1

اظهارات #بهروز_غریب‌پور کارگردان تئاتر درباره هجرت بیضایی: چپی‌ها برخورد بدی با بیضایی داشتند/حتی به کشوهای شخصی‌اش رحم نکردند!/بیضایی نباید سنگر را خالی می‌کرد/بیضایی تحت فشار بود ولی کیست که تحت فشار نباشد/اينهايي كه در ايران در اوج بودند خارج از ايران جايگاهي ندارند/اینکه يك نمايشنامه را براي چند شب در دانشگاه استنفورد ببرد روي صحنه که نشد بيضايي!/اینکه بیضایی به فارسي در امريكا به چند نفر ايراني درس تئاتر ايراني بدهد یعنی کار فرهنگی؟/ بيضايي ما او بود که براي كارش صف مي‌بستند!/بيضايي برود سنگر خالي بكند چه كسي جايش را مي‌گيرد؟

سینماروزان: بهرام بیضایی هم مورد بي‌توجهي و خشونت چپي‌ها قرار گرفت. اصلا خودش برايم تعريف مي‌كرد، آمدند تمام كشوهاي من را باز كردند فيلم‌هايي كه گرفته بودم در دانشگاه نشان بدهم لاك و مهر كردند. در حالي‌كه فيلم‌ها مال دانشكده نبود من از ديگران گرفته بودم. خيلي با ايشان برخورد بد كرده بودند ولي من وظيفه خودم مي‌دانستم هم در مورد فيلم باشو غريبه كوچك و هم در مورد يزدگرد سوم و چند كار ديگر به آقاي بيضايي كمك كنم.

#بهروز_غریب‌پور کارگردان تئاتر با بیان مطلب فوق به روزنامه اعتماد گفت: من وظيفه خودم مي‌دانستم به عنوان يك آدمي كه خيلي به تئاتر خدمت كرده در خدمت ايشان اگر كاري از دستم بربيايد انجام بدهم. در زمان تمرین مرگ‌ یزدگرد، آقاي حجت(مدیر تئاترشهر) به من خبر داد كه آقاي بيضايي قهر كرده، گفتم چرا؟ گفتند خانم آرام بينا يا يكي ديگر از اعضاي گروه، ، ايشان بدون اينكه هماهنگي شده باشد با حراست تئاتر شهر با دوربين آمده پايين برود چهارسو، آنها جلويش را گرفتند اعتراض كردند و آقاي بيضايي به اين دليل قهر كرده، من رفتم خانه آقاي بيضايي، گفتم آقا شما يك نمايشي را كار كرديد تا چند روز ديگر برود روي صحنه، گفت تا موقعي كه آن پاسبان‌ها دم در هستند من اجرا نمي‌كنم، گفتم آقاي محترم اصلا شما سن و تجربه‌تان بيشتر است، نكنيد اين كار را ….بالاخره ما نبايد با يك تشري ميدان را خالي كنيم، گفت باشه مي‌آيم. آوردم‌شان تا دم تئاتر شهر، آنجا گفتند كه من همين جوري وارد بشوم اصلا نادرست است، بايد آقاي حجت بيايد به پيشوازم كه ما برويم، ما رفتيم به آقاي حجت گفتيم آقا ما تا اينجايش انجام داديم از اينجا به بعدش ديگر وظيفه شماست، گفت باشد مساله‌اي نيست من به هواي اينكه مي‌خواهيم دوري در تئاتر شهر بزنيم و ببينيم چه كار بكنيم ساختمان را چطور حفظ كنيم، مي‌آييم يك دور مي‌زنيم بعد وارد مي‌شويم، به هر حال آمدند داخل و نمايش اجرا شد آن موقعي هم اين اتفاق افتاد كه عليه آقاي بيضايي خيلي‌ها نوشته بودند…

بهروز غریب‌پور پیرامون روند تولید فیلم باشو غريبه کوچک با حمایت کانون به مدیریت علیرضا زرین گفت:

من به آقاي زرين گفتم كه رفتم پيش بيضايي حال و احوال كنم كتاب حقيقت و مرد دانای خودش که توسط کانون منتشر شده بود را آورد، دور يك غلط املايي را خط قرمز كشيد و گفت آقا به مديرعاملتان نشان بده بگو تجديدچاپ كه كردند اين غلط را اصلاح كنند، ما هم گفتيم سمعا و طاعتا رفتيم به آقاي زرين گفتيم…. آقاي زرين پيشينه فرهنگي به معني متداول نداشت ولی آدم بسيار سليم‌النفسي بود گفت نه آقاي غريب‌پور ما اولا اين كتاب را تجديدچاپ نمي‌كنيم دوما ايشان مي‌خواسته يك جوري راه‌حل پيدا بكند با من ملاقات بكند شما وقت ملاقات برايش مي‌گذاري؟ گفتم آره زنگ زدم به آقاي بيضايي شما حاضري با آقاي زرين يك نشست داشته باشيد، گفت آره من هم نگفتم كه ايشان گفته اين غلط را ما اصلاح نمي‌كنيم، گفتم در رابطه با همان كتاب. بعد از زرين سوال كردم آقاي زرين چي شد، زرین-مدیر وقت کانون- گفت در آن جلسه بیضایی آمد من را غرق فحش كرد و رفت.

وی ادامه داد: چند وقت بعد من و آقاي زرين مي‌رفتيم شيراز بازديد كتابخانه‌هاي كانون، آقاي زرين به من گفت آقاي غريب‌پور فهميدي بيضايي چه كار كرده، گفتم نه، گفت اين فيلمنامه-باشو- را داده و ما هم در آن ماشين كه مي‌رفتيم فرودگاه آنقدر كوتاه بود خوانديم، من همانجا نوشتم مشروط بر اينكه مشكل زبان در اين طرح فيلمنامه حل بشود فيلم بي‌نظيري خواهد شد، دادم به آقاي زرين! او گفت جدا موافقت كردي، من گفتم آره بيضايي احتياج به اين نداره ما فيلمنامه از آن بگيريم ول كنيد اين بساط گذشته را و شد باشو غريبه كوچك!

بهروز غریب‌پور: بيضايي نباید سنگر را خالی میکرد
بهروز غریب‌پور: بيضايي نباید سنگر را خالی میکرد

غریب پور با انتقاد از مهاجرت بهرام بیضایی به استنفورد آمریکا گفت: ما در مورد حفظ هر هنرمندي که وظيفه نداريم. براي اينكه ايشان انتخاب كرده است که برود. مگر بنده و دیگران را كسي به ما اصرار كرده بمانيد. من مي‌بينم در چشم مدير مي‌خوانم ‌اي كاش شما هم مي‌رفتيد، من اعتراضم به آقاي بيضايي به قوت خودش باقي است.

وی ادامه داد: او مگر در امريكا دارد كار مي‌كند؟ اينكه آدم به فارسي در امريكا به چند نفر ايراني درس تئاتر ايراني بدهد يا بيايد يك نمايشنامه را براي چند شب در دانشگاه استنفورد ببرد روي صحنه بيضايي ما نيست، بيضايي ما براي كارش صف مي‌بستند. براي كارش ماه‌ها مردم تشنه اين بودند كه بيايد روي صحنه، نه اينكه بگويم هنرمند حق تجربه ندارد حق بيرون رفتن ندارد، چون از نظر مذهبي، از نظر فرهنگي، از نظر زبان، از نظر پيشينه‌اي كه داريم مثل يك اروپايي در امريكا و اروپا پذيرفته نمي‌شويم. من كه دارم مي‌گويم از سر اين نيست كه بگويم من تجربه نكردم. من هشت سال عضو هيات‌مديره اتحاديه بين‌المللي عروسكي جهان بودم.

غریب‌پور افزود: وقتي كه فردوسي فوت مي‌كند نمي‌گذارند در قبرستان مسلمانان دفنش كنند. بيضايي برود سنگر خالي بكند چه كسي جايش را مي‌گيرد؟ يكي از زيباترين نوشته‌هاي بهرام بيضايي تلخك است، تلخك در صحنه آخر لباسش را درمي‌آورد و پاره پاره مي‌كند، به طرف گرگ‌ها مي‌دود مي‌گويد بياييد من را بدريد چنين شاهكاري را نوشته است. من از عبدالحسين نوشين مي‌گيرم و مي‌گويم اينهايي كه در ايران در اوج بودند خارج از ايران جايگاهي ندارند. ولي خب مي‌پذيرم كه ايشان به هر حال تحت فشار بودند، ولي كي تحت فشار نيست؟




بهروز غریب‌پور با نگارش یادداشتی ۱۵۰۰ کلمه‌ای درباره “دونده” مطرح کرد⇐امیر نادری، در جریان ساختن فیلم، من را حذف کرد!/امیر نادری، در جریان مونتاژ فیلم، من را حذف کرد!/امیر نادری، در دادن حق‌الزحمه نوشتن فیلم‌نامه، خودش را به آن راه زد!/امیر نادری، در سفارت فرانسه هیچ اسمی از من نبرد!/امیر نادری، در هر جشنواره که زورش می‌رسید، نامم را حذف کرد!!

سینماروزان: در اکستریم کلوزآپ، «امیروی ساز دهنی» از درون چراغ درون نادری بیرون آمد؛ این بار نه‌تنها ساز دهنی بلکه می‌خواست صاحب ساز دهنی را به دریا پرتاب کند: در جریان ساختن فیلم من را حذف کرد. در جریان مونتاژ فیلم من را حذف کرد. در دادن حق‌الزحمه نوشتن فیلم‌نامه خودش را به آن راه زد و بالاخره تسلیم شد. در سفارت فرانسه که هر دو ما دعوت بودیم تا جایزه فستیوال نانت را دریافت کنیم هیچ اسمی از من نبرد. در هر جشنواره که زورش می‌رسید، نامم را از پوستر حذف می‌کرد: آخرین بار ایادی‌اش در بنیاد فارابی و پس از پالایش نسخه قدیمی این خطا را تکرار کردند و در نهایت بی‌مزگی و بی‌سلیقگی از من دعوت کردند که آن را رونمایی کنم و روی پررویشان را به خاک مالیدم و نرفتم…

به گزارش سینماروزان بهروز غریب‌پور با نگارش یادداشتی بلندبالا در روزنامه شرق، ادعاهایی را درباره امیر نادری و ماجرای تولید “دونده” با حمایت کانون، طرح نموده است.

متن یادداشت بهروز غریب‌پور را به نقل از “شرق” با این توضیح بخوانید که مشتاقیم پاسخ امیر نادری به ایشان را هم بی کم و کاست انتشار دهیم:

لانگ‌شات: سینمایش را کمابیش دوست داشتم اما با دیدن «ساز دهنی» مطلقا از او دور شدم؛ چنان دور که از چشمم افتاد اما برخلاف من، جامعه از صدر تا ذیل «امیرو» را تأیید می‌کرد و من نمی‌دانستم که ابراز احساسات تماشاگران و به‌خصوص روشنفکران مزه برآشفتن دارد و طغیان و شورش و چنگ‌زدن به صورت ثروتمندان و قدرتمندان و فراتر از آن آمادگی آنها برای به‌زیرکشیدن هرکسی است: «که بالاتر است» یا چیزی بیشتر دارد: از مدیر مدرسه بگیر تا وکیل و وزیر و شاه در یک کلام برخاستن علیه صدرنشینان؛ به زبان نادری: آن کس که ساز دهنی دارد باید له بشود- تصویرش را با دندان‌قروچه نادری به یاد بیاورید- این نگاه و این سینما هنوز محبوب بود: حدود سال 1362 بود.

امیر نادری در طبقات ساختمان مرکزی «کانون»- ساختمان خیابان جم، بالا و پایین می‌رفت– سناریوی دونده‌اش هم در تلویزیون و هم در شورای تولید کانون رد شده بود. در آن شورا من، عباس کیارستمی، ابراهیم فروزش، ایرج کریمی و… حضور داشتیم اما برخلاف تمام اعضای شورای تولید آن روزگار کانون، من تنها کسی بودم که گفته بودم: موضوع خوب است اما فیلم‌نامه بی‌نهایت ضعیفی دارد و می‌توان آن را زیرورو کرد… نادری هر شورایی را سیاسی و دست‌نشانده می‌دانست. بگذریم که کیارستمی و فروزش شناختشان از او بیشتر بود و بسیار بیش از من به جزئیات شخصیت او تسلط داشتند: امیر نادری همان پسربچه‌ای بود که می‌توانست ساز دهنی دیگری را از او بقاپد و بعد چنان به دریا پرتاب کند که هرگز پیدا نشود و به همین دلیل از برخورد با او اجتناب می‌کردند… بگذریم اما برای من او هنوز در لانگ‌شات بود: تنگسیرش را پسندیده بودم، تنگنایش خوب بود اما به حیطه کودکان که وارد شده بود نمی‌دانست که لازم است ارتفاع اندیشه‌اش را با قد و قواره کودکان و نوجوانان اندازه بگیرد و در فیلم‌نامه آنچه مهم نبود مخاطب عام و به‌خصوص کودکان و نوجوانان بود. و هر آنچه به نظر می‌رسید با خشم به گذشته نگریستن بود.

مدیوم کلوزآپ: ایرج کریمی آن روزها جانشین مدیر سینمایی کانون بود و به دلیل دوستی بسیار نزدیکمان هر وقت که جلسه شورای تولید تمام می‌شد من و او یکی، دو ساعت با هم خلوت می‌کردیم یا با استفاده از موویلا- میز مونتاژ – فیلم می‌دیدیم. پس از ردشدن سناریوی نادری او پرسیده بود که چه کسانی سناریوی من را رد کرده‌اند و بین همه آن اسم‌ها به سراغ من آمد. ایرج ملاحظه کرد و سکوت کرد اما من گفتم: من نقدم را نوشته‌ام و با ادله آن را به‌ صورت مشروط رد کرده‌ام. او عاشق آدم‌های قلدر بود و استنباطش را به ‌زبان آورد: من از جربزه‌ات خوشم اومد بگو ضعف این فیلم‌نامه چیه؟ گفتم فردا هر چند ساعت که بخواین در خدمتم و برای فردا در مرکز تئاتر کانون که مدیرش بودم قرار گذاشتیم… فردای آن روز امیر نادری رأس ساعت وارد اتاقم شد: سؤال کرد کجا بشینم، گفتم می‌بینین که میزم گرده و بالا و پایین نداره هرجا که بشینین اونجا بالاست. نشستیم و گپ زدیم: اولین ایراد را که مطرح کردم، مکث کرد و من پس از آن گفتم: من از جانب شورای تولید حرف نمی‌زنم. گفت من فکر می‌کردم شما را مأمور کرده‌اند که فیلم‌نامه را اصلاح کنین! … فهمیدم که حسابی گمراه شده است: گفتم: خیر اولا من «مأمور» نشده‌ام ثانیا ما دیروز سرپایی صحبتی داشتیم که به اینجا ختم شد. من حرفی با شما ندارم… دوباره احساس کردم که در من هم رگه‌هایی از خودش را یافته و از محکم صحبت‌کردنم خوشش آمده است… بلافاصله جمع و تفریقی کرد و من را نگاه کرد: پس چرا حاضر شدین با من حرف بزنین؟ گفتم: به احترام اینکه از فیلم‌سازان ایران بودین و هستین و زمانی در ردیف اول بودین.
پرسید: الان چی؟!
گفتم: اما من با شما اختلاف نظر عمیق دارم و بحث را به «ساز دهنی» کشاندم… .

کلوزآپ: آن روزها خانه ما در کوچه مزین‌الدوله خیابان بهار بود و همسایه «کامران شیردل» بودیم. قرار بعدی من و امیر نادری در همین کوچه و همان خیابان بود. وقتی نفس‌نفس‌زنان – به‌خاطر بالاآمدن از پله‌ها و رسیدن به آپارتمان وارد شد: گفت رفته بودم سری به کامران بزنم. کامران خیلی ازت تعریف کرد، منم ازت خوشم اومده… .
وارد کتابخانه که شدیم گفت: خیلی کتاب دارین!!
بعدها فهمیدم که این حرف به معنی تأیید نیست بلکه اگر می‌توانست، پنجره را باز می‌کرد و فریاد می‌زد: برو عمو، می‌خوای کتابخون‌بودنت رو به‌ رخم بکشی و بعد کتاب‌ها را پرت کند و به من زل بزند و سؤال بکند: چی میگی!! اما در آن روز او ترک عادت کرده بود: شمشیرش غلاف شده بود و گوش داد و به‌راستی گوش داد. گفتم دیر به مدرسه رفتن یک پسربچه یتیم مطلقا دراماتیک نیست… گفت این حکایت منه، گفتم حکایت هرکسی باشه، این حکایت دراماتیک نیست، دوچرخه دست هزارم داشتن مهم نیست، کنار ساحل و توی اسکله خوابیدن مهم نیست، یعنی به تنهایی مهم نیست، برای عکاسی خوبه اما برای فیلم‌شدن کافی نیست… و همین‌طور ادامه دادم و گفتم: اگر امیرو بداند که از دیگران عقب مانده است و بداند که برای رسیدن به آنها و جلوزدن از آنها و پشت سر گذاشتن آنها باید چنان بکوشد که دنیا را متوجه تلاشش و نتیجه تلاشش بکند. اگر «امیرو» بخواهد که به همه بفهماند که جاماندنش از دیگران به ‌خاطر عقل و شعور و میل به آموختنش نیست بلکه از نداشتن خانواده است، از نداشتن یک دلسوز است و… گفتم من این یادگیری را و ریاضت و مبارزه را نوشته‌ام و اسم آن را سمفونی الفبا گذاشته‌ام و شروع به خواندن کردم… خواندنم که تمام شد از جایش پرید و بغلم کرد و با قدرت یک پهلوان شروع به چرخ‌زدن کرد… خسته که شد ایستاد و گفت: فیلم رو دیدم: حالا دوچرخه، قطار، کشتی و هواپیما معنا پیدا کرده بود: شعله‌های آتش چاه‌های نفت، یخ‌فروشی امیرو، بساط واکسی او معنی متفاوتی یافته بود و… امیر نادری چنان شادمان از من جدا شد که دیدنی بود: چهار طبقه را رقص‌کنان پایین رفت. از آن پس دیدارهای‌مان صمیمانه‌تر شد و سفره دلش را برایم باز کرد و هر بار با داستانی غریب‌تر از آنچه می‌شد تصور کرد… .

