1

مخالفان بازگشت بیضایی و بهروز و معین، لو رفتند!

سینماروزان/حامد مظفری: گره زدن همه چیز و همه کس به سیاست‌بازی باعث می‌شود حتی اعلان دعوت رسمی از امثال بیضایی، بهروز وثوقی، معین و… برای بازگشت به وطن نیز اسیر دوقطبی‌سازی گردد.

این سیاست‌بازی و لجبازی کودکانه با هر آنچه رقیب بگوید-ولو آن که خواسته فعلی خود ما باشد- کار را به جایی میرساند حتی اگر روزی برسد که اجازه برگزاری کنسرت در مشهد و ورود کاملا آزادانه بانوان به استادیوم‌ها را بدهند باز این سیاست‌بازان، علم مخالفت بردارند و خیلی خوب خود را لو دهند که مسأله شان نه خواسته مخاطب که فقط منافع جناحی و محفلی است.

اینکه چرا چپ‌‌های امروز-که برخی از آنها همان پونز به دستان دیروز هستند-آن قدر از دعوت رسمی مدیران هنری دولت سیزدهم برای بازگشت بیضایی و بهروز و معین، برآشفته اند جز در همان خاستگاه ارتجاعی آنها که می‌رسد به انحصار دهه شصت و تنگ تر کردن ساعت به ساعت دایره خودی، ریشه ندارد وگرنه مگر همین ها تا دیروز مرتب عکس بهروز و بیضایی را استوری نمی‌کردند و حسرت بازگشت به وطن آنها را نمی‌خوردند؟

آن قدر هم آماتور و عجولند که به جای استناد به آخرین گفتگوی بهرام بیضایی-که عملا همین جماعت چپ را عامل توقیف غم‌نامه خود بر قتل‌های زنجیره‌ای دانسته بود-به تکه پاره گفته های او علیه مدیران دهه شصت پناه می‌برند؛ انگار که همه گوش‌درازند.

مخالفان بازگشت بیضایی و بهروز و معین، لو رفتند
مخالفان بازگشت بیضایی و بهروز و معین، لو رفتند

آش آن قدر شور شده که حتی صدای مهدی خزعلی را درآورده که می‌گوید بس کنید این مخالفت ها با اتفاقات درست را و بگذارید امور دلخواه‌تان حتی در دولت مخالف‌تان به سرانجام برسد.

اینکه بهروز وثوقی و بهرام بیضایی و معین به ایران برگردند، فرض محال است چون نه رییسی، احمدی نژاد است و نه اینها، حبیب محبیان! آنچه مایه مسرت باید باشد همین دعوت رسمی از مظاهر فرهنگ و هنر ایران است‌ که یکی از جنتلمن‌ترین آنها که فرامرز اصلانی باشد به تازگی مرحوم شد و در این چهار دهه یکی نگفت او چرا نباید در وطن باشد؟

بله! بیضایی‌ها و معین‌ها و اصلانی‌ها نباید در وطن باشند و شاگردان خلف آنها حتی در وطن در انزوا قرار گیرند تا تتوکاران بیسواد و بچه متصل‌های گرفتار انواع و اقسام امراض- که البته زاییده همان انحصارگرایان دهه شصت هستند- همچنان ترکتازی کنند و نگذارند هنر ایرانی حتی در همین منطقه هم مشتری پیدا کند.




دعوت محمد خزاعی رئیس سینما از بهروز وثوقی و بهرام بیضایی برای بازگشت به ایران+فیلم/روی آنتن زنده اعلام شد

سینماروزان: محمد خزاعی رئیس سازمان سینمایی دولت سیزدهم روی آنتن زنده شبکه دوم تلویزیون از تمام هنرمندان سینمایی خارج از کشور دعوت کرد به ایران برگردند.

خزاعی گفت: تمام هنرمندان خارج از کشور می‌توانند به کشور برگردند و در چارچوب قانون کار کنند. چندی قبل شنیدم بهرام بیضایی تمایل دارد که دوباره فیلم بسازد و همین جا دعوت میکنم به ایران بیاید و فیلم بسازد.

