1

کارگردان فیلم “اتاق تاریک” که بشدت متاثر است از یک فیلم دانمارکی، در میانه گفتگویی درباره فیلمش⇐اي کاش کساني مثل دکتر آذين و شيري اينجا بودند و سؤالات را پاسخ مي‌دادند!!!

سینماروزان: روح الله حجازی بعد از تولید فیلم کم فروش “مرگ ماهی” با حمایت بانک پاسارگاد اخیرا فیلمی به نام “اتاق تاریک” را روی پرده دارد که این فیلم هم فروش مطلوبی نداشته.

“مرگ ماهی” از همان اولین رونمایی در جشنواره فجر به دلیل شباهتهای فراوان با درام آوانگارد “برف روی شیروانی داغ” زیر سوال رفت و “اتاق تاریک” هم به دلیل تأثیرپذیری فراوان از درام دانمارکی “هانت/شکار”.

روح الله حجازی که هیچ گاه زیربار تأثیر پذیری از فیلمهای مشهور نرفته به ناگاه در میانه گفتگویی که با “شرق” درباره “اتاق تاریک” داشته، آرزو کرده که ای کاش دو دکتر(!) به جای وی در گفتگو حاضر بودند و به سوالات پاسخ میدادند!!!

میانه گفتگوی “شرق” با حجازی را مرور کنید:

*پرسش: اساسا سينماي روان‌شناسانه پر از جزئيات است. اما جزئيات در فيلم بسط داده نشده است. اگر نقطه ثقل فيلم را دوره ميزنشيني با همسايه بالا در‌نظر بگيريم، قبل از آن هرچه بوده درباره رابطه غيرهمدلانه زن و شوهر بوده است. زن (ساره بيات) هم فقط پرخاشگر است. پرخاشگري زن اکتي دارد که بايد برايش مابازايي داشته باشم. شما جزئيات مهم را کنار رينگ گذاشته‌ايد؛ يعني همان مسئله تجاوز را. از شما توقع داشتم سوژه اصلي فيلم بچه باشد. اما بچه در کنار قرار مي‌گيرد و بسط داده نمي‌شود. هر چند منکر مميزي هم در بيان تصويري کودک‌آزاري نيستم. اما خب چرا؟‌

پاسخ: اي کاش کساني مثل دکتر آذين و شيري اينجا بودند و اين سؤالات را ايشان پاسخ مي‌دادند.

*‌پرسش: آقاي شيري درباره کانسپت فيلم صحبت مي‌کند. اما بحث زيبايي‌شناسي تصوير به شما مربوط مي‌شود.

پاسخ: ايشان جزء معدود روان‌شناساني است که هر روز يک فيلم خارجي نقد مي‌کند و هميشه با دقت مسائل را موشکافي مي‌کند.

*‌پرسش: بحث من نشانه‌شناسي و زيبايي‌شناسي فيلم است. اصلا چرا زن در اين فيلم اين‌قدر عصبي است؟

پاسخ: مثلا آقاي دکتر شيري معتقد است که فيلم به‌لحاظ روان‌شناسي پر از نشانه و نماد است.

*‌پرسش: شما فيلمي ساخته‌ايد و مسئوليت اول تا آخر به عهده شماست!!




واکنش ابوالقاسم طالبی به صدور حکم حبس برای حسن عباسی⇐میخواهم فیلم «خیانت به امام و امت» را به جشنواره برسانم!⇔نکته: هم ابوالقاسم طالبی و هم حسن عباسی در هیأت داوران جشنواره فجری حضور داشتند که برخی آثار شاخص یک دهه اخیر سینمای ایران را بایکوت کرد/پیشنهاد: یکی پیدا شود و فیلمی افشاگرانه درباره پشت پرده داوریهای عجیب و غریب ادوار مختلف فجر تولید کند!

سینماروزان: ابوالقاسم طالبی از جمله فیلمسازان محبوب جریان اصولگرایی است که آخرین ساخته اش «یتیم خانه ایران» علیرغم صرف هزینه‌های فراوان در تولید و تلاش برای تصویرسازی استاندارد برهه ای گمشده از تاریخ، نتوانست چنان که باید مخاطب جلب کند.

در روزهایی که طالبی از عزم خود برای ساخت سریال «طلاق»-که همنام مجموعه‌ای قبل از انقلابی است- جهت عرضه در شبکه خانگی حرف زده و نام سازمان هنری-رسانه ای اوج هم به عنوان حامی تولید این سریال مطرح شده است، صدور حکم بازداشت یک فعال سیاسی اصولگرا، واکنش تند طالبی را موجب شده است.

این فعال سیاسی اصولگرا حسن عباسی نام دارد؛ اتهام عباسی توهین به رئیس‌جمهوری و وزیر راه بود، به همین دلیل دادگاه بعد از وصول شکایت، حسن عباسی را به ٧ماه حبس محکوم کرد. این حکم با واکنش ابوالقاسم طالبی مواجه شده و او در متنی اجتماعی نوشته است:  بستن دهان حسن عباسی یعنی اینکه دولت با شعر، سخنرانی و مقاله سر عقل نمی‌آید؛ باید خیلی سریع قصه ملاقات سال 65 روحانی را به صورت یک فیلم سینمایی به نام خیانت به امام و امت به جشنواره برسانیم و در روز آزادی و استقبال از آقای عباسی به اکران خصوصی فیلم برویم.

جالب اینکه هم حسن عباسی و هم ابوالقاسم طالبی در بیست و نهمین دوره جشنواره فیلم فجر که دبیرش مهدی مسعودشاهی بود در هیأت داوران حضور داشتند؛

جشنواره بیست و نهم فجر از جمله جشنواره های پر و پیمان یک دهه اخیر بوده که برخی از آثار قابل اعتنای سالیان سینمای ایران از «جدایی نادر از سیمین» گرفته تا «آقایوسف» و از «جرم» تا «برف روی شیروانی داغ» و از «آینه های روبرو» تا «ورود آقایان ممنوع» در آن حضور داشتند.

هیأت داوران همین جشنواره بود که برخی از این آثار شاخص از جمله «آقایوسف»، «ورود آقایان ممنوع» و «برف روی شیروانی داغ» که علیرغم تولید در گونه‌های مختلف، مورد توجه مخاطبان قرار گرفتند را  نه در بخش بهترین فیلم و نه در بخش بهترین کارگردانی، حائز کاندیداتوری هم ندانست.

فقط درنظر بگیرید که فیلمی ویدیویی نظیر «آسمان محبوب»که جزو ضعیفترین آثار سازنده اش است- و کارگردانش داریوش مهرجویی، در فهرست کاندیداهای بهترین فیلم و کارگردانی جشنواره بیست و نهم قرار گرفتند اما نه «آقایوسف» و «ورود آقایان ممنوع» و نه «برف روی شیروانی داغ» علیرغم استانداردهای بالای تولید نتوانستند حتی به کاندیداتوری این بخشها نائل شوند.

حالا برای یک داور همین جشنواره، حکم حبس صادر شده و داور دیگر به حمایت از او وعده رونمایی فیلمی افشاگرانه را داده!!

ای کاش یکی هم پیدا شود و فیلمی افشاگرانه درباره داوریهای عجیب و غریب ادوار مختلف فجر تولید کند.




محمدهادی کریمی در گفتگویی تفصیلی بیان داشت⇐سینماگران مستقل اگر بتوانند هر ۵ سال یک بار هم فیلم بسازند باید خدا را شکر کنند/جریان اصلی اکران را به شبه‌آتراکسیون‌های لاله‌زاری بعد از کودتا اختصاص داده‌اند تا اندیشه، فلج شود!/دو سین «سانسور» و «سرمایه» به مانند پتک، فردیت سینماگران مستقل را نشانه گرفته/به‌ظاهر شعار ارزشها و هنجارها می‌دهند اما با پول می‌شود سر سیبیل شاه، نقاره زد!!/ابتذال و سخافت هم مجوز دارد و هم خریدار!!/افتخار می‌کنم به تولید در بخش خصوصی؛ بدون رانت دولتی یا استفاده از پولهای سرگردان!!!

سینماروزان: در میان انبوه تولیداتی که حمایت ارگانی-مافیایی را از همان زمان تولید تا اکران پشت خود دارند همچنان هستند آثاری  که به صورت مستقل و با تکیه بر داشته های تکنیکی-محتوایی خود به دنبال جلب مخاطبند؛ آثاری که حتی با حداقل سالن هم باز مخاطب جلب میکنند.

به گزارش سینماروزان «کمدی انسانی» از جمله چنین آثاری است که در آستانه جشنواره و در شرایطی که فقط 10 سالن فول سانس داشت روی پرده رفت و بعد از گذشته دوهفته و نیم میلیاردی شدن به ناگاه به بهانه جشنواره تعداد سالنهایش به 5 رسید(!) اما با همین 5 سالن هم توانست فروش خود را به میلیارد برساند.

محمدهادی کریمی پزشکی که بیش از دو دهه قصه های سینمای اجتماعی مستقل را نگاشته و پیشگرانه و پیشگویانه از مواردی چون رواج اعتیاد های جدید و روانگردان ها تا خشونت های مقدس را پیش از آنکه در جامعه به موضوع روز تبدیل شود گوشزد کرده بود در گفتگویی تفصیلی با روزنامه «هنرمند» درباره سختیهای فعالیت مستقل در سینمای ایران سخن گفته است.

