

حسین فرحبخش که کمدی-موزیکال-فانتزی «ایکس لارج» را روی پرده دارد پروانه ساخت یک کمدی با نام «کافه عشق» را هم گرفته و به نظر میرسد همچنان قصد دارد فعالیت خود به عنوان یک تجاری ساز را ادامه دهد.

حسین فرحبخش که بعد از سالها مدیریت پویافیلم اخیرا موسسه پخشی تازه با نام پارسافیلم را تأسیس کرده در تازه ترین گفتگوی تفصیلی خود که با نیوشا روزبان در «مهر» انجام شده هم درباره رشد خود در سینما حرف زده و هم درباره حال و روز سینمای ایران در این سالها.

متن گفتگوی فرحبخش را بخوانید:

*شما امروز به‌عنوان یکی از تهیه‌کنندگان و کارگردانان باسابقه سینمای ایران به شمار می‌روید بد نیست این گفتگو را از نقطه آغاز مسیر ورود شما به سینما شروع کنیم؟

در واقع بهمن ماه ۱۳۶۱ بود که به‌عنوان تهیه‌کننده وارد سینما شدم، البته پیش از پیروزی انقلاب اسلامی برای خودم فیلم‌های ۸ میلیمتری می‌ساختم و تاکید می‌کنم که تا پیش از آن در حوزه سینمای حرفه‌ای هیچ فعالیتی نداشتم. اولین اثری که به‌عنوان تهیه‌کننده در آن حضور پیدا کردم، فیلم «ریشه در خون» به کارگردانی سیروس الوند در سال ۱۳۶۱ بود.

البته این را باید بگویم که درباره سینمای قبل از انقلاب کاملا شناخت داشتم و زمانی که سیروس الوند را به‌عنوان همکار انتخاب کردم به این دلیل بود که این کارگردان جزو کارگردانان موج نو سینمای ایران قبل از انقلاب به شمار می‌رفت. در آن زمان من یک جوان ۲۳ ساله بودم و یکی از مهمترین شروطی که برای همکاری با سیروس الوند و دیگر کارگردانان داشتم این بود که به عنوان دستیار کارگردان فعالیت کنم. البته آن زمان هرکس که به عنوان سرمایه گذار به سینما ورود پیدا می‌کرد به دنبال این بود که بازیگر شود و من بازیگری را نه بلد بودم و نه دوست داشتم.

به خاطر دارم که در سال ۶۱ برای تولید «ریشه در خون» ۲ میلیون تومان هزینه کردم که در آن زمان با این پول می‌توانستم ۴ آپارتمان در میدان ونک خریداری کنم، حال تصور کنید امروز هزینه خرید ۴ آپارتمان در ونک چقدر می‌شود.

* ساخت فیلم در ابتدای دهه ۶۰ بی‌شک با سختی‌هایی همراه بوده و این سرمایه‌گذاری می‌توانست به معنای شکست اقتصادی شما در سینما باشد.

دقیقاً، در آن دوران تنها سالی ۴ یا ۵ فیلم سینمایی تولید می‌شد و آقای (مهدی) کلهر به عنوان معاون سینمایی فعالیت می‌کرد. جالب اینجاست که از این تعداد، حداقل ۳ فیلم نیز توقیف می‌شد! چرا که فیلمسازان نمی‌دانستند چه باید بسازند که تایید شود و کسانی هم که مجوز می‌دادند از این می‌ترسیدند که به هر فیلمی اجازه نمایش بدهند! در واقع می‌توان گفت هیچ معیاری برای ارائه پروانه نمایش وجود نداشت و همه در یک بلاتکلیفی قرار داشتند، به همین دلیل در چنین شرایطی ساخت فیلم یک ریسک بزرگ به‌شمار می‌رفت.

بعد از همکاری با سیروس الوند، با کارگردانان دیگری از جمله کامران قدکچیان، حسین زندباف، محمدعلی سجادی، مجید جوانمرد و تهمینه میلانی همکاری داشتم. در تمام این آثار هم به‌عنوان تهیه‌کننده و هم به‌عنوان مدیر تولید کار می‌کردم.

البته در برخی از فیلم‌ها اسم خود را به عنوان تهیه‌کننده ذکر نکرده‌ام. تصور کنید در آن دوره کل اکیپ فیلمبرداری بیشتر از ۷ نفر نمی‌شد و بسیاری از رشته‌های مختلف وجود نداشت.

* شکل‌گیری «پویا فیلم» برچه اساس بود؟

در همان سال‌ها با آقای (عبدالله) علیخانی آشنا شدم که یکی از پخش‌کننده‌های فیلم‌های خارجی در ایران بود. بعد از مدتی مشارکت خود در حوزه فیلمسازی را آغاز کردیم. در سال ۶۸ که دیگر پخش فیلم‌های خارجی در ایران با موانع بسیاری همراه شد، تصمیم گرفتیم تا شرکت تولیدی «پویافیلم» را تاسیس کنیم. اولین فیلم محصول «پویا فیلم»، فیلم «تیغ آفتاب» به کارگردانی احمد هاشمی بود. با همکاری علیخانی در «پویافیلم» نزدیک به ۴۰ فیلم تولید کردیم و تا امروز همچنان با یکدیگر همکاری خود را ادامه داده‌ایم.

* «پویا فیلم» به عنوان یک شرکت تولید در بخش خصوصی، تا اوایل دهه ۸۰، آثار اجتماعی قابل توجهی در کنار کارگردانان شناخته‌شده در سینما تولید می‌کرد، اما از جایی به بعد این شرکت سیاست خود را تغییر داد…

بهتر است اینگونه توضیح دهم، در سال ۸۰ فیلم‌هایی مانند «آواز قو» به کارگردانی سعید اسدی، «شب‌های تهران» به کارگردانی داریوش فرهنگ و یا در سال ۸۱ «عطش» به کارگردانی خودم، «رز زرد» به کارگردانی داریوش فرهنگ و بسیاری از فیلم‌های ماندگار در سینمای ایران را تولید کردیم. در چنین شرایطی بسیاری از کارگردانان تمایل بسیاری برای همکاری با «پویافیلم» داشتند، شهرام شاه‌حسینی چندین فیلم با «پویا فیلم» کار کرد که از این تعداد «آقای هفت‌رنگ» و یا «زن‌ها فرشته‌اند» را بیش از دیگر آثارش دوست دارم.

مساله این است که در دهه ۷۰ و ۸۰ تهیه‌کنندگان فعالی در حوزه بخش خصوصی بودند که امروز دیگر هیچ فعالیت سینمایی نمی‌کنند و یا فعالیت آن‌ها محدود به پخش شده است. باید دید چرا این تهیه‌کنندگان دیگر فعالیت نمی‌کنند، جواب این است که این تهیه‌کنندگان به خوبی می‌دانند که تولید فیلم دیگر صرف ندارد و سرمایه گذاری در سینما می‌تواند به نابودی منجر شود.

از سال‌های ۸۵ به بعد بخش خصوصی از گردونه سینمای ایران خارج می‌شود و در چنین شرایطی فیلم‌های دولتی روی کار آمد که بخش خصوصی نمی‌توانست با این فیلم‌ها و البته بودجه‌ای که برای تولید آن صرف می‌شد، رقابت کند. در واقع بخش دولتی توسط بنیاد سینمایی فارابی با بریز و بپاش بر سر تولید فیلمهای حاکمیتی بخش خصوصی در سینما را به زمین زد.

تاکید می‌کنم بخش خصوصی برای تولید یک فیلم سرمایه‌گذاری می‌کند و این یعنی برای ادامه فعالیت باید بازگشت سرمایه داشته باشد، این درحالی است که بنیاد سینمایی فارابی به‌عنوان بخش دولتی، اصلاً نگاه اقتصادی به سرمایه‌گذاری در این عرصه ندارد، تنها هزینه می‌کند و به فکر بازگشت سرمایه نیست، چرا که برای بقا نیازی به چنین چرخه اقتصادی ندارد.

به‌عنوان مثال در سال ۹۱ یک فیلم مانند «دربند» به کارگردانی پرویز شهبازی ساخته می‌شود که نزدیک به ۹۰۰ میلیون تومان در آن سال فروش داشت، این فیلم توسط بنیاد سینمایی فارابی حمایت مالی در تولید شد، هرچند فروش قابل توجهی در گیشه داشت اما من می‌گویم این فیلم صد در صد ضرر کرد، در واقع در آن سال بنیاد سینمایی فارابی ۲۰۰ میلیون تومان خرج بیلبورد تبلیغات شهری برای این فیلم کرد و براساس هزینه‌ای که برای تولید و تبلیغ فیلم شد، بی شک ۹۰۰ میلیون تومان فروش چندان مناسبی نبود.

تصور کنید به‌عنوان مثال سالانه بودجه‌ای برابر با ۵۰ میلیارد تومان در اختیار بنیاد سینمایی فارابی قرار می‌دهند و این بودجه برای تولید برخی از فیلم‌ها هزینه می‌شود و نگرانی برای  بازگشت این سرمایه و بودجه وجود ندارد. در واقع می‌توان گفت معمولا فیلم‌هایی که توسط دولت ساخته می‌شود بازگشت سرمایه ندارد چرا که نگرانی برای این امر وجود ندارد.