اکستریم کلوزآپ: فیلم‌نامه جدیدی که من نوشته بودم خوانده شده بود و در مرکز میز دفتر آقای زرین منتظر رأی اعضای شورا بود. من فیلم‌نامه را پیش کشیدم و روی آن، جمله‌ای شبیه به این نوشتم: اگر این فیلم ساخته بشود دروازه‌های فستیوال‌های جهانی به روی این فیلم و سینمای بعد از انقلاب ایران باز خواهد شد – اگر متن فیلم‌نامه دونده در آرشیو کانون مانده باشد، که به احتمال بسیار قوی مانده است، جمله اصلی را می‌توان نقل کرد– و جمله‌ام را برای اعضای شورا خواندم و چنان محکم از فیلم‌نامه دفاع کردم که در همان جلسه با ساختن آن موافقت شد… همان شب امیر نادری با دو تابلو‌عکس به خانه‌مان آمد و پس از نشستن توضیح داد: من با این کفش‌ها – به کفش‌هایش اشاره کرد- تمام اروپا را زیر پا گذاشته‌ام و عکس گرفته‌ام… این دو عکس را در پاریس گرفته‌ام و هدیه‌ام به شماست بابت این همه محبت و تلاش و خلاقیت.
این آخرین دیدار صمیمانه ما بود: در اکستریم کلوزآپ «امیروی ساز دهنی» از درون چراغ درون او بیرون آمد؛ این بار نه‌تنها ساز دهنی بلکه می‌خواست صاحب ساز دهنی را به دریا پرتاب کند:
در جریان ساختن فیلم من را حذف کرد.
در جریان مونتاژ فیلم من را حذف کرد.
در دادن حق‌الزحمه نوشتن فیلم‌نامه خودش را به آن راه زد و بالاخره تسلیم شد.
در سفارت فرانسه که هر دو ما دعوت بودیم تا جایزه فستیوال نانت را دریافت کنیم هیچ اسمی از من نبرد.
در هر جشنواره که زورش می‌رسید، نامم را از پوستر حذف می‌کرد: آخرین بار ایادی‌اش در بنیاد فارابی و پس از پالایش نسخه قدیمی این خطا را تکرار کردند و در نهایت بی‌مزگی و بی‌سلیقگی از من دعوت کردند که آن را رونمایی کنم و روی پررویشان را به خاک مالیدم و نرفتم…

امیر نادری عاشقانی داشت مثل سردبیر یکی از مجلات مشهور سینمایی و زمانی که من معترض مسائل «دونده» بودم به حساب اینکه او یک دوره دانشجوی من بوده است به دفتر مجله‌شان رفتم: زانوی ادب زدم!! و دست آخر و پس از کلی حرف و حدیث در یک پاراگراف چندخطی ادعای من را منعکس کرد. ای‌ کاش نمی‌نوشت… با تمام اینها بارها گفته‌ام که: مطلقا از نوشتن این فیلم‌نامه پشیمان نیستم اما ای‌ کاش نادری در همان نمای دور و آن لانگ‌شات می‌ماند و من در اکستریم کلوز‌آپ پی به نکات و نقاطی از او و تفکرش و رفتارش بردم که بسیاری از آنها را «مطلقا» نمی‌توان نوشت… آنها که او را از نزدیک و در اکستریم کلوزآپ دیده‌اند می‌دانند از چه چیزهایی، لب‌بسته، می‌گویم.
آب‌ها که از آسیاب افتاد و از جمع هوادارانش کاسته شد، به تقاضای من پاسخ دادند و خواستند که فیلم‌نامه را چاپ کنند. روی جلد اسمی از امیر نادری نبود، اسم او نبود اما خدای او که بود: من گفتم ایده اصلی از امیر نادری ا‌ست و حتی نام او باید مقدم بر نام من نوشته بشود و چنین هم شد…

بهروز غریب پور+دونده
بهروز غریب پور+دونده




تلویزیون، تئاتر را نجات داد!!!

سینماروزان/بهروز غریب‌پور: «… با مرحوم عباس جوانمرد صحبت می‌کردیم که: ببین کجا تماشاخانه را ساخته‌اند، در عودلاجان که تماشاگرا، از ترس اینکه مبادا شب، سرشون رو ببرن، نمیان تئاتر ببینن… من گفتم بابا نمایش می‌ذاریم، التماس می‌کنیم کسی نمیاد ببینه، تازه جایی غیر از محله عودلاجان هم کسی مایل به دیدن تئاتر نیست، بعد توقع داریم که تئاتر ملی داشته باشیم؟!

به گزارش سینماروزان و به نقل از روزنامه شرق، عباس جوانمرد گفت: باید به دکتر فروغ بگیم با این تلویزیون خصوصی که برنامه از هنرهای زیبا برنامه موسیقی و فیلم مستند و خبری میگیره، یه فکری به حال تئاتر هم بکنه. خلاصه این شد که من و انتظامی و جعفر والی و رکن‌الدین خسروی و خلیل موحددیلمقانی و خود جوانمرد هرکدام یک نمایش‌نامه‌ای دست گرفتیم و هر کدوممون یک گروه راه انداختیم و اجرای زنده می‌رفتیم – مثل همین آنلاینی که این روزها میگن، سال 1336 بود، اون وقت‌ها تالار بیست‌وپنج شهریور- سنگلج این سال‌ها – هفته‌ای دو شب برنامه داشت اما اجراهای زنده ما در تلویزیون ثابت باعث شد که مردم به دیدن نمایش‌هامون بیان…».

اینها را استاد علی نصیریان به من می‌گفت. داشت قوت قلب می‌داد، دست‌مریزاد می‌گفت که به راه‌انداختن یک جشنواره آنلاین تئاتر، در این شرایط ناچاری و ناگزیری و افسردگی و دلمردگی، تأیید می‌کرد که حرکتی فوق‌العاده است.

من به ایشان گفتم: در این سال کرونایی من چندین بار و در رسانه‌های مختلف همین مثال را زده‌ام که شما امروز به‌عنوان یکی از آن بزرگان خط مقدم تئاتر بعد از کودتای 28 مرداد آن را بازگو می‌کنید. من ایمان دارم که بعد از کرونا بر میزان مخاطبان تئاتر اضافه خواهد شد اما عده‌ای آه و ناله می‌کنند که کار و کاسبی تئاتری‌ها به خطر افتاده باید تماشاخانه‌ها را باز کنیم.

استاد ادامه دادند: آقا جان، بنده و جناب‌عالی از وقتی که امروز همدیگر را دیده‌ایم، چند بار الکل به دست‌هامون زدیم، هر دو ماسک زدیم، مگه می‌شه با جان مردم شوخی کرد؟ دیدن تئاتر آرامش خیال می‌خواهد؛ ما هر دو الان نگران سلامتیمون هستیم، وای به حال آن روزی که یه جمعیتی، در این شرایط بریزن توی تئاتر و خدای نکرده روز بعد کسی مبتلا بشه یا فوت بکنه… به‌هرحال توی این‌جور موارد قلدری و حرف زور کارساز نیست… بعد دوباره به یاد آن خاطره‌ها افتادند: وقتی در تهران تلویزیون راه افتاد شهرهای دیگه، بعضی‌هاشون حتی برق نداشتند یا حتی رادیو نداشتند اما همون اجراهای زنده هفتگی ما باعث شهرت ما و باعث معرفی تئاتر در سرتاسر ایران شد، چون خبرهاش در مجلات و روزنامه‌ها کار می‌شد و باعث این شد که ما نه‌تنها برنامه هفتگی داشتیم بلکه پیش‌فروش هم می‌کردیم. بنده و انتظامی و جوانمرد و والی همون آدم‌ها بودیم که کسی به دیدن کارامون نمیومد اما با این وسیله، با تلویزیون، اسمی در کردیم و گیشه ما رونق گرفت و تئاتر از بی‌اعتنایی نجات پیدا کرد.

من خطاب به نصیریان ادامه دادم: سالی که شما افول رادی رو کارگردانی و بازی کرده بودین من اومدم دم تالار بیست‌وپنج شهریور، غلغله بود. گیشه بسته بود. من خدا خدا می‌کردم که یه بلیت گیرم بیاد، یهو یکی از میون جمعیت دستش رو بالا گرفت و گفت کی بلیت می‌خواد؟ من دوتا اضافه دارم و من یکیش رو قاپیدم و پولش رو دادم: روی صحنه که اومدین قلبم تاپ‌تاپ می‌کرد: خدایا این همون علی نصیریانه که عکسش رو دیده‌م، راجع به اجراهای زنده تلویزیونش خوندم و شنیدم… این صحنه هرگز یادم نمیره… بله حق با شماست؛ تلویزیون در این رابطه نجات‌بخش بود. بعدها تله‌تئاتر با سرپرستی داود رشیدی مفری برای درآمدزایی خانواده تئاتر و در ضمن آشناکردن مخاطبان با نمایش‌های ایرانی و غیرایرانی شده بود و تئاتر از حمایت مردم برخوردار شد. خلاصه کنم هر آنچه من قبلا نوشته بودم یک سند زنده تئاتر، یک رنج‌کشیده تئاتر یک استاد به زبان می‌آورد و گواهی می‌داد که من بیراه نگفته‌ام، من برای مخالفت با کسی و به صرف مخالفت با گروهی ننوشته‌ام و حرف نزده‌ام. در این شرایط باید راه‌های جدیدی را بیازماییم: انتشار نمایش‌نامه، تألیف یا ترجمه آثار تئوریک تئاتر، اجراهای آنلاین یا آفلاین و برگزاری ورک‌شاپ‌های آنلاین و گسترده‌کردن شعاع عرضه و عرصه تئاتر از راه‌های مختلف. خلاصه یأس و دلمردگی و ساز مخالف‌زدن چاره کار نیست؛ باید با وجود سلطه این شرایط و در عین پذیرش آن راه‌های دیگری برای بقای تئاتر جست‌وجو کنیم.

 




همکاری مشترک کمال تبریزی، بهروز غریب‌پور، محمود کلاری و فردین خلعتبری

سینماروزان: فراخوان اولین جشنواره آنلاین «هنر زنده است» در چهار بخش فیلم به دبیری کمال تبریزی- تئاتر به دبیری بهروز غریب پور – موسیقی به دبیری فردین خلعتبری و دیجیتال آرت به دبیری محمود کلاری منتشر شد.
به گزارش روابط عمومی جشنواره «هنر زنده است»؛ اولین دوره این جشنواره آنلاین در چهار بخش فیلم- تئاتر- موسیقی و دیجیتال آرت برای عرضه آثار هنری در سراسر ایران در پلتفرم‌های نمایشی برگزار می‌شود.
جشنواره «هنر زنده است» مولود شرایطی است که بیماری کوید 19 بر جامعه جهانی تحمیل کرده است. باوجود مصائبی که این پاندومی به بار آورد، انگیزه‌ای ایجاد شد تا ضمن توجه به راه‌های ارتباطی سنتی، راه‌های پرامکان ارتباط مجازی از نو مورد توجه قرار گیرد.
پیام این جشنواره چندوجهی است؛ «جهان زنده است، هنر زنده است، هنرمندان زنده‌اند، مخاطبان زنده‌اند.»
کمال تبریزی دبیر بخش فیلم- بهروزغریب پور دبیربخش تئاتر- فردین خلعتبری دبیربخش موسیقی و محمود کلاری دبیر بخش دیجیتال آرت این جشنواره، در نشست رسانه‌ای جزییات جشنواره آنلاین «هنر زنده است» را اعلام خواهند کرد. متن کامل فراخوان در آدرس فرم ثبت‌نام این جشنواره portal.aafestival.ir موجود است.
علاقمندان جهت شرکت در بخشهای مختلف جشنواره «هنر زنده است» از امروز شنبه بیست و نهم آذر ماه تا یکم بهمن ماه 99 می توانند آثار خود در بخش فیلم بلند را به نشانی دبیرخانه ارسال و سایر آثار خود در بخش های مختلف را در فرم ثبت نام جشنواره بارگذاری کنند.
نخستین دوره جشنواره «هنر زنده است» با مشارکت موسسه فرهنگی هنری «برداشت آخر » و مجموعه هنری « مربع 11» به شکل رقابتی در شبکه‌های اینترنتی با حمایت مادی بخش خصوصی و حمایت معنوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از 10 لغایت 20 اسفندماه سال جاری برگزار می‌شود.




اظهارات رییس دو دوره قبل کاخ جشنواره که فیلمش به جشنواره امسال راه نیافته⇐کاهش ۵۰درصدی هزینه‌های جشنواره، نشدنی است/حاضرم برای شفاف‌سازی هزینه‌های دوره گذشته را رسانه‌ای کنم!⇔سینماروزان: در آغاز شفاف‌سازی، ریز دستمزد خود و همکاران‌تان در کاخ را منتشر کنید

سینماروزان: گویا این یک رسم در مدیریت این مرز و بوم هست که تا وقتی جزو مدیران و هسته های مرکزی مدیریت محفلی هستیم جز از نیکی هایش نمی گوییم و وقتی گرفتار تغییر و تحول و حذف از چرخه مدیریتی می شویم است که زبان به انتقاد می گشاییم.

به گزارش سینماروزان بهروز غریب پور کارگردان بیشتر فعال در تئاتر که به واسطه حضور یک مدیر تئاتری یعنی محمد حیدری در رأس جشنواره های سی و چهارم و سی و پنجم فجر توانست تا ریاست بر کاخ مهمترین جشنواره سینمایی که فجر باشد پیش برود و حین حضور در ریاست کاخ هم کمتر پیش آمده بود که نقد درون سازمانی را در دستور کار قرار دهد امسال فیلمی به نام «اردک لی» را با سرمایه گزاری علی آقازاده الیاس حضرتی از چهره های اصلاح طلب ساخت که در جشنواره سی و ششم پذیرفته نشد.

این عدم راهیابی به جشنواره ای که غریب پور دو دوره رییس کاخش بوده باعث شده او زبان به انتقاد از مدیریت فرهنگی دولت روحانی پرداخته و بگوید: روي سخن من آقاي روحاني است. حاضرم با ايشان و وزير مناظره كنم. چگونه مي‌شود هم عامل بود و هم سياستگذار؟ خودت به خودت جايزه بدهي؟! فيلم «اردک لی» قطعا ديده مي‌شود و نگران نيستم؛ ولي چرا بين حرف و عمل توازن ايجاد نمي‌كنيد؟

او در ادامه نوك‌تيز انتقادات خود را متوجه جشنواره فيلم فجر كرد: طبق برنامه‌ريزي فيلم سروقت توليد و در موقعيت مناسب به دبيرخانه فجر تحويل داده شد و  با حذف آن، فرصتي فراهم شد تا درباره فيلم صحبت كنيم. اولويتم اعتراض به رد شدن يا مورد توجه قرار گرفتن نيست اما سازمان سينمايي عملا معلوم نيست جهت‌گيري‌اش در حد شعارهاي آقاي روحاني در زمينه تدبير و اعتدال و اميد هست يا نيست.

غریب پور در ادامه با انتقاد از سخنان اخیر یک نماینده مجلس که حذف فرش قرمز جشنواره و کاهش 50درصدی هزینه ها را مهمترین دستاورد دیدار با مدیران سینمایی دانسته بود اظهار داشت: تنها ايرانيان حق دارند از فرش قرمز استفاده كنند؛ چرا كه محصول هنر آنان است. با مراجعه به عكس‌ها و تصاوير جز جلال و كرامت و احترام در آنها چيزي نمي‌يابيد. حال چه مي‌شود كه سه نفر از سازمان سينمايي از برچيده شدن فرش قرمز و كاهش پنجاه درصدي هزينه‌ها سخن مي‌گويند؟

این کارگردان تئاتر كاهش ٥٠ درصدي هزينه‌هاي جشنواره را ناشدني دانست و تاكيد كرد: حاضرم براي شفاف‌سازي در صورت عرضه مدارك و مستندات گروه كنوني، هزينه‌هاي دوره گذشته را رسانه‌اي كنم. ضمن اينكه دخالت كميسيون فرهنگي در امور جشنواره خلاف آيين‌نامه است.

 




شگفتانه‌های هنگامه قاضیانی در برابر یک عضو سالیان اخیر شوراهای سینما⇐سینمای‌مان هم مثل مجلات‌مان زرد شده!/با حضور دو سکانسی در فیلم بهروز غریب‌پور فهمیدم بازیگر نیستم!/محمد صالح‌علاء در دهه هفتاد در «گرگ‌های گرسنه» بازی می‌کرد، چون سینمای آن زمان درست بود!!!/جوایز سینمایی مرا بی‌خرد می‌کند!

سینماروزان: همزمان با اولین سالگرد پخش «چشم شب روشن» هنگامه قاضیانی بازیگر سینما مهمان این برنامه شد و تا توانست به انتقاد از سینمای این روزها پرداخت و حتی تا جایی پیش رفت که سینمای این سالها را زرد قلمداد کرد!

به گزارش سینماروزان قاضیانی مدام به گلایه از سینمای همین سالها پرداخت اما اکبر نبوی مخاطب او در این برنامه که در همین سالها عضو شوراهای مختلف همان سینمایی بوده که قاضیانی آن «زرد» می‌خواند(!) کمترین موضع گیری دربرابر حرفهای او از خود نشان نداد!

قاضیانی در ابتدا در مورد رشته‌های تحصیلی‌اش (کارشناسی جغرافیای انسانی اقتصادی و ارشد فلسفه) و ارتباط آن با بازیگری بحث را آغاز و عنوان کرد: همه این‌ها باهم ارتباط دارند.  من دیپلم اقتصاد داشتم. ورود به دانشگاه آزاد آنقدر ساده نبود.

وی در رابطه با ورودش به دنیای بازیگری گفت: سال‌ها قبل در تئاتر مدرسه فعال بودم و آمفی تئاتر آنجا را می چرخاندم. در آن زمان به من پیشنهاد بازیگری شد که خانواده به من گفتند باید ادامه تحصیل دهم بعد وارد بازیگری شوم. من گفتم دیر می‌شود، چون در آن زمان من 24 سال داشتم. در ادامه پدرم با بیان جمله‌ای از حسین قوامی روح آمرزیده عنوان کردند: هنرمند 99 خصلت انسانی و یک هنر دارد، برو بیاموز بعد وارد بازیگری شو.