متن گفتگوی کریمی با «هنرمند» را بخوانید:

از زمان اکران آخرین فیلم شما تا به امروز ۵، ۶ سالی می‌گذرد، دلیل این غیبت چه بوده است؟

فیلمساز مستقلی که منابع بودجه همانند بعضی از همکارانش در اختیار ندارد، هر ۵ سال هم بتواند یک فیلم بسازد، باید خدارا شکر کند، اما فارغ از این نکته که حرف تازه‌ای نیست، بخشی از این ۵ سال درگیر ساخت و نمایش «ساکن طبقه‌ی وسط» بودم و از طرف دیگر فیلمنامه‌ای که به عشق ساختش لباس رزم بپوشم و سودای قماری دیگر را در سر بپرورانم وجود نداشت تا «کمدی انسانی» پیدایش شد و باز کار از کار گذشته بود و دوباره عشق …

چه شد که تصمیم به نگارش «کمدی انسانی» را گرفتید؟

«کمدی انسانی»؛ بیستمین فیلمنامه‌ی سینمایی من است که در سینمای حرفه‌ای ساخته شده و پنجمین فیلمی است که کارگردانی کرده‌ام و نخستین فیلمی است که مستقلا تهیه کرده‌ام، کاری که اگر متنش ذهنم را به تسخیر خود درنیاورده بود، تصمیم به فیلمسازی دوباره نمی‌گرفتم. حرف «کمدی انسانی» جدای از خود فیلم یعنی فرم و محتوا و ظرف و مظروفی که متحدا «کمدی انسانی» نام گرفته اند، نیست، حرف فیلم را هر کس پس از دیدن فیلم بسته به سن و حال و هوا و تجربه‌هایی که از سر گذرانده، برداشت می‌کند، یعنی نتیجه‌گیری خودش را خواهد داشت؛ نتیجه‌ای که چه بسا ده سال بعد با دیدن مجدد فیلم با دیدگاهی متفاوت، تغییر کند. مهم برای من این بود که صد دقیقه‌ی تمام قصه بگویم و قصه‌ام را هم خوب بگویم، حرف و پیام جایی خارج از این قصه نیست و فیلم منیفست نمی‌دهد. «کمدی انسانی»؛ یک فیلم قصه‌گو است که صد دقیقه قصه می‌گوید، شخصیت‌های متعددی دارد، بیش از ده شخصیت که هر کدام قصه‌ی خود را دارند، داستان بیوگرافیک فیلم در چهار دهه روایت می‌شود.

شما در این پروژه همزمان نویسنده، کارگردان و تهیه‌کننده بودید، این توامانی نویسندگی، کارگردانی و تهیه‌کنندگی چه دشواری‌هایی را برایتان به همراه داشت؟

برای اینکه زمان به هدر نرود و فیلم حتما ساخته شود و در تولیدش کم گذاشته نشود و سرو شکلش همانی باشد که در سایه‌ی خیالم، شکل کاملی از آنرا دیده بودم سه وظیفه‌ی تهیه، کارگردانی و تدوین را هم خودم برعهده گرفتم، گرچه سخت و طاقت فرسا بود چرا که این کار در بخش خصوصی و بدون برخورداری از امکانات و بودجه‌های رانتی و غیررانتی و پولهای سرگردان صورت می‌گرفت، داستانی که می‌بایست در ۴ دهه روایت می‌شد آن هم وقتی بخش خصوصی در این سالها از محدوده‌ی دو آپارتمان برای روایت خرده جنایت‌های زن و شوهری بیرون نیامده است.

فیلم شما در دل تاریخی دوران دوم پهلوی روایت می‌شود، چه شد که آن برهه از تاریخ را به عنوان بستر روایتتان انتخاب کردید؟

«کمدی انسانی» فیلمی است درباره زندگی یک فرد و به واسطه آن که هر زندگی در ادوار و دهه‌های مختلف امتداد می‌یابد، داستان ما هم در طول چند دهه رخ می‌دهد و این به معنای تاریخی بودن داستان نیست گرچه برای نشان دادن هر دهه، تصاویر باید منطبق با حال و هوا و فضای آن دهه باشد؛ از بافت معماری و لباس گرفته تا اشیاء صحنه و رخدادهای اجتماعی ویژه آن دهه. از این رو «کمدی انسانی» می‌تواند یک فیلم جامعه شناختی باشد و نه تاریخی و حتی می‌توانم بگویم بیشتر بعد روان شناختی داستان می‌تواند مورد توجه باشد یعنی از خلال بُعد روان‌شناختی رشد یک پسر در خانواده، مدرسه و در کل پیرامونش به یک نگاه کلی می‌رسیم از جامعه‌ای که او در آن بزرگ شده و نیز اثری که او در بزرگسالی بر پیرامونش می‌گذارد.

چرا نام «کمدی انسانی» را برای فیلم برگزیدید؟ نامی که ما را به یاد مجموعه رمان‌های بالزاک که روایتگر اوضاع سیاسی و اجتماعی فرانسه در آن برهه از زمان است می‌اندازد.

به جز در عنوان مشابهتی با آثار همنام ندارد، گرچه هر نویسنده‌ای که این نام را برمیگزیند می‌خواهد تعریضی داشته باشد به داستان منظوم دانته و بگوید خرق عادت‌هایی که در روایت دوزخ و بهشت بر خلاف سنت پیشینیان به مخاطب می‌دهد، حالا بروز و ظهور دراماتیک تری در جامعه‌ی انسانی دارد. «کمدی انسانی» یک کمدی موقعیت از تکرار ناتمام یک وضعیت تراژیک مشابه برای یک فرد از جامعه‌ی انسانی است، همین کافی بود که نام «کمدی انسانی» در پی این کانسپت به ذهن خطور کند، هجویه‌ای توام با تلخ خند و زهر خند از موتیف‌های صعود و سقوط‌های پی درپی سیزیف وار که در یک اندازه نمای دیگر و از زاویه‌ی دیگر شاید تراژیک جلوه کند.

چرا شخصیت نقش اصلی داستان و همچنین سایر شخصیت‌ها نام ندارد؟

شخصیت‌ها نام ندارند چون نام به آنها می‌توانست ابعادی بدهد و حواشی در ذهن بیننده ایجاد کند که به هیچ عنوان مد نظر من نباشد، مثلا خاستگاه مذهبی و فکری واجتماعی ویژه‌ای را به خاطر نام شخصیت‌ها در قوه‌ی تخیل مخاطب آنهم از سر کلیشه رقم بزند، در حالی که برای من انسان مهم بود، من به مفاهیم که می‌تواند ازلی و ابدی باشد کار داشتم نه مصادیق … پس از هرگونه نامی برای آنکه حاشیه‌ای نامطلوب از خواسته‌ی من رقم نزند عامدانه پرهیز کردم، این انسانی است که مادر دارد، عشق دارد، مقام مافوق دارد، جوانی وکودکی از دست رفته دارد، خود ایده آل دارد و جاه طلبی و بلند پروازی و خودویرانگری … این حضرت انسان است… من و شماییم.

فیلم داستان انسانی پایبند به اخلاق، وجدان و انسانیت است با روحی حساس و طبعی هنرمند که در تقابل با جامعه‌ای که شبیه او نیست، می‌خواهد از ذاتش فاصله بگیرد اما در نهایت نمی‌تواند و به اصل خود باز می‌گردد، داستان شما نه در آن برهه تاریخی که داستان دگراندیشان و هنرمندان در تمام ادوار تاریخ است، چرا همواره انسان‌های دگر اندیش با چنین مصائبی در طول حیات خود روبرو هستند و این روال تا چه زمانی قرار است ادامه داشته باشد؟

مسئله‌ای که در فیلم مطرح شده از گذشته‌های دور وجود داشته و تا آینده نیز ادامه خواهد داشت، در تمامی ادوار مختلف بسیاری از افراد روابط خود را به جای آنکه براساس نقاط قوت دیگران شکل دهند، براساس نقاط ضعف فرد مقابلشان تعریف و مشخص کرده‌اند، مثلا همیشه کارفرمایانی هستند که زمان جذب کارگر به جای آنکه به توانایی‌ها و قدرت کارگر توجه کند بیشتر به این مساله توجه داشته که آن کارگر چه میزان حتی علیرغم تندرستی ضعف نفس و به تبع آن حرف‌شنوی صرف دارد و چقدر می‌تواند بر او به واسطه‌ی همین ضعف‌ها تسلط یابد. همین مساله باعث شده که مدام نقاط ضعف هر فرد برایش پررنگ شود چرا که عامل تبعیض‌ها، همین نقاط ضعف است و با آن می‌توان امتیازهای جعلی درست کرد چرا که نقاط ضعف هم ضعف واقعی نیست، بهانه‌ای است برای تبعیض‌های بعدی، در نتیجه ما شاهد افرادی هستیم که اکثرا افسرده هستند و به دنبال آن جامعه نیز افسرده و غمگین است. در چنین جامعه‌ای افراد دائما فکر می‌کنند که موقعیت کنونی شایسته و برازنده‌ی آنها نیست بلکه به وضعیت موجود تبعید شده‌اند و همیشه به دنبال یک وضعیت آرمانی می‌گردند بی آنکه بدانند این نقاط ضعف، ضعف واقعی آنها نیست بلکه تفاوتهای طبیعی است که با اکثریت دارند، ضعف اصلی زمانی است که این تفاوتها را نقطه‌ی ضعف حساب کنند. به این تاریخ اکران تبعید شدیم، از غربت این تبعید نگویم چرا که این روزها مظلوم نمایی مد روز شده و انقدر همه نقش قربانی را بازی کرده‌اند که من قربانی واقعی ترجیح می‌دهم فعلا زبان در کام نگه دارم…

