علیرضا داوودنژاد: اساسنامه فعلی خانه سینما بیشتر تأمینکننده منافع اصنافی است که در حوزه تولید فعال هستند
سینماژورنال: تازهترین ساخته علیرضا داوودنژاد با عنوان «روغن مار» بهزودی در گروه سینمایی «هنر و تجربه» نمایش داده میشود.
به گزارش سینماژورنال این بهانهای شده تا عسل عباسیان در “شرق” پای صحبتهای این کارگردان و تهیهکننده سینما بنشیند.
داوودنژاد در حالی که کارهای مربوط به ترخیص مادرش «احترام حبیبیان» را انجام میداد که چند روزی ناخوشاحوال و بستری بود، به پرسشهای این روزنامه نگار درباره فیلم جدیدش و همینطور وضعیت کنونی سینما پاسخ گفت.
شاید یکی از جالبترین نکات گفتگوی داوودنژاد جایی باشد که درباره مشکلات خانه سینما و اساسنامه فعلی آن سخن می گوید؛ اساسنامه ای که گویا منافع صاحبان تولید را بر دیگر صنوف ارجحیت داده است.
سینماژورنال متن کامل گفتگوی داوودنژاد را ارائه می دهد:
چرا خواستید آخرین ساختهتان «روغن مار» در گروه «هنر و تجربه» نمایش داده شود؟
چون این فیلم، یک کار تجربی است و چون کارهای تجربی با تجربههای مأنوس تماشاچی سازگار نیستند بهتر است زمان طولانیتری نمایش داده شوند. فیلمهای حرفهای که در گروههای سینمایی اکران میشوند، سئانسها و سالنهای زیاد ولی زمان اکران کوتاهمدتی در اختیار دارند. در گروه «هنر و تجربه» تعداد سالنها و سئانسها کم ولی فیلم مدت زمان بیشتری روی اکران است و در این مدت طولانیتر، فرصتی برای فیلم فراهم میشود تا مخاطبانش را پیدا کند.
ماجرای این فیلم از چه قرار است؟
مقتضیات فیلم طوری است که بهتر است راجع به آن چیزی نگویم تا فیلم دیده شود!
«روغن مار» کجای مسیر فیلمسازی شما قرار دارد؟ نسبتش با دیگر آثارتان چیست؟
این فیلم در ادامه گرایش و تجربیات من در نزدیککردن سینما به زندگی است یا به عبارت دقیقتر، در ادامه تجربیات برگرداندن سینما به زندگی است. یکی از خاصیتهایی که ابزار دیجیتال در سینما دارند این است که تولید فیلم را آسان میکنند. ابزار وقتی متعدد و پرحجم و زیاد باشند، (یعنی شبیه دوران پیشادیجیتال) خواه ناخواه سایهای روی مسیر تولید، صحنه و اجرای سینمایی میاندازند که این سایه معمولا فیلمها را با یک مقدار تکلف همراه میکند و این باعث میشود روح زندگی در فیلم ناپدید شود. ابزار دیجیتال به دلیل آسانبودن تولید و پرحجمنبودن وسایل و متعددنبودنشان، این فرصت را به صحنه میدهند که در فاصله نزدیکتری با زندگی اتفاق بیفتد و به این ترتیب این امکان را فراهم میکنند که ما روح زندگی را در آدمها، برخوردها، روابط، حوادث و وقایع، حفظ و قابلپدیدارشدن کنیم.
«هنر و تجربه» دربرگیرنده سینمای آلترناتیو ماست. قدیمتر چنین تفکیکی بین سینمای آلترناتیو و سینمای بدنه یا جریان اصلی وجود نداشت. فکر میکنید با این تفکیک توسط «هنر و تجربه»، سینمای آلترناتیو میتواند حیاتی بهتر از قبل داشته باشد؟ با توجه به اینکه در این یک سال فروش بعضی از فیلمهای «هنر و تجربه» با استقبال بیشتری نسبت به فیلمهای دیگر مواجه شده، با وجود تعداد سالنهای محدودی که در اختیار دارد… .