این بازیگر افزود: پس از اتمام درسم به خانواده اعلام کردم که می‌خواهم بازیگری را شروع کنم و به بیان کودکانه ای به پدرم گفتم من نتوانستم 99 خصلت بیاموزم که ایشان گفتند 3 تا هم باشد کفایت می‌کند. رشته‌های تحصیلی من کمک‌ زیادی در زمینه بازیگری به من کرد.

بازیگر فیلم «به آهستگی» اظهار کرد: فلسفه جواز تفکر است و از نگاه من هنرمند نیاز به جواز برای تفکر دارد به خاطر اینکه آگاهی هنرمند را شجاع می‌کند و هنرمند شجاع می‌تواند اتفاق بزرگی را به‌عنوان مامور برای زمین رقم بزند. عصر امروز حقیقت را کم دارد و هنر فقط می‌تواند این حقیقت را برگرداند.

قاضیانی در پاسخ به این سوال که آیا فلسفه که امری عقلانی است، برای بازیگری که امری خیالی است، دست‌وپا گیر بود یا خیر، تصریح کرد: نه. در ابتدا عزت‌نفسی را برای ورود به دنیای خیال به من داده بود و این دنیای خیال از گذشته با روح من عجین بود؛ همیشه در زمانی که فلسفه می‌خواندم برای ورود به بازیگری می‌گفتم، خیال آدم را جوان می‌کند و ذهن آدم را پیر. وزنه‌های عقل زندگی من را به‌شدت سنگین کرده بود و در ورودم به دنیای بازیگری، به من اجازه داد درست و روشن نگرانه وارد شوم.

بازیگر «ساکن طبقه وسط» ادامه داد: در دنیای بازیگری و خیال و هنر، وقتی قوای حسی شما قرار است بیشتر و بیشتر تحریک شود، به حد شکنجه و درد می‌رسد و نیروی خرد و آگاهی به سراغتان می‌آید.

وی که از 18 سال پیش کارش را آغاز کرد در رابطه با اینکه سینما چطور می‌تواند به این سرگشتگی کمک کند، گفت: سینما یکی از هنرهای جهان است که تصاویر درونی بر پرده خیال را به حضور متکثر بازیگر در سینما تبدیل می‌کند؛ یعنی زمانی که منِ هنگامه قاضیانی وارد سینمایی می‌شوم، فیلم من روی پرده‌در حال پخش است که هم‌زمان من خودم هم‌ در سالن هستم و فیلمم را روی پرده تماشا می‌کنم که این رویاروی، حضور متکثر است و پیشاپیش در فلسفه تعریف‌شده است.

بازیگر «میگرن» تصریح کرد: هنرمند باید به سمت آگاهی و خرد حرکت کند و زمانی که هنرمند به سمت و آگاهی برود همه‌چیز به سمت بالا حرکت می‌کند. به‌عنوان یک هنرمند سعی کردم چوب حراج به هنر نزنم و هنر ملی را نفروشم و این نفروختن یعنی یک‌قدم به هنر و سینما کمک کردم. همه به فلسفه احتیاج دارند و فلسفه لزوماً در دانشگاه نیست و کافی است به فکر و بدن روزمره‌مان استراحت دهیم و همه‌چیز را شاعرانه‌تر کنیم و از خیال من هنرمند می‌رسد به خیال مردم.

وی در پاسخ به این سؤال که وضعیت بازیگری را در سینمای ایران چطور می‌بینید، بیان کرد: از نظر من دهه 70 دوران طلایی سینمایی ایران است که من را عاشق سینما کرد. من تأسف می‌خورم که چه اتفاقی برای فیلم‌نامه‌های دهه 70 و بازیگران قدر دهه 70 که تقریباً تا 80 ادامه داشت افتاد و یکدفعه تعاریف دیگری به سینمای ایران اضافه شد.

وی در تکمیل حرف‌هایش گفت: مردم را در این امر مقصر نمی‌دانم و این اتفاقی زیر بنایی و از بزرگان ما است، به‌طور مثال می‌توان به جشنواره فیلم فجر سال گذشته اشاره کرد که نتیجه آن فیلم‌هایی است که در حال حاضر روی پرده هستند.

بازیگر فیلم «برادرم خسرو» ابراز کرد: فیلم سینمایی «یک قناری یک کلاغ» را اصغر عبداللهی می‌نویسد و مدتی کنار می‌گذارد و هیچ‌کس این فیلم را نمی‌سازد. چرا کسی جرئت ساختن این را ندارد درصورتی‌که زمانی، فیلم «پرده آخر» واروژ کریم مسیحی، «مسافران» بهرام بیضایی و «باشو غریبه‌ای کوچک» ساخته‌شده است، درنتیجه به این می‌رسیم که خردمند و آگاه، شجاع می‌شود و انسان شجاع، آگاه و خردمند. تهیه‌کنندگان ما جرئتشان را برای ساخت چنین فیلم‌هایی ازدست‌داده‌اند.

وی ادامه داد: ما داریم حقیقت را به کما می‌بریم و حرفم این نیست که چرا از نیروهای جوان استفاده می‌کنیم. من مشوق این نسل و نسل‌های بعدی هستم، حرفم این است که ما شجاعتمان را به‌طور کل ازدست‌داده‌ایم برای فیلم «یک قناری، یک کلاغ» قول دادیم سکوت کنیم جهت حفظ شأنیت، ما فقط جشنواره فجر را داشتیم که بعضی وقت‌ها درست به مسائل نگاه می‌شد.

نویسنده کتاب «سرزمین مرد سرخپوست» اظهار کرد: ما زمانی می‌گفتیم مجله‌هایمان زرد شده ولی در حال حاضر سینمایمان زرد شده است و این شجاعت من شاید باعث شود که برخی بشنوند و از فردا فیلم‌نامه‌هایشان را نفرستند و بگویند کار نکن، باشد کار نمی‌کنم؛ اصلاً مهم نیست و به نظر من مسائل مهم‌تر در این دنیا هست.

وی تکمیل کرد: با درس دادنم می‌توانم به شیدایی و مسائلی که می‌خواهم برسم. من از سال 79 تاکنون که وارد دنیای بازیگری شدم، هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید هنگامه قاضیانی دنبال کار بود. افرادی هستند می‌گویند فیلم‌هایی که فکر می‌طلبد نسازید و فقط مردم را سرگرم کنید؛ یاد کارناوال پینوکیو می‌افتم که سوارش کردند و گفتند به ما خوش می‌گذرد. در زمینه سینما کارهای خوب نیز انجام می‌شود ولی دهه 70 چیز دیگری بود، به‌طور مثال فیلم «گرگ‌های گرسنه» با بازی محمد صالح علا که من با پسر 4 ساله‌ام به سینما رفتم، ایشان در آن زمان بازی می‌کردند چون سینما آن زمان درست بود.

بازیگر فیلم «من مادر هستم» در پاسخ به این سؤال که اگر در دهه 70 تمام این امکاناتی که اکنون در زمینه تأمین نیازهای بصری سینما هست، وجود داشت بازهم با همان شور و اشتیاق به سینما می‌رفت، گفت: بله. چراکه ما پا به‌پای افرادی مانند بیضایی و واروژ کریم‌مسیحی در آن زمان، سینما را پر می‌کردیم.  ما دچار بیماری بزرگی شده‌ایم، هر چیزی قبل از این‌که استقرار پیدا کند، کنار گذاشته می‌شود و خطرناک‌ترین مساله این است که به ساده‌ترین چیزها راضی شویم.

وی تکمیل کرد: در دهِه 70 درست بعد از انقلاب و جنگ، اگر فیلمی برای گیشه ساخته می‌شد به تو اهانت نمی کرد و آن فیلم در راستای همه علایق تهیه می‌شد.

بازیگر فیلم «بشارت به یک شهروند هزاره سوم» یادآور شد: بعد از فیلم «یک قناری یک کلاغ» انتخاب‌هایم سخت‌تر شد و فیلم سینمایی را تجربه کردم که علی حضرتی تهیه‌کننده‌اش بود که تا آن لحظه، هیچ‌کس فیلم‌نامه‌اش را به دست نمی‌گرفت و بعد از آن کار من سخت شد چون این نقش به من خرد و آگاهی اضافه کرد و دوباره درس بازیگری داد.

وی اظهار کرد: هفته پیش سر فیلم سینمایی «اردک لی» به کارگردانی بهروز غریب‌پور، احساس کردم بازیگر نیستم، فیلم‌نامه این فیلم بعد از 25 سال در حال ساخت است که من توانستم 2 سکانس در نقش نامادری بازی کنم.

قاضیانی تکمیل کرد: پس از 34 ساعت بیداری و برداشت‌های مکرر بالاخره این سکانس-پلان با موفقیت تمام شد و من خوشحالم که در کنار 200 بازیگر بچه و بزرگ بهزیستی به ایفای نقش پرداختم.

این هنرمند در پایان خاطرنشان کرد: جوایز هیچ چیز به من نمی‌دهد و من را بی‌خرد می‌کند و لطف است اگر هدیه‌ای به من می‌دهند.




رونمایی از شمایل متفاوت هنگامه قاضیانی در «اردک لی»+عکس⇔در قامت یک بانوی اصیل آذری

سینماروزان: هنگامه قاضیانی بازیگری که در کارنامه خود ایفای نقشهایی متفاوت در آثاری همچون «برف روی شیروانی داغ»، «میگرن» و «من مادر هستم» را دارد در تازه ترین تجربه خود با گریمی کاملا متفاوت ایفای نقش زنی آذری را برعهده داشته است.

به گزارش سینماروزان فیلم سینمایی«اردک لی» تازه‌ترین ساخته بهروز غریب‌پور به تازگی تصویربرداری خود را در لوکیشن شهرک سینمایی به پایان رسانده است؛ هنگامه قاضیانی در «اردک لی» ایفاگر نقش مادر کودکی آذری است که محوریت داستان قرار دارد.

بهروز غریب‌پور که پس از 16 سال و بعد از حضور در ریاست کاخهای جشنواره فجر به سینما برگشته است نام فیلم تازه خود را از ماجرایی واقعی الهام گرفته است.

نزدیک به سه دهه پیش زمانی که غریب‌پور مدیر کانون پرورش فکری کودکان بود، برحسب اتفاق با دانش آموزی به نام فامیل «اردک لی» آشنا می‌شود. او تصور می‌کند او احتمالاً از روستایی نزدیک اردکان یزد آمده است و به همین دلیل چنین نامی دارد. اما کودک توضیح می‌دهد که روستای آن‌ها با همین نام در حوالی آذربایجان بوده است اما پدرش با مراجعه به سازمان ثبت نام فامیل‌شان را تغییر داده است. او از مشکلاتی که نام فامیلش برای خود و خانوده‌شان بوجود آورده می‌گوشد و قصه‌ی نابی در ذهن بهروز غریب‌پور شکل می‌گیرد. غریب‌پور همان زمان فیلمنامه‌ای با همین نام می‌نویسد که تا امروز شرایط ساخت آن فراهم نشد.

بهروز غریب پور در این‌باره می‌گوید: بیست و پنج سال پیش با شنیدن ماجرای پسرک در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، فیلمنامه‌ای با نام اردک لی را نوشتم اما شرایط تولید آن تا امروز فراهم نشد تا آن‌که علی حضرتی بر حسب اتفاق فیلمنامه‌ی من را می‌خواند و تصمیم به ساخت آن می‌گیرد. بیست و پنج سال طول کشید تا این فیلم ساخته شود اما سرعت علی حضرتی در پیش تولید آن به اندازه‌ای بود که کمتر از بیست و پنج روز فیلم را در تاریخ 21 مهرماه کلید زدیم.

غریب‌پور فارغ از فعالیتهای هنری در حوزه کودک و نوجوان، پیش از انقلاب نیز چند سالی آموزگار دبستان بود و از همین رو شناخت نسبی در حوزه‌ی کودکان و نوجوانان دارد و مشکلات آن‌ها و دغدغه‌شان را به خوبی درک کرده است. این شناخت در ساخت فیلم سینمایی «اردک لی» مشهود خواهد بود. او در این فیلم به اعتماد بنفس انسان‌ها، عناصری مانند مانند نام، رنگ پوست و… که کسی در انتخاب آن‌ها نقشی نداشته و تاثیر آن در زندگی پرداخته است.

غریب‌پور دراین باره‌ می‌گوید: «اردک لی» اساسا به مقوله‌ی اعتماد به نفس اشاره دارد، پسرک قصه‌ی فیلم بچه به شدت با هوشی است اما نام او تبدیل به نقطه ضعف زندگی‌اش می‌شود و زندگی و آینده‌ خود و خانواده‌اش را تحت تاثیر قرار داده است. درواقع این فیلم داستان پسر بچه ای به نام بایرام اردک لی است، پدرش کارگر راه‌آهن بوده اما به خاطر بیماری صعب‌العلاج همسرش همراه با خانواده‌ از روستایی در آذربایجان به نام «اردک لی» به تهران می‌آید که با این مهاجرت دچار مشکلات اساسی می شوند. پسرش را در دبستانی به نام هدایت ثبت‌نام می‌کند. اتفاقاتی در مدرسه برای بایرام‌ می‌افتد که آن‌جا را به مرور برای این پسربچه تبدیل به یک قربان‌گاه کرده و درنهایت زندگی خانواده به تراژدی می‌انجامد.

این کارگردان در خصوص شکل گیری تراژدی فیلم توضیح می‌دهد: نام «اردک لی» برای تهرانی‌ها نامانوس است. شرایط حضور او در مدرسه به شکلی است که تعدادی از شاگردان مدرسه و همچنین بعضی از ناظم‌ها او را مسخره می‌کنند و در نهایت مدرسه او را به سمت مهلکه‌ای سوق می‌دهد.

فیلم سینمایی «اردک لی» از فیلم‌های پرلوکیشن سالهای اخیر است. بخشی از قصه در لوکیشن شهرک غزالی روایت شده که فیلمبرداری آن به پایان رسیده است.

گروه فیلم‌برداری هم‌اکنون در مدرسه‌ای واقع در خیابان انقلاب مشغول به کار هستند. بخش هایی از فیلم نیز در نقاط مختلفی خارج از تهران فیلمبرداری می‌شود و اما به گفته‌ کارگردان قسمت عمده‌ فیلم در مدرسه روایت خواهد شد.

غریب‌پور درباره‌ این مدرسه می‌گوید:قصه‌ فیلم «اردک لی» در سال 1340 روایت می‌شود. از همین رو بخش‌های مربوط به مدرسه نیز که از مهم‌ترین لوکیشن‌های فیلم است در یکی از قدیمی‌ترین مدارس تهران فیلم‌برداری شده. ما در حالی در این لوکیشن فیلم‌برداری می‌کنیم که مدرسه همچنان دایر است.

اردک لی
اردک لی
اردک لی
اردک لی
اردک لی
اردک لی



با حضور ۳۰۰ بازیگر⇐آغاز همکاری مشترک آقازاده اصلاح‌طلب و رییس کاخ جشنواره

سینماروزان: فیلمبرداری فیلم سینمایی «اردک لی» به تهیه کنندگی علی حضرتی آقازاده الیاس از سیاستمداران اصلاح طلب و کارگردانی بهروز غریب پور که مدیریت کاخ میلاد جشنواره سی و پنجم را برعهده داشت، روز جمعه در شهرک سینمایی غزالی برای حضور در سی و ششمین جشنواره فیلم فجر آغاز شد.

علی حضرتی تهیه کننده فیلم سینمایی «اردک لی» به کارگردانی بهروز غریب پور با اشاره به جذابیت و تفاوت فیلمنامه این پروژه سینمایی، گفت: تا امروز هر فردی که فیلمنامه «اردک لی» را خوانده است، به نوعی خاطره ای شبیه به اردک لی و یا کاراکترهای درون آن دارد و همین مساله سبب شد تا آقای غریب پور در همان جلسات ابتدایی فیلم برخی از این خاطرات را در دل فیلم بگنجاند.همچنین شخصیت اصلی این فیلم یک کودک آذری زبان است که به همراه پدر و مادر خود، داستان را رقم می زند. برای انتخاب بازیگر کودک، نزدیک به ۲ ماه از بیش از ۱۰۰ بازیگر آذری زبان تست گرفته شد و در نهایت کودکی از مراغه را انتخاب کردیم. همچنین بازیگران نقش پدر و مادر کودک از بین صدها فیلم کوتاهی که دیده و تست هایی که گرفته شد، انتخاب شدند.

تهیه کننده فیلم «یک قناری یک کلاغ» با اشاره به اینکه محسن ملکی طراحی گریم «اردک لی» را برعهده دارد، تاکید کرد: برنامه اصلی ما این بود که در این پروژه از چهره و اسم های شناخته شده سینما استفاده نکنیم و تنها چهره حاضر در این پروژه هنگامه قاضیانی است که با توجه به گریم و استایل متفاوتی که در فیلم دارد، کمتر کسی متوجه می شود که هنگامه قاضیانی در فیلم بازی کرده است البته احسان امانی و شاهراخ فروتنیان نیز در این پروژه با ما همکاری دارند.در این پروژه آموزش و پرورش همکاری بسیار خوبی با ما داشته است و امیدوارم نهادهای سینمایی مانند بنیاد سینمایی فارابی نیز در این زمینه ما را همراهی کنند چرا که این فیلم با این پروداکشن نیازمند حمایت جدی از سوی این نهادها است.

گفتنی است «اردک لی» بالغ بر ۳۰۰ بازیگر دارد و همین مساله سبب شد تا همزمان با آغاز پیش تولید، دوخت نزدیک به ۵۰۰ دست لباس را با همراهی یک کارگاه دوخت لباس آغاز کنیم. همچنین نزدیک به ۷۰ نفر از بازیگران کودک و نوجوان از بهزیستی و مدارس انتخاب شده اند. بازیگر خردسال نقش دوم نیز از بهزیستی انتخاب شده است که امیدواریم با بازی در این فیلم سرنوشتش تغییر کند.