این روزها آثار این چنینی در شبکه نمایش خانگی با اقبال بیشتری روبرو میشوند و به عنوان نمونه می‌توانم به اقبال مردم به سریال شهرزاد اشاره کنم که در ادامه سبب شد که باعث شد کاظم راست گفتار فیلم سینمایی آشوبش را در قالب یک سریال چهار قسمتی در شبکه نمایش خانگی عرضه کند، به نظر شما چنین تصمیمی برای توزیع «کمدی انسانی» شبکه نمایش خانگی چطور است؟

«کمدی انسانی» یک فیلم اجتماعی با رویکرد روانشناسانه است که خود را تاریخی نمی‌داند، از دیگر سو از ابتدا برای یک فیلم نود دقیقه‌ای نگاشته شده و به اجرا در آمده و موردی که شما می‌فرمایید به شکل مینی سریال پخش شود از اساس منتفی است…

این گروه بازیگران از زمان نگارش فیلم‌نامه در نظرتان بودند یا در جریان پیش تولید به نتیجه اصلی رسدید؟

معیارم در انتخاب بازیگران که خوشبختانه همه انتخاب‌های اولم بودند، نزدیکی به نقش و نیز توانایی‌های حرفه‌ای شان بود. خوشبختانه تیم بازیگری «کمدی انسانی» بسیار قدرتمند و در عین حال همگن و همسنگ ظاهر شده اند، یکدستی بازی تیم بازیگران از امتیازات آن است. هر چند کار با این تیم بازیگری که از چهار نسل مختلف بازیگری می‌آیند، جذابیت‌ها و‌ مشکلات خاص خودش را دارد، جذابیتش در وهله‌ی نخست استفاده از بهترین‌هایی بود که هر کدام تجربه‌های خاص خود را طی این سال‌ها اندوخته اند و به خاطر نوع زیست متفاوتی که به خاطر تعلق به دهه‌های خاص دارند، نحوه‌ی حضورشان در حین ایفای نقش با یکدیگر متفاوت است و سختی کار این بود که بازی متوازنی از گروه بازیگری بگیری، مانند این که همنوایی سازهای مختلفی که هر کدام شکل و صدای متفاوتی دارند به خلق یک قطعه‌ی درست از لحاظ موسیقیایی منجر شود.

چه شد که آرمان درویش را برای بازی در نقش اصلی فیلم برگزیدید؟

آرمان بازیگر بسیار خوبی است، بسیار کوشا و علاقه مند به حضور موثر در فیلم، انرژی بسیار زیادی در کار گذاشت، ۴ ماه تمام بدنش را برای صحنه‌هایی که نیاز به تحرک زیاد داشت آماده کرد و از این رو در صحنه‌های فایت آماده‌تر از حریفان ورزشکارش ظاهر شد، در صحنه‌های دیگر هم انرژی زیادی به لحاظ روانی صرف بازی درستی از نقشی پیچیده و پر از اوج و فرود کرد که نتیجه‌اش بسیار مطلوب است.

شاعرانگی یکی از مولفه‌های آثار شما است که در سایر فیلم‌هایی سینمایی‌تان مانند «برف روی شیروانی داغ» هم دیده می‌شد، مولفه‌ای که گونه‌ای نو را در سینمای این روزهای ما در انداخته است، در روزگاری که آثار اجتماعی صرف، حرف اول را در سینمای ما می‌زند.

کاملا، «کمدی انسانی» هم به خاطر نوع کانسپت و بار عاطفی‌اش همانند فیلم «برف روی شیروانی داغ» به نظر می‌آید، البته نه از نظر نوع ملودرام بلکه به صورت ایماژهای شاعرانه در گرافیک بصری فیلم و همینطور میزانسن‌ها و جنس بازیها.

با توجه به بازه زمانی که داستان فیلم در آن روایت می‌شود، یعنی تاریخ معاصر به طبع مرحله لوکیشن‌یابی و تولید با دشوارهای بسیاری همراه بود، از لوکیشن‌های کار بگویید که چه اندازه ساخته شد با در نظر گرفتن دشواریهای پروداکشن کارهای تاریخ معاصری.

فیلمبرداری «کمدی انسانی» پنجاه روز در در ۲۵ لوکیشن اصلی و فرعی تهران و شهرک‌های حومه‌ی آن در مرداد و شهریور امسال به طول انجامید و برای فیلمبرداری در لوکیشن‌هایی که مربوط به دهه‌ی چهل و پنجاه می‌شد تا آنجا که می‌شد از دکور، ماکت و شهرک سینمایی پرهیز کردیم، چرا که خیابانها و نمادهای شهری دهه چهل و پنجاه در شهرک سینمایی وجود ندارد، از این رو برای نماهای عمومی شهرها و خیابانها، با در اختیار گرفتن «فاساد/نقشه بیرونی نماها»، بافت شهری آن دوره به شکل سه بُعدی ۳D ساخته شده و سپس با شبیه سازی جمعیتی (کراود سمولیشن) در فضای بیرونی این نماهای شهری که ساخته ایم، توانستیم به فضاهای مطلوب و مورد نظر برسیم.

خودتان را بیشتر فیلم نامه نویس می‌دانید یا کارگردان؟

چون بیشتر اهل خلوتم، دوست دارم خودم را نویسنده بدانم، نویسندگی نیاز به مجوز ندارد، سرمایه نمی‌خواهد، در همه حال البته با یک حال خوب، می‌توانی بنویسی، با کمترین هزینه و بدون هیچ سد و مانعی که هزاران هزارش هنگام فیلمسازی جلوی پایت و در مسیر راهت قرار می‌دهند. هر چند که نه نویسندگی و نه کارگردانی هیچکدام کسب و کار من نیستند.

آقای کریمی، فیلمسازی مستقل در کشور ما با دشوارهایی بسیاری روبرو است که گاه عرصه را بر فیلمسازان این حوزه بسیار تنگ و دشوار می‌کنند، شما به عنوان یک فیلمساز مستقل چگونه با این دشواری‌های مقابله می‌کنید؟

فیلمسازی کسب و کار من نیست، تا سوژه‌ای من را به لحاظ احساسی سرشار از خود نکند و بیقرارش نشوم به سراغش نمی‌روم، حال ممکن است این شیدایی با پسند و سلیقه‌ی دیگری چندان منطقی به نظر نیاید و بسیاری از محرومیت‌هایی که عمدا بر خود روا می‌دارم، غیر عقلایی به نظر برسد، که این می‌شود همان فردیتی که چه خوب باشد و چه بد از نان شب برای زیست نویسنده واجب تر است و باید در حراستش بکوشد، نقطه‌ی قوت این سبک زیست حرفه‌ای در این است که انتخاب می‌شوی به توسط سوژه‌ای که می‌خواهد با ساختنش تو را تصعید دهد و تو روندی مانند یک تراپی را با کاتارسیس و خلسه‌ی پالایشی پس از ساختش طی می‌کنی، اما مشکلاتش هم این است که متاسفانه خلوت داشتن و تمرکز گرفتن رسم این زمانه نیست و یهویی‌ها در هر زمینه‌ای در فورگراند و ویترین اند و با اقبال مردم و مسئولین و منتقدان بیشتر مواجه می‌شوند، اما مشکل اصلی زمانی رخ می‌دهد که تو می‌خواهی با فردیت خودت جلو بیایی و توسط دو سین معروف سانسور و سرمایه، ساندویچ و پرس می‌شوی و در می‌یابی همه شعار ارزشها و هنجارها را می‌دهند اما با پول می‌شود سر سیبیل شاه نقاره زد و سرمایه و سانسور دیگر دو لبه‌ی قیچی نمی‌شوند بلکه دسته و سر یک پتک هستند که قرار است بر سر فردیت تو حتی اگر با کانسپت‌های تجاری از نوع سینمایی‌اش هم آمده باشی فرود آید چون فقط ابتذال و سخافت هم مجوز دارد و هم خریدار …

ماجرای مافیای اکران و مشکلاتی که فیلم سازان مستقل در حوزه اکران با آن دست و پنجه نرم می‌کنند یکی دیگر از مشکلات این روزهای سینما است، این مسئله در اکران فیلم شما چگونه بروز و ظهور پیدا کرد؟

مافیا که نیست، مافیا محترم تر از این حرفهاست و پرنسیپ‌های خود را دارند، بهتر است از لفظ زد وبند استفاده شود … سانس‌های فیلمی که سرگروه دارد را می‌گیرند تا فیلم خودشان در سه روز اول نمایش مثلا رکورد بزند … نه حدیث ناگفته‌ای است و نه نامکرر، انقدر این تراژدی تکرار شده که به کمدی تبدیل شده و به نظرم صحبت از این موقعیت کمیک بیشتر قبح قضیه را می‌برد…

بخش غالب سینمای ما در سال‌های اخیر به آثاری در ژانر اجتماعی با تم آسیب‌ها اختصاص پیدا کرده و ژانرهای دیگر در سینمای ما بسیار کم شده است، شما دلیل این اتفاق را چه می‌دانید و تا چه زمانی قرار است این ماجرای تک ژانری شدن سینما ادمه پیدا کند؟