همین سال گذشته با بودجه دولتی فیلمی حاکمیتی با هزینه ۱۰ میلیارد تومان ساخته شد که امکان اکران برای آن وجود ندارد! چرا که نمی‌تواند در جذب مخاطب موفق باشد، اما آیا چنین مساله‌ای برای سرمایه‌گذار بخش دولتی مهم است؟ این درحالی است که بخش خصوصی اگر برای یک فیلم ۱۰ میلیارد تومان هم هزینه کند، باید شرایطی را فراهم کند که این پول بازگردد در غیر این صورت نابود است. اینجاست که بخش خصوصی از رقابت باز می‌ماند چرا که بودجه‌ای که دولت صرف ساخت یک فیلم می‌کند را بخش خصوصی نمی‌تواند پرداخت کند.

* پس شما معتقدید بخش دولتی با سرمایه‌گذاری‌های نجومی در سینما، انتظار عوامل سینمایی را نسبت به دستمزدها بالا برده است، به گونه‌ای که بخش خصوصی توان پرداخت چنین دستمزدهایی را ندارد؟

بله، بخش دولتی با پرداخت دستمزدهای بالا به عوامل سینمایی شرایطی را فراهم می‌کند که بخش خصوصی دیگر نتواند از پس هزینه دستمزدهای عوامل فیلم برآید. به همین دلیل تهیه‌کننده بخش خصوصی مجبور است با همان موجودی که دارد فیلم تولید کند و در چنین شرایطی حتما مجبور به استفاده از عواملی با دستمزد پایین تر است.

تاکید می‌کنم که در دهه ۸۰ تاثیر بخش دولتی در تولیدات سینمایی بیشتر شد و همین مساله سبب شد که از نیمه دهه ۸۰ سطح توقع‌ها از دستمزدها افزایش پیدا کند و بخش خصوصی دیگر توان رقابت با بخش دولتی را نداشته باشد. در این شرایط حتی حوزه هنری هم در زمینه تولید فیلم چندان ورود پیدا نمی‌کند. چرا که می‌داند سرمایه‌گذاری در سینما بازگشت اقتصادی ندارد، این درحالی است که حوزه هنری فیلم‌های برجسته‌ای چون «آدم برفی» به کارگردانی داود میرباقری، «دیدار» به کارگردانی محمدرضا هنرمند  را در کارنامه کاری خود دارد. این نهاد در گذشته سالی ۵ فیلم تولید می‌کرد اما حالا کجاست؟ شاید سالی یک فیلم معمولی بسازد، چرا؟ چون می‌داند که بازگشت سرمایه‌ای وجود ندارد.

* اما این روزها همه آثاری که با بودجه‌های میلیاردی ساخته می‌شود، صرفا توسط بخش دولتی تولید نمی‌شود.

در دهه ۹۰ این افزایش دستمزدها به اوج خود رسید که می‌توان سریال «شهرزاد» را نمونه بارز آن دانست، سریالی که هرچند فروش خوبی داشت اما باز هم نسبت به هزینه‌ای که برای ساخت آن شده بود، صد در صد با ضرر مالی همراه بود.

مثالی دیگر بخواهم بیاورم می‌توانم به فیلم سینمایی «ما همه با هم هستیم» به کارگردانی کمال تبریزی اشاره کنم، رضا میرکریمی تهیه‌کننده این اثر سینمایی در مصاحبه‌ای گفته است که بیش از ۱۰ میلیارد تومان هزینه تولید این فیلم شده است، فیلمی که چه چنین هزینه‌ای برای تولید داشته است حداقل باید در گیشه بیش از ۳۰ میلیارد تومان فروش داشته باشد تا بتواند بازگشت سرمایه داشته باشد.

در چنین شرایطی که سینمای ما در آن قرار دارد، چنین سرمایه‌گذاری که نمی‌توان امیدی به بازگشت مالی آن داشت، چگونه صورت می‌گیرد، به همین دلیل معتقدم این نوع از سرمایه‌گذاری‌ها بی‌شک اشکالی در آن وجود دارد. اینکه پول تولید چنین فیلم‌هایی درست یا غلط است را من نمی‌توانم بگویم و البته بررسی چنین مسائلی وظیفه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است که در این زمینه شانه خالی می‌کند. چنین سرمایه‌گذاری‌هایی بی شک با افزایش دستمزد عوامل همراه است، یعنی بازیگری که در کار قبلی خود ۳۵ میلیون تومان دستمزد گرفته است در چنین فیلمی برای ۳ روز کار ۱۹۰ میلیون تومان دستمزد می‌گیرد که دیگر نمی‌توان با آن کار کرد.

در چنین شرایطی بخش خصوصی که دستش در جیب خود است، باید به این فکر کند که چقدر سرمایه دارد تا براساس آن فیلم خود را بسازد. من به عنوان تهیه‌کننده بخش خصوصی از حداکثر سرمایه‌ای که دارم بهترین بهره‌برداری را برای تولید یک فیلم می‌کنم. حتی در فیلم‌های معمولی من نیز با هزینه مشخص خود بهترین کار ارائه شده است. به عنوان مثال در فیلم «مستانه» که در اسفندماه سال ۹۲ ساخته شد، فرشاد محمدی فیلمبردار این فیلم به من گفت فکر می‌کنید چقدر طول می‌کشد تا فیلم ساخته شود و من گفتم در نهایت یک ماه زمان می‌خواهیم، وی گفت بهتر است سر صبر این فیلم را بسازیم، از او پرسیدم که فیلمی که به تازگی کار کرده بود فیلمبرداری اش چند روز طول کشید و او گفت ۶۴ روز، گفتم قبول داری که ۴۰ درصد از این فیلم اضافه است و باید حذف می‌شد و او گفت تازه ۴۰ دقیقه از فیلم اضافه بود و حذف کردیم! به او گفتم پس در ۶۴ روز تقریبا ۲ فیلم را تولید کرده‌اید که یکی از این فیلم‌ها قابل استفاده بوده است، تاکید کردم که من می‌خواهم یک فیلم بسازم پس زمان تولید لازم را برای یک فیلم صرف می‌کنم. در همین راستا فیلمبرداری این فیلم ۲۵ روز طول کشید چرا که با برنامه ریزی درست و حضور به موقع عوامل این کار تولید شد.

البته در میان فیلم‌هایی که ساخته‌ام آثاری نیز بود که بیش از ۵۰ روز فیلمبرداری آن طول کشید که از آن جمله می‌توان به «عقرب» به کارگردانی ناصر شاملو و یا «عطش» اشاره کرد چرا که فیلم‌های سخت بود که در شهرستان‌های مختلف فیلمبرداری شده است.

زمانی که سطح دستمزدها بالا برود بخش خصوصی دیگر نمی‌تواند چنین دستمزدهایی پرداخت کند. تاکید می‌کنم که من مسئول فرهنگی این کشور نیستم، مسئول فرهنگی کشور وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. من مسئول این هستم که خوراک فرهنگی تمیز در اختیار مخاطب سینما قرار دهم، خوشبختانه طی سال‌ها فعالیت خود در حوزه سینما آثاری را چه به عنوان تهیه‌کننده و چه به عنوان کارگردان تولید کرده ام که همچنان در خاطر مردم باقی مانده است.

* اما «پویافیلم» چند سالی است به سمت ساخت کمدی‌هایی رفته که از آن سینمای گذشته نشانی ندارد…

زمانی که می‌خواهیم یک پروژه را آغاز کنیم من و آقای علیخانی با یکدیگر برای تولید آن تصمیم می‌گیریم، در حال حاضر تشخیص ما این است که ساخت چنین کمدی‌هایی در سینما می‌تواند مورد توجه و استقبال مخاطب قرار گیرد و اکثر آثاری که در این حوزه ساخته شده است توانسته نسبت به هزینه خود فروش خوبی نیز داشته باشد.

در واقع مردم و مخاطبان سینما این روزها کمدی‌هایی از این دست را می‌خواهند و ما نیز تابع مردم و و طبق ضوابط شرع هستیم، یعنی باید آثاری تولید کنیم که هم مخاطب را جذب کند و هم خلاف شرع نباشد.

*   به‌رغم این نگاه اما بازهم طیفی از آثار پویافیلم همواره با اتهام «ابتذال» مواجه بوده است!

باید یادآور شوم که مبتذل دارای معنا و مفهوم خاصی است و من اعتقاد دارم که در جمهوری اسلامی ایران چیزی به عنوان سینمای ابتذل وجود ندارد، این یک سوء برداشتی است که متاسفانه از آن استفاده می‌شود. با صراحت می‌گویم که ۹۰ درصد از منتقدان ما بی‌سواد هستند و نمی‌توان نام منتقد را روی آن‌ها گذاشت و کلمه «مبتذل» را تنها از همین ۹۰ درصد می‌شنویم. در صورتی که ۱۰ درصد باقی مانده که منتقدان واقعی هستند، به ندرت از این کلمه استفاده می‌کنند و یک اثر را از نظر فنی تحلیل می‌کنند.