لازم به ذکر است همزمان با پیش تولید، تولید موسیقی فیلم نیز توسط امیر بهزاد به همراه عاشیق سلجوق شهبازی و گروهش انجام می گیرد البته این احتمال وجود دارد که بخشی از موسیقی توسط ارکستر سمفونیک پراگ ساخته شود که شامل یک موسیقی ایرانی با لهجه آذری است. این را هم باید بگویم که عاشیق سلجوق شهبازی ترانه های فیلم را سروده است.

همچنین بدلکاران صحنه ای نیز به گروه اضافه شده اند تا طراحی حرکت برخی از صحنه ها انجام شود. تدوین فیلم نیز توسط عماد خدابخش انجام می شود. کیوان معتمدی برای چگونگی فیلمبرداری این پروژه تحقیقات بسیاری انجام داده است که با توجه به اینکه اکثر فیلم به صورت سیاه و سفید فیلمبرداری می شود، بهترین روش را انتخاب کند.

«اردک لی» روز جمعه ۲۱ مهر ماه در شهرک سینمایی غزالی جلوی دوربین می رود و امیدوارم بتوانیم این فیلم را برای حضور در سی و ششمین جشنواره فیلم فجر آماده کنیم.

عوامل فیلم سینمایی «اردک لی» عبارتند از

تهیه کننده: علی حضرتی، نویسنده و کارگردان: بهروز غریب پور، مدیر فیلمبرداری: کیوان معتمدی، دستیار کارگردان و برنامه ریز: بیژن سلیم خانی، تدوین: عماد خدابخش، طراح گریم: محسن ملکی، طراح صحنه و لباس: بهروز غریب پور، گروه تولید: نیما شهریاری، مجری طرح: میثم کائد، صدابردار: مرتضی اصلان زاده، عکاس: احسان نقابت، مشاور رسانه ای: زینب لک، بازیگران: هنگامه قاضیانی، شاهرخ فروتنیان، احسان امانی و بیش از ۲۰۰ بازیگر در نقش های کوتاه و کودکان.




بعد از ۱۶ سال و با همراهی آقازاده اصلاح‌طلب⇐رییس کاخ جشنواره فجر سومین فیلم بلندش را می‌سازد

سینماروزان: در دو سالی که محمد حیدری دبیر جشنواره فجر شده و به نوبه خود کوشید سروسامانی به هرج و مرج کاخ میلاد جشنواره دهد بهروز غریب‌پور از رفقای تئاتری وی بود که به عنوان رییس کاخ انتخاب شد.

به گزارش سینماروزان شاید همین حضور در کاخ مهمترین جشنواره سینمایی وطنی موجب شده که غریب‌پور که 16 سال قبل یک فیلم کودک به نام «تنبل قهرمان» را براساس داستان معروف «حسن کچل» ساخته بود مجددا به سمت کارگردانی سینما بیاید و بخواهد فیلمی با نام «اردک لی» را بسازد؛ فیلمی که باز هم درونمایه ای مرتبط با کودک و نوجوان دارد.

تهیه کنندگی «اردک لی» و سرمایه گذاری آن برعهده علی حضرتی آقازاده الیاس حضرتی نماینده اصلاح‌طلب ادوار مجلس و صاحب امتیاز روزنامه های «اعتماد» و «اعتدال» است.

علی حضرتی که در سالهای اخیر و بعد از ورود به سینما تلاش کرده صرفا در تولید برخی آثار به اصطلاح هنری همچون «خداحافظی طولانی»فرزاد موتمن و «نیمرخها»ی ایرج کریمی سرمایه گذاری کند سال قبل هم فیلمی به نام «یک قناری یک کلاغ» به کارگردانی اصغر عبداللهی را تولید کرد که البته در جشنواره پذیرفته نشد.

حالا حضرتی در کنار غریب پور قرار گرفته و بناست «اردک لی» را بسازد. داستان «اردک لی» که فضایی شاعرانه دارد داستان نوجوانیست آذری که در دوره پهلوی دوم به همراه خانواده خود به تهران مهاجرت میکند و همین مهاجرت است که برایش دردسرساز میشود چون در تهران با نام خانوادگی او که «اردک لی» است برخورد مناسبی صورت نمی گیرد.

غریب پور-حضرتی در یک تعامل مشترک تصمیم گرفته اند تمام بازیگران این فیلم را از میان نابازیگرانی مقیم تهران و آذربایجان استفاده کنند تا وجه واقع گرایانه «اردک لی» بالا رود و برنامه ریزی آن است که فیلم ابتدای پاییز کلید بخورد تا در نهایت رونمایی آن در جشنواره سی و ششم فجر باشد.

غریب پور که در این سالها بیشتر درگیر کار تئاتر و بخصوص اجرای اپراهای عروسکی مختلف شده است اولین بار در اواخر دهه 60 یک فیلم کودک به نام «کارآگاه2» را کارگردانی کرد ضمن اینکه قبلترش در نگارش فیلمنامه «دونده» کنار امیر نادری حضور داشت. غریب پور سابقه تهیه کنندگی فیلم «زینت»ابراهیم مختاری را هم در کارنامه دارد.




پیشنهاد مدیر کاخ جشنواره فجر به دولت در روزگار غلبه فضای مجازی⇐آقای رییس جمهور! به فکر توسعه حمل و نقل ریلی باشید تا اطلاعات عمومی افزایش یابد!!!

سینماروزان: بهروز غریب پور کارگردان شناخته شده تئاتر که در دو سال اخیر مدیریت کاخ میلاد جشنواره فجر را هم برعهده داشته در یادداشتی که برای «شرق» نوشته از دولت خواسته به فکر توسعه حمل و نقل ریلی باشد چون این کار باعث افزایش ارتباط و در نهایت افزایش اطلاعات عمومی میشود؛ در روزگار غلبه فضای مجازی که باعث شده حتی پایتخت نشینان نیز اصلی‌ترین منبع دریافت اخبارشان اپلیکیشنهای ارتباطی باشد این گونه پیشنهادات عمیقا مخاطب را به فکر فرومی برد!!!

متن یادداشت غریب پور را بخوانید:

آقای روحانی، جادوی خطوط ریلی را دست‌کم نگیرید

یقینا جمعیت ‌میلیونی رأی‌دهنده به آقای روحانی، مطالبات مختلف و فراوانی از دولت دوازدهم دارند که برخی هم‌پوشانی‌هایی با هم دارد. به‌عنوان مثال، بعید نیست که بیشتر اهالی فرهنگ و هنر بخواهند التفات دولت به این حوزه بیشتر از قبل شده و در بخش‌های مختلف، یاری‌رسان هنرمندان برای ارتباط گسترده‌تر با مردم باشد. اما آنچه من به‌عنوان مطالبه خود از دولت جدید مطرح می‌کنم در ظاهر هیچ ربطی به گسترش فضاهای فرهنگی کشور و حوزه تخصصی من که تئاتر است ندارد، بلکه شاید بتوان گفت یکی از نتایج عملی‌شدن این مطالبه می‌تواند به رشد و ترقی تئاتر هم کمک کند.

از دولت انتظار دارم که به گسترش و توسعه حمل‌ونقل ریلی در تمام کشور توجه ویژه کند. شاید این مطالبه اندکی عجیب به نظر برسد، خصوصا آنجا که یک هنرمند حوزه تئاتر آن را به‌عنوان دغدغه اصلی خود مطرح می‌کند؛ درحالی‌که شاید با فن و دانش زیرساخت‌های گسترش حمل‌ونقل ریلی چندان آشنا به نظر نرسد. اما واقعیت این است که برای طرح چنین مطالبه‌ای به کنه انتخابات اخیر مراجعه می‌کنم. انتخابات بیست‌ونهم اردیبهشت نشان داد که روستايیان ما یکی از فهیم‌ترین و معاصرترین و باشناخت‌ترین روستايیان جهان به‌ شمار می‌روند و اگر از طریقی (مثلا گسترش حمل‌ونقل ریلی) بتوان ارتباط آنها را با شهرهای کشور و حتی کشورهای همسایه فراهم کرد، پیامدهایی مانند افزایش سطح اطلاعات عمومی، گسترش مشارکت و ارتباطات جمعی و… همراه خواهد داشت.  از فرایند ساخت راه‌آهن در گذشته دور هزار کیلومتر خط آهن به جا مانده است؛ این در حالی است که با وجود همه توسعه‌های تکنولوژیکی در سال‌های پس از آن ما هنوز به چنین رقمی نرسیده‌ایم اما حالا و پس از انتخابات اخیر به نظر بنده این توسعه می‌تواند نه‌تنها ابعاد زیرساختی و عمرانی بلکه پیامدهای فرهنگی، فکری و اجتماعی برای کشور و خصوصا مردمان نواحی محروم به جا بگذارد. توسعه خط ریلی درست مثل انتشار یک روزنامه، ساخت یک فیلم و اجرای یک تئاتر می‌ماند، با تأثیری به‌مراتب بیشتر و گسترده‌تر. اگر دولت بتواند قدمی بردارد که مردم از طریق آن به سیر و سفر و کشف دنیای اطراف خود ترغیب شوند و بدانند که با آرامش، ارزان و امن می‌توانند از شهری به شهر دیگر و از گوشه‌ای به گوشه‌ دیگر این کشور سفر کنند، قطعا در ترقی و پیشرفت همه‌جانبه کشور قدمی بزرگ برداشته شده است.
شناخت ایران و بعد از آن شناخت جهان می‌تواند انزوای روستايیان ما را به پایان برساند. روستايیانی که در این سال‌ها به دلیل مشکلات اقلیمی در بن‌بست‌های جغرافیایی اسیر بوده‌اند، حالا بعد از گسترش شبکه‌های ارتباطی اینترنتی، این حق را دارند كه از بن‌بست فیزیکی نیز خارج شوند. به‌همین‌دلیل اگر جای آقای روحانی بودم، بودجه‌ای زیاد را صرف این می‌کردم که ریل‌های راه‌آهن در همه مساحت کشورم کشیده شود و قطعا، اندکی بعد شاهد نتایج خارق‌العاده آن نیز می‌بودم.
برای نمونه بد نیست که کشور ایتالیا را در نظر بگیریم، کشوری با بیشترین خطوط ریلی در اتحادیه اروپا که شمال این کشور را به جنوبش متصل می‌کند و این امکان را در اختیار شهروندان کشور قرار می‌دهد که با کشورهای اتحادیه اروپا در ارتباط باشند. از چنین زاویه‌ای، تأثیر این خطوط ریلی به مراتب بیشتر از رسانه‌ها خواهد بود، چراکه «بسیار سفر باید تا پخته شود خامی». در آن صورت است که یک مخاطب جدی تئاتر در شهرستان می‌تواند صبح سوار قطار شود و برای بازدید تئاتری به مرکز استان یا تهران بیاید و شب به خانه‌اش بازگردد. این جادو را دست‌کم نگیرید آقای روحانی!




ادعاهای مدیر کاخ جشنواره فجر⇐آقایان روحانی و جهانگیری در پدیدآمدن فضای مناسب‌تر موسیقی، تئاتر و دیگر هنرها فعالیت چشمگیری کرده‌اند!/آقای هاشمی‌طبا اطلاعات زیادی درباره تئاتر و دیگر هنرها دارد!/ رئیسی به صورت کلی در مورد سینما سخن گفت!

سینماروزان: بهروز غریب‌پور که در دو سال اخیر فارغ از حرفه اش به عنوان کارگردان تئاتر به عنوان رییس کاخ میلاد در جشنواره های فجری که محمد حیدری برگزار کرده است حضور داشته این روزها آخرین مراحل اپرای عروسکی خیام را پشت‌سر می‌گذارد تا بعد از ماه رمضان، اواخر خرداد، آن را در تالار فردوسی اجرا کند.

به گزارش سینماروزان غریب پور در گفتگویی که به بهانه انتخابات ریاست جمهوری با «شرق» داشته هم درباره مناظره‌های نامزدهای ریاست‌جمهوری و هم درباره اینکه چرا آنها باید به فرهنگ بپردازند سخن‌ گفته است.

غریب پور در این گفتگو  ادعاهایی را طرح کرده درباره فعالیت چشمگیر اسحاق جهانگیری و حسن روحانی در حیطه هنر و همچنین  اطلاعات بالای تئاتری مصطفی هاشمی طبا!

نکته گفتگو آنجاست که غریب پور هنگام نام بردن از روحانی، جهانگیری و هاشمی طبا مدام پسوند «آقا» را استفاده کرده اما ابراهیم رییسی را بدون این پسوند و صرفا با ذکر نام خانوادگی یاد کرده است.

متن گفتگوی غریب پور را بخوانید:

‌ به نظرتان برخورد کاندیداهای ریاست‌جمهوری درباره وضعیت فرهنگ در مناظره‌ها چگونه است؟
ما متأسفانه در طول این چند دهه نسبت به فرهنگ، درواقع با یک بیان صحیح و شهامت‌مندانه روبه‌رو نشده‌ایم. با آنکه همیشه شعار داده‌ایم که ما در معرض شبیخون فرهنگی هستیم و فرهنگ ما در معرض آسیب‌هاست و در شعار فرهنگ به صورت یک پدیده کاملا مطلق و درعین‌حال بسیط مورد صحبت قرار گرفته است، اما هرگز به جزئیات و مؤلفه‌های فرهنگ، نه در زمان مناظره‌های انتخابی و نه در زمان تصدی امور نپرداخته‌ایم.
‌ چه دلیلی دارد؟
دلایل مختلفی دارد. به نظرم افرادی که از افکار عمیق مذهبی برخوردارند، به‌صراحت از موسیقی، تئاتر، هنرهای تجسمی و… نمی‌گویند و انگار در اظهارنظر وارد حریم‌های ممنوعه شده‌اند. درحالی‌که ما در جامعه، هم در زمینه موسیقی و تئاتر و هم هنرهای تجسمی فعالیت می‌کنیم و اینجاست که برایم سؤال ایجاد می‌شود چگونه است که در عمل انواع هنرها را داریم، اما در بحث‌کردن افرادی که در رأس امور یا پایین‌تر از رأس قرار گرفته‌اند به‌صراحت درباره‌اش صحبت نمی‌کنند.
‌ در میان کاندیداهای اخیر کدام‌ها بهتر می‌توانند درباره فرهنگ نظر بدهند؟
در میان این شش کاندیدا، آقایان روحانی و جهانگیری می‌توانند بهتر صحبت کنند چون در پدیدآمدن فضای مناسب‌تر موسیقی، تئاتر و دیگر هنرها فعالیت چشمگیری کرده‌اند، اما هنوز در مناظره‌ها به این واقعیت‌ها نپرداخته‌اند. اینها با احتیاط درباره فرهنگ می‌گویند که انگار با پیشینه خطیربودن موضوع، باید با مشکلات بعدی مواجه شوند. در مناظره قبلی، فقط رئیسی به صورت کلی در مورد سینما گفت که یک رشته تصمیم‌ها دارد، اما درباره فضای فرهنگی هیچ نظری ارائه نکرد.
‌ درحالی‌که اهمیت آن بسیار است… .
فضای فرهنگی که می‌تواند تنفس‌گاه معنوی یک جامعه و رگ حیاتی آن باشد، اگر بااهمیت نباشد و نتوانیم وارد جزئیاتش شویم و آن را منوط به آینده کنیم که اگر رأی آوردند بعد واردش می‌شوند؛ این دیگر خطر بزرگی است. اگر اینها به‌صراحت نگویند که موسیقی فاخر و ارزشمند و حتی موسیقی‌ای که برای سرگرمی و اوقات فراغت است، چه نقشی در جامعه دارد و با کلی‌گویی درباره فرهنگ حرف بزنند، انگار که چیزی نگفته‌اند. کنفوسیوس می‌گوید که اگر می‌خواهید فرهنگ یک ملت را تغییر بدهید، موسیقی آن ملت را تغییر بدهید. بنابراین باید جایگاه فرهنگ همیشه برایمان با جزئیات مشخص باشد و ارائه‌کردن برنامه است که ما را متوجه فرهنگ ملت و هویت می‌کند که بتوانیم در مقابل این آسیب‌های فرهنگی تنومندانه قرار بگیریم. ما باید در محدوده فرهنگ با جزئیات و آگاهی بر تأثیرات برنامه داشته باشیم.
‌ چگونه این مهم محقق خواهد شد؟
اگر آنها فقط به سینما توجه می‌کنند، اما سینما متکی به بازیگری است و بهترین بازیگران جهان از تونل تئاتر رد شده‌ و وارد سینما شده‌ و بر پرده نقره‌ای درخشیده‌اند. این فراموش‌کردن تئاتر خود یک غفلت بزرگ است. این در حالی است که در سینما همه هنرها وجود دارد و اگر فقط به سینما توجه شود انگار که آشنایی با این پدیده نداشته باشند و اشاره کلی‌کردن نمی‌تواند درست باشد. این در حالی است که آقایان جهانگیری و روحانی می‌توانستند و می‌توانند درباره فرهنگ با جزئیات صحبت کنند. حتی میرسلیم با توجه به اینکه وزیر فرهنگ بوده است، می‌توانست نظرات خودش را بدهد و درکل سکوت اینها جایز نیست. من یک خاطره از آقای هاشمی‌طبا دارم. زمانی که رئیس سازمان تربیت‌بدنی بود و من می‌خواستم کارگردانی جشن المپیک غرب آسیا را انجام بدهم، یک ساعت با هم درباره تئاتر و دیگر هنرها صحبت کردیم که اطلاعات زیادی درباره اینها داشت. آن زمان در کسوت یک مقام ورزشی بود، اما آنها در مناظره بیشتر درباره تشکیل خانواده و اقتصاد، نه از نوع کلان که از نوع اشتغال بحث می‌کردند. درحالی‌که می‌شد درباره سینما و دیگر هنرها نیز بحث شود؛ برای مثال باید از آقای رئیسی پرسیده می‌شد که سینمای امروزمان از چه امکاناتی برخوردار است و از چه امکاناتی برخوردار نیست؟ آیا در زمینه سینما به دنبال سینماسازی خواهند بود؟ آیا دلشان می‌خواهد که در زمینه تولید فیلم‌های ارزشمند و ماندگار سرمایه‌گذاری کنند؟ که فقط ما با تولیدات مصرفی مواجه نباشیم.
‌ یعنی به ضرورت فرهنگ آگاه نیستند؟
نه‌اینکه آگاه نباشند؛ بلکه به صورت کارشناسی برخورد نمی‌کنند. اینها ضرورت را به‌خوبی می‌دانند، اما با یک واهمه همراه هستند درحالی‌که آقای روحانی، رئیس دولت تدبیر و امید، طبعا در این‌جور مسائل ورود پیدا کرده و از طریق وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، وارد این مباحث فرهنگی شده است، اما الان نمی‌دانم چرا آنها را بیان نمی‌کند؟ اگر اوقات فراغت و ورزش و فرهنگ را حذف کنیم، انگار ما فقط همه فراغتمان با قدم‌زنی در خیابان و گردش در پارک‌ها سپری می‌شود. دولت‌ها باید برای این مسائل مهم برنامه دقیق و شفاف داشته باشند. درحال‌حاضر جوانان ما با نوعی موسیقی بی‌اصل‌ونسب همراه هستند که در ذهنشان تبدیل به عناصر فرهنگی خواهد شد و باید دراین‌باره برنامه داشته باشیم که جلو این آسیب‌ها را بگیریم. باید آقایان روحانی و جهانگیری مردم را آگاه کنند که برگزاری کنسرت خلاف دین نیست و باید برای اوقات فراغت برنامه‌ریزی‌شان را اعلام کنند که مانع از انحرافاتی شوند که از بی‌برنامگی می‌آید و باید بگویند که موسیقی باعث بیداری و هوشیاری افراد جامعه می‌شود و ما را لبریز از معنویات می‌کند. برای همین منظور هم هست که در ماه محرم آنچه اجرا می‌شود در مراسم سوگواری (تعزیه، مداحی و سینه‌زنی) تلفیق شعر و موسیقی است. باید این تابو شکسته شود و این‌گونه باعث آگاه‌سازی مردم شوند که می‌تواند بر میزان رأی و محبوبیت نامزدها بیفزاید.
‌ چقدر در این میان پرداختن به هنر تئاتر اهمیت دارد؟
من فقط به دنیای تئاتر یونان باستان اشاره می‌کنم که از دوهزارو ٥٠٠ سال پیش، همواره تئاتر آنچه آفریده بسط‌دهنده دموکراسی، اندیشه، تفکر مدنیت و نقد جامعه بوده است. حتی تئاتر عروسکی ژاپنی، بونراکو، نیز طوری عمل می‌کرد که انعکاس واقعیت روی صحنه و نتیجه‌گیری‌اش برای کشف جامعه باشد. یک پدیده مهم در بونراکو این بود که اطرافشان خشونت بیش از حد شده و این می‌توانست هشداری به جامعه‌شناسان و مدیران اجتماعی و فرهنگی در سطوح بالا و پایین باشد. بنابراین نپرداختن به تئاتر یک غفلت است و امروز باید در عمل نشان دهند که چه برنامه‌ای برای توسعه تئاتر در شهرستان‌ها دارند. اینکه کاندیدایی بگوید که مردم نان ندارند بخورند حالا چرا باید درباره تئاتر صحبت شود، عوامانه است. ما در دوره مشروطیت به اهمیت تئاتر و روزنامه پی برده‌ایم و در آن زمان حتی روزنامه با موضوع تئاتر منتشر می‌کردیم. امروز حتی می‌شود درباره خوشنویسی هم در مناظره‌ها به‌عنوان میراث فرهنگی و ادبی ماندگار بحث کرد.
‌ پیشنهادتان به نامزدها چیست؟
من به‌عنوان کارگردان تئاتر پیشنهاد می‌کنم به همه نامزدها که چون غالبا با بازیگری آشنا نیستند، قدرت و سرعت انتقال ندارند و زود ناراحت می‌شوند و فضا را تبدیل به مجادله و مچ‌گیری می‌کنند، وقتی مقابل دوربین قرار می‌گیرند، در صحنه باید بازی کنند و اگر عصبانی شوند این آشکار است و اگر خواب باشند هم معلوم است. در مناظره بهترین بازیگر کسی است که خوب پاسخ بدهد و عصبی نشود و بتواند بر خشم خودش غلبه و از این فرصت استفاده کند برای اینکه مکنونات ذهنی‌اش را بیان کند. مناظره قبلی آتشین نبود به جز چندلحظه‌ای که بین جهانگیری و قالیباف بحثی شد… .




