سرنوشتِ فیزیکی مشقاسمِ “داییجان ناپلئون” چه بود؟
سینماروزان: فریدون مجلسی از روزنامهنگاران باسابقه با مرور ویژگیهای شخصیتی کاراکتر “مش قاسم” در رمان “دایی جان ناپلئون”، سرنوشت فیزیکی او را به اختلاسگران فراری به کانادا پیوند زده!
فریدون مجلسی در روزنامه اعتماد چنین نوشت: بيشك يكي از برترين رمانهاي فارسي «دايي جان ناپلئون» نوشته ايرج پزشكزاد است. از آنجا كه ایرج پزشكزاد رييس و دوست ارجمند من بود. دايي جان ناپلئون و تفكر دايي جان ناپلئوني در ادبيات سياسي ايران در حكم ترجمه روشني از موضوع نظريه توطئه جا افتاده است.مردم اغلب مش قاسم را از روي سريال تلويزيوني كم نظير ناصر تقوايي ميشناسند كه متاسفانه در آن سريال بخش پاياني كتاب حذف شده است.
اما بخش پایانی “دایی جان ناپلئون”؟ پزشكزاد پس از پايان كار دايي جان به نقل از راوی ميگويد چندين سال براي تحصيل از كشور دور بوده است. پس از بازگشت به ايران ديگر آن خانه موروثي فروخته شده و آن بساط بر هم خورده بود و مش قاسم را هم كه ادعاي مطالباتي سنواتي داشت با بخشيدن زمين بزرگ متري صناري از ميراث خانوادگي در يالقوزآباد دست به سر كرده بودند!!
روزي دوستي برايش از جلسات هفتگي آقاي سالار صحبت ميكند كه جلسات به اصطلاح open house يا جلسات هفتگي آزاد در خانهاش برگزار ميكند و خيليها ميآيند و محلي است براي ديدار و گفتوگو درباره اوضاع روز و سياست و غيره. پزشكزاد ميگويد: وسوسه شدم و عصرگاهي با دوستم به يكي از آن جلسات در خانه بزرگ آقاي سالار رفتيم. ديدم آقاي سالار با هيبت اربابي بالاي مجلس با سرداري اعياني و كلاه كج نشسته بود و درباره مسائل مختلف رهنمون ميداد. قيافه جناب سالار به نظرم عجيب آشنا بود. اما هر چه فكر كردم چيزي به عقلم نرسيد. ناگهان وقتي آقاي سالار در پايان يكي از رهنمونها براي محكمكاري افزود: آقا، دروغ چرا، تا قبر چار قدم بيشتر نيست؛ آ آ، آ، آ !!!! ناگهان چشمهايم گرد شد! معلوم شد در اين فاصله كه من غايب بودم زمينهاي يالقوزآباد به شهر وصل و قيمتش هزاران برابر و مش قاسم هم سالار شده و به مقاماتي رسيده بود!
فكر ميكنم اگر بعدها پزشكزاد سري به “كانادا” ميزد، ميتوانست رد مش قاسم را در آنجا بيابد.