تصور من این است که این تحول بنیادینی که در ابزار و تجهیزات و وسایل سینما به وجود آمده و همینطور روزبهروز دامنهاش وسیعتر میشود، همه وجوه سینما را تحتتأثیر قرار میدهد. از زبان و بیان سینمایی گرفته تا شیوههای سرمایهگذاری و تولید و توزیع و نمایش، همه بهتدریج تحتتأثیر این تحول، اشکال تازهای پیدا میکنند و سینمای آینده از این جهت، سینمای متفاوتی خواهد بود با آنچه امروز شاهدیم. پس گروه «هنر و تجربه» به گمان من متعلق به سینمای آینده است و به تعبیر دیگری رفتن به استقبال آینده است. اصولا ما یا باید منتظر شویم تا رویدادها سر برسند و ما را احاطه کنند و به انفعال و تقلید و مصرف بکشانند یا اینکه با فاعلیت و ابتکار و تولید، بر موج این تحولات سوار شویم و ابتکار عمل را در دست بگیریم. بهنظر من گروه «هنر و تجربه» چنین رویکردی دارد؛ ما را برای تحولی که در سینما، از زبان و بیان تا نمایش اتفاق خواهد افتاد آماده میکند.
فیلم قبلی شما «کلاس هنرپیشگی» با وجود ارزشهای محتوایی و اجرائی، چرا در گیشه موفق نبود؟!
علتش همین تجربیبودن فیلم بود و فاصله زیادی که بین نحوه روایت و پرداخت صحنهها با تجربههای مأنوس تماشاچی وجود داشت. غیر از این، چنین فیلمهایی قاعدتا باید از یک حداقل حمایتی برخوردار باشند که آنها را قابلمقایسه با فیلمهای دیگر کند. این فیلم حتی تا روز دوم نمایش، تبلیغات تلویزیونی نداشت و در طول نمایش هم از تبلیغات محیطی مؤثر برخوردار نبود. این نوع فیلم وقتی بدون معرفی به تماشاچی و تبلیغ اکران شود، نباید توقع زیادی از نتیجه اکرانش داشت. اگر فرض کنیم فضای سینمای اصولا باید انواع فیلم، برای انواع مخاطب داشته باشد، پس باید با انواع معرفی و تبلیغ، هر نوع فیلمی مخاطب خودش را پیدا کند. وقتی این اتفاق نمیافتد و فیلم هم از روال معمول فیلمسازی بیرون است، با روال معمول فروش هم مواجه نمیشود. شاید به همین دلیل بود که ترجیح دادم «روغن مار» در گروه «هنر و تجربه» نمایش داده شود. چون لااقل فرصت بیشتری برای معرفی فیلم هست. بهخصوص که هماکنون، در قیاس با دو، سه سال قبل شبکههای اجتماعی کمک بسیاری به روند معرفی فیلم میکنند.
فرضیهای وجود دارد که میگوید اگر کارگردانی با مافیای پخش و اکران همسو نباشد، فیلمش زمین خواهد خورد؟ موافقید؟!
بههرحال ما هنوز بازار امن کالاهای فرهنگی نداریم و این فقط مربوط به سینما نیست. به همه هنرها مربوط میشود. مثلا سینما هنوز نمیتواند جلوی نمایشهای غیرقانونی را بگیرد. ما هنوز نتوانستهایم برای نمایش فیلمهایمان در بیمارستانها، قطارها، اتوبوسها، کشتیها و هتلها حقوق و رایتی مشخص کنیم. هنوز نمیتوانیم از سرقت فیلمهایمان در بازار سیاه جلوگیری کنیم. هنوز بخش عمدهای از فیلمهای ما بهصورت غیرقانونی تکثیر و توزیع میشوند یا ماهوارهها بدون هیچ مجوزی بلافاصله فیلمهای به بازارآمده ما را مکررا پخش میکنند و از آنها بهره تبلیغاتی میبرند. چنین اتفاقاتی روی بازار سینما اثر میگذارد. وقتی سالنهای فعالی که بخش عمدهای از فروش فیلمها را تأمین میکنند، ٤٠، ٥٠ سالن بیشتر نیستند و از سوی دیگر تولید هم به شکل غیرطبیعی بالاست، معلوم است رقابت گلادیاتوری برای به دستآوردن فضاهای تبلیغاتی و ظرفیتهای نمایشی بهوجود میآید و در چنین فضایی بعضیها که شرایط بهتر و مناسبات بهتری دارند، به امکانات بیشتری دست پیدا میکنند. این به ناامنی بازار کالاهای فرهنگی ازجمله سینما برمیگردد و من ترجیح میدهم تأکیدم را بر ناامنی بازار و تلاش عمومی صنفی و دولتی برای تأمین امنیت در بازار سینمای کشور بگذارم. چون این کار درستی است که باید دنبالش کنیم، به جای اینکه مشکل را به داخل سینما و رقابتهای غیرمنصفانه در بازار سینما برگردانیم. اگر بازار سینما امنیت داشته باشد و اصناف به نظارتی جامع دست پیدا کنند و یک نظام اطلاعرسانی بهروز در سینما شکل بگیرد، این مشکلات مربوط به توزیع و نمایش که دامنگیر سینمای ماست هم بهتدریج برطرف میشود.