بهروز غریب‌پور؛ گزینه‌ای مناسب برای مدیریت دوباره بر کاخ جشنواره ؟⇐تجربه سال گذشته، نافی این امر است

سینماروزان: در حالی تنها نهاد صنفی سینمای ایران با نام خانه سینما در این سالها هیچ گاه نتوانسته در تربیت و ورود نیروهای مدیریتی مفید برای سینما موثر باشد دولت یازدهم الویت مدیریتی خود را بر استفاده از مدیران تئاتری در سینما قرار داده است.

به گزارش سینماروزان از حسین مسافرآستانه تا حسین پارسایی، محمد حیدری و صادق موسوی همه تئاتری‌هایی هستند که در سالهای اخیر مدیریت سیستمهای سینمایی دولتی را برعهده داشته اند.

سال گذشته مدیریت کاخ جشنواره فیلم فجر هم به بهروز غریب‌پور کارگردان مطرح تئاتر رسید تا این پازل تکمیل شود. امسال هم برخی رسانه‌ها خبر از آن داده‌اند که باز هم غریب‌پور است که بناست مدیریت کاخ جشنواره فجر را برعهده گیرد.

اینکه غریب‌پور جزو چهره های محترم تئاتر ایران است و البته توانسته از کشتارگاه تهران فرهنگسرای بهمن را خلق کند بر کسی پوشیده نیست اما پرسش بر سر آن است که اولا چرا از نیروهای سینمایی برای مدیریت کاخ استفاده نمی‌شود و ثانیا آیا مدیریت سال گذشته غریب‌پور بر کاخ جشنواره آن قدر مفیدفایده بوده که امسال هم مجددا از ایشان استفاده شده؟

در عدم استفاده از نیروهای سینمایی که همان فرض ابتداییحائز بازخوانی است؛ تشکلهای سینمایی ما و در رأس آنها خانه سینما هیچ گاه نتوانسته‌اند نیروهای مدیریتی متخصص و صاحب راهبرد در عرصه سینما را تربیت کرده و برای مناصب مدیریتی آنها را پیشنهاد کنند. روال گعده‌های بالادستی این نهاد صنفی بیشتر لانسه کردن همفکران خود در مناسبات دولتی بوده؛ آن هم همفکرانی که بیشتر از فن مدیریت، به برآورده کردن منویات همان گعده‌هایی پرداخته‌اند که از حضورشان در سیکلهای مدیریتی حمایت کرده‌اند.

بر این اساس می‌توان حضور نیرویی خارج از حیطه سینما در مدیریت‌های سینمایی و به تبع آن حضور بهروز غریب‌پور در قامت مدیر کاخ جشنواره فجر را توجیه کرد اما آیا غریب‌پور بهترین گزینه برای مدیریت کاخ جشنواره است؟

مطمئنا خیر! غریب‌پور سال گذشته هم علیرغم وعده‌هایی که داده بود نتوانست شرایطی مساعد را برای کاخ جشنواره آن هم در ساعات اوج شلوغی فراهم آورد و به بیان بهتر سیلی که در جریان اکران فیلمهای حاشیه‌برانگیز رخ داد او را هم با خود برد. پس حضور دوباره او در مدیریت کاخ جشنواره منطقی نیست!




ادعای مدیر کاخ جشنواره درباره کودتا علیه وی!

سینماژورنال: بهروز غریب پور کارگردان تئاتر که سابقه خوبی در اجرا و راه اندازی سازه های هنری مانند فرهنگسرای بهمن دارد امسال به عنوان مدیر کاخ جشنواره فیلم فجر فعالیت می کرد.

به گزارش سینماژورنال غریب پور حین حضورش در مقام مدیر کاخ سعی زیادی کرد که نظمی نسبی به کاخ بدهد اما شاید کم تجربه بودنش در این حیطه باعث شد نتواند چنان که باید از پس کار برآید.

بهروز غریب پور در تازه ترین گفتگویش با “اعتماد” که به بهانه چرایی جدایی اش از تیم اجرایی بازسازی تئاتر شهر بوده است از این گفته که به همراه همسرش مشغول فراهم آوردن مقدمات بازسازی تئاترشهر بود که به ناگاه کودتایی علیه وی صورت گرفته و برکنار شده است.

سینماژورنال متن کامل گفتگوی غریب پور درباره کنار گذاشته شدنش از روند بازسازی تئاتر شهر را ارائه می دهد:

يكي از اتفاقاتي كه بسياري معتقد بودند اگر بهروز غريب‌پور مي‌بود به شكل ديگري رقم مي‌خورد اتفاقاتي بود كه براي تئاتر شهر افتاد. اما شما ظاهرا پيشنهاد بازسازي تئاتر شهر را رد كرده بوديد؟
گزارش غلطي است. من شش ماه تمام در تئاتر شهر مستقر شدم. در دوره مديريتي آقاي پارسايي. خودم به دليل مسووليت‌هايي كه داشتم نظارت عالي مي‌كردم و همسرم به عنوان فرد مستقر سر پروژه بودند و ايشان دو كار بسيار عمده كردند. يكي اينكه با تمام كساني كه در تئاتر شهر كار مي‌كردند يا كار كرده بودند، مصاحبه كردند كه محيط كار شما چه اشكالاتي دارد و چه امتيازاتي بايد داشته باشد تا شما احساس آرامش كنيد. منهاي مسائل مربوط به حقوق و دستمزد و كار دوم جمع‌آوري همه اطلاعات فني در سرتاسر كشور و كاتالوگ‌هاي خارجي كه ما چه سيستم‌هايي را در ايران مي‌توانيم تامين كنيم و چه سيستم‌هايي را از خارج از كشور. نظارت تيم فني هم با خود من بود كه ما چه بكنيم كه تئاتر شهر از اين مشكل عمده رهايي پيدا كند. اين مربوط به سال ٨٥ است.


درباره خود بناي تئاتر شهر هم كاري انجام داديد؟
مفصل! با گروهي فني طراحي كه مي‌كرديم. آسيب‌شناسي تئاتر شهر را هم داشتيم. آسيب‌شناسي خود تئاتر شهر كه يك ساختمان زيباست اما ناكارآمد است. چون تئاتر شهر معماري خيلي خوبي دارد اما ناكارآمد است. بارها گفتم كه تئاتر شهر، ساز زيبايي است كه صداي بدي دارد. وقتي داخل سالن مي‌نشينيد رديف اول و دوم مجبورند سرشان را بالا بگيرند. صحنه عمق ندارد. در رديف‌هاي كنار آگوستيك بسيار كم است و راه‌حل‌هاي مقطعي هم ديگر جواب نمي‌دهد. و ناگهان يك كودتا شد و مرا كنار گذاشتند!

از كجا فهميديد كودتاست؟!
شما وقتي مي‌بينيد تيم ديگري آمده‌اند و دارند كار مي‌كنند كودتاست ديگر! من يك كتابچه درباره آسيب‌هاي تئاتر شهر ارايه كرده بودم، پيش‌بيني‌هايي كه كرده بودم و همه اينها در صورتي بود كه ما اصلا قرارداد نداشتيم. نه قرارداد داشتيم نه دستمزد دريافت كرديم.


پس چرا اين كار را كرديد؟
چون عشقم تئاتر است!


شما پروژه به اين بزرگي را بدون قرارداد و دستمزد انجام داديد؟
يك ريال هم نگرفتيم!


فقط براي عشق به تئاتر؟
دقيقا! حتي همان‌طور كه گفتم همسرم را هم درگير كار كردم. براي اينكه ايشان مدير فوق‌العاده‌اي هستند و من هم گفتم براي كاري كه عشق من است و به نوعي همه دغدغه زندگي من به آن تعلق دارد ايشان هم كمك مي‌كنند. بنابراين حداقلش اين بود كه محترمانه به من مي‌گفتند شما ديگر در پروژه نيستيد اين هم دستمزد شما!


اين كودتا به قول خودتان تصميم چه كساني بود؟ يا چه عواملي باعث آن شد؟
خانواده تئاتر هم موثر بودند كه چو انداختند بهروز غريب‌پور و حسين پارسايي مي‌خواهند سه ميليارد و چهارصد ميليون به جيب بزنند!
غير منصفانه و كاملا غلط بود! گزارشات مكتوب و اسناد هست مي‌توانند مراجعه كنند و ببينند كه ما چنين پولي نگرفته بوديم. موقعي كه زلزله بازسازي در دوره آقاي جنتي به راه افتاد، طبيعي است كه اگر شرايط تغيير كرده بود از ما مي‌پرسيدند شما تا كجا پيش رفتيد؟چرا متوقف شد؟ چه ميزان از اين بازسازي‌ها را قبول داريد يا نداريد؟ اما دوباره سراغ يك تيم ديگر رفتند.


ولي ظاهرا از شما خواسته شده بود كه همكاري كنيد.
عرض مي‌كنم. وقتي در مصاحبه‌هاي مطبوعاتي دوستان گفتند هيچ گزارشي وجود ندارد من معترض شدم و گفتم به كتابچه مراجعه كنيد. حتي شيت‌هاي معماري وجود دارد. آقاي معمار، مدير كل اداره ساختمان وزارت ارشاد با من صحبت كردند كه اگر نظري داريد بفرماييد، ما در خدمت هستيم. خانم مقتدي هم همين را گفتند. گفتم من داراي شأنيتي هستم! اين‌طور نيست اگر نظري داشته باشيم بيايم! طبعا اگر با من قرارداد نبنديد، اگر از من دعوت نكنيد به معناي كسي كه در راس كار است حاضر نيستم مشاور باشم و بنابراين به كرات هم گفته‌ام كه من حاضر نشدم همكاري كنم. من قول داده بودم تئاتر شهر را چنان بازسازي كنم كه تا ٤٠ سال آينده نيازي به تعمير نباشد مگر تعميرات جزيي كه در هر ساختماني به وجود مي‌آيد و آسيب‌هاي جدي تئاتر شهر را از بين ببرم.


واقعا در شرايط كنوني مي‌توانيد چنين تضميني بدهيد؟
ادعا كردم و ادعا مي‌كنم هيچ كس به اندازه من نه صحنه را و نه سالن را مي‌شناسد. براي اينكه سالن‌هاي متعدد ساختم، سال‌ها روي صحنه نفس كشيدم، مشكلات را مي‌دانم، تئاتر شهر را مي‌شناسم و در آن زندگي كرده‌ام. الان هم من نمي‌دانم چه اتفاقي خواهد افتاد. يكي از عكاسان معتبر به من گفت براي عكاسي به سالن اصلي رفته بودم و موقع عكاسي آنقدر به پاي اين و آن خوردم كه به جاي عكس گرفتن فقط در حال عذرخواهي بودم. بنابراين اعتقادم بر اين است كه حركت كاملا غيرحرفه‌اي و غلطي انجام شد.


در جريان كم و كيف بازسازي كنوني هستيد؟
نه، من در جريان نيستم! اما اين را مي‌توانم بگويم كه نخستين شرط من اين بود كه تئاتر شهر به مدت شش ماه تا يك‌سال بايد تعطيل شود. كامل! تا تداخلي وجود نداشته باشد و بازسازي با آرامش خيال، بدون رفت و آمد، بدون مزاحمت هر تيم براي تيم ديگر انجام شود. اين كاري است كه در همه ساختمان‌هاي دنيا انجام مي‌شود. مثال زدم «بالشوي تئاتر» كه ويترين دوره تزاري، ويترين دوره اتحاد جماهير شوروي و حتي ويترين دوره فروپاشي اتحاد جماهير شوروي است وقتي قرار شد بازسازي شود، سه سال و نيم تعطيل بود. در حالي كه بالشوي تئاتر خارج از روسيه و از يك‌سال قبل برنامه‌هايش رزرو مي‌شود. تا اين حد اهميت جهاني دارد. اينكه يك گروه بروند مزاحم تيم بازسازي شوند كاملا غلط است و اصلا با اين قضيه شوخي نداشتم.


خب با چنين استدلالي نخستين چيزي كه به شما مي‌گويند اگر تئاتر شهر را تعطيل كنيد ما كجا اجرا كنيم، در اين مورد چه بايد كرد؟
بله ما آلترناتيو نداريم. مثلا تئاتري براي سالن اصلي پيش‌بيني شده، خب كجا برويم اجرا كنيم. اما خب مي‌شود آلترناتيو جور كرد. اما شما با ساختماني كه مي‌تواند كاراتر، درست‌تر و مفيد‌تر باشد، صرف اينكه با يك نفر قرارداد بستيد و اينگونه رفتار مي‌كنيد و همه را در معرض خطر قرار مي‌دهيد. مثل اتفاقي كه حين نمايش “ترور” رخ داد. فرض كنيد اصلا بد طراحي شده، وقتي داريد بازسازي مي‌كنيد سعي و خطاست. ممكن است فرو بريزد و دوباره تلاش مي‌كنيد. اما وقتي يك نفر دارد بازسازي مي‌كند، يك نفر تعمير مي‌كند و يك نفر تئاتر اجرا مي‌كند خب طبيعي است كه تداخل مي‌كند و در عمل چيزي كه من پيش‌بيني كرده بودم به وجود آمد.


نكته اينجاست كه مهم‌ترين سالني كه دغدغه بازسازي را ايجاد كرد سالن اصلي بود. ولي بلافاصله سالني كه از فرآيند بازسازي خارج شد سالن اصلي بود و از سالن‌هاي كوچك‌تر شروع كردند. اما اين داستان سوي ديگري هم دارد. آثاري كه در طول اين يك‌سال در سالن اصلي اجرا شدند جز در موارد محدود به هيچ‌وجه شأنيت سالن اصلي را نداشتند…
دقيقا! مديريت جامع يعني همه ابعاد را نگريستن. يك: چرا تئاتر شهر و سالن اصلي بازسازي شود؟ چون ويترين تئاتر كشور است. اگر ويترين تئاتر كشور نيست خب تئاتر پارس هم رو به موت است به آنجا هم برسيد. شما بايد در تعيين استراتژي مديريت و نوع آثاري كه به صحنه مي‌رود تجديد نظر كنيد، و من به عنوان يك تئاتري نمي‌رفتم تنها مانند يك مهندس معمار بازسازي كنم و به امان خدا رهايش كنم، من شرط و شروط داشتم. اگر رفتم جايي بدون حتي يك برگ قرارداد به اين دليل بود كه مي‌گفتم خانه خود من بايد تعمير شود. اينكه قرار باشد هر چيزي را در سالن اصلي تحت عنوان نمايش روي صحنه ببرم قطعا با اين روند مخالف بودم.