سینمای جدی را در این سال‌ها آتراکسیون فلج کرده، این که می‌گویم سینمای جدی یعنی سینمای استاندارد نه هر تله فیلمی که مجوز سینمایی داشته یا بعدا گرفته، نه هر چیزی که برای تنزل سطح سلیقه و پسند مخاطب سرهم بندی شده، که قاعدتا فیلم‌های کمدی استاندارد هم داخل این مجموعه فیلم‌های جدی است. جریان اصلی اکران و به تبع آن تولید به ساخت این شبه آتراکسیون‌های لاله زاری بعد کودتا تخصیص یافته و این یک خطر بسیار بزرگ است، وقتی ابتذال به میدان بیاید که اندیشه‌ی مخالف من را فلج کند، توانایی فلج و فشل کردن بروز و ظهور اندیشه‌ی من را هم خواهد داشت، این روزها تماشاگران فهیم و جدی و دلسوز و دقیق سینما را خانه نشین کرده اند تا میدان را با حیله و ترفند برای ابتذال خالی کنند، در حالی که کافی است چند پردیس سینمایی به شکل پاتوق‌های فرهنگی به راه بیفتد و تماشاگران واقعی که گمان می‌کنند سینمای ایران کاملا مضمحل شده را با تولیدات ارزشمند و استاندارد دوباره آشنا کنند، اما چگونه؟ با تعداد معدود تیزر رایگان؟ یا امکانات تبلیغات شهری در حد صفر!!؟




یادداشت محمدهادی کریمی درباره سینمای۹۵⇐از معیشت نابسامان بدنه سینما تا تبعیض در تولید و اکران، حضور آدمهای بی‌ربط در حلقه‌های مدیریتی و…

سینماروزان: سال جدید را در حالی آغاز کرده ایم که انتخابات ریاست جمهوری را در پیش داریم و به تبع آن باید منتظر تثبیت یا تغییر و تحولات مدیریتی در سینما باشیم؛ اما چه تثبیت چه تغییر در مدیریت سینما بدون توجه به آورده های قبلی سودی به حال سینما نمی رساند.

محمدهادی کریمی نویسنده و کارگردان سینمای ایران که سابقه روزنامه نگاری هم دارد در یادداشتی برای «ایرنا» که با محوریت بررسی سینمای ایران در سال 95 نگاشته است کوشیده با کنار هم قرار دادن دیدگاه طرفداران نگاههای حداقلی و حداکثری، مشکلات اساسی سینمای ایران در همه این سالها از وضعیت معیشت و تبعیض گرفته تا حضور آدمهای بی ربط به سینما را به چالش بکشد.

متن یادداشت محمدهادی کریمی را بخوانید:

در مورد سینمای ایران در سال 95 از دو منظر می توان نگاه کرد یک نگاه حداقلی، یک نگاه حداکثری، هر کدام از این مناظر و مرائا هم برای خود طرفدارانی دارد که با حربه استدلال به میدان می آیند.

طرفداران نگاه حداقلی می گویند در زمانه ای که خاورمیانه در آتش و خون و ترور و نسل کشی می سوزد هم این که در پرتو برقراری امنیت، چراغ سالن ها روشن است و فروش چند 10 میلیاردی هم حاصل شده، یعنی باید خدا را از این بابت شکرگزار بود به خصوص اینکه در بزرگترین رویداد سینمایی جهان نماینده ای پیروز هم داشته ایم، از این نظر همه چیز خوب است و الحق هم خوب است.
اما در نگاهی کمال گرایانه و حداکثری، به‌سامان نبودن وضعیت معیشت اهالی سینما، وجود تبعیض در زمان تولید و نمایش، حضور افرادی که یک‌شبه از هر جای دیگری به جز بخش های مرتبط با سینما در کسوت تهیه کننده، فیلمساز و مدیر به فضای نه چندان وسیع سینما هلی برن می شوند و افزون خواه و تمامیت طلبند، از جمله مشکلاتی است که در نگاه حداکثری رخ می‌نماید.
کهنه بودن ساز و کارهای مدیریتی و به‌روز نبودن آن با توجه به انقلاب دیجیتال در صنعت سینما و به تبع آن در رسانه ها (mass media) که به راحتی هر اتاقی را می تواند تبدیل به مرکز زمین کند، آسیب مزمن دیگری است که از سر خوشوقتی مدیریت جدید سینما، خود به آن اذعان داشته و آستین همت برای به‌روز و کارآمد کردن آن بالا زده اند.

اما نکته آخر در این نگاه حداکثری که سخت و دشوار می‌نماید این است که در ایران سینما به عنوان صنعت اگر نگوییم شکل نگرفته ولی هنوز پا هم نگرفته است و حال با سیمای جدیدی (اگر نگوییم ماهیت جدیدی) که این هنر صنعت به واسطه دیجیتالی شدن ابزارها در کشورهای صاحب این صنعت، به خود گرفته، در ایران چگونه به مرحله صنعت شدن خواهد رسید؟!
امری که گرچه رسیدن به آن نیازمند پیمودن راهی دشوار است اما غیر ممکن نیست.




دو پرسش کلیدی محمدهادی کریمی به بهانه حضور رییسی تازه در سینما⇐چرا خصوصی‌سازی در این سالها مسیری کاملا عکس گرفت؟/چرا بودجه تولید صرف اموری شد که متولیانی همچون وزارت آموزش و پرورش و وزارت فرهنگ دارد؟

سینماروزان: حضور محمدمهدی حیدریان در رأس سازمان سینمایی مواجه شده است با حجمی عظیم از پیامهای تبریک به جای آن که تحلیل سینماگران درباره وضعیت اداره سازمان بعد از این حضور را به دنبال داشته باشد.

به گزارش سینماروزان در این بین محمدهادی کریمی نویسنده و کارگردان سینمای ایران و صاحب آثاری همچون «برف روی شیروانی داغ» و «بشارت به یک شهروند هزاره سوم» که فیلمی به نام «کمدی انسانی» را هم آماده اکران دارد در یادداشتی کوتاه که در «جوان» منتشر شده کوشیده تحلیلی ارائه دهد درباره جایگاه قبلی حیدریان به عنوان یکی از بانیان سینمای بعد از انقلاب و از مسیر این تحلیل حضور مجدد وی در ریاست سینما را مصداق فراخوانی معمار اصلی بنا برای مرمت فرسودگی آن قلمداد کرده است.

کریمی برخی مشکلات کلیدی مدیریت چند سال اخیر سینمای ایران که به جای توسعه خصوصی سازی به گسترش نهادهای دولتی و به موازی سازی به خصوص در امر آموزش  پرداخته بود را هم به چالش کشیده است.

متن یادداشت محمدهادی کریمی را بخوانید:

فراخوان معمار اصلي براي مرمت بناي فرسوده!

رسم است، پسنديده است و عقلايي است که هنگام مرمت ساختماني که نياز به بازسازي و تعميرات دارد به سراغ مهندس يا معمار يا کسي که در زمان ساخت بنا در آنجا حضور داشته بروند، چراکه او بهتر مي‌داند پي اصلي کدام ستون‌هاست، کجا‌ها قرار بود از اول نباشد و بنا به مقتضيات آن زمان طراحي شد و مي‌توان در رمدلينگ از آن صرف‌نظر کرد و… يا مثالي از حرفه خودم، براي فرد ميانسالي که نياز به بررسي‌هاي پزشکي دارد تماس با پزشک خانواده يا پرونده پزشکي او از تولد تا آن زمان ضروري است.

حال براي ترميم و مرمت اين بنا (سينماي پس از انقلاب) يکي از معماران و مطلعان زمان بنيادگزاري آن در رأس هرم مديريتي سينما قرار گرفته است که وقتي مرمت‌ها شروع شود، اسباب خوشوقتي به تمامي حاصل خواهد شد.

بسياري از سازوکارها هنوز بر منوال و منهاج 30 سال پيش برقرار است و بازنگري ويژه‌اي طلب مي‌کند که جشنواره فيلم فجر يکي از آنهاست. ضمن اينکه اصل ۴۴ قانون اساسي و خصوصي‌سازي گاه در اين سال‌ها مسير کاملاً عکس خود را در سازمان سينمايي پيموده و گاه بودجه نه‌چندان قابل اعتناي توليد صرف اموري شده که آشکارا متوليان ديگري نظير وزارت آموزش عالي و آموزش و پرورش دارد، تجميع و چابک‌سازي و کارآمد کردن مؤسسات تابعه و وابسته و حمايت از توليد و تجهيز سينما از اولويت‌هايي است که بي‌شک رياست جديد سازمان به آن بي‌اعتنا نخواهند بود.

اميد آنکه اين مرمت و بازنگري در ساز و کارهاي مرسوم که به همت آشنايان با سينما و کارشناسان همين حوزه صورت خواهد گرفت به شکوه و عظمت اين بنا بيفزايد.




فيلمساز شاعرپيشه به سراغ “کمدي انسانی” رفت

سینماژورنال: محمدهادي كريمي جديدترين فيلمنامه خود را با نام “كمدي انساني” به زودي به تصوير درمي آورد.

به گزارش سينماژورنال اين فيلمنامه كه پروانه ساخت آن به تازگی صادر شده يك داستان پرافت و خيز بيوگرافيك است كه آن را ميتوان يك كمدي تراژدي در بستر تاريخ معاصر قلمداد كرد.

تجربه ای جدید و متفاوت در عرصه کارگردانی

آنچه از نام فيلم و حال و هواي داستان برمي آيد، تفاوت فيلمنامه اين كار با ديگر آثار این کارگردان است و شنیده ها حکایت از آن دارد كريمي در عرصه كارگرداني دست به تجربه جديدي زده است.