البته این را باید بگویم کمدی‌هایی مانند «آس و پاس» به کارگردانی آرش معیریان جزو آثاری نیست که نقد شود و وقتی فردی چنین فیلمی را نقد می‌کند، یعنی آن آدم مریض است و به دنبال هرچیزی به غیر از نقد فیلم است، در سینمای جهان نیز برخی از آثار قابل نقد نیست و تنها برای تفریح و سرگرمی ساخته شده است. البته در این میان فیلم‌هایی نیز تولید می‌شود که مخاطب آن را می‌بیند و ناراضی از سینما خارج می‌شود و تا سال‌ها به سینما نمی‌رود.

به عنوان مثال «ما همه با هم هستیم» را اگر مخاطب ببیند حداقل ۵ سال با سینما نمی‌رود، در واقع چنین فیلمی با این همه بازیگر ستاره، مخاطب سینما را گول می‌زند و به سینما خسارت وارد می‌کند. غیر از اینکه با چنین سرمایه گذاری عظیمی سطح توقع عوامل سینما را از نظر دستمزد بالا برده اند، اعتماد مخاطب را به سینما از می‌برد. این نوع از پول‌ها که در سینما سرمایه‌گذاری می‌شود، یا پول بیت المال، یا رانت و یا از جایی که من نمی‌دانم آمده است.

البته در مورد کمال تبریزی که از اول انقلاب تا به امروز او را می‌شناسم، باید بگویم که فیلم‌های بسیار ارزشمندی ساخته است که از آن جمله می‌توان به «عبور» اشاره کرد که از نظر من بهترین فیلم جنگی تاریخ کشور است. جنگ بین ایران و عراق یک جنگ بسیار متفاوت بود، در واقع جنگ ما جنگ عقیده بود نه جنگ خاک و جنگ عقیده بسیار مهم است. در فیلم «عبور» جنگ عقیده به خوبی نشان داده شده است. می‌توان گفت در بین فیلم‌هایی که از جنگ ایران و عراق ساخته شده است شاید تنها در ۵ فیلم جنگ عقیده به خوبی نشان داده شده است که یکی از آنها «عبور» است. از دیگر کارهای تبریزی می‌توان به «مارمولک» اشاره کرد که همچنان برای من تازگی دارد.

اما تبریزی از یک جایی به بعد دیگر تبریزی نیست و معقتدم که نباید دیگر فیلم بسازد. آثاری که طی ۱۰ سال اخیر ساخته است که دیگر قابل دیدن نیست. همین فیلم‌هایی مانند «آس و پاس» و یا «خالتور» را جماعتی می‌بینند و از آن خوششان می‌آید و همه افراد یک خانواده می‌توانند آن را ببینند، اما فیلمی مانند «طعم شیرین خیال» یا «ما همه با هم هستیم» را کسی نمی‌بیند. در حالی که «آس و پاس» و یا «خالتور» که به آن سینمای مبتذل می‌گویند در خانه همه مردم هست و همه افراد خانواده آن را کنار هم می‌بینند. من کمال تبریزی را دوست دارم اما آثار اخیرش چندان قابل قبول نیست.

* زمانی شما به‌عنوان کارگردان فیلم‌های اجتماعی مانند «خصوصی» می‌ساختید که بسیار مورد توجه قرار گرفت. آیا تصمیم به ساخت آثار اجتماعی از این دست ندارید؟

به یاد حرفی از زنده‌یاد رسول ملاقلی پور افتادم در سال ۷۶ یا ۷۷ بود که به من گفت دیگر طاقت این را ندارم که برای ساخت یک فیلم بروم چکمه سردار یا سرتیپ را ببوسم تا امکانات ساخت یک فیلم جنگی را به من بدهند. من نیز دیگر حال این را ندارم که آثاری مانند «خصوصی» را بسازم، البته مجوز یک فیلم را در همین نوع از سینمای اجتماعی دریافت کرده ام اما حال این را ندارم که آدم‌های بیرون از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی جلوی آن را بگیرند؛ برای «مستانه» چقدر من را اذیت کردند؟ تلویزیون که تبلیغ نداد، اجازه نصب بیلبورد در سطح شهر را به من ندادند. در چنین شرایطی چرا باید فیلم اجتماعی بسازم وقتی حمایتی از من نمی‌شود.

زمانی که می‌خواستم «خصوصی» را بسازم فیلمنامه را به جواد شمقدری معاون سینمایی وقت ارائه کردم و گفتم می‌خواهم آن را بسازم، تاکید می‌کنم که آدم خطی نیستم و اصلاح‌طلب و یا اصول‌گرا را قبول ندارم و معتقدم هر دو طرف حقه‌باز هستند، اما برای اولین بار فیلمنامه را به معاون سینمایی ارائه کردم و او هم گفت که فیلم مشکلی ندارد و می‌توانم بسازم، اما در زمان اکران، از خارج از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فشار آوردند و فیلم را از پرده پایین کشیدند.

این فیلم تنها ۱۰ روز اکران شد اما در همین زمان کم در تهران ۳۰۰ میلیون تومان فروش داشت و می‌توان ادعا کرد که همه این فیلم را دیدند. درست است که به خاطر این فیلم خسارت مالی دیدم اما از اینکه همه مردم در شرایط مختلف توانستند این فیلم را ببینند خوشحالم و از اینکه عقیده خود را در این فیلم به نمایش گذاشتم لذت می‌برم که توانستم بحث افراط و تفریط را نشان دادم. بسیاری از افراد این فیلم را درک نکردند و حتی به شوخی می‌گفتند که قطام این فیلم زیاد است. به خاطر دارم این اثر را بعد از ساخت به یکی مجتهدها که نظر خوبی نسبت به سینما نداشت نشان دادم و از وی خواستم که هرجای فیلم خلاف شرع است به من بگوید تا آن را حذف کنم و او گفت که خلاف شرع نیست. یک بار یک منتقد در برنامه زنده تلویزیونی به من گفت ضددینی‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران «مستانه» است، به او گفتم آیا فقه خوانده‌ای گفت نه و من به او گفتم که من فقه خوانده‌ام به خوبی آن را می‌دانم، چرا وقتی سواد نداری به یک فیلم می‌گویی ضددین.

تاکید می‌کنم که هر فیلمی که تا امروز کارگردانی یا تهیه‌کنندگی کرده ام برای سرگرمی بوده است چرا که معتقدم سینما سرگرمی است و بعد از سرگرمی به حرفی که باید زده شود توجه می‌کنم. اگر یک کارگردان یک فیلم سرگرم‌کننده ساخت که حرفی هم برای گفتن داشت باید دست آن کارگردان را بوسید. اگر هم حرفی نداشت ایرادی ندارد، این خیلی مهم است که در سرگرمی حرفی هم برای گفتن داشته باشیم.

* «پویافیلم» زمانی بازیگرانی را به سینما معرفی می‌کرد که در سینمای ایران ماندند و جزو سوپراستارهای سینمای ایران شدند، از این جمله می‌توان به بازیگرهایی چون مهناز افشار، امین حیایی، بهرام رادان و رضا گلزار اشاره کرد، اما دیگر چنین اتفاقی رخ نمی‌دهد، هرچند سال‌ها است که با سحر قریشی همکاری می‌کنید اما این بازیگر نتوانست جایگاه مناسبی در سینما بدست آورد.

درباره سحر قریشی با شما موافق نیستم، ممکن است که این بازیگر اشتباه‌هایی کرده باشد و در برخی از فیلم‌ها نباید بازی می‌کرده است، چرا که بازی در این فیلم‌ها او را زمین زد، این درحالی است که این بازیگر در «آب نبات چوبی» نشان داد که پتانسیل بالایی دارد. مساله دیگر این است که قرار نیست همه شبیه هم باشند و بتوانند پرش خوبی داشته باشند. یک بازیگر وقتی نمی‌تواند رقابت کند، بستر مناسبی هم برای موفقیت وی وجود دارد.

به خاطر دارم در فیلم «آواز قو» بهرام رادان و ساره آرین را برای بازی در نقش‌های اصلی انتخاب کردم، سعید اسدی با آن‌ها تمرین می‌کرد و من فیلم تمرین آن‌ها را می‌دیدم، در فیلم تمرین‌ها متوجه شدم که بهرام رادان اصلا بازی بلد نیست و هر چقدر هم تمرین می‌کنند، وضعیت بدتر می‌شود. همین مساله سبب شد تا از آتیلا پسیانی بخواهم که بازیگردان این ۲ بازیگر باشد، پسیانی تنها یک هفته وقت داشت تا این ۲ نفر را آماده کند و من معتقدم بهرام رادان هرچه امروز دارد مدیون آتیلا پسیانی است و معتقدم رادان بهترین بازی خود را در «آواز قو» داشته است. در واقع در ابتدا کارگردان حاضر نبود با این بازیگر کار کند، اما معتقد بودم رادان از پس این نقش بربیاید و من پای انتخاب بهرام رادان ماندم.