در عمل هم اين كار را انجام مي‌داديد؟ چون خيلي‌ها اين حرف را مي‌زنند.
من نشان دادم اصلا و ابدا با هيچ كسي تعارف ندارم. من با خانواده تئاتر هم تعارف نداشتم. من از اصول حرفه‌اي حرف مي‌زنم. مي‌توانيد حرفم را در تريبون جهاني منتشر كنيد اگر يك نفر كه مرمت كرده، بازسازي كرده، حرف‌هاي مرا به سخره گرفته و گفت اشتباه است من حرفم را پس مي‌گيرم. خب دوستان تجربه ندارند. من مرمت كاخ سابق شهرباني را مديريت كردم و با اينكه وزارت امور خارجه پافشاري مي‌كرد كه زودتر كار تمام شود به تيم خودم گفته بودم مادامي كه اين مرمت باب طبع و مديريت و نام من نباشد به هيچ كس اجازه بهره‌برداري نمي‌دهم. و اجازه ندادم. با وزارتخانه‌اي روبه‌رو بوديم كه هم قدرتمند است و هم از جنس عشق و علاقه من نيست. حالا چطور است كه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي كه از جنس تمايلات و علايق من است، حرف مرا جدي نمي‌گيرد.


چرا؟
مديركل ساختمانش به من «زنگ مي‌زند» كه شما هم اگر نظري داريد بفرماييد! اين شوخي گرفتن تخصص است! شوخي گرفتن تجربه است!سرانجامش هم همين مي‌شود! قطعا به شما خواهم گفت هيچ كدام از اين آقايان راه‌حلي را كه من به ذهنم رسيده بود كه چطور عمق سالن اصلي را بيشتر كنيم به ذهن‌شان خطور نكرده بود.




کارگردان تئاتری که مدیر کاخ مهمترین جشنواره سینمایی شده⇐من کارگردان “تنبل قهرمان” بوده‌ام

سینماژورنال: استفاده از چهره های تئاتری برای مدیریت در سینما ایده ای بود که توسط رییس سازمان سینمایی دولت یازدهم ابداع شد و البته به جشنواره فیلم فجر هم تسری یافت.

به گزارش سینماژورنال بعد از آن که محمد حیدری یکی از چهره های سرشناس مدیریت تئاتر در کشور به عنوان دبیر جشنواره سی و چهارم فیلم فجر برگزیده شد یک چهره تئاتری به نام سیدصادق موسوی به عنوان مدیر روابط عمومی او انتخاب شد و اخیرا نیز بهروز غریب پور کارگردان سرشناس تئاتر به عنوان مدیر کاخ جشنواره انتخاب شده است.

فیلمنامه نویس “دونده” بوده ام و کارگردان “تنبل قهرمان”

غریب پور که بیش از هر چیز به واسطه نویسندگی و کارگردانی تئاتر شناخته می شود و در دو دهه اخیر نیز درگیر فعالیتهای مختلف از راه‌اندازی فرهنگسرای بهمن گرفته تا اجرای اپراهای عروسکی مختلف بوده است در گفتگویی با “ایسنا” به بهانه انتصابش به عنوان مدیر کاخ جشنواره مهمترین جشنواره سینمایی وطنی، کوشیده در خلال شرح برنامه ریزی اش برای بهبود اوضاع کاخ جشنواره از سوابق سینمایی اش هم سخن گوید.

بهروز غریب پور گفته است: من فکر می کنم در جشنواره فیلم فجر یک مدیر بینابینی هستم چرا که علاوه بر فعالیت در تئاتر کارگردان، فیلم‌نامه نویس و تهیه کننده سینما بوده‌ام.

وی ادامه داده است: اگر مروری به چند فیلم داشته باشید می‌بینید که فیلم‌نامه نویس فیلم “دونده” بهروز غریب پور بوده است. تهیه کننده فیلم “زینت” بهروز غریب پور بوده و نویسنده و کارگردان فیلم “تنبل قهرمان” نیز بهروز غریب پور بوده است.

هم در سینما نقش فعال داشته ام هم در تئاتر

وی افزوده است: به این ترتیب من هم در سینما نقش فعال داشته ام هم در تئاتر. با این حال معتقدم نباید به طور مطلق تقسیم‌بندی میان تئاتر و سینما انجام شود چون در اینجا مساله مهم مدیریت است. آنجایی می‌توان به سابقه تئاتری یک نفر ایراد وارد کرد که به جای فیلم در جشنواره تئاتر نشان داده شود. اما اگر فیلمی به شکل آبرومند و با کیفیت نمایش داده شود مهم نیست چه کسی این کار را انجام داده همان طور که وظیفه اصلی دبیر جشنواره هرچه بهتر برگزار کردن آن است. نکته مهم این است که امتیازات مدیریتی وجود داشته باشد.

جالب است غریب پور در شرایطی به عنوان مدیر کاخ جشنواره فجر انتخاب شده که تا دو روز مانده به جشنواره درگیر اجرای اپرای عروسکی مولوی است!!!

خودش در این باره گفته است: زمانی که بحث حضور من در کاخ جشنواره فراهم شد برای اینکه تداخلی میان این دو پیش نیاید زمان اجرای اپرای مولوی را که قرار بود تا آخر بهمن ماه باشد تغییر دادم و اجرای این اپرای عروسکی دهم بهمن ماه به پایان می‌رسد تا از روز یازدهم بتوانم در کاخ جشنواره حضور داشته باشم.

پی نوشت سینماژورنال:

آنچه بهروز غریب‌پور درباره سوابق سینمایی‌اش گفته است صددرصد درست است اما این نکته را هم نباید از نظر دور داشت که آخرین کارهای سینمایی ایشان که کارگردانی فیلمی به نام “تنبل قهرمان” و مستندی به نام “دست، پا، بافته” است به حدودا یک دهه قبل بازمی‌گردد و در این یک دهه اخیر ایشان کاملا از سینما دور بوده است و حتی در کاخ جشنواره هم حضور نداشته است که درباره فضای تکثرگرایانه(!) و پرحرف و حدیث این کاخ آگاهی لازم را داشته باشد.

مگر اینکه ایشان از تعدادی مشاور آگاه در کنار خود استفاده کند تا به وی درباره بی نظمیهایی که در همه سالهای اخیر به واسطه حضور افراد بی ربط به سینما در کاخ ایجاد شده اطلاعات لازم را بدهند تا ایشان با آگاهی کامل به مدیریت بپردازند.

این مسأله هم جای بحث دارد ایشان که یکی از فعالان حیطه تئاتر است چرا برای بیان کفایت خود اتکا کرده به آثاری چون “تنبل قهرمان”؟ آیا اگر ایشان درباره نقش خود در تبدیل کشتارگاه تهران به فرهنگسرای بهمن سخن می گفت مفیدفایده‌تر نبود؟




درگیری یک کارگردان و آهنگساز بر سر مالکیت “اُپرای عاشورا”

سینماژورنال: بهروز غریب‌پور کارگردان تئاتر مدعی شده که “اپرای عاشورا” متعلق به اوست و ارکستر سمفونیک تهران بدون کسب اجازه از وی این اثر را اجرا کرده است.

به گزارش سینماژورنال علی رهبری مدیر این ارکستر نیز ضمن پذیرش این ادعا، همه تقصیرها را به گردن آهنگساز این اثر انداخته است!

غریب پور: فاصله دفتر من و علی رهبری 50 متر است اما ایشان درباره اجرای اپرا صحبتی با من نداشتند

غریب‌پور در گفت‌وگو با ایسنا گفت: در حالی که پژوهشگر، نویسنده و کارگردان این اثر هستم، اما متأسفانه در یک حرکت خلق‌الساعه طوری مطرح می‌شود که انگار آقای علی رهبری (مدیر هنری ارکستر سمفونیک تهران) کاشف تعزیه و اپرای ملی بوده است.

وی افزود: برایم جای تعجب است که فاصله‌ محل کار من با بنیاد رودکی و دفتر آقای رهبری 50 متر است، اما ایشان درباره‌ اجرای این اپرا صحبتی با من نداشتند و اگر با مدیر بنیاد رودکی صحبت نکرده بودم، حتی نامم به عنوان نویسنده هم در بروشور اپرای عاشورا قید نمی‌شد.

غریب‌پور بیان کرد: این اتفاق را ناشی از بی‌توجهی عمدی می‌دانم.

علی رهبری: صحبتهای غریب پور را قبول دارم اما طرف صحبت ایشان بهزاد عبدی است و نه من
علی رهبری مدیر هنری ارکستر سمفونیک تهران نیز به انتقاد بهروز غریب‌پور درباره‌ نادیده گرفته شدن نام و اقداماتش برای اجرای “اپرای عاشورا” به‌عنوان خالق اثر پاسخ داد و اظهار کرد: من تمام سخنان آقای غریب‌پور را قبول دارم و حق هم با ایشان است؛ اما طرف ایشان، بهزاد عبدی به‌عنوان آهنگساز است و نه من.




بهروز غریب‌پور: با مرضيه برومند دوست هستم اما اعمال او را قبول ندارم!/تخريب تالار حافظ در من هيچ نگراني به وجود نمي‌آورد

سینماژورنال: بهروز غریب پور از چهره های سرشناس تئاتر ماست که علاوه بر اجرای نمایشهایی ماندگار سهمی مناسب در ساخت سالنهای استاندارد نمایشی داشته است.

 به گزارش سینماژورنال غریب پور که در سالهای اخیر اپراهای عروسکی مختلفی را اجرا کرده است جزو معدود چهره های تئاتری است که اغلب کوشیده در اظهارنظرات خویش بجای انداختن تمامی مشکلات تئاتر به گردن مدیران به نقد از خود و همکاران خویش بپردازد.

 غریب پور در تازه ترین گفتگوی خویش که با مهدخت اکرمی و بابک کریمی در “اعتماد” انجام شده نیز به بهانه بررسی کارنامه تئاتر ایران در سال 93 به صراحت از همکارانی گلایه کرده که کارشان فقط ایرادگیری و بهانه جویی از کارنامه های مدیران است.

 به گزارش سینماژورنال این چهره تئاتر در بخشی از گفتگوی خود حضور مرضیه برومند در سمت دبیری جشنواره تئاتر عروسکی را کاملا اشتباه دانسته و از این گفته که برومند در عین اینکه دوست وی است اما سابقه مدیریتی چندانی ندارد.

 غریب پوردر جایی دیگر از گفتگوی خویش نیز از این گفته که تعطیلی هیچ کدام از سالنهایی که در اختیار اوست ناراحتش نمی کند چون این توانایی را دارد که در مدتی کوتاه حتی یک سوله را به سالنی آبرومند برای اجرا بدل کند.

 سینماژورنال متن کامل گفتگوی غریب پور را ارائه می دهد:

شما به عنوان كسي كه سال‌ها بر صندلي مديريت نشسته‌ايد و هنرمندي فعال بوده‌ايد به حال تئاتر در سال گذشته مي‌خنديد يا گريه مي‌كنيد؟

سال گذشته هم خنده‌دار بود و هم دردناك. به معناي واقعي يك سال تئاتري را پشت سر گذاشتيم. كمدي و تراژدي در هم ادغام شد. يكي از اتفاقات عجيب و غريب سال گذشته، آمدن آقاي طاهري در راس مركز هنرهاي نمايشي بود. علت انتخاب او مطلقا نبايد از موضع سياسي و دولتي بررسي شود؛ خانواده تئاتر بسيار مقصر بود. آقاي مرادخاني روزهاي اول توقع داشت خانواده تئاتر به او كمك كنند تا مديري در راس مركز هنرهاي نمايشي بگذارد كه به امور اشراف داشته باشد و از سويي خانواده تئاتر هم مدير جديد را قبول داشته باشند. خانه تئاتر تصميم گرفت من را به عنوان مدير اين مركز پيشنهاد كنند كه وقتي با اصرار دوستان مواجه شدم، اعلام كردم با خودم قرار دارم ديگر مديريت نكنم. با اين حال وقتي موضوع جدي‌تر شد، عده‌اي (از خانواده تئاتر) گفتند گزينه‌هاي ديگري دارند. به دليل اختلافي كه در آرا وجود داشت، تصميم بر اين شد كسي خارج از خانواده تئاتر انتخاب شود. وقتي آقاي طاهري مديركل هنرهاي نمايشي شد، با يك موضع‌گيري به ميان اهالي تئاتر آمد كه شايد نتيجه تفرق آرا و يكدست نبودن خواسته‌هاي خانواده تئاتر بود. راه‌حل اين بود كه تدافعي عمل كند. در نتيجه شخصي كه انسان خوش‌طينتي به نظر مي‌رسيد، در عمل تصميم‌هايي گرفت كه به عنوان حادثه‌اي بد در تئاتر به يادگار مي‌ماند و شرايطي پيش آمد كه از ابتداي انقلاب تا امروز بي‌سابقه بود. رشد كمي خانواده تئاتر در اين سه دهه بيش از ظرفيت موجود بوده و هر مديري كه بر مسند مي‌نشيند بايد براي اين امر چاره‌اي پيدا ‌كند. اما به دليل اختصاص بودجه حداقلي، فضاي مد نظر مديران كه آن هم حداقلي بود و متوقعين زياد، لازم بود كسي مشرف به اوضاع چاره‌‌‌انديشي كند. متاسفانه نه آقاي طاهري براي اين كار مناسب بود، نه مشاورانش و نه حتي جامعه تئاتر همتي براي حل اين قضيه داشت. همت اين نيست كه فقط نقد كنيد و دست روي نقاط ضعف بگذاريد. اما شاهد بوديم همه در مقابل يك آدم غيرمتخصص و غيرمشرف متوقع شدند. اتفاقات ناشي از اين بود كه جامعه تئاتري حتي نقاط مطلوب زندگي خودش را تشخيص نداد و نمي‌دهد. در سال ٩٣ با مديريت غيرمتخصص، جامعه متفرق و يك رشته تصميم‌گيري مثل بازسازي تئاتر شهر مواجه شديم كه باعث شد اين سال را سالي عجيب بدانيم. اگر يك تعداد متفكر در خانواده تئاتر مي‌داشتيم كه به وضعيت مطلوب فكر مي‌كردند، اين سال مي‌توانست سال خوبي باشد، اما از آنجايي كه مدعي‌ترين افرادمان هم سود شخصي خودشان را در درجه اول اهميت مي‌دانند، به جايي نخواهيم رسيد. در نهايت بايد گفت سال ٩٣ نشان داد مديريت در تئاتر چه نقش مهمي دارد و تامين بودجه متناسب مثلا چه اندازه در برگزاري با كيفيت جشنواره‌ها نقش ايفا مي‌كند. آنچه در جشنواره تئاتر عروسكي رخ داد مشخص كرد با روندي مواجه هستيم كه به صورت انفرادي پيش مي‌رود نه به صورت جمعي. اهل انصاف مي‌توانند داوري كنند كجا گول خورديم، كجا اشتباه كرديم و كجاها به مسائلي ورود كرديم كه نبايد. سال گذشته آزمايشگاهي از پديده‌هاي غلط بود كه مي‌تواند راه‌حل‌هايي براي مديريت آينده به دست بدهد.