البته اميدواري دوستداران كارهاي این نویسنده-کارگردان بر اين است كه كمدي انساني از لحن شاعرانه ساخته هاي قبلی او بخصوص”برف روي شيرواني داغ” بي بهره نباشد.

از “مارال” تا “ساکن طبقه وسط”

نويسنده درام هاي اجتماعي پرمخاطب دهه هاي هفتاد و هشتاد كه با درونمايه معنوي نوشته هايش چون “مارال”، “شمعي در باد”، “رستگاري در هشت و بيست دقيقه”، “آدمكش” و …. شناخته مي شد ، دهه نود را با كم كاري آغاز كرده است.

“ايران برگر” و “ساكن طبقه وسط” دو فيلمنامه سالهاي دور از اين نويسنده هر كدام پس از پانزده سال امكان ساخت و اكران طی دو سال پيش پيدا كردند.

“كمدي انساني” بيستمين فيلمنامه كريمي در سينمای ايران است كه به مرحله ساخت مي رسد.




مميزي‌هاي عرفي براي ويروسي كه دراماتيك زاده شد

سینماژورنال: کمپین “هنر+ایدز” در حالی وارد دومین ماه فعالیت خود شده است که در ماه ابتدایی بسیاری از هنرمندان سرشناس ایرانی کوشیدند به زعم خود با این کمپین همکاری داشته باشند.

به گزارش سینماژورنال ورود به ماه دوم فعالیت “هنر+ایدز” همراه شد با اقبال محمدهادی کریمی نویسنده، کارگردان و البته پزشک فرهیخته ایرانی و صاحب آثاری چون “برف روی شیروانی داغ”، “بشارت به یک شهروند هزاره سوم” و “غیرمنتظره” به این کمپین و ارائه یادداشتی تأمل برانگیز.

کریمی که در کارنامه اش نگارش سناریوهایی نظیر “مارال”، “ساکن طبقه وسط” و “ایران برگر” را دارد و البته خود نگارنده فیلمنامه “شمعی در باد” -اولین درام سینمای ایران که به طور جدی به ایدز پرداخت- بوده، در یادداشت خود هم درباره تاریخچه ایدز در ایران و جهان و هم درباره چرایی کم‌کاری سینما و تلویزیون در تولید درامهایی با مضمون بیماران اچ.آی.وی سخن گفته است.

متن کامل یادداشت محمدهادی کریمی را بخوانید:

*تولد با هیجان های دراماتیک

بیماری ایدز سینمایی متولد شد با هیجان‎های دراماتیک کامل، با افسانه‎های جعلی ساینس فیکشنی از چگونگی انتقال ویروس از میمون‎های نوع زورس مانگابی به انسان تا پشت پرده‎های شرکت‎های معظم دارویی و سلامت‎سازان جهانی که به شکل کارتل‎های اقتصادی در این زمینه فعال‎اند تا فلج شدن جهان غرب با ویروسی مهلک از سوی جهان چپ و بلوک شرق و اطمینان از عدم شیوع آن به سرزمین های پشت پرده‎ی آهنین، همه دستمایه‎های دراماتیک خوب برای ساخته شدن فیلم‎هایی با مضامین و گاه گونه‎های جاسوسی، تریلر، علمی تخیلی و … بود.

حتی در صدر اولین بیماران شناخته شده و شاید به نوعی از منظر معروفیت اجتماعی اولین بیمار ایدزی، یک هنرپیشه‎ی معروف هالیوودی بود، «راک هودسن»، مرد خوش چهره‎ای که عاشق زنها می‎شد و زنان گاه برای تصاحب او در فیلم‎ها به رقابت با هم می‎پرداختند و حالا دچار بیماری ناشناخته شده‎ای بود که در ابتدای راه شناسایی بود و اسرار مگوی مبتلایان خود را برملا می‎ساخت، رفتارها و مباشرت‎های دگرباشانه.

حالا دیگر این بیماری سینمایی سینمایی شده بود، بیماران به اقلیتی تعلق داشتند که پای ثواب و عقاب دنیوی و جزای گناه و نافرمانی را به حیطه‎ی تحلیل‎ها و نظرهای مربوط به حوزه‎های دینی و الهیات و اخلاق و … را افزون بر بحث‎های علمی صرف می‎گشود. بحث‎هایی که پررنگ‎تر از بحث علمی خود بیماری و جذاب‎تر از آن در همه جا و من جمله سینما، مخاطبان را به خود سرگرم می‎ساخت، ویروسی که آن روزها چون سنگ‎های عذاب «سدوم و گُمارا» تلقی می‎شد و منظرگاهی از مواجهه‎ی کیفر و نافرمانی را پیش روی هنرمندانی که می‎خواستند به آن بپردازند می‎گشود.

*پرداختن به ایدز سالها ممکن نبود بخاطر…

اما در ایران، پرداختن به ایدز سالها ممکن نبود، به بخاطر ممیزی، بخاطر آنکه گمان می‎رفت ویروس این بیماری در ایران وجود ندارد و به این زودی‎های هم نخواهد رسید. تا این بیماری به ایران برسد وقت زیادی به ظاهر بود که مسئولان تصمیم بگیرند مورد دار است یا خیر چرا که حتی به فرض تأکید بر سوغات غرب بودن آن و بهانه‎ای برای غرب ستیزی آیا می‎توان به وجود همخویانی از سدوم در ایران اشاره کرد؟! که بی‎شک پاسخ منفی بود.

اما تصور عامه از سدومیک بودن این ویروس با مشاهده‎ی آن در اکثریت غیر دگرباش به زودی رنگ باخت. بیماری چون در همگان ظهور و بروز می‎توانست بیابد پس شیوع آن تنها در میان نافرمانان از منظر کلیسای آن زمان نبود.

*آخرین ستاره شب

در ایران هم ایدز آمد و سریع آمد، یک غافلگیری بد، ظهور نه در میان دگرباشان که جماعت بیمار هموفیلی که برای زنده ماندن خویش خونهایی را به درون رگهایشان فرستاده‎اند که آلوده به ویروس بیماری است، حالا واقعاً می‎شد با توجه به مبدأ تولید و حمل این خون‎ها، کشور فرانسه، آن را سوغات فرنگ نامید. حالا می‎شد به ایدز پرداخت، یک ایرانی با خون آلوده و بدون اینکه مرتکب عملی منکراتی از حیث ممیزها، شده باشد بیمار شده و به سراشیبی مرگ فرو می‎غلتید، «آخرین ستاره‎ی شب» منوچهر پوراحمد از اولین‎های این نگاه بود. جوانان معصومی که در غروب و در اثر یک سانحه مجبور می‎شدند خون آلوده بگیرند، اتفاقی که به شکلی فاجعه‎آمیز در ایران رخ داده بود، اما صحبت از آن اگرچه طرف فرانسوی متهم اصلی بود، باز به صلاح ممیزی نبود. شاید از اینکه مردم دچار تشویش روانی حین گرفتن خون در بیمارستان‎ها نشوند توجیه مناسبی برای این قضیه بود، اما تا اینجای کار یک ایرانی هم می‎توانست بیمار باشد به شرطی که در خارج از کشور و فارغ از شیوع به وسیله‎ی موارد منکراتی صورت گرفته باشد.

کم کم حقایق تلخ دیگری از سوی جامعه‎ی پزشکی همگام با ثبوت علمی و مواردی جدید، عمومی و در دسترس همگان قرار گرفت. این بیماری همیشه مهلک و کُشندگی برق آسا ندارد و بیمار می‎تواند سالها ناقل باشد بی‎آنکه علامت خاصی که ویژه باشد، بروز و ظهور پیدا کند. بیمار حین

ابتلای اولیه می‎تواند تنها علائمی چون یک سرماخوردگی را از سر بگذراند و با یک تب خفیف و بدن درد مشترک ویروسی یکی دو روزه، به یک ناقل چند دهه‎ای تبدیل شده و بعدها بیماری در آن ظاهر شود یا حتی پیش از بروز در همان زمان ناقلی از دنیا برود.

*شیفت منشأ ابتلا از معتادان تزریقی به ارتباطهای پرخطر

حالا نیمه‎ی دوم دهه‎ی هفتاد شده بود، عامل اصلی شیوع این بیماری که عمدتاً تا آن موقع از طریق سرنگ‎های آلوده در معتادان تزریقی و نوعاً زندانها صورت می‎گرفت به مورد رتبه‎ی دوم خود یعنی انتقال از راه تماس جنسی شیفت داد.

ممیزی در سینما نیز در نیمه‎ی دوم این دهه در زمینه‎ی طرح عریان و صریح آسیب‎های اجتماعی به نوعی تسامح شیفت پیدا کرد چرا که حداقل در غیاب طرح مسائل سیاسی می‎بایست با طرح مسائل اجتماعی و بازگوکردن آسیب‎های اجتماعی که جایگزین کلمه‎ی «مفاسد اجتماعی» شده بود، فضای باز را به وجود آورد و دنبال گرفت. هرچند بعدها این طرح مسائل اجتماعی نیز تنها در قالب مُصلحانه مورد پذیرش ممیزی عرفی آن دهه قرار می‎گرفت و بعدتر فیلمساز می‎بایست در کنار طرح معضل، راهکار آن را هم ارائه دهد.

*شمعی در باد و اولین‌‌هایش

«شمعی در باد» شاید اولین از نوعی است که در بالا به آن اشاره شد، یک پرسوناژ مهربان و دوست‎داشتنی بخاطر نوع روابط و مباشرت‎های فراوان خارج از عرف با جنس مخالف دچار این بیماری می‎شد، بدون آنکه در جهان فیلم ابتلای او محل قضاوتی برای مخاطب باشد. همچنانکه برای اولین بار در این فیلم یک جوان المپیادی به انتهای راه اعتیاد می‎رسید.