وی ادامه داد:  بهرام بیضایی در دولت دوم احمدی نژاد و بعد از ساخت فیلم “وقتی همه خوابیم” از ایران رفت و در دولت روحانی هم نتوانست برگردد اما من در مدت حضورم در سازمان سینمایی همواره تلاشم این بود که ایشان برگردد و باز هم فیلم بسازد.

خزاعی درباره هنرمندان قبل از انقلاب که با وقوع انقلاب ممنوع‌کار شدند و هجرت کردند، بیان داشت: درخواست های متعددی به سازمان سینمایی رسیده از سوی هنرمندان مهاجر که می‌خواهند برگردند و ما هم به آن‌ها ابلاغ کردیم که می‌توانند برگردند و در چارچوب قانون کار کنند.

رئیس سینما تاکید کرد: بهروز وثوقی می‌تواند برگردد و کار کند و هیچ منعی از سوی ارشاد و سازمان سینمایی ندارد. ممانعتی وجود ندارد و اتفاقا ما کمک ميکنيم که شرایط فعالیت شان فراهم شود.

برای تماشای فیلم گفته های خزاعی، اینجا را ببینید.

محمد خزاعی: بهروز وثوقی و بهرام بیضایی می‌توانند به ایران برگردند
محمد خزاعی: بهروز وثوقی و بهرام بیضایی می‌توانند به ایران برگردند




ماجرای سازمان امنیت و بهروز و جلال!/یک روایت نوروزی از احمدرضا احمدی

سینماروزان/سهیلا عابدینی: احمدرضا احمدی شاعر و از رفقای قدیمی بهروز وثوقی به روایتی پرداخته از زمانی که به سازمان امنیت احضار شده بود و آن‌جا بود که بهروز وثوقی به دادش رسید.

احمدرضا احمدی در گفتگوی نوروزی با چلچراغ گفت: بهروز آدم حسابی است و با فردین و ناصر فرق داشت. او یک سری اخلاق ترکی داشت و سعی می‌کرد هوای رفقا را داشته باشد.

او ادامه داد: یادم می‌آید حین بازی در فیلم پنجره به جلال مقدم گفتم سازمان امنیت مرا خواسته و من نمی‌توانم بیایم ولی او داد و فریاد کرد که به من چه! من هم رفتم دفتر علی عباسی تهیه‌کننده کار که خیلی رفیق بودیم.

احمدی افزود: عباسی بلافاصله زنگ زد و فیلمبرداری پنجره را تعطیل کرد و همه را کشاند دفتر خودش و از همه نظر خواست که چه کنیم. یادم است که بهروز وثوقی و نوری کسرایی پشت سر من ایستادند و گفتند حق با احمدی است و کار باید تعطیل شود تا تکلیف او مشخص گردد.

احمدرضا احمدی گفت: بهروز خیلی پاک و در کارش بااستعداد بود و در کارش جدی بود به حدی که سر فیلم بیگانه بیا و در سرمای زمستان باغ قیطریه، وقتی کیمیایی از او خواست داخل آب بپرد سریع پرید.

احمدی تاکید کرد: او از دوبله شروع کرد ولی کیمیایی او را زیرورو کرد. بهروز مدیون کیمیایی است و کیمیایی مدیون بهروز که اگر نبود اصلا قیصر تولید نمی‌شد!!!

ماجرای سازمان امنیت و بهروز وثوقی و جلال مقدم/یک خاطره نگاری از احمدرضا احمدی
ماجرای سازمان امنیت و بهروز وثوقی و جلال مقدم/یک خاطره نگاری از احمدرضا احمدی




گلایه بهروز وثوقی از فصل کرگدن!+شرح آخرین آرزوی این هنرمند

سینماروزان: بعد از مهاجرت به ایالات متحده، به توصیه رضا بدیعی در چند سریال بازی کردم ولی هیچ کدام آن چیزی نبود که مرا راضی کند! متاسفانه مدیر برنامه‌ای که انتخاب کرده بودم هم مرا میفرستاد برای رل‌های تروریست و این جور چیزها…

#بهروز_وثوقی بازیگر توانای ایرانی با بیان مطلب فوق به مجله چلچراغ گفت: در نهایت تصمیم گرفتم که دیگر بازی نکنم و با خودم گفتم همان رل‌هایی که در ایران بازی کردم، کافی است و در نهایت هم به رضا بدیعی و هم به مدیر برنامه ام گفتم اگر باز رل تروریست می‌خواستند مرا صدا نکنند.