 تحليل‌ موقعيت امروز تئاتر بر عهده چه كساني است و سرچشمه مشكل  از كجاست؟

هنر ما به ظاهر انفرادي نيست و هنر ديالوگ است. اما بين كساني كه در مورد تئاتر و سرنوشتش تصميم‌گيري مي‌كنند، ديالوگي وجود ندارد. اين مساله ناشي از اين است كه زورخانه تئاتر نمي‌رسد مخالفان را به عنوان افراد متمدن دور يك ميز جمع كند. ما هنوز بعد از سال‌ها نتوانسته‌ايم دو هنرمند مخالف را پاي يك ميز گفت‌وگو بنشانيم و بگوييم بدون توهين به يكديگر، نقطه‌نظرهاي‌تان را بگوييد تا به نظر سومي برسيم. وقتي در جامعه هنري كوچكي مثل تئاتر اين اتفاق نمي‌افتد، نه مي‌توانيم از سياستمداران انتظار داشته باشيم و نه حتي مشاغل مختلف. به همين دليل نظر افراد در كلاس‌هاي درس دانشكده‌ها مطرح و به غيبت تبديل مي‌شود كه جز نقد غيرحضوري افراد و تخريب و ترور شخصيت نتيجه‌اي ندارد. در چنين شرايطي اگر كسي موفقيتي كسب كند، دليل موفقيت او ارزيابي نمي‌شود بلكه آن را به اتفاقات بيرون از تئاتر ربط مي‌دهند و نسبت‌هايي مطرح مي‌كنند كه در شأن تئاتر و حتي جامعه نيست. پس تمام تقصيرها بر گردن مديريت دولتي نيست. ضمن اينكه بارها تاكيد كردم اشكال عمده را بايد در وزارت علوم جست‌وجو كنيم چون دانشجو تربيت مي‌كند اما مديري كه قدرت تعامل و گفت‌وگو داشته باشد تربيت نمي‌كند. از اين ديدگاه دولت هم مقصر است. البته فراموش نكنيم معاونت امور هنري اوايل انقلاب بر اجراها اشراف بيشتري داشت اما هرچه گذشت شهرداري‌ و نهادهاي ديگر هم وارد كار شدند؛ بنابراين نمي‌توان جامعه‌اي كه به نحوي پلوراليسم در آن جريان دارد مثل سابق مديريت كرد. اين‌طور نيست كه از ناحيه‌اي دستور بيايد و همه عمل كنند. جامعه حرفه‌اي تئاتر، نه خودش و نه همكاران و نه بالادستي‌ها به فكر راه‌حل نيستند. اما جنبه‌هاي خوب هم وجود دارد. سال قبل سال تثبيت گروه خودمان بود. طي ١٠ سال گذشته، با وجود مشكلات زياد به راه‌مان ادامه داديم و با اين گروه نشان داديم كه در شرايط بد هم مي‌شود ادامه حيات داد. همچنين در سال ٩٣ استعدادهاي جواني به ميدان آمدند و كارهاي قابل قبول ارايه كردند. در مقابل بعضي كارگردان‌‌هاي تثبيت‌شده‌ كارهاي غيرقابل قبول انجام دادند كه اتفاقا بايد آنها را بي‌ملاحظه مورد نقد قرار داد اما مديريت و صنف و رسانه‌اي وجود ندارد كه اينقدر شجاعت داشته باشد. ما با اندوخته‌اي به سال بعد قدم مي‌گذاريم كه خوب نيست. دو جشنواره بد و هول‌زده داشتيم كه مي‌توانست خيلي با كيفيت باشد و نتايج خيلي خوبي همراه بياورد. اين شجاعت را هم نداشتيم كه اصلا جشنواره برگزار نكنيم. در دنيا بسياري از جشنواره‌ها با مسائل مالي و سياستگذاري روبه‌رو مي‌شوند كه پس از مشورت به اين نتيجه مي‌رسند اگر جشنواره يك سال برگزار نشود بهتر است. اما از آنجا كه همه‌چيز در كشور ما تعبير سياسي پيدا مي‌كند، همه مي‌گفتند با آمدن دولت دكتر روحاني، جشنواره‌ها تعطيل شد. بنابراين مسوولان تصميم گرفتند جشنواره با هر كيفيت و تحت هر شرايطي برگزار شود. شما ببينيد براي نخستين بار طي اين سي و چند سال، كاتالوگ تك‌برگي منتشر شد؛ در حالي كه كاتالوگ معني دارد و معرف ديدگاه، چينش و چيدمان و استراتژي يك رويداد است. اين‌ مسائل قابل بررسي هستند. من با مرضيه برومند دوست هستم اما اين اعمال او را قبول ندارم. توانايي‌هاي هنري او را زير سوال نمي‌برم بلكه توانايي‌هاي مديريتي برايم سوال است. اگر من جاي دبير جشنواره بودم مي‌گفتم براي مديريت آمادگي ندارم چون از طرفي درگير پروژه ديگري هستم و از طرفي اين موضوع را نمي‌شناسم. همين‌طور آقاي صالح‌پور كه او را هم دوست دارم و برايش احترام قايلم؛ در اين كار ناتوان بود و جشنواره‌اي برگزار كرد كه خيلي مفيد نبود. با آقاي مرادخاني دوستي دارم و برايش آرزوي موفقيت مي‌كنم اما مي‌گويم گرفتار دو جشنواره شد كه فكرش را نمي‌كرد به اين فضاحت بيفتند. اما آيا دولت مقصر است؟ نه. نبايد اين برداشت سياسي وجود داشته باشد كه دولت مورد اعتراض است. كسي كه مي‌گويد بودجه نداريم، بهتر است اصلا جشنواره‌اي برگزار نكند يا اينقدر بر كميت شركت‌كننده‌ها تاكيد نكند.

  بنابراين نخستين ايراد به خانواده تئاتر بازمي‌گردد.

قطعا. اين خانواده فروپاشيده بزرگ‌تر ندارد. نكته دردناك اين است كه مرجعيت هم از دنياي تئاتر رخت بربسته است. يعني همه تقريبا هم‌سن هستند، همه مدعي هستند، هيچ كس ديگري را قبول ندارد و پيامدهاي خلأ مرجعيت دامنگير مي‌شود. در غرب هم مرجعيت وجود دارد. سيستم مرجع است. اگر فرزند يا برادر رييس‌جمهور يا يك مقام سياسي باشيد هم نمي‌توانيد توصيه نامه اجرا در برادوي بنويسيد چون مرجعيت برادوي وجود دارد. بنابراين وقتي نه مرجعيت صنفي داريم نه فردي، همه سردار هستند و كسي خودش را سرباز نمي‌داند و عملا جنگ را خواهيم باخت. در همه جنگ‌ها هم اين طور است كه وقتي خلأ فرماندهي به وجود مي‌آيد، شكست به دنبال دارد. الان در تئاتر با خلأ فرماندهي مواجه هستيم كه ريشه‌هاي فراواني دارد.

 به نقش اهالي تئاتر در انتخاب آقاي طاهري اشاره كرديد اما معاون امور هنري كه امكان اثرگذاري بيشتري داشت ناديده گرفته شد. همين‌طور نقش نسل قبل در اين اتفاقات چيست؟ چون نسل جديد تئاتر به خوبي از منافع خود حمايت مي‌كند. در حالي كه نسل قديمي‌تر سال گذشته در مطبوعات نوعي بي‌آبرويي بار آورد.

به همين علت مي‌گويم سال ٩٣ سرمايه است. چون اتفاق ناگوار جايي رخ داده كه نقطه اميد بود. حالا نقطه اميد من همان نسلي است كه در حال رشد است و به وجود مي‌آيد. فعلا در شرايطي هستيم كه نسل جديد انديشه گروهي را در دستور كار دارد. فعلا با تضاد منافع مواجه نيست و چنان رسميت پيدا نكرده كه در مقابل جرياني قرار بگيرد و با شجاعت نقد كند. به شرطي كه اين‌ هنرمندان جوان بتوانند استحكام خودشان را به دست بياورند، حتي مي‌توانند آدم‌ها را محاكمه كنند. مي‌خواهم اتفاق دردناكي را تعريف كنم كه به همه پيشينيان ما برمي‌گردد. شايد حدود ١٠ سال پيش براي انتخابات هيات‌مديره خانه تئاتر در سالن اصلي تئاتر شهر جمع شده بوديم. يكي از قديمي‌ترين و تا مقطعي موثرترين تئاتري‌ها، آقاي مصطفي اسكويي هم آنجا بود. همه پيشنهاد كردند مسن‌ترين فرد بر صحنه بيايد. آقاي قنبري را انتخاب كردند كه دوبلور موفقي بود و هيچ‌كس اشاره‌اي به آقاي اسكويي نكرد. البته اين رفتار به دليل اشتباهات اسكويي و دشمن‌تراشي‌هاي خودش بود. او آنقدر مديريت نداشت كه اين نسل را با خودش آشنا كند و فقط گفت حقش را خورده‌اند. اسكويي در مظلوميت تمام كه خودش موجب آن بود از ميان ما رفت در حالي كه زماني تئاتر «آناهيتا» نقطه اميدبخش تئاتر ايران بود. هيچ‌كس دليل صعود و سقوط اين جريان را بررسي نكرد تنها به اين بهانه كه گفتند اسكويي توده‌اي بود؛ در حالي كه اسكويي به اندازه‌اي خودخواه و فردگرا بود كه در حزب جا نمي‌گرفت. وقتي آقاي قنبري بالاي سن رفت، مجبور شد سه ربع در مورد گذشته‌اش توضيح بدهد تا تئاتري‌ها قبولش كنند. اهل تئاتر بايد اين را در نظر مي‌گرفتند كه اسكويي زماني نقطه اميد تئاتر ايران بود. همچنين مي‌دانستم نتيجه بالاي سن رفتن آقاي قنبري از اكثريت افتادن مجمع عمومي خواهد بود. ما اين سنت را داشته‌ايم و داريم كه فقط دست يكديگر را رو كنيم. نقد تئاتر و مشكلاتي كه در جامعه تئاتري وجود دارد فقط متوجه دولت نيست. اين درست كه آقاي مرادخاني در شرايطي مي‌توانست بگويد فلان اتفاق به هر ترتيب بايد بيفتد، ولي نخستين گروهي كه در مقابلش مي‌ايستاد، قطعا همان افرادي بودند كه برگزاري جشنواره براي‌شان منفعت داشت.

 اما به نظر مي‌رسد تئاتر هيچ‌وقت دغدغه آقاي مرادخاني نبوده و نيست. شايد اولويت‌شان تجسمي و موسيقي باشد و تئاتر در مرتبه‌اي پايين‌تر قرار بگيرد. در حالي كه تئاتر سال‌هاي اخير بسيار شكننده‌تر و زخم‌خورده‌تر از موسيقي و تجسمي به نظر مي‌رسد.

چون طي اين سال‌ها در حوزه‌اي كه ايشان هستند، عملا مسائل بسيار خطير در تئاتر اتفاق افتاده است. جامعه موسيقي از يك حاشيه امن نسبي برخوردار است. اگر كسي به نواختن ويولن مسلط باشد، مي‌تواند در آموزشگاه تدريس كند يا در يك استوديو قطعه‌اي بنوازد. اما اگر يك هنرمند تئاتر در گروه نمايشي نباشد، خداي بازيگري هم باشد بي‌معني است. مشكلات خانواده تئاتر به حدي زياد است كه مدير تازه‌وارد وقتي مي‌خواهد سرمايه‌گذاري كند، به سمت چيزي مي‌رود كه گرايش عمومي به آن بيشتر است و مشكلات كمتري در آن به چشم مي‌خورد. نكته ديگر اينكه با وجود افت فراوان در حوزه موسيقي، اما هنرمندان اين عرصه در ميان توده مردم حضور دارند در حالي كه تئاتر اين‌طور نيست. دعواي خانواده تئاتر متعلق به خودشان است؛ در حالي كه دعواي خانواده موسيقي (مثلا براي اصلاح قوانين كپي‌رايت و مميزي) گذشته از اينكه سودِ جمعي دارد به افزايش فروش آلبوم‌ها نيز كمك مي‌كند. قطعا اين گرايش در آقاي مرادخاني چنين علتي دارد. از طرفي تماشاگران و مخاطبان تئاتر اصلا توده مردم نيستند. بنابراين دعواها در يك حلقه كوچك اتفاق مي‌افتد و اگر مديري وارد اين دعوا شود، از پا در مي‌آيد؛ بنابراين ناچار است روش ديگري انتخاب كند. كسي نمي‌گويد علت موفقيت آقاي رحمانيان چيست يا به او آفرين بگويد. زماني آقاي كريستين داويد رهبر اركستر فرهنگسراي بهمن، داستاني تعريف كرد و ‌گفت: «تازه به ايران آمده بودم، به بقالي رفتم، پرسيدند شغلت چيست، گفتم رهبر اركستر سمفونيك هستم. مغازه‌دار گفت، پس مثل سنجري هستيد.» مي‌گفت جا خوردم كه در ذهن يك فروشنده، اركستر سمفونيك يعني سنجري كه اتفاقا خيلي هم درست است. يعني اين فرد شايد نداند تعريف اركستر سمفونيك از نظر علمي چيست اما مي‌داند اركستر ما يك رهبر به اسم حشمت سنجري دارد. زماني بود كه بازاري‌هاي تهران مي‌دانستند تئاتر سودآور است، بنابراين براي تاسيس و راه‌اندازي تالار فردوسي با عبدالحسين نوشين شريك شدند، در حالي كه الان اگر از همان‌ بازاريان سوال كنيد به تماشاي تئاتر علاقه دارند يا خير؟ خواهيد ديد هيچ ارتباطي با اين هنر ندارند. طبيعتا آقاي مرادخاني در سال اول جلوسش بر مديريت بايد از آشوب جامعه كم مي‌كرد اما جامعه آنقدر آشوب‌زده بود كه اين اتفاق نيفتاد. مثلا همين نسل جوان كه مي‌گوييد، اگر يكي از آنها را به سفرهاي خارجي بفرستند و آن يكي را نفرستند و… بعد اين‌چنين از يكديگر حمايت كنند مي‌توانم بگويم نسلي داراي اتفاق نظر و خانواده‌اي مستحكم براي تئاتر به وجود آمده است. اين‌ هنرمندان جوان فعلا دچار اصطكاك منافع نشده‌اند. عبارت «گر به قدرت برسي مست نگردي مردي» اينجا خودش را نشان  مي‌دهد.

بهروز غریب پور
بهروز غریب پور

  نسلي كه امروز رو در روي هم قرار گرفته‌اند، در گذشته هم اين‌طور بودند؟

بله. همان زمان هم افرادي بودند كه با هر هنرمند موفق مشكل داشتند. بعضي‌ها چيزهايي مي‌گفتند كه واقعا باعث دردسر مي‌شد. مثلا گفته بودند من ماهي پنج ميليون تومان حقوق مي‌گيرم و همين مساله براي من مشكلات زيادي به وجود آورد. اينكه كسي مثل آقاي رحمانيان در حوزه كار خودش موفق است، به كسي چه ربطي دارد؟ اين بدبختي ما است كه همه كاسه و كوزه‌ها را سر يك نفر خراب مي‌كنيم. محمد رحمانيان چه گناهي دارد وقتي ديگران تئاتر مي‌گذارند يك صدم او فروش ندارند؟ نسل گذشته از همان اول هم اين‌طور بود. نمايش «بينوايان» افزودن به تئاتر ايران بود يا كاستن از آن؟ ٦٠ بازيگر سرشناس در آن نمايش همكاري داشتند و مورد اقبال عمومي قرار گرفت، هفت ماه روي صحنه بود اما در مقابل يك نفر اعتراض مي‌كرد كه چرا غريب‌پور بايد چنين امكاني داشته باشد.

 به نظر مشكل از آنجا ناشي مي‌شود كه هر يك از اعضاي خانواده سنگ خود را به سينه مي‌زند و تفكر منفعت جمعي در ميان نيست. گاهي به نظر مي‌رسد بين اهالي سينما قدرت تشخيص شرايط و وضعيتي كه در آن قرار دارند به وجود آمده اما چنين بينشي بين اهالي تئاتر (صنف) مشاهده نمي‌شود. يعني شايد در مواقعي كسي كه حتي سررشته‌اي از تئاتر ندارد قادر باشد قواعد بازي را تشخيص دهد اما…

دليل اين است كه سينما تماشاگر و گيشه و تهيه‌كننده دارد. هرقدر هم كه تهمت زد و بند وجود داشته باشد يا حتي زد و‌ بندي هم در ميان باشد، باز هم سناريو است كه مي‌گويد فيلم فروش مي‌كند يا نه.

 بالاخره خانواده تئاتر بايد در راه رسيدن به اين چارچوب‌ها حركتي انجام دهد.

دقيقا. وقتي فردي مثل محمد رحمانيان نمايشي خلق مي‌كند كه فروش دارد، عده‌اي به عنوان مخاطب به من تئاتري هم اضافه خواهند شد. اگر كار من نفوذ داشته باشد و تاثير بگذارد، به ديگران هم كمك مي‌كند. اما بعضي‌ها اين تشخيص را ندارند؛ هرجا و به هر جمعي وارد مي‌شوند همه‌چيز به هم مي‌ريزد. درحالي كه چنين اتفاقي نه به نفع خودشان است نه به نفع جامعه تئاتر. در خانواده تئاتر به دليل اينكه مخاطب محدودي وجود دارد و تا حدودي از وجهه روشنفكري برخوردار است، بعضي افراد براي كسب شأنيت با يكديگر گلاويز مي‌شوند. اما در عمل، آثار جوان‌ها با استقبال روبه‌رو مي‌شود و كارهاي مدعيان استقبالي در پي ندارد. يكي از مهم‌ترين دلايل چنين اتفاقي اين است كه افرادي هنوز عاشقانه كار مي‌كنند. اما متاسفانه عده‌اي دنبال سالن و صندلي رزرو شده از پيش توسط دولت مي‌گردند تا آشنايان خود را بر آن بنشانند و اگر جز اين رخ دهد سالن را به آتش مي‌كشند. جامعه‌اي كه نتواند خودش را نقد و تحليل كند، محكوم به فناست. اگر فكر كنيم بودجه مشكل اصلي است حتي اگر تمام بودجه كشور صرف خانواده تئاتر شود مشكلات حل نخواهد شد. هنرمند تئاتري كه تماشاگر و مخاطب نداشته باشد محكوم به نابودي است. كتابي كه نوشته شود و خواننده نداشته باشد، هيچ ناشري مگر در شرايط خاص و نامعلوم از آن حمايت نمي‌كند.

 در صحبت‌هايتان گفتيد در سالي كه گذشت، كارهاي جوان‌ها با استقبال روبه‌رو شد و نشان داد كار خوب صرف نظر از نام كارگردان و اينكه نمايش كجا اجرا مي‌شود، مخاطب دارد. اين نشان مي‌دهد اگر عواملي دست به دست هم دهد، تئاتر مخاطب خواهد داشت.

اگر نمايش شما مخاطب و طيف گسترده و دايم پيدا كند، به اصطلاح تئاتري‌ها پابليك (عمومي- جمعي) مي‌شود. يكي از درهم‌ريختگي‌هاي موجود اين است كه سالن‌هاي نمايشي ما براي خودشان شخصيت تعيين نكرد‌ه‌اند. سينما عملا كاراكتر و دسته‌بندي الف و ب و ج دارد. در حالي كه ما نمي‌دانيم الان كه مي‌خواهيم در تئاتر شهر يك نمايش تماشا كنيم، بهترين تئاتر موجود كشور است يا نازل‌ترين‌شان. ممكن است جرقه‌اي بزند و يك كار خوب روي صحنه بيايد ولي مديريتي كه به جريان اشراف داشته باشد، نگران گيشه باشد و بگويد نمي‌گذارم فلان نمايش روي صحنه اين سالن اجرا شود وجود ندارد. ما در همان شوراي سياستگذاري تئاتر كشور تصميم گرفتيم كه سالن چهارسو فقط براي آثار ترجمه باشد اما نتيجه همچنان مشخص نيست.

 اين قوانين شرايطي ‌طلب مي‌كند. آيا نبايد تعدد سالن نمايش داشته باشيم كه هر يك را به شيوه اجرايي خاص اختصاص دهيم يا برنامه‌هاي متفاوت  در نظر بگيريم؟

نظر شما را رد مي‌كنم. ٣٠ سال قبل، در دوره آقاي منتظري، آمار گرفتند و در نتيجه مشخص شد ٩٢ سالن در سراسر تهران وجود دارد كه مي‌توان در آنها تئاتر اجرا كرد. وقتي هنرمندي ادعاي كارگرداني دارد، يا نور و صدا و بازيگري مي‌شناسد، حتما بايد بتواند كمي انرژي بگذارد و جايي كه ناشناخته مانده را به تماشاگران و  علاقه‌مندان  تئاتر معرفي كند.