مثال دیگر، پیمان معادی است، آن زمان که من با این نویسنده کار کردم کسی او را نمی‌شناخت، من پتانسیل لازم ر در این فرد دیدم و در همان «آواز قو» این هنرمند نه تنها به‌عنوان نویسنده، بلکه به‌عنوان طراحی لباس با وی کار کردم. بعد از آن با این نویسنده در سه پروژه دیگر از جمله «عطش»، «کما» را کار کردم و این هنرمند اینگونه وارد سینما شد.

تاکید می‌کنم این شرایط است که باعث موفقیت افراد می‌شود، اگر بخش خصوصی وارد کار شود، اتفاقات خوبی در سینما رخ می‌دهد. اما به دلیل ورود پول‌ها و قدرت‌هایی که از بیرون تزریق می‌شود شرایط برای فعالیت بخش خصوصی بسیار کم شده است.

* شما از جمله تهیه‌کنندگانی هستید که هرچند در بخش خصوصی کار می‌کنید، اما هیچ‌گاه درباره چگونگی تامین هزینه فیلم‌های‌تان حاشیه‌ای بوجود نیامده‌است، رمز این بی‌حاشیه بودن آن هم در شرایطی که بحث شک و تردید نسبت به سرمایه‌های موجود در سینما حسابی داغ است، چیست؟

پیش از هرچیز باید بگویم که قدیمی‌ها هرچه گفته‌اند طلا است، می‌گویند تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها. زمانی که وارد سینما شدم همه می‌دانستند از کجا آمده‌ام، بارها در جلسه‌هایی که با سینماگران داشتم  پیش آمده که به یک تهیه‌کننده و یا کارگردان گفته‌ام که تو ماهی ۵ هزار تومان از تلویزیون حقوق می‌گرفتی، اما من سال ۶۱ وارد سینما شدم و هیچ وابستگی به جایی نداشتم، اولین فیلم خود را با ۲ میلیون تومان ساختم. مساله دیگر این است که پدر و مادر من کاملا معلوم است که چه کسانی هستند و سابقه و موقعیت اجتماعی خانواده‌ام قبل و بعد از انقلاب کاملا مشخص است.

پدر من یکی از متشخص‌ترین آدم‌هایی بوده است که بزرگان نظام حتی پیش از انقلاب همیشه به وی عرض ادب می‌کردند، تاکید می‌کنم که پدرم به شدت مخالف سینما بود و هیچ سرمایه‌ای برای ساخت فیلم در اختیار من قرار نداد، من برای ساخت اولین فیلمم یک مقدار سرمایه خودم داشتم و یک مقدار نیز قرض کردم، اما آن که ماهی ۵ هزار تومان حقوق می‌گرفت این ثروت را از کجا آورده است که البته این امر کاملا مشخص است این ثروت و هزینه‌ها از دولت و رانت‌هایی که دارند به دست آمده است.

مدتی پیش بنیاد سینمایی فارابی لیست حمایت‌هایی که از کارگردانان داشته است را منتشر کرد، در آن لیست مشخص شد که به من پول داده‌اند که ۷ میلیون ۵۰۰ هزار تومان برای رایت فیلمم بوده است. حال تصور کنید که من مثلا ۲۰ فیلم ساخته‌ام و در طول این سال‌ها چنین رایتی به من پرداخت شده است، اما ناگهان در همین لیست می‌بینید که به یک نفر بیش از یک میلیارد تومان پول داده‌اند.

این را هم باید بگویم که اگر هم برای فیلمی به من وام داده‌اند تا قران آخر آن را گرفته‌اند به عنوان مثال روی هم رفته برای ۲ فیلم «شب‌های تهران» و «آواز قو» ۴۵ میلیون تومان وام دادند و ۵۴ میلیون تومان از من پس گرفتند، یعنی ۹ میلیون تومان بهره وام را هم گرفتند!




حسین فرحبخش: افرادی وارد سینما شده‌اند که نامشان تهیه‌کننده است اما گوش دولت را می‌برند و از رانت استفاده می‌کنند!/بعد از ۳۵ سال تهیه‌کنندگی نه سر کسی کلاه گذاشتم و نه حتی یک ریال از دولت گرفته‌ام/نیاز داریم به پالایشی برای جدایی تهیه کننده‌های حرفه‌ای سینما از تهیه‌کننده‌نمایان!

سینماروزان: سینما و تلویزیون و اخیرا شبکه خانگی به واسطه اینکه مجالی را ایجاد میکند برای در کانون توجه قرار گرفتن و کسب اشتهار همواره مورد علاقه سرمایه گذارانی بوده که به بهانه سرمایه گذاری در تولید محصول فرهنگی اما برای پر کردن عقده «دیده نشدن» وارد این فیلد میشوند.

به گزارش سینماروزان ماجرای بابک زنجانی و راه اندازی دفتر فیلمی با نام «سورینت» و تولید آثاری همچون «هیچ کجا هیچ کس»، «سیزده» و «نقش نگار» شناخته شده ترین نمونه سرمایه هایی است که توسط آدمهای بی ربط وارد این فیلد شد.

این روال در این سالها با سرمایه گذاری برخی آقازادگان سیاسی در سینما و شبکه خانگی امتداد یافت؛ سرمایه گذارانی که برخی از آنها درگیری پرونده هایی مانند اختلاس از صندوق ذخیره فرهنگیان شدند و بازداشت گردیدند و جالب اینجا بود که برخی از این سرمایه گذاران بازداشتی از تشکلهایی که توسط برخی از مدعیان حرفه‌ای‌گری راه‌اندازی شده(!!!) کارت تهیه کنندگی گرفته بودند!

حسین فرحبخش از تهیه کنندگان قدیمی سینمای ایران که سالهاست به همراه عبدالله علیخانی موسسه تولید و پخش پویافیلم را اداره میکند با اشاره به ورود بی حساب و کتاب برخی سرمایه گذاران به سینما به «جام جم» گفت: من سال 1361 و در 23 سالگی با تهیه‌کنندگی فیلم «ریشه در خون» به کارگردانی سیروس الوند، کار خودم را در سینمای حرفه‌ای شروع کردم. چه قبل از انقلاب و چه پس از انقلاب اسلامی، تهیه‌کننده‌ای نداشته‌ایم که با این سن، فعالیت تهیه‌کنندگی خود را شروع کند.

وی ادامه داد: به هیچ وجه مخالف ورود جوان‌ها به این مسئولیت مهم نیستم و حتی از این موج تازه استقبال هم می‌کنم، منتهی تفاوت‌هایی میان من و برخی جوانان تهیه‌کننده که در این چند سال در سینما فعالیت می‌کنند، وجود دارد؛ اول این که از همان اولین تهیه‌کنندگی، پول و سرمایه فیلم را خودم آوردم و برای جذب سرمایه فیلم نه سر کسی کلاه گذاشتم و نه از دولت حتی یک ریال کمک گرفتم و نه از رانت بهره بردم. بعد از آن هم مسیر تهیه و ساخت فیلم را بدون کمک دولت تا امروز ادامه داده‌ام.

تهیه کننده «آواز قو» و «دو روی سکه» افزود: این که تهیه‌کننده جوانی وارد سینما شود، هیچ ایرادی ندارد، به شرطی که تجربه و توان لازم برای این کار را داشته باشد. من قبل از این که کار تهیه‌کنندگی را شروع کنم، فیلم‌های هشت میلی‌متری می‌ساختم و به صورت کامل با این کار و حرفه سینما آشنایی داشتم. تحقیقات و تجاربی در سینما داشتم و یک سری آدم‌های این حرفه را می‌شناختم، اما برخی جوانانی که امروز وارد کار تهیه‌کنندگی سینما می‌شوند، نه تحقیق دارند و نه تجربه و حتی آن پول و سرمایه‌ای هم که برای ساخت یک فیلم می‌آورند، متعلق به خودشان نیست یا اینکه پول فیلم را از پدرشان می‌گیرند یا برای جذب سرمایه فیلم، گوش دولت را می‌برند و از رانت استفاده می‌کنند. بعد هم همان اثری که می‌سازند، فیلم اول و آخرشان می‌شود! با وجود این، اسم خودشان را تهیه‌کننده می‌گذارند و می‌گویند ما سال‌ها تهیه‌کننده بوده‌ایم.

فرحبخش که این روزها کمدی «پا تو کفش من نکن» را روی پرده دارد خاطرنشان ساخت: اشکال کار اینجاست، وگرنه کسی با جوانگرایی و نیروی جوانی مشکلی ندارد و فکر و اندیشه جوان بازتر است و می‌تواند با بهره‌گیری از تجربیات باتجربه‌ها، فعالیت موثر و شایسته‌ای در سینما داشته باشد. سن و سال کم در زمینه تهیه‌کنندگی چندان ملاک نیست، حتی سن بالا لزوما دستاورد محسوب نمی‌شود، چون در همین سینما تهیه‌کننده‌ای داریم که بعد از 40 سال حضور، معطل است و بهتر است که نباشد. تاکید می‌کنم که مهم تجربه، توان و تخصص لازم در این زمینه است.