خانه سینما دو سال پیش بازگشایی شد. شما یکی از کسانی بودید که برای بازگشایی خانه صنفیتان بهشدت ایستادید. فکر میکنید عملکرد خانه سینما در این مدت تا به امروز در مسائل صنفی موفق بوده؟
همانطور که درباره منظومه تهیه و تولید و توزیع و نمایش گفتم، مشکلاتی که داخل سینما و مجموعه نهادهای صنفی داریم نیز از نظر من به همان ناامنی موجود در بازار سینما برمیگردد. چون گردش مالی طبیعی در سینما وجود ندارد و عایدی از هر نمایش به یک قانون تبدیل نشده است، بخش زیادی از عایدات، وارد بازار سیاه میشود و چرخه تولید و نمایش آن نظم و نسق لازم را پیدا نمیکند. پس مادامی که اوضاع چنین است و در چنین فضایی کار میکنیم، طبیعی است فعالیتهای صنفی هم بهقاعده و گرهگشا نباشند. مثلا خانه سینما دهها سال است با مشکل اساسنامه مواجه بوده؛ اساسنامهای که بتواند بخشهای مختلف تهیه، تولید، توزیع و نمایش را نمایندگی کند. اساسنامه فعلی بیشتر تأمینکننده نیازها و منافع اصنافی است که در حوزه تولید فعال هستند و اصناف تهیه و توزیع و نمایش جای مناسبی در خانه سینما ندارند بنابراین ما باید کار را از اساس درست کنیم. فکر میکنم اگر فضای امن سرمایهگذاری و تولید و توزیع و نمایش در سینمای کشور شکل بگیرد و امنیت به بازار سینما بازگردد، ما در ادامه، آسانتر میتوانیم مشکلاتی که در حوزه فعالیتهای صنفی داریم را حل کنیم. اگرچه این به این معنا نیست که بیکار بنشینیم منتظر آن روز، بلکه اصناف در همین وضعیت فعلی باید برای ایجاد آن شرایط دستبهدست هم دهند و با داشتن چشماندازی مشترک از آینده، مسیر رسیدن به آن وضعیت را هموار کنند.
شاهدیم اغلب روی فروش میلیاردی فیلمها مانور داده میشود. این آمارهایی که درباره فروش اعلام میشود، تا چه اندازه واقعی هستند؟
مکانیزه و دیجیتالشدن ابزار و تجهیزات سینما، امکان کنترل گیشهها را تا حدودی فراهم کرده ولی نکته اصلیتر این است که بالاترین فروشهای ما هم اگر بر حسب قیمت بلیت محاسبه شود، تعداد تماشاگرانی که ما در سالنها پذیرایشان هستیم، با تعداد دهها میلیون مخاطبان بالقوهای که در سطح کشور داریم، نسبت منطقی و قابلقبولی ندارد. اگر از این میلیونها مخاطب بالقوه، بهطور متوسط هر فیلم یک میلیون تماشاچی هم داشته باشد، با همین قیمتها برای هر فیلم میتواند به فروش بالای پنج، شش میلیارد دست پیدا کند. منتها مخاطبان اغلب جذب بازار سیاه فیلمهای خارجی یا فیلمهای سرقتشده ایرانی میشوند یا اینکه ساعتها پای ماهوارهها سریالهای ترکی تماشا میکنند. با این حساب، آماری که برای فروش بعضی از فیلمها اعلام میشود، میتواند واقعی باشد اگرچه این تعداد از فیلمها اندک هستند و برای ایجاد رونق در کلیت سینما تأثیری آنچنان تعیینکننده ندارند