اما حالا کودکان هموفیلی مبتلا بزرگ شده و می‎خواستند با انگ مجرمیت برای بیماران و بیماری در قالب سمن‎هایی چون «یاران مثبت» که مثبتش در نهایت ایهام و جناس لفظی برآمده از مثبت بودن تست‎ها و ناقل یا بیمار بودن است، به مبارزه‎ای فرهنگی دست زنند که هدفشان ضمن هشدار دادن به قشر پر خطر جوان، عوض کردن نظر عامه راجع به این بیماران بود، نظری که هنوز هم آمیخته با کمی ترس، عداوت، بیگانگی، انکار و عدم پذیرش اجتماعی بیماران است. متأسفانه در این مرحله و از این منظر هنوز فیلمی که بتواند در یادها بماند در قالب فیلم بلند سینمایی ساخته نشده است.

*یک هشدار

و در پایان، راجع به ایدز برایتان نوشتم و حیفم آمد از این فرصت استفاده نکرده و جمله‎ای راجع به شیوع خطرناک ویروس پاپیلومای انسانی یا همان زگیل تناسلی که چه به لحاظ شیوع و چه شدت و حدّت خود بیماری و مشکلاتی که در هر دو جنس پدید می‎آورد، چیزی نگفته باشم. به نظرم امروزه در کنار ویروس اچ آی وی و بیماری ایدز حتماً از هپاتیت بی و سی و ویروس زگیل تناسلی بايد یادكردي هشدار گونه جهت تحذیر طبقه‎ی سنّی مورد خطر، «جوانها»، داشته باشیم.




اعلام آمادگی یک بازیگر سینما برای ایفای نقش یک مبتلا به ایدز

سینماژورنال: کوروش تهامی بازیگر سینما و تلویزیون درباره اهمیت پرداختن به سوژه بیماران صعب العلاج و از جمله بیماران اچ.آی.وی به “ایرنا” گفت: یکی از دلایل ابتلا به بیماری ایدز عدم آگاهی جوانان و نوجوانان درباره ریشه های ابتلاست و این خود ناشی از آن می شود که سینما و تلویزیون چنان که باید درباره آن تصویرسازی نکرده اند.

هنرمندان فکر می کنند این مساله خط قرمز است اما…
وی ادامه داد: یکی از دلایل عدم استفاده از سوژه مبتلایان به ایدز در آثار نمایشی نیز آن است که تهیه کنندگان و کارگردانان از سخن گفتن درباره روابط پرخطر جنسی که یکی از ریشه های ابتلاست می هراسند چون فکر می کنند این مساله خط قرمز است در صورتی که شخصا فکر می کنم یک هنرمند می تواند با رعایت چارچوبها حتی در این باره هم محصول سینمایی یا تلویزیونی خوب تولید کند.

بازبگر سریالهایی چون “زیر تیغ” و “شوق پرواز” خاطرنشان ساخت: تلویزیون ما در زمینه پرداختن به ایدز پیشرو بوده و سالها پیش از این یکی از اپیزودهای “داستان یک شهر” اصغر فرهادی به دقت در این باره واکاوی کرد با این حال در سالهای بعد چنان که باید این سوژه جدی گرفته نشد.

تلویزیون تعارف را کنار بگذارد
وی ادامه داد: الان وقتش است که تلویزیون تعارف را کنار بگذارد و سوژه بیماران اچ.آی.وی را در زمره سوژه های دارای الویت خود قرار دهد و نویسندگان و کارگردانان با دغدغه بیشتری روی این سوژه کار کنند و مدیران تلویزیون با روی باز از فیلمنامه های با مضمون بیماران اچ.آی.وی استفاده کنند.

این بازیگر افزود: جامعه ما جامعه ای جوان است و یکی از وظایف رسانه ملی در قبال این جامعه جوان آشنایی او با ریشه های ابتلا به بیماریهای مهلکی چون ایدز است. تلویزیون و در کنار آن سینما وظیفه دارند در این باره اطلاع رسانی کنند.

ترس از عدم شناخت نشأت می گیرد

بازیگر فیلمهایی چون “گناهکاران” و “برف روی شیروانی داغ” درباره ترس برخی از بازیگران برای ایفای نقش در قالب بیماران ایدزی گفت: ترس از نشناختن کاراکتر و عدم تحقیقات کافی درباره آن نشأت می گیرد. وقتی شما به فیلمنامه ای که دست گرفته ای اعتقاد نداشته باشی باید هم بترسی.

وی ادامه داد: کارگردانان باید با تحقیق کامل سراغ سوژه ایدز برود و درامی واقع گرایانه خلق کند که به نقض غرض دچار نشود. این هم منوط به جدی گرفتن پروسه تحقیقاتی کار است؛ وقتی درباره یک مبتلا به ایدز حرف می زنیم باید بلحاظ جسمی و روحی او را شناخته باشیم و این میسر نیست مگر با انجام کار تحقیقاتی کافی.

اعلام آمادگی برای ایفای نقش یک بیمار ایدزی
کوروش تهامی در پایان گفتگوی خود با ابراز امیدواری نسبت به جدی گرفتن سوژه بیماران ایدزی در سینما و تلویزیون بیان کرد: شخصا اعلام آمادگی می کنم برای بازی در نقش یک مبتلا به ایدز تا وظیفه خود را در قبال این بیماران انجام دهم. اما قبلش لازم است مدیران محافظه کاری را کنار بگذارند و نگارش سناریوهای مبتنی با واقعیت در این باره در دستور کار قرار گیرد.

گفتنی است در راستای کمک به اطلاع رسانی درباره ایدز از طریق هنر، از ابتدای سال جدید کمپین “هنر+ایدز” راه افتاده که می کوشد در گفتگو با هنرمندان چرایی عدم پرداخت به سوژه ایدز در آثار هنری را واکاوی کند.




دورخیز گلزار برای بازی در نقش یک مانکن!؟

سینماژورنال: روح‌ا.. حجازی کارگردان جوان سینما و تلویزیون، سال قبل با حمایت بانک پاسارگاد فیلمی به نام “مرگ ماهی” را ساخت، فيلمي كه علیرغم حضور در جشنواره سی و سوم فجر نه توجه مخاطب عام را جلب کرد و نه مخاطب خاص چنان که باید با آن ارتباط برقرار كرد.

به گزارش سینماژورنال شايد  يكي از دلایل مختلف شكست در نزد مخاطبان خاص‌، کپی‌برداری زودهنگام و  خامدستانه از یکی از آثار مطرح سالهای اخیر سینمای ایران یعنی “برف روی شیروانی داغ ” بود؛ فیلمی كه با گذشت ٥ سال از ساخته شدنش هنوز با استقبال مخاطبان تازه تري روبروست و هنوز در كانون توجه منتقدين و مخاطبان خاص قرار دارد و تقلید از آن خیلی زود لو می‌رود.

شاید همین عدم توجه به “مرگ ماهي” در جشنواره سال گذشته  بود که باعث شد تقریبا یک سال بعد از توليد اين فيلم هنوز که هنوز است حتی زمانی برای اکران در گروه آزاد پیدا نكند.

حجازی اخیرا اپیزودی از فیلمی اپیزودیک به نام “هیهات” را به تهیه‌کنندگی محمدرضا شفیعی کارگردانی کرد؛ فیلمی که سرمایه تولید آن را سازمان هنری-رسانه‌ای اوج داده بود اما این فیلم هم گويا  مورد توجه هیأت انتخاب قرار نگرفته و نتوانست وارد جشنواره سی و چهارم شود.

“گربه رو”یی که از نیمه بهمن کلید می خورد

بعد از این دو بدبیاری حالا حجازی تصمیم گرفته فیلم تازه‌ای را جلوی دوربین ببرد. فیلمی که “گربه رو” نام دارد و آن طور که “سینما” خبر داده فیلمبرداری آن از نیمه بهمن آغاز خواهد شد.

حجازی که در آثار قبلی اش کوشیده بود یک بار با استفاده از ابراهیم حاتمی‌کیا و بار دیگر با استفاده از پیمان قاسم‌خانی به عنوان بازیگر فیلمهایش توجه مخاطبان را به خود جلب کند این بار برای جلب توجه مخاطبان به سراغ محمدرضا گلزار رفته و این گلزار خواهد بود که نقش اصلی فیلمش را بازی خواهد کرد.

برگردان catwalk

به گزارش سینماژورنال عنوان فیلم تازه حجازی یعنی “گربه رو” و اینکه احتمالا این عنوان برگردان فارسی “catwalk” از جمله واژه‌هایی است که در صنعت مدلینگ به کار می‌رود، بعید نیست که اين فيلم  مروری داشته باشد بر زندگی مدلها و مانکنها و مقوله مُدلینگ در ایران.

در صنعت مدلینگ، “catwalk” به سکوی باریکی گفته می شود که مدلها بر روی آن قدم می‌زنند و به معرفی پوشاک خود می‌پردازند و البته که به تبع نام این سکو، مدل راه رفتن روی آن نیز به catwalk موسوم شده است.

اگر “گربه رو” درباره مدلینگ باشد احتمالا محمدرضا گلزار هم در آن نقش یک مدل را بازی خواهد کرد.