این تهیه کننده تأکید کرد: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و سازمان سینمایی باید نظارت درستی بر کار این تهیه کنندگان داشته باشد و پالایشی برای جدایی تهیه کننده‌های حرفه‌ای سینما با تهیه‌کننده‌نمایان انجام دهد و همه تهیه‌کننده‌ها را با عنوان یک صنف واحد ساماندهی کند، نه این که شاهد گروه‌های مختلفی در این خصوص باشیم که به هر کس پروانه ساخت بدهد. در چنین شرایطی افراد و جوانانی بی‌دلیل موجه وارد سینما و عرصه تهیه‌کنندگی می‌شوند و خسارات عمده‌ای به سینما وارد می‌کنند. اگر این روند مبنا قرار گیرد، شاهد همین بساط در سینما هستیم که می‌بینید.

 




خاطره‌نگاری کارگردان «آواز قو» از دیدار با مدیر مقتول GEM در ترکیه!+طعنه‌های تند و تیز این کارگردان به تهیه‌کننده ۳ارگانی، حجت ایوبی و…

سینماروزان/امید عشیری(عشریه): سعید اسدی کارگردانی که آثاری همچون «آواز قو»، «سیب سرخ حوا» و «فرود در غربت» را در کارنامه دارد آخرین بار ۹ سال قبل بود که با یک درام-حادثه ای با مایه های جنایی به نام «خیابان بیست و چهارم» در سینما حضور داشت و پس از آن مدتی را به دنبال فراهم آوردن شرایط تولید «یو.اس.اس.وینس…» با محوریت اصابت موشک آمریکایی به ایرباس ایرانی گذراند ولی به نتیجه نرسید.

 سعید اسدی در تازه ترین گفتگویش که با سایت «سینماروزان» انجام شده در کنار ذکر توضیحات پیرامون راه اندازی جنبش فراگیر آموزش سینما در شبکه خانگی به ذکر خاطره ای جالب از دیدار با سعید کریمیان مدیر مقتول شبکه ماهواره ای جم پرداخته است.

اسدی که در این سالها به دنبال راه اندازی جنبش فراگیر آموزش سینما در شبکه خانگی بوده درباره روند این طرح گفت: به دنبال عرضه ۱۵۰ ساعت برنامه آموزشی در حیطه های بازیگری و فیلمنامه نویسی در شبکه خانگی بودم. از آنجا که در این سالها بارها با علاقمندانی روبرو شدم که درباره سوءاستفاده برخی آموزشگاههای بازیگری می گفتند طرحم را بر این مبنا گرفتم که ۶۰ ساعت آموزش بازیگری و ۹۰ ساعت آموزش فیلمنامه نویسی را در قابل یک مجموعه به شبکه خانگی ارائه دهم تا مخاطبان دورترین نقاط ایران هم بتوانند با حداقل هزینه از این مجموعه استفاده کنند.

وی ادامه داد: در دوران ریاست حجت ایوبی این طرح را به سازمان سینمایی ارائه دادم اما ایوبی علیرغم موافقتهای ابتدایی در نهایت هیچ حمایتی از پروژه به عمل نیاورد و بعدتر شنیدم طرح را بنا بوده در زیرمجموعه مدرسه ملی سینمایی که خودشان با بریز و بپاش فراوان راه انداختند به اجرا درآورد!! موسسه رسانه های تصویری می توانست در این مسیر همراهی کند و شرایطی را فراهم کند برای تولید و عرضه یک کار ماندگار آموزشی در سینمای ایران اما این کار را نکردند و به جایش درگیر شدند با طرحهای قرون وسطایی واردات سینماسیار!!!

اسدی با اشاره به اینکه این طرح در صورت اجرایی شدن به سوددهی میرسید خاطرنشان ساخت: مشکل آنجاست که مدیران فرهنگی ما به‌روز نیستند و چون با مخاطب حشرونشر ندارند از نیازهای آنها آگاهی ندارند. همین میشود چنین طرحی که با بودجه یکی از پروژه های مشارکتی فارابی امکان تولید داشت بایکوت میشود و بودجه تخصیص می دهند به پروژه هایی که در ظاهر نام جنگ دارند اما حتی یک پلان آنها هم در خط مقدم نمی گذرد. واکنش مخاطب هم که مشخص است! فیلم سه ما روی پرده می ماند و کلی برایش بلیت ارگانی توزیع میشود ولی مخاطبانش به ۲۰۰ هزار نفر هم نمی رسند!!!

سعید اسدی با بیان اینکه طرح جامع آموزش سینما در شبکه خانگی را به محمدمهدی حیدریان هم ارائه داده گفت: خلاصه‌ای از طرح را برای حیدریان فرستاده ام و تاکنون جوابی نشنیده ام. شاید درگیرودار تغییر و تحولات مدیریتی در ارشاد فرصت بررسی طرح ایجاد نشده باشد و شاید هم…! به هر حال صبر میکنیم تا ببینیم بالاخره چه میشود.

اسدی درباره اینکه آیا پیشنهادی برای تولید سریال در شبکه خانگی نداشته بیان داشت: در پنج سال اخیر دو طرح سریال خانگی به من ارائه شد اما سرمایه گذارانی که به نام تهیه کننده جلو آمده بودند آن قدر بی ربط به فرهنگ بودند که قید همکاری را زدم. بماند که فیلمنامه هایی که پیشنهاد شد نیز خیلی ضعیف بود.

وی ادامه داد: مشکل این است که شخصی چون رابطه خاصی در فلان ارگان دارد ایکس میلیارد بودجه برای کار فرهنگی میگیرد اما چون نمیداند چه کند بودجه به راحتی به فنا میرود در صورتی که با یک برنامه ریزی درست همین بودجه های ارگانی را هم میتوان مجالی کرد برای سودآوری فرهنگی.

سعید اسدی در ادامه با اشاره به وضعیت بلاتکلیف پروژه «یو.اس.اس.وینس…» خاطرنشان ساخت: در همین سالهای اخیر کم ارگان و نهاد نداشته ایم که سربرآورده اند و مدعی حمایت از آثار استراتژیک هستند اما در عمل اینها هر کدام محفل خود را تشکیل داده اند و صرفا خودیها را راه میدهند و میان همدیگر بودجه ها را تقسیم میکنند و اگر فیلمسازی مستقل مثل ما بخواهد استراتژیک ترین پروژه را هم پیش ببرد به جایی نمیرسد.

کارگردان «تلافی» با طعنه مستقیم به تهیه کننده 3ارگانی افزود: به ما که خاک سینما را خورده‌ایم حمایت نمیرسد اما تازه از راه رسیدگانی را می بینیم که بدون دانش آکادمیک سینما و حتی کمترین عقبه سینمایی از دو تا ۳ ارگان حمایت میگیرند و فیلمهایی ‌می‌سازند که قابهایشان یادآور تله‌فیلمهای استانی است. همین میشود که یا سینماگران اصیل منزوی میشوند یا مهاجرت می کنند.

اسدی درباره اینکه آیا خودش به سرش نزده که مهاجرت کرده و فیلمسازی مثلا در شبکه ای همچون GEM را تجربه کند گفت: زودتر از خیلیهای دیگر سعید کریمیان مدیر جم به سراغ من آمد ولی من آموخته ام در این حرفه اگر با آدمهای کوچک حشرونشر کنم به جایی نمیرسم. به کریمیان هم صراحتا گفتم با آدمهای کوتوله ای که دورش جمع کرده به جایی نمیرسد اما وی دو سال پیش به من گفت اگر تا سال آینده ۳۰۰ فیلم نساختم اسم مرا بگذار «اختر بندانداز»!!! ولی من بهش گفتم نمیتوانی تا ۵ سال بعد هم چنین کاری کنی چون نیاز داری به لااقل به ۳۰ سناریست حاذق که در دست و بالت نیست و با کوتوله هایی که دورت جمع شده اند حتی سالی ۲۰ فیلم خوب هم آرزوست.

اسدی ادامه داد: ایشان البته توصیه های مرا جدی نگرفت و به کار با کوتوله ها ادامه داد و در نهایت هم سرنوشت خودش و محصولات تولیدی پیش رویمان است.




پاسخ‌های عبدا.. اسفندیاری به برخی سوءتفاهمات⇐از زندانی کردن تهیه‌کنندگان در زیرزمین فارابی تا موافقت با کلیت شلاق خوردن عبدا.. علیخانی/از اعتراف به تصمیم اشتباهش در درجه‌بندی فیلمها تا مشکلات آوینی با خسرو سینایی و علی حاتمی

سینماروزان: عبدا.. اسفندیاری که از مدیران سینمای ایران در دهه شصت بوده است در گفتگو با برنامه اینترنتی “کات” برخی نکات کمتر شنیده شده درباره آن دوران را بیان کرده است.

بخشهای خواندنی گفتگوی اسفندیاری را بخوانید:

به گفته بسیاری از فیلمسازان همچون ضیاءالدین دری، دخالت های زیاد فارابی در امور سینما در دهه 60، باعث از بین رفتن هویت و استقلال فکری سینماگران شد.