 در سال‌هاي اخير عده‌اي از جوانان بودند كه چنين سالن‌هايي را شناسايي و معرفي كردند.

بله و عده‌اي اصلا خبر نداشتند چنين ظرفيت‌‌هايي وجود داشته و مي‌توانست زودتر در خدمت هنرهاي نمايشي قرار بگيرد. اتهام من هم همواره اين بود كه مردم از شمال و جنوب مي‌آمدند به فرهنگسراي بهمن و نمايش «بينوايان» تماشا مي‌كردند كه نمي‌دانم چه ايرادي داشت. حميد پورآذري با عملكرد و تجربه‌هاي مهم خود مخاطباني پيدا كرد؛ تا آنجا كه اگر تصميم بگيرد در بيغوله هم نمايش اجرا كند مخاطب براي ديدن كار بليت مي‌خرد. اين شجاعت مي‌خواهد.

 در حالي كه فرصت داشت نمايشي را در يك سالن حرفه‌اي به صحنه ببرد.

بله. اين هوشمندي او بود. اگر تئاتري باشد كه با مردم ارتباط برقرار كند، در هر نقطه‌اي از پايين تا بالا و شرق و غرب شهر مي‌تواند مخاطب خودش را پيدا كند. اما همه به همين يك تكه جا (مجموعه تئاتر شهر) چسبيده‌اند و بر سر تصاحب آن مدعي هستند. اگر جاي ديگري بروند، فارغ از اسامي، نخستين ارزيابي اين خواهد بود كه اين كار قابل ديدن است يا نه. همه مي‌گويند كدام بيننده حاضر است از تجريش برود جنوب شهر تئاتر تماشا كند؟ اما همه فراموش مي‌كنند جنوب يا شرق تهران هم ساكناني دارد كه مي‌توانند به مخاطبان تئاتر اضافه شوند. يادم هست قرار بود اجرايي در تايوان داشته باشيم، ديدم تالاري كه قرار است در آن اجرا كنيم، تالار ارتش ملي تايوان است. به دبير جشنواره گفتم قرار نيست براي ارتشي‌ها اجرا ‌كنم. پاسخ اين بود كه ارتش ملي تايوان جزيي از مملكت است و زماني كه سالن را احتياج ندارد، در اختيار هنرمندان مي‌گذارد و مردم مي‌توانند از آن استفاده كنند. وقتي سالن و امكانات را ديدم، از قضاوتم متاسف شدم. الان در ايران دبستان‌ها و دانشكده‌هايي از زمان قديم داريم كه مي‌توان از آنها استفاده كرد. زماني در تالار دانشكده هنرهاي زيبا نمايش اجرا مي‌شد حتي تالار مولوي سالن فوق برنامه بود. از اتفاقات خوب سال ٩٣ بود كه عده‌اي تصميم گرفتند در سالن‌هاي غيرمعمول اجرا كنند. اگر گروهي تئاتر عروسكي كار مي‌كند، بايد به مدارس برود، آنجا دل تماشاگر را به دست بياورد و مشهور شود. اين‌طور مي‌توانيد تئاتر حرفه‌اي داشته باشيد كه نيازها را برآورده كند. به اين ترتيب سال ٩٣ مي‌تواند سال ارزيابي منصفانه مدعيان و غيرمدعيان و خلاقيت‌ها در اجرا و كشف مكان‌هاي ناشناخته و پديد آوردن مخاطبان جديد باشد. همين‌طور مروري بر بودن يا نبودن‌ است. اينكه جشنواره باشد يا نباشد و چه جشنواره‌اي بايد باشد. زماني نوشته‌اي از يك نويسنده مشهور در وزارت ارشاد توقيف شد و نويسنده به وزير شكايت كرد. وزير هم طي يك حركت هوشمندانه موافقت خود را با انتشار كتاب اعلام كرد به شرطي كه تيراژ آن كمتر از ٢٠ هزار نسخه نباشد در حالي كه نويسنده مي‌گفت دوهزار نسخه هم زياد است. بنابراين وزير وقت مي‌گويد پس شما به چه مي‌نازيد وقتي شعاع نفوذتان فقط دوهزار نسخه است. عده‌اي از كارگردانان تئاتر هم بايد متوجه باشند مثلا اگر كارشان در تالار وحدت اجرا شود، نمي‌توانند از پس آن بربيايند. گرچه بعضي چنين در نظر مي‌گيرند كه بينِ برگزاري رسيتال پيانو در تالار وحدت و كنار خيابان تفاوت‌ وجود دارد و نگاه مردم متفاوت مي‌شود اما در مواقعي اجراي كنار خيابان انتخاب هوشمندانه‌تري است. در نهايت معتقدم اگر با شجاعت به وضعيت سالي كه گذشت نگاه كنيم راه‌هاي جديدي پيش روي‌مان مي‌گذارد.

 حسين پاكدل در جلسه توديع و معارفه مديركل جديد هنرهاي نمايشي تاكيد كرد اهالي تئاتر را به خودشان نشان دهد، اين يعني كه زمان مماشات گذشته است. فرهاد مهندس‌پور سال گذشته در مراسمي كه كانون كارگردانان خانه تئاتر ترتيب داد در سخناني صريح گفت كه تئاتر ما به معناي واقعي «احمق» شده يعني افرادي مثل شما و عزيزاني كه نام‌شان گذشت همواره معايب را نشان مي‌دهند اما نتيجه چيست؟ آيا قرار است بار ديگر شاهد اشتباهات گذشته باشيم؟ يا مي‌توان انتظار داشت سال ٩٤ توجهي به اين اظهارات صورت بگيرد؟

من سعي مي‌كنم اجازه ندهم آنچه به نظرم عيب خانواده تئاتر است در من وجود داشته باشد. اگر كسي هم گوشزد كند كه كاري خلاف اين هدف انجام داده‌ام، ممنون مي‌شوم. تمام انرژي و نيروي خود را بر اين گذاشته‌ام كه مخاطبي كه به وجود آورده‌ام از بين نبرم. تئاتري كه محل اميد عده‌اي است، از بين نبرم و طردشان نكنم. همين‌طور معتقدم كه جاي كسي را  اشغال  نكرده‌ام.

 مي‌دانيد كه اين نظر شما مخالفاني دارد كه معتقدند بهروز غريب‌پور سالن فردوسي را براي استفاده شخص خودش طراحي كرده است.
از طرفي زمزمه‌هايي مبني بر تخريب تالار حافظ به گوش مي‌رسد و قصد ساخت يك مركز هنري وجود دارد. واكنش شما   چيست؟

تخريب تالار حافظ در من هيچ نگراني به وجود نمي‌آورد چون اگر زنده و سالم باشم بلافاصله جايي ديگر را به محل اجراي نمايش تبديل مي‌كنم. اين صحبت‌ها زياد مطرح مي‌شود اما بايد ببينيم امكاني براي اجرايي شدن خواهد داشت يا خير. زماني نمايش‌هاي «بينوايان» و «كلبه عموتم» در تالار آويني روي صحنه رفت و با استقبال مواجه شد؛ اما خانواده تئاتر هيچ واكنشي نداشت. اين تالار امروز به مركز همايش‌هاي بين‌المللي شهرداري تهران تبديل شده و يك نفر از خانواده تئاتر اعتراضي ندارد. عده‌اي دنبال جاي آباد مي‌گردند كه يك نفر ديگر زحمتش را كشيده باشد و هويت پيدا كرده باشد. زماني كه بعضي نغمه سر دادند فلاني تالار فردوسي را در اختيار خود گرفته به راحتي گفتم بچه‌ها بايد از اينجا كوچ كنيم. من اگر شده ساعت‌ها پشت در اتاق شهردار تهران بنشينم و تقاضا كنم كه يك سوله به من بدهند تا آن را به تالاري مثل فردوسي تبديل كنم، اين كار را انجام مي‌دهم. حتي آمادگي دارم تهران نباشم و مثلا در شيراز پايگاهي ايجاد كنم.

 آيا اين گفته را بايد پيشنهاد به مديران تلقي كنيم؟

در مورد اين موضوع هم فكر كرده‌ام. اگر واقعا عقل‌شان نرسد جايي براي يك گروه تئاتر فراهم كنند، سازه‌اي سيار دارم كه به شهرستان‌ها سفر مي‌كنم و نمايش را به مخاطب نشان مي‌دهم، همه‌چيز ممكن است اتفاق بيفتد. وقتي از خانه هنرمندان بيرون آمدم، عده‌اي كارم را تمام شده مي‌دانستند چون فكر مي‌كردند مديريت است كه مرا بالا كشيده. اما حالا ٥٠ نفر دارم كه عضو گروهم هستند و هزار عروسك دارم كه كسي جرات ندارد به آنها نزديك شود. يعني ديگر فقط با من يك نفر طرف نيستند، بلكه با آدم‌هايي طرف هستند كه جان‌شان را در اين راه گذاشته‌اند. حالا اگر كسي مي‌خواهد يك «آرت سنتر» هفت طبقه درست كند، دستش درد نكند. اما درست نيست اين حركت به معناي تمام شدن
بهروز غريب‌پور تلقي شود. آنقدر شيوه‌هاي گوناگون را آموخته‌ام كه به شيوه ديگر زندگي و كار كنم. كساني كه «بينوايان» را از من گرفتند تا ديگر روي صحنه نباشد، نمي‌دانستند بلدم يك متروكه را آباد كنم. كافي است به بخش خصوصي بگويم بيغوله‌اي به من بدهد و محلي آباد تحويل بگيرد. آن حرف يك حرف تبليغاتي است. جالب است بدانيد هنوز سند پاركينگ به نام وزارت فرهنگ و ارشاد نيست. نخستين نقطه ضعف اين است كه ابتدا بايد سند دريافت كنند بعد سراغ مجوز تخريب و ساخت و… بروند كه تا اين مراحل طي شود، زمان زيادي گذشته است. همچنين به يك بودجه ٣٠٠ ميليارد توماني احتياج دارند كه اميدوارم آقاي مرادخاني چنين بودجه‌اي فراهم كند. اگر توانست چنين كاري انجام دهد، آفرين دارد.

 اما مخالفان سرسختانه بر اين نظر كه چرا يك تالار اپراي عروسكي در اختيار گروه «آران» قرار دارد پافشاري   مي‌كنند؟

تالار حافظ يك چارچوب خالي بود كه قرار بود در عرض ١٠ روز برچيده شود. آن موقع جامعه تئاتري شب‌نامه منتشر مي‌كرد كه غريب‌پور و پارسايي همدست شده‌اند كه سه ميليارد و ٤٠٠ ميليون تومان به جيب بزنند. در صورتي كه من و همسرم شش ماه كار مي‌كرديم، نه قرارداد داشتيم و نه ديناري گرفتيم. اگر كارم را بلد باشم و مورد قبول عده‌اي باشد كه دوستم دارند، اگر در دورافتاده‌ترين نقطه در خارج شهر هم سالني بزنم، مردم مي‌آيند. اگر به همت من نبود، تالار حافظ حتي يك لابي در شان تماشاگران و هنرمندان نداشت. مدعيان حتي حاضر نبودند براي ساخت دستشويي مناسب اقدام كنند.
در سال ٩٣ سالن موزه انتظامي را ساختم كه الان در آن اجرا مي‌كنند. پس مديون كسي نيستم. بسياري از سالن‌هايي كه ساخته‌ام براي ديگران بود. همين سالن ايران‌شهر كه نمي‌گذارند در آن اجرا كنم، اگر نبودم ساخته نمي‌شد. ما حتي پيش از اينكه ساخته شود، تابلوي تماشاخانه ايرانشهر را ساخته بوديم. تالار آويني، ايرانشهر، انتظامي، ناصري، فردوسي، بهمن و ١٢،١٣ سالن ساخته‌ام اما يك ذره جا را به من روا نمي‌بينند. دنبال لقمه چرب و نرم مي‌گردند. خانم بهزادي كه مي‌گفت چرا فقط غريب‌پور بايد در آنجا اجرا كند، براي اجرا به حافظ آمده بود و مي‌گفت ما مثل غريب‌پور مرد اين كارها نيستيم. اما كاش اين حرف را قبلا مي‌گفت. الان ديگر آخرهاي راه هستم. اگر خيلي بخواهم فعال باشم ١٠ سال ديگر است. اما نسلي آنجا به وجود آمده و دارد كار مي‌كند؛ مگر مي‌شود آنها را همين‌طور رها كرد؟

 به حضور در ديگر استان‌ها اشاره كرديد. از تصميم خود براي راه‌اندازي پايگاه اپراي عروسكي در شيراز بگوييد.

بعد از موفقيت‌هايي كه گروه در شيراز داشت، مدتي است به اين فكر افتاده‌ام كه گروه «آران٢» را در استان فارس و در شهر شيراز تاسيس كنم. حتي به محل و امكانات مورد نياز هم فكر شده و اميدوارم شرايطي فراهم شود كه در شيراز اپراي عروسكي دايمي داشته باشيم. رايزني‌هايي هم در اين زمينه انجام گرفته و مطمئنم بعد از پايان اجراي اپراي «سعدي» اين كار را خواهم كرد.

 با تغيير مديريت در تئاتر، چه چشم‌اندازي براي تئاتر رنجيده و زخمي ما در سال ٩٤ مي‌بينيد؟

به آقاي شفيعي پيشنهاد دادم فقط در چاه ايده تئاتر خصوصي نيفتد. آقاي دكتر خبري كه در راديو با او مصاحبه كردم، مي‌گفت ٨٥ درصد خانواده تئاتر با خصوصي شدن تئاتر موافق است. تاثير اين كار هم كاهش هزينه‌هاي دولت به نظر مي‌رسد. اما موضوع ساده است. تئاتر خصوصي يعني همه جوانب هنرهاي نمايشي بايد براي فعاليت‌ خصوصي آماده باشد. امروز كدام بخش خصوصي حاضر است هزار متر از زمين مناسبي كه حداقل متري ١٢ ميليون تومان ارزش دارد خريداري كند؟ هزينه ساخت را بپردازد به تماشاخانه تئاتر تبديل كند تا شاهد شبي يك سئانس اجرا باشد و بعد فكر كند پولش برمي‌گردد؟ اينكه اتاقكي در نقطه‌اي را تبديل به تالار كنيم بحث ديگري است. اما تئاتر خصوصي در دنيا تابع يكسري مقررات است كه بتواند ادامه حيات دهد. حتي در كشوري مثل انگليس كه تماشاگر تئاتر دارد، بايد صاحبان تئاتر از مزيت‌هاي قانوني برخوردار باشند تا مشوق‌شان شود كه سالن تئاتر را نابود نكنند. آمار ٨٥ درصد هم به نظر مريخي مي‌آيد. اگر قرار باشد بودجه دولتي كه هميشه عنوان مي‌شود اندك است حذف شود و خيال خودشان را راحت كنند. پس ديگر مميزي چه معنايي دارد؟ به اين ترتيب دولت بايد نظارت را بردارد. نكته ديگر اينكه تئاتر خصوصي در شرايط خواهد گفت تئاتر صاحب انديشه كه نمايشنامه‌نويس چهار، پنج سال روي متن كار كرده نمي‌خواهم. طراح صحنه و تمرين هم نمي‌خواهم. همين‌طور برويد روي صحنه. اگر مي‌خواهيد الگو و تريبون‌ چنين تئاتري باشد، بفرماييد. هيچ دولتي آنقدر ساده نيست كه اركستر سمفونيك را تعديل كند و انتظار داشته باشد سرود ملي كشورش را يك دسته مطرب بزنند. پس حداقل استفاده اركستر سمفونيك اين است كه در يك مراسم رسمي، سرود آن كشور را طوري اجرا كند كه مايه افتخار مملكت باشد. بگذريم از اينكه چقدر از آثار كلاسيك و غيركلاسيك را مي‌شود با همين اركستر اجرا كرد و به ملودي‌هاي يك كشور زندگي بخشيد، موسيقي را سر پا نگه داشت و به انديشه مملكت كمك كرد. حداقل توقع اين است كه اركستر سمفونيك وجود داشته باشد. بر اساس قاعده‌اي قرن‌هاست كه تئاتر در غرب نوع دولتي، خصوصي و زيرزميني‌ را تجربه مي‌كند و اين‌ انواع تعريف ‌شده‌اند. اگر نخواهيم مدل‌هاي جهاني را الگو قرار دهيم، بايد همه تجربه‌ها را دوباره تكرار كنيم. در مطلبي با عنوان اقتصاد تئاتر اشاره كردم در سال ١٩٩٨ جمعيت فنلاند ٥/٥ ميليون نفر بود اما در همان سال شش ميليون قطعه بليت تئاتر فروخته شد. در حالي كه ٧٥ درصد بودجه تئاتر توسط دولت، موسسات تجاري و صنعتي و ٢٥ درصد آن از فروش بليت تامين شده بود. پس اگر ٦ ميليون تماشاگر تئاتر هم باشد، هنوز اين تماشاخانه نمي‌تواند بودجه‌اش را تامين كند. بنابراين تئاتر خصوصي يك موضوع بسيار حساس است. مي‌گويند اگر دولت پايش را كنار بكشد، تئاتر مي‌تواند خودكفا شود. اما اگر بخواهيد يك نظر دقيق و كارشناسانه بدهيد، با دوهزار صندلي و قيمت هر بليت حداكثر پنج، شش هزار تومان، امكان ندارد و نمي‌شود تمام درآمد صرف يك نمايش شود. بنابراين هر اقتصادداني اين حرف را مي‌زند تصور غلطي از بخش خصوصي و تئاتر خصوصي دارد. نخستين مسال‌هاي كه به آقاي شفيعي مي‌گويم اين است كه تحقيقات كامل را مد نظر قرار دهد، مستدل صحبت كند و در برابر آدم‌هاي خودكامه و مزاحم و مخل تئاتر شجاعت دفاع از نظرش را داشته  باشند.