“پنج ضلعی” نامیدن پنتاگون
به گزارش سینماژورنال البته اميدواريم “گربه رو” ترجمه تحت اللفظی catwalk نبوده و فيلم راجع به دنياي مدلينگ نباشد چرا كه اين گونه ترجمه در عنوان‌هاي خاص، چندان کاربرد ندارد درست مانند اینکه وزارت دفاع آمريكا را به جاي پنتاگون ، “پنج ضلعي” بناميم!!!




شهاب حسینی: همسرم هیچ وقت از زندگی با من رضایتی را تجربه نکرده!/بچه‌های من با من خاطرات مشترک زیادی ندارند/فیلمفارسیها صادقانه بودند و مردم از آنها خاطره دارند!/به زودی یک ستاره نوظهور را خواهید دید که در مرغداری “چهارصد ضربه” می‌دید!!!

سینماژورنال: شهاب حسینی بازیگر شناخته شده سینمای ایران سال قبل با “ساکن طبقه وسط” کارگردانی را تجربه کرد و امسال هم درگیر تهیه کنندگی چند فیلم ویدیویی شده است.

به گزارش سینماژورنال این تجربه فیلدهایی تازه تر بیش از هر چیز به تکرارمکرراتی بازمیگردد که برآمده از پیشنهادات بازیگری پیش رویش است.

شهاب حسینی در گفتگویی تفصیلی که با کریم نیکونظر در “24” انجام شده هم درباره این تجربیات تازه تر حرف زدu و هم دردسرهایی که به واسطه فعالیت مداوم سینمایی زندگی خانوادگی او را تحت الشعاع قرار داده است.

همسرم هیچ رضایتی را تجربه نکرده
شهاب حسینی با اشاره به درگیریهای بازیگری که لذت زندگی خانوادگی را از او گرفته بیان می دارد: بچه های من با من خاطرات مشترک زیادی ندارند، آنها همیشه از من محروم بوده اند. همسرم هیچ وقت از زندگی با من رضایتی را تجربه نکرده. من پدرم را از دست دادم در حالی که سالهای آخر نتوانستم او را آن طور که باید ببینم. اینها تقصیر سینماست. واقعا تقصیر سینماست اما در ازای اینها چه به دست آوردم؟…

فقط دو کارم با فرهادی به تاریخ پیوسته
شهاب حسینی با اشاره به اینکه تنها نقطه رضایت کارنامه اش همکاری با فرهادی است بیان می دارد: به نظرم فقط دو کارم با فرهادی به موزه تاریخ بشر پیوسته…بیست سال از عمرم را گذاشته ام برای همین دو کار؟ شما کارنامه بازیگران بزرگ را نگاه کنید از بین بیست فیلم واقعا چهارده فیلم خوب دارند.

زندگی می فروشیم و از حق زن و بچه می گذریم
این بازیگر در جایی از گفتگویش خطاب به مخاطبان سینما بیان می دارد: درست است که بازیگری درآمد خوبی دارد اما دستمزدی که به بازیگران پرداخت میشود بابت زندگی آنهاست. هر شغلی یک چارچوب دارد و یک ساعت مشخص کار اما ما زندگی می فروشیم و از حق زندگی خود و زن و بچه مان می گذریم تا کار کنیم.

وی ادامه می دهد: اما در ازای عمر چه می گیریم؟ همسنگ آن چیست؟ پول؟ این کافی نیست. من می خواهم بدانم کارم می ماند و به درد می خورد. می خواهم صادق باشم.

فیلمفارسیها صادقانه بودند و مردم از آن خاطره دارند
به گزارش سینماژورنال شهاب حسینی با اشاره به خاطرات مخاطبان از فیلمفارسیها اظهار می دارد: الان که نگاه میکنم می بینم خیلی از مردم از فیلمفارسیها خاطره دارند. چرا؟ چون ظاهرا صادقانه بوده اند اما الان چرا این اتفاق نمی افتد؟ در دوران فیلمفارسی آنها هر چه به ذهنشان رسیده ساخته اند اما ما معلوم نیست چه در ذهنمان می گذریم و چه می سازیم.

جوانی مستعد که در مرغداری “چهارصد ضربه” می دید
شهاب حسینی در جایی از گفتگو درباره کمکش به جوانان مستعد بی بضاعت برای ورود به سینما بیان می دارد: جوان شهرستانی را سراغ دارم که از کار عارش نمی آید. او در شهرستان خانه ای اجاره کرده بود که فقط برای دو برادر و مادرش جا داشت و خودش در مرغداری می خوابید ولی آنجا با تلویزیون 14 اینچ “چهارصد ضربه” و “جاده” می دید.

به زودی یک ستاره نوظهور خواهید دید
وی ادامه می دهد: همین آدم مدت زیادیست که با من کار می کند اما یک بار هم نگفت مرا ببین. یکدفعه خدا در ذهنم انداخت که این شخص را ببین و بعد شرایطی پیش آمد که او را برای بازی در یک فیلم پیشنهاد دادم و به شما قول می دهم به زودی یک ستاره نوظهور خواهید دید.

دکتر محمدهادی کریمی مرا در تلویزیون دید و به سینما معرفی کرد
شهاب با اشاره به اینکه دیگرانی هم بوده اند که این کار را در حق وی کرده اند می گوید: دکتر محمدهادی کریمی مرا در یک برنامه تلویزیونی دید و فکر کرد که من به درد بازی در نقش “ماهان” فیلم “رخساره” می خورم. او لطف خودش را کرد و من هم کار خودم را کردم.




یک فیلمساز “طلاق” را معادل آپلود فیلم در فضای مجازی دانست!

سینماژورنال: مدتهاست که کارشناسان اجتماعی از شیوع طلاق در میان زوجهای جوان خبر می دهند و درباره آسیبهای بعد از طلاق به جوانان هشدار می دهند.

به گزارش سینماژورنال این هشدارها در حالت کلی بیشتر به این سمت می رود که به جوانان درباره راهکارهای زندگی بعد از جدایی و تلاش برای ترمیم شکست ناشی از ازدواج اندرز دهند و کمتر کسی است که نقش اتفاقات مختلف جامعه در بروز طلاق را بررسی کند.

محمدهادی کریمی کارگردان و نویسنده سینمای ایران طی یادداشتی که  به درخواست “اعتماد” نگارش شده برخی نقطه نظرات خود درباره طلاق را ارائه کرده است؛ جالب اینجاست که کریمی در این یادداشت “طلاق” را معادل فیلمی دانسته که در خلوت هنرمند خلق شده و در فضای مجازی آپلود می شود.

سینماژورنال متن کامل یادداشت محمدهادی کریمی را ارائه می دهد:

گريزي نيست

آمار طلاق در دقيقه، ساعت، ثانيه يا كسري از ثانيه… هر چه باشد، شوربختانه همه ماجرا نيست، به آن عدد بزرگ‌تري را بايد افزود، همان، گروه كثيري كه طلاق عاطفي از مدت‌ها قبل بين آنها صورت پذيرفته و به خاطر پاره‌اي ملاحظات يا ملاحظه بعضي مخاطرات علني و رسمي ثبت در دفتر نمي‌شود و نكته قابل بحث، در هر دو گروه كامل جدا‌شده و جداشدگان عاطفي، تعبيري است كه آنها از كاري كه كرده‌اند دارند كه اتفاقا با مفهوم لغوي طلاق به زبان عربي وفق و همساني عجيبي دارد.

چرا طلاق به معنای رهایی است؟

طلاق به عربي به معناي رهايي است؛ رهايي كه نتيجه گشوده شدن گرهي باشد در مقابل عقد كه مفهوم گره دارد و “طلقا” به اسيران رها‌شده جنگ مي‌گويند؛ كساني كه به جاي مجازات آزاد و رها شده‌اند و شوربختانه از ديد قريب به اكثريت اين عده طلاق همان رهايي است، گرهي از زندگي باز شده و اسير معركه جنگ رها‌شده اما چرا‌؟

طلاق در آموزش و پرورش می شود بی علاقگی به درس و در هنر می شود خلق در خلوت و آپلود در فضای مجازی

انسان عصر حاضر دانايي نيمه‌تمامي دارد كه به او فرديت خاص خود را بخشيده است. آدم معاصر فرديت‌دار به دنبال حقوق خود است تا تكاليف خود. جامعه‌اي كه سازو‌كار مدرني دارد حتي اگر مدرنيته هم وارد تار و پود اجتماع نشده باشد حداقل مدرنيزه شده و در يك جامعه مدرنيزه سنتي كه در غياب مدرنيته به سر مي‌برد هم فرديت آدم‌ها حداقل از جانب خودشان به رسميت شناخته مي‌شود و اين آغاز نوعي رها‌شدگي يا رهايي است كه چون موجي اوج مي‌گيرد و بر ساحل ساحت‌هاي مختلف مي‌تازد كه در زمينه خانواده مي‌شود طلاق، در آموزش و‌پرورش مي‌شود بي‌علاقگي به درس و مدرك و مدرسه‌گريزي، در هنر مي‌شود خلق در خلوت با روح عريان و ناخودآگاه رها و آپلود آن در فضاي مجازي و… .

برای جامعه در حال گذار نمی توان نسخه ای پیچید

اما راه‌حل، متاسفانه براي اين جامعه در حال گذار نسخه‌اي نمي‌توان پيچيد.