به هیچ عنوان اینطور نبوده. ما تنها راهنمایی می کردیم. آن هم با توجه به سلیقه و جهتی که خود سینماگر دوست داشت! آقای دری به ما ایراد میگیرد؟ ایشان که خودش در این مدل جلسات حضور داشت! ایشان که خودش عضو شوراهای نظارتی بود! ما شاگردان دکتر شریعتی بودیم این انگ ها به ما نمی چسبد!

ضیاء‎الدین دری اگر ده سال فیلم نساخت به ما ربطی نداشت. دلیلش بیکاری اش همان فیلم اول ضعیف اش بود که با شکست مواجه شده بود. مقصر شکست فیلم ایشان ماییم؟!

مسعود کیمیایی در مصاحبه ای گفته که قبل از انقلاب به ما می گفتند در مورد چه موضوعاتی فیلم نسازیم ولی در دهه 60 برعکس شد. به ما دستور می دادند که فقط در مورد این چند موضوع حق داری بسازی و ولاغیر! و این خفقان عجیبی بود.

چه حرف غیرمنصفانه ای! ما فقط تذکر می دادیم که اگر در مورد چنین موضوعاتی بسازید خوب است. همین. من خودم از طرفداران سینمای کیمیایی بودم. “گوزن ها” فیلم مطلوب من است. یادم است برای دیدن فیلم “سفر سنگ” به سینمای مولن روژ سابق(سروش فعلی) رفتیم. فیلم که تمام شد و از سالن در حال خروج بودیم فردی فریاد زد و شعار داد: “ارباب آمریکاست سنگ هم توو راه است”!
بعدها خودم فیلمنامه ای به نام “هاگانا” نوشته تیرداد سخایی را به آقای کیمیایی دادم. در مورد مهاجرت اجباری یهودیان ایران به اسرائیل. او هم خوشش آمد و استقبال کرد. فیلمنامه جان دار و جهت داری بود. فیلم ساخته شد با نام “سرب” و رنگ کیمیایی را به خود گرفت.

ماجرای دستگیری و شلاق زدن آقای عبدالله علیخانی چه بود؟! خیلی صریح می پرسم؛ آیا شما در دهه 60، در طبقه پایین فارابی و وزارت ارشاد زندان داشتید؟

طبقه ی پایین فارابی که آن زمان دست خودم بود! اتاق من بود. کدام زندان؟ در جریان دستگیری و شلاق خوردن آقای علیخانی من نقشی نداشتم. اصل قضیه اما واقعیت دارد! ارشاد آن زمان با ورود غیر قانونی فیلم های خارجی مبارزه میکرد. سینمای ایران در سال 54 و 55 تولیدات فیلم هایش به 95 عنوان رسید اما در سال 56 فقط 5 فیلم تولیدی داشت! این سقوط عجیب در تولید هیچ ربطی هم به انقلاب نداشت. ورود بیش از حد فیلم های سخیف خارجی که ما به آنها می گفتیم فیلم های لاندا بوزانکایی، و فیلم های درجه سه هندی و ایتالیایی و آمریکایی، سینمای ایران را ورشکسته کرده بود. خوب، هیچ مملکتی اجازه نمی دهد چنین رقابت نابرابری شکل بگیرد. سینمای داخلی ما توان مقابله با آن ها را نداشت و دولت وظیفه اش حفاظت از تولید داخلی است و اینکه کالای خارجی بنجل وارد نشود.

بنابرین در دهه 60 تصمیم بر این شد که از نمایش فیلم های سخیف خارجی جلوگیری کنیم. ولی عده ای با تقلب در مدارک درجه بندی فیلم هایشان خواستند بازار را به دست بگیرند. معاونت سینمایی آقای انوار تصمیم گرفت انبارهای دفاتر سینمایی را بررسی کند. ابتدا جلسه ای گذاشت با صاحبان فیلم ها که خودشان فیلم های بنجل را بیاورند تحویل بدهند. وقتی نیاوردند دولت تصمیم گرفت به انبارها حمله کند. به دستور وزارت ارشاد و با هماهنگی نیروهای امنیتی به دفاتر سینمایی حمله شد و فیلم های خارجی را جمع آوری کردند. بعد، در یک عمل نمادین در حیاط وزارت ارشاد فیلم های خارجی بنجل را آتش زدند و سوزاندند. اگر برخوردی با اقای علیخانی شده من حضور نداشتم. خبر هم نداشتم. ولی فقط بحث ایشان نبود. خیلی ها بودند. من با کلیت این مسئله موافق بودم، ولی با این جزییات رابطه ای نداشتم.

مرتضی آوینی آن زمان به عملکرد ما نقد داشت. اما اینکه می گویند آوینی ما را عرفان زده میدانست و به همین خاطر بود که منتقدمان بود، آدرس غلط دادن است. مشکل آوینی با ما اصلا سر عرفان و این چیزها نبود. خسرو سینایی فیلمی ساخته بود با نام “کوچه های عشق”، درمورد خرمشهر و خاطرات جوانانش قبل از جنگ. آوینی تیتر زده بود: “کوچه های عشق نه ، کوچه های هوس”!.. مشکل آوینی سر این جور چیزها بود. تندی های خودش را داشت. در مورد فیلم “مادر” علی حاتمی نقد تندی نوشت و فیلم را کوبید. فیلمی که از مام وطن می گوید و از مرگ آگاهی مادر خانواده ای که فرزندان گوناگون دارد. هرچند، نباید به آوینی زیاد خرده گرفت. ما هم زمانی تندی می کردیم و به مرور پخته شدیم.

 در درجه بندی کردن فیلم ها اشتباه کردیم. به صراحت میگویم. این کار از پایه و اساس اشتباه بود و بزرگترین مقصر این اشتباه هم من بودم. نیت ما خیر بود اما در عمل به بیراهه رفتیم. در این درجه بندی ها گاهی به افراد ظلم می شد. قبول دارم. مثلا فیلم آقای فخیم زاده(مسافران مهتاب) درجه پایین به آن داده شد که منصفانه نبود. از دوستان شورا برخی زیاده از حد سختگیر بودند. دعوای داخلی هم داشتیم. بعد ها به این نتیجه رسیدیم که درجه بندی کلا درست نیست و برداشتیم.

شما در دهه 60 فیلم‌سوزی هم داشتید؟ خوانده بودم که بهروز افخمی جایی از فیلمسوزی و آتش زدن نگاتیوهای فیلم ها در دهه شصت گفته است.

 فیلمسوزی دیگر چه صیغه ای است؟ نگاتیو همه ی فیلم ها در فیلمخانه ملی موجود است. بعضی ها را اصلاح کرده و کپی کردیم و به آنجا سپردیم. آقایان دارند برای خودشان افسانه می سازند! حالا که این حرفها را می زنید بگذارید یک چیزهایی را بگویم. یکی از همین سینماگران جیم ساز(فیلم های ضعیف) که این سالها دائم به ما بد و بیراه می گوید و تمام فیلمفارسی های مبتذل قبل از انقلاب را بازسازی کرده و آرزویش بازگشت به آن دوره بوده…

آقای فرح بخش را می گویید؟

 اسم نمیاورم! منظورم را همه می فهمند! این آقای جیم ساز بین فیلم های درجه جیم خود یک فیلم خوب دارد و آن هم فیلمنامه اش را من نوشتم! از لجاجت و عقده ای که نسبت به من داشت اسم ام را در تیتراژ به عنوان فیلمنامه نویس نگذاشت. من هم شکایت کردم به خانه سینما و در نهایت به نفع من رای صادر شد. ناچارم چیزهایی را بگویم که در تاریخ بماند! همین آقا بنده را یک شب دعوت کرد به منزلش. با برخوردی محترمانه و شام خوبی که همسر محترمشان تهیه دیده بودند. بعد از غذا، این آقا من را به اتاقش برد و جداگانه فیلم هایی را نشانم داد که مال قبل از انقلاب بود. در آنها صحنه های عرق خوری و کافه و رقص فیلم های قبل از انقلاب سرهم بندی شده بود! آن هم از بازیگرانی که بعد از انقلاب در سینما حضور داشتند و همان موقع مشغول بازی بودند. معنی این کار چیست؟ فیلمسازان آن موقع با ما دو نوع ارتباط داشتند. یک عده آدم فروش بودند! علیه همکارانشان پرونده سازی می کردند و زیر آب همکارانشان را می زدند! حالا به ما میگویند سانسورچی!




تکذیبیه کارگردان “آواز قو” بر قرارگیری نامش پای بیانیه‌ای منسوب به هنروتجربه⇐روحم از این ماجرا خبر ندارد

سینماژورنال: انتشار بیانیه ای در چرایی عدم راهیابی فیلمهای ویدیویی هنروتجربه به جشن خانه سینما،
سبب ساز آن شده که سعید اسدی کارگردان سینمای ایران که نامش پای این بیانیه آمده از امضای آن ابراز بی اطلاعی کند.

به گزارش سینماژورنال سعید اسدی با اشاره به اینکه ماههاست خارج از ایران به سر می برد و روحش از این بیانیه بی خبر است به سینماژورنال گفت: من كاملأ از اين جريان بي خبرم، و نظر خاص خود را راجع به هنر و تجربه دارم، اگر چه معتقدم سازوکار گزینش در جشنواره فجر و جشن خانه سينما به شدت زیر سوال است و منطبق بر ساختاری تو در تو.

رای گیری مجدد انجام دادند تا “آواز قو” کاندیدا نباشد

وی با اشاره به تجربیات خودش ادامه داد: مگر نبود “آواز قو” كه در جشن خانه سينما كانديدای شش جايزه شده بود اما برای نادیده گرفتنش به رأي گيري مجدد روی آوردند كه در نتیجه اش “آواز قو” کاندیدا نباشد مگر در یک رشته آن هم بازیگری! و بعد هم دانشگاهي و “دوست” ديرينه… كه رئيس جشن بود به من زنگ زد و گفت: ” عمو جان ببخشيد “!!!

حتی احمد پژمان را هم نادیده گرفتند

اسدی خاطرنشان ساخت: مگر نبود “عشق گمشده” ي من كه هم در جشنواره و هم در جشن كانديد بود ولي کاملا نادیده گرفته شد چون سازنده اش مستقل بود و نه منسوب به محفلی خاص؛ ولي همین فیلم در سپتامبر ٢٠٠٠ در بين 36 فيلم اروپايي و ژاپني وچيني و… مشعل طلايي براي بهترين فيلم و همينطور جايزه بهترين موسيقي متن (احمد پژمان) را در فستيوال پيونگ يانگ برد! اما دوستان در ایران حتی احمد پژمان را نادیده گرفتند. خب اسم اين ها را مي گذاریم جشن و جشنواره یا صرفا محفلی برای دورهم بودن خودیها؟؟




بازيگر زن “اي ايران” درگذشت+عکس

سینماژورنال: ثریا حکمت بازیگر زن سینما و تلویزیون که چند روز قبل به کما رفته بود(اینجا را بخوانید) امروز جمعه 20 فروردین درگذشت.

به گزارش سینماژورنال ثریا حکمت با نام اصلی آذر مهدی قلی‌خانی متولد 1332 در خوی بود که پس از اخذ مدرک منشی‌گری از اوایل دهه 50 فعالیت بازیگری‌اش را آغاز کرد که تا اواخر دهه 80 ادامه داشت.

از جمله فیلم های سینمایی که این هنرمند فقید در آن‌ها نقش‌آفرینی کرده بود می‌توان به آثاری چون «نقطه ضعف»، «تصویر آخر»، «خواستگاری»، «شب شکن»، «سمندر»، «جدال در تاسوکی»، «بهار در پاییز»، «دو همسفر»، «حالا چه شود؟»، «روز دیدنی»، «نیش»، «تهاجم»، «ماه‌پیشونی»، «آواز قو»، «عروسی مهتاب» و فیلم به‌یادماندنی «ای ایران» ناصر تقوایی اشاره کرد.

«مرد اول»، «آپارتمان»، «فاصله»، «گزارش»، «خانه به خانه» و «خاطره‌ها» هم از جمله سریال هایی هستند که حکمت در آنها به ایفای نقش پرداخته است.

این بازیگر بیش از یک دهه بود که فعالیت بازیگری نداشت و در سال‌های اخیر با مشکلات معیشتی زیادی مواجه بود.

حکمت که در اوایل سال جدید به دلیل مسمومیت دارویی به بیمارستان منتقل شده بود با بهبود نسبی شرایطش ترخیص شده بود ولی بامداد 16 فروردین‌ماه به دلیل تشنج و لخته شدن خون بار دیگر به بیمارستان منتقل شد و به کما رفت.

ثریا حکمت
ثریا حکمت



بازیگر زن “آواز قو” به کما رفت+عکس

سینماژورنال: ثریا حکمت بازیگر زن سینما و تلویزیون که در سالیان اخیر مرتب از مشکلات گریبانگیرش به خاطر فقر سخن گفته بود به دلیل عوارض برآمده از یک مسمومیت دارویی به کما رفت.

به گزارش سینماژورنال ثریا حکمت اوایل امسال به دلیل مسمومیت دارویی به بیمارستان منتقل شد و بعد از چند روز بستری شدن مرخص شد اما صبح امروز دوشنبه شانزدهم فروردین ماه دچار تشنج و دوباره به بیمارستان منتقل شد.

بنا به گفته پزشکان وی به دلیل ایجاد لخته خون در مغزش به کما رفته و وضعیت خوبی ندارد.

از “ناجورها” تا “آواز قو”
ثريا حكمت متولد 32 شهر آذری خوی بود و کار بازیگری را با تئاتر آغاز کرد. حکمت از اوایل دهه 50 و با بازی در “ناجورها”ی سعيد مطلبي کار سینما را آغاز کرده و حدودا سه دهه در سینما حضور داشت.

«نقطه ضعف»، «تصویر آخر»، «خواستگاری» و «نیش»  ار جمله مهمترین آثار سینمایی حکمت بوده اند.

او در مجموعه های تلویزیونی نظیر “آپارتمان”، “بر سر دوراهی” و “فاصله” هم بازی کرده بود.

آخرین تجربه بازیگری حکمت به یک دهه و نیم قبل بازمی گشت یعنی ایفای نقش در درام پرتعقیب و گریز “آواز قو”ی سعید اسدی.

در این فیلم ثریا حکمت ایفاگر نقش مادر جوان اول فیلم “پیمان فدایی” بود؛ نقش پیمان را بهرام رادان ایفا می کرد و ثریا حکمت هم نقش مادر او را بازی می کرد. جمشید اسماعیل خانی هم نقش همسر حکمت را بازی می کرد.

 بهرام رادان و ثریا حکمت در نمایی از "آواز قو"/جمشید اسماعیل خانی هم در کماست
بهرام رادان و ثریا حکمت در نمایی از “آواز قو”/جمشید اسماعیل خانی هم در کماست




اظهارنظر خالق “آواز قو” پیرامون همکاری با GEM

سینماژورنال: در حالی که حواشی تولید سریالی کمدی با نام “کالری ممنوع” در شبکه ماهواره ای جم ادامه دارد(اینجا و اینجا را بخوانید) و برخی ایرانیان داخل هم در گروه بازیگران و عوامل پشت صحنه این سریالند یکی از چهره هایی که نامش به عنوان همکار تولید این سریال شنیده شده بود همکاری با این شبکه را تکذیب کرد.

به گزارش سینماژورنال سعید اسدی کارگردان ایرانی که آخرین ساخته سینمایی اش درام جنایی “خیابان بیست و چهارم” بود و اخیرا نیز فیلمی با نام “پنج تا پنج” را به عنوان تهیه کننده روی پرده داشت با رد شایعه همکاری با شبکه های فارسی زبان از حضورش در فرانسه سخن گفت.

علاقه ای ندارم جزیی باشم از مجموعه ای که هدف گذاری صحیحی ندارد

اسدی در یادداشتی که برای سینماژورنال نگاشته با بیان اینکه پیشنهاد شبکه مذکور قبل از خیلیهای دیگر به او رسیده است آورد: علاقه ای ندارم جزیی باشم از مجموعه ای که هدف گذاری صحیحی در تولید محصول سرگرم کننده ندارد و برای همین از همان بدو امر که مختصات پیشنهاد را سنجیدم آن را رد کردم.

این کارگردان که سالها قبل یک درام پرافت و خیز با عنوان “آواز قو” را کارگردانی کرده و از طریق آن چهره هایی چون پیمان معادی را به سینما معرفی کرده بود ادامه داد: به دلیل پاره ای درگیریهای شخصی این روزها در فرانسه ساکن هستم و پس از آن هم عازم ایالات متحده هستم.

اینکه گفته می شود در مالزی و ترکیه به دنبال بازبینی لوکیشن برای فلان شبکه ماهواره ای هستم صددرصد دروغ است

وی افزود: اینکه گفته می شود در مالزی و ترکیه به دنبال بازبینی لوکیشن برای فلان شبکه ماهواره ای هستم صددرصد دروغ است.

سعید اسدی خاطرنشان ساخت: البته ماهها زودتر از این دوستانی که الان همکار آن شبکه شده اند، مدیران شبکه به سراغم آمدند اما به هر حال من آدمی نیستم که برای دیده شدن هر کار درجه چندمی را قبول کنم.

کم لطفی فراوان دیدم اما…

سعید اسدی که سالهاست به دنبال فراهم آوردن شرایط تولید پروژه ای با محوریت حمله ناو آمریکایی به هواپیمای ایرباس ایرانی است و با کارشکنی نهادهای ذینفع مواجه میشود در پایان یادداشت خود برای سینماژورنال آورد: ترجیح می دهم همچنان و علیرغم ناملایمات و کم لطفی ها فعالیتهای سینمایی ام را در داخل کشورم ادامه دهم. البته در جریان تولید “یو اس.اس.وینسنس” به شدت با کم لطفی فراوان چند نهاد درگیر که در شعار حرف از حمایت می زدند برخورد کردم اما این هم دلیلی برایم نیست که از ایده آلهای کار برای فرهنگ مملکت و در وطنم دوری کنم.