بايد روح كلي جامعه به اين برسد كه شناختن فرديت براي آشنا شدن با حقوق و منافع شخصي و فردي، نقطه‌اي كه بشود پاياني براي آن متصور بود ندارد و حقوق با نيمه مكملش كه تكاليف باشد سرشته شده چرا كه حقوق هر فردي مي‌تواند عين تكاليف فرد ديگري باشد و بالعكس، حياط خانه اين بام آن ديگري است و گزير و گريز ديگري هم در قاموس طبيعت پيش‌بيني نشده، و رسيدن به اين روشن‌بيني نه به جبر و نه عنف صورت نمي‌پذيرد و با سزارين نمي‌توان تولد آن را با تعجيل به پيش انداخت.




کتاب شعر محمدهادی کریمی به چاپ سوم رسید

سینماژورنال: “برف و شیروانی داغ” که مجموعه ای است از اشعار محمدهادی کریمی کارگردان، نویسنده و روانکاو سینمای ایران به چاپ سوم رسید.

 به گزارش سینماژورنال این کتاب که از محصولات انتشارات نگاه است کمتر از  هشت ماه بعد از نخستین چاپ آن به چاپ سوم رسید.

 در روزهای برپایی نمایشگاه کتاب “برف و شیروانی داغ” از جمله آثار پرمخاطب مرتبط با حوزه شعر بوده است.

 حضور نویسنده در نمایشگاه کتاب

محمدهادی کریمی خالق این کتاب جمعه همین هفته رأس ساعت 16.30 در غرفه انتشارات نگاه واقع در نمایشگاه کتاب حضور یافته و با علاقمندان اشعارش به گپ و گفت می پردازد.

 غرفه انتشارات نگاه در شبستان راهرو 24 و غرفه 38 قرار دارد.

برف و شیروانی داغ
برف و شیروانی داغ

 متن یکی از اشعار زیبای “برف و شیروانی داغ” با عنوان “فال” را در ادامه می خوانید:

 «رویایی برای تعبیر ندارم

کابوسهایم نیاز به تعبیر ندارند

کودک فال فروش

رخ پنهان میکند

از شرم

طفلک نمی داند

مشکل از حال من است

                 نه فال او»

از روزنامه نگاری تا فیلمنامه نویسی، کارگردانی و بالاخره شاعری

محمدهادی کریمی زاده ۱۵ شهریور ۱۳۵۱  تهران است. وی فعالیت هنری اش را در سال 1376 با نگارش فیلم “ساغر” به كارگردانی سیروس الوند آغاز كرد.

وی سابقه سالها کار مطبوعاتی داشته و بنیانگذار نشریاتی پرمخاطب چون “تصویر روز” و “سینما جهان” بوده است. وی طی سالهای حضورش به عنوان سناریست و کارگردان جوایز فراوانی را از آن خود کرده است.

جایزه بهترین فیلمنامه برای فیلم «مارال» از ششمین جشنواره فیلم كرالا و همچنین جایزه ادبی سووران چاكرام برای فیلم «مارال» از هند، كاندیدای دریافت سه سیمرغ بلورین برای فیلم «برف روی شیروانی داغ» در بخش مسابقه جشنواره فیلم فجر دوره بیست و نهم و همچنین جایزه بهترین فیلمنامه برای فیلم «آدمكش» از دومین دوره جشنواره بین المللی فیلم های ایرانی تورنتو از جمله افتخارات این سینماگر است.




“مرگ ماهی”؛ حیف بودجه‌ای که صرف کپی‌کاری شد…

“مرگ ماهی” روح ا.. حجازی یک کپی برداری آشکار و ناشیانه از “برف روی شیروانی داغ” محمدهادی کریمی است؛ فیلمی که درست چهار سال پیش در همین روزها در جشنواره حضور داشت و اتفاقا یکی از آثار محبوب منتقدان بود اما برخی دلایل سیاسی سبب ساز آن شد که متن متفاوت و کارگردانی آن در داوری فجر چنان که باید مورد توجه قرار نگیرد.

سینماژورنال/حـــامد مظفـــری: اینکه جمعی از امتحان پس داده های بازیگری را به خدمت فراخوانی، اینکه محمود کلاری را به عنوان فیلمبردار کنارت داشته باشی، اینکه مهرداد میرکیانی را به عنوان چهره پرداز کنار خود داشته باشی، اینکه تدوین فیلمت را به دو نفر از کارکشته های عرصه تدوین یعنی هایده صفی یاری و سپیده عبدالوهاب بدهی و از مهمتر اینکه یکی از بانکهای معتبر بخش خصوصی را به عنوان سرمایه گذار به خدمت بگیری دلیلی بر آن نیست که فیلمساز خوبی هستی!

یک بار خودت را به حاتمی کیا میچسبانی و یک بار قاسم خانی را به فیلمت می آوری

فیلمساز خوب شدن قبل از داشتن یک گروه حرفه ای و البته ردیف بودجه برای تولید نیاز دارد به خلاقیت درونی برای طرح ایده های تازه یا ارائه ایده های کهنه با بیانی تازه. اگر خلاقیت نداشته باشی و یک بار خودت را به ابراهیم حاتمی کیا بچسبانی تا فیلمت دیده شود و بار دیگر پیمان قاسم خانی را به اثرت الصاق کنی تا توجهات را برانگیزد چاره ای نداری جز اینکه در چهارمین فیلمت به سراغ کپی کاری از فیلمی بروی که نه فرسنگها دورتر و در هالیوود که چند سال قبل در همین ایران خودمان تولید شده و البته به دلایل مختلف هم مهجور مانده است!

یک کپی برداری ناشیانه
“مرگ ماهی” روح ا.. حجازی یک کپی برداری آشکار و ناشیانه از “برف روی شیروانی داغ” محمدهادی کریمی است؛ فیلمی که درست چهار سال پیش در همین روزها در جشنواره حضور داشت و اتفاقا یکی از آثار محبوب منتقدان بود اما برخی دلایل سیاسی سبب ساز آن شد که متن متفاوت و کارگردانی آن در داوری فجر چنان که باید مورد توجه قرار نگیرد.

اینکه حجازی از این می گوید که فیلمش ممکن است یادآور آثار علی حاتمی یا زنده یاد رسول ملاقلی پور باشد هم بیشتر به فرار رو به جلو شبیه است برای رهایی از انتقاداتی که مطمئنا به سبب این کپی کاری یقه او را خواهد گرفت.

“مرگ ماهی” شاید به واسطه دورهمی فرزندان در کنار مادر مرحوم شباهتهایی با “مادر” علی حاتمی داشته باشد اما از ابتدای فیلم و اصلا ایده ای که مبنای خلق اثر شده نگاهی کاملا مستقیم به “برف روی شیروانی داغ” داشته است.

بازاری آشفته که هر کس فریاد می زند مرا ببینید

در “برف…”‌مرگ یک شاعر سبب ساز گردهم آمدن شاگردان وی شده و حین این گردهمایی بود که تقابلات جالبی نیز میان شاگردان درمیگرفت. در مرور این تقابلات هم سعی بر آن بود که روحیات و ذهنیات شاعر مورد واکاوی قرار گیرد تا در انتهای فیلم مخاطب تصویری کامل از این شاعر تازه درگذشته داشته باشد.

در “مرگ ماهی” هم مرگ مادر است که باعث گردهمایی فرزندان و اعضای خانواده شده و اینجا هم بناست درگیریهای اعضای خانواده با هم اسباب کشف روحیات مادر باشد اما اسفناک است که شخصیت پردازی ضعیف فرزندان و شبیه سازی آنها به تیپهای مستعملی که در تلفیلمها دیده ایم و از آن بدتر نداشتن گره هایی که بواسطه آن مخاطب را ترغیب به تماشای فیلم کنیم موجب میشود که در پایان نه تنها تصویری کامل و شفاف از مادر پیش روی مخاطب نباشد که فیلم به بازار شلوغ و آشفته ای بدل شود که هر کسی از یک طرف آن وارد شده و کالایی را برای فروش عرضه میکند.

کمی از ژانگ ییمو و کمی از میرکریمی

شکی نباید داشت که حجازی در کنار کپی برداری از “برف…” نیم نگاهی هم داشته به “یه حبه قند” رضا میرکریمی و دورهمی شکل گرفته در آن فیلم!‌ حجازی فکر میکرده همین که بازیگران شناخته شده تئاتر و سینما را دورهم جمع کند با یک فیلمنامه معمولی هم میتواند اسباب شکل گیری فیلمی مهیج را موجب شود اما افسوس که “مرگ ماهی” حتی یک شخصیت پرداخت شده شبیه به “یه حبه قند” ندارد.

فیلم حتی یک دیالوگ متفاوت که در پایان فیلم در یاد مخاطب بماند هم ندارد. البته که کارگردان کوشیده برخی جاهای اثرش را به کلیپهای موزیکالی بدل کند که بسیاری از کارگردانان شناخته شده از ژانگ ییموی چینی‌تبار گرفته تا همین رضا میرکریمی خودمان در آثارشان از آنها بهره می گیرند اما مشکل اصلی بکر نبودن و دست چندم بودن سناریو است که باعث میشود “مرگ ماهی” در شمار یکی از ضعیف ترین آثار جشنواره سی و سوم جای گیرد.

سخنی با مدیران بانک حمایت کننده!

ای کاش مدیران آن بانک معتبری که شرایط تولید چنین آثاری را فراهم میکنند قبل از تصویب حمایت از چنین پروژه هایی لااقل طرح اصلی داستان را در موتور جستجوی گوگل کاوش کنند تا خیالشان راحت شود که احیانا چند سال قبلتر فیلمی با چنین مضمونی تولید نشده! این طوری سرمایه گذاریهای صورت گرفته هم کمتر تلف میشود.