حذف رادان از “خندوانه” شایعه است؟! پس چرا متن گفته‌های تهیه‌کننده “خندوانه” با تیتر آن تفاوت دارد؟

سینماژورنال: «خندوانه» هم وارد حاشیه شد. روی‌آنتن‌نرفتن دو قسمت از این برنامه که با حضور دو نفر از بازیگران سینما و تلویزیون ضبط شده بود، شایعاتی را مبنی‌بر ممنوع‌التصویری این بازیگران رقم زده است.

به گزارش سینماژورنال گفته می‌شود این برنامه که پیش‌تر با حضور بهرام رادان و قطب‌الدین صادقی ضبط شده بود، اجازه پخش پیدا نکرده است. (اینجا را بخوانید)

متن گفتگو در تناقض با تیتر گفتگو!

نخستین واکنش به این ماجرا  از سوی جواد فرحانی تهیه‌کننده برنامه «خندوانه» بوده است.

او در گفتگویی با “شرق” که تیتر آن چنین است: “حذف رادان از خندوانه شایعه است” فقط از این گفته که مخالف شایعه سازی درباره این برنامه است اما به صراحت ماجرای ممنوعیت پخش برنامه هایی که با حضور رادان و صادقی ضبط شده بود را رد نکرده است!

فرحانی با اشاره به اینکه برخی باید بدانند که با گل‌آلودکردن آب، ماهی از آن نخواهند گرفت، گفت: چرا به‌هم احترام نمی‌گذاریم و مدام برای برنامه‌ای که تمام هدفش جلب نظر مخاطبانش است شایعه درست می‌کنیم؟

وی ادامه داد: حقیقتا غیر از عوامل یک برنامه چه کسی از ریزه‌کاری‌های آن باخبر است که با این صراحت خبر عدم‌پخش دو برنامه را رسانه‌ای کرده است؟ چرا به‌جای نقد سازنده که می‌تواند موجب عملکرد بهتر ما شود، به این حرف‌ها و شایعه‌ها روی می‌آوریم؟

این ماجرا شایعه نیست

 به گزارش سینماژورنال اینکه تیتر گفتگو به صراحت از شایعه بودن حذف رادان از “خندوانه” می گوید و در متن گفتگو این مساله به صراحت بیان نمی شود یا ریشه در مشکل ویرایشی مطلب دارد و یا اینکه ماجرا فقط یک شایعه نیست.




استمداد تهیه‌کننده “عروس آتش” از “کلاه قرمزی”، “پسرخاله”، “فامیل دور” و البته “جیگر” برای تولید پروژه سینمایی ایرباس!!!/کارگردان پروژه فردا از آمریکا به تهران می‌آید

سینماژورنال/حامد مظفری: هر سال به دوازدهم تیر ماه یعنی سالروز حمله وحشیانه ناو آمریکایی یو.اس.اس.وینسنس به ایرباس مسافری ایران که نزدیک می شویم حجم فراوان نقدها و گزارشها نسبت به کم کاری سینما درباره تصویرسازی این رویداد دردناک است که رسانه ها را دربرمیگیرد.

به گزارش سینماژورنال یک پای این گزارشها هم عموما فیلمسازان شکست خورده ای هستند که ادعا می کنند برای تولید آثار سینمایی و تلویزیونی درجه اول(!!!) مرتبط با این رویداد برنامه دارند اما کسی دست آنها را نمی گیرد. منظور از دستگیری هم در اینجا همان تخصیص بودجه های میلیاردی است.

در این بین کسی نمی پرسد که اگر رویدادی به عظمت سقوط یک هواپیمای مسافربری توسط ناوی آمریکایی، ملی محسوب می شود چرا کسی با سرمایه شخصی و برای ادای دین به مملکت خویش، به تولید محصول تصویری برای آن دست نمی زند؟

طبیعی است که می توان وارد گود شد و بلحاظ سخت افزاری کمک نهادهای ذینفع را همراه خود داشت اما اینکه برای تولید پروژه ای ملی-میهنی هم درست به مانند تولید پروژه ای مرتبط با معرفی کالای یک شرکت بیمه ای به دنبال بودجه ارگانی باشیم با ذات تولید ملی هماهنگی ندارد.

یکی از کارگردانانی که سالهاست به دنبال ساخت درامی سینمایی درباره این اتفاق است و البته در این مسیر تا توانسته از هزینه شخصی مایه گذاشته سعید اسدی است. اسدی که سابقه کارگردانی درامهایی پر اوج و فرود و البته مخاطب پسند نظیر “آواز قو” و “سیب سرخ حوا” را داشته است سالها پیش از این بعد از پایان تحصیلات سینمایی خود در آمریکا اصلا به ایران آمد که به عنوان اولین کار فیلم “یو.اس.اس.وینس…” را با مضمون حمله به ایرباس بسازد اما قرارگیری در چرخه تهیه کنندگان تجاری از یک سو و بوروکراسی سیستمهای دولتی از طرف دیگر مسیر او را تغییر داد.

تولید با همکاری تهیه کننده “عروس آتش”

اسدی از چهار سال قبل به طور جدی تری عزم خود را جزم کرده که تولید “یو.اس.اس.وینس…” را پیش ببرد. او با همکاری قاسم قلی پور تهیه کننده ای که بیش از هر چیز بخاطر تولید “عروس آتش” می شناسیمش چندین بار فیلمنامه اثر را بازنویسی کرده و البته به ورسیونی نسبتا کامل از آن دست یافت.

وی بودجه ابتدایی تولید کار را نیز پس انداز شخصی اش قرار داده و حتی در برهه ای از زمان برای پیش تولید هم وارد عمل شد اما در بخش سخت افزاری قضیه وقتی بنا شد ارگانهای مرتبط با موضوعات ملی-میهنی پای پیش گذاشته و از تولید حمایت کنند فقط و فقط وعده بود که نصیب اسدی شد.

دقیقا برای همین بود که تولید این کار باز هم به تعویق افتاد. برای آگاهی از تازه ترین وضعیت پروژه به سراغ سعید اسدی رفتم تا بپرسم بالاخره “یو.اس.اس.وینس…” به کجا رسیده است.

در سالروز حادثه ایرباس سوار هواپیما می شوم و به ایران می آیم

بعد از پرس و جوی اولیه فهمیدم که اسدی ترک وطن کرده و آن قدر از بوروکراسی سیستمهای سینمایی دولتی سرخورده شده که قصد بازگشت به ایران هم ندارد. با این حال شماره تماس او را یافته و فقط یک سوال پرسیدم که آیا پروژه ای که برای تولیدش به ایران آمده بود را بایگانی کرده یا همچنان به دنبال فراهم آوردن شرایط تولید آن است.

اسدی هم به شدت مختصر به سینماژورنال گفت: این پروژه یک تهیه کننده باتجربه دارد و او بیشتر از هر کس می تواند در این باره به شما توضیح دهد. هر سوالي داريد از ايشان بپرسيد…

پرسيدم قصد بازگشت به ايران را نداريد؟ گفت: چرا، سوم جولاي(دوازدهم تيرماه) يعني در سالروز حادثه ايرباس سوار هواپيما مي شوم و در روز چهارم جولاي، روز ملي آمريكا به ايران ميرسم.

تولید با حمایت کلاه قرمزی و رفقا!!!

وقتی به سراغ قاسم قلی پور تهیه کننده “یو.اس.اس.وینس…” هم که رفتم داده تازه ای نصیبم نشد. قلی پور که بعد از همکاری هشت سال قبلش با محمدرضا اصلانی در “آتش سبز” کار دیگری را تولید نکرده با بیان اینکه هیچ اتفاق تازه ای درباره پروژه جدیدش روی نداده از سینماژورنال فرصتی خواست که دلنوشته اش درباره ماجراهای مربوط به این پروژه را مکتوب کند؛ دلنوشته ای که برای نگارش آن تنها ساعتی وقت گذاشت و خواندن آن به اندازه تأثر، لبخند را هم بر لب مخاطب می نشاند.

متن کامل دلنوشته تهیه کننده “یو.اس.اس.وینس…” را که در اختیار سینماژورنال قرار داده شده در ادامه بخوانید:

دوازدهم تیرماه بیست و هفتمین سالگرد فاجعه ایرباس که امید به ساخت فیلم آن را داشتم…اگرچه تاکنون تلاش و پیگیری من در تأمین منابع مالی برای ساخت فیلم سینمایی “یو.اس.اس.وینس…” در راستای فاجعه هواپیمای ایرباس به جایی نرسید ولی به احترام قربانیان این ترور ناجوانمردانه آمریکا، ناامید نیستم.

شاید با اجازه حمید خان مدرسی و حمیدجان جبلی و ایرج میرزا طهماسب و به یاری “کلاه قرمزی” و “جیگر” در جلب نظر و حمایت یک “فامیل دور” باشیم تا سرمایه نسبتا پرهزینه این فیلم ملی را فراهم کنم. صدالبته پشتیبانی “پسرخاله” هم بسیار مفید خواهد بود.

به قول ابوالقاسم خان حالت: “پارگی را به صراحت نتوان فاش نمود/به کنایت سخن از طرز رفو باید گفت”.