این بازیگر ادامه داد: البته کارهایی هم کردم مثل #ابوالهول با کارگردانان بزرگ ولی باز دیدم آن چیزی نیست که مرا راضی کند در نتیجه کلا رها کردم و بیخیال شدم.
بهروز وثوقی با اشاره به بازی در #فصل_کرگدن ساخته #بهمن_قبادی گفت: گفتم اگر کاری کردم که کردم و اگر نکردم الان دیگر سخت است که کارهای سطحی کنم مگر اینکه داستانی پیشنهاد شود که دوست داشته باشم. داستانی بود برای بهمن قبادی که به نظرم خوب آمد ولی یک دفعه داستان عوض شد و باهاش متاسفانه کار کردم. رلی بود که خیلی دوست داشتم کار کنم و آخرین کاری بود که کردم.

وثوقی درباره #فصل_گرگدن که در آن با مونیکا بلوچی و آرش لباف همبازی بود، بیان داشت: نقش را دوست داشتم ولی فیلم، فیلمی نبود که بپسندم. کار که فیلمبرداری شد به دلیل اینکه کار سه مونیتور داشت که یکی را از ایران آورده بود که فیلم را مونتاژ کند، یکی را از ترکیه گرفت که ادیت کند و خودش هم دوباره ادیت کرد. در نهایت فیلم بی سر و ته و چیز عجیب و غریبی شد برای خودش!!

بهروز وثوقی پیرامون آخرین آرزوی خود اظهار داشت: اگر فرصتی داده شود و برگردم ایران و چند نفر را آن طور که خودم دلم میخواهد و آن طرف که خودم تجربه کردم تربیت کنم و تجربیاتم را در اختیارشان بگذارم، خیلی خوب می‌شود چون دیگر اگر هم برگردم نه اینکه بیایم کار فیلم کنم بیایم لااقل این تجربیات را در اختیار جوانترها بگذارم؛ آن هم به صورت مجانی!!

گلایه بهروز وثوقی از فیلم فصل کرگدن
گلایه بهروز وثوقی از فیلم فصل کرگدن




اکبر ثقفی تهیه‌کننده سینمای بعد از انقلاب متذکر شد⇐ بهروز وثوقی اگر برگردد، هیچ اتفاقی نمی‌افتد!/سعید راد آمد و بازی کرد ولی چه شد؟/ایرج قادری آمد و بازی کرد ولی باز هرچه دارد خاطرات قبل از انقلاب است!

سینماروزان/میلاد جلیل‌زاده: عدم صدور مجوز بازیگری برای برخی بازیگران قبل از انقلاب نظیر محمدعلی فردین و بهروز وثوقی و بیک‌ایمان‌وردی ازجمله نقصان‌های کارنامه مدیران بعد از انقلاب است.

درباره این نقصان، اظهارنظرهای مختلفی طرح شده و یکی از دیدگاه‌ها هم آن است که اگر آن بازیگران هم فعالیت می‌کردند جز یکی دو کار اول در سایر کارها، اقبال چندانی نمی‌دیدند.

اکبر ثقفی تهیه‌کننده سینما به روزنامه فرهیختگان گفت: بهروز وثوقی الان هم اگر بود، می‌آمد و بازی می‌کرد اما او هم بالاخره می‌رود و هیچ اتفاقی نمی‌افتاد. ما حالا باید ببینیم برای نسل آینده چه داریم و چه بازیگری تربیت کرده‌ایم؟

ثقفی ادامه داد: بهروز وثوقی یک استثناست که این را درباره بازیگری می‌گویم و مسائل سیاسی را بحث نمی‌کنم؛ یعنی از لحاظ توانایی یک بازیگر استثناست چون در انواع فیلم‌ها هر نقشی را می‌دادند به بهترین نحو بازی می‌کرد. باید بهروز وثوقی به وجود می‌آوردیم. نیاوردیم و غبطه می‌خوریم.

ثقفی با اشاره به آن دسته از بازیگران قبل از انقلاب که بعد مجوز بازیگری گرفتند، بیان داشت: واقعا شاید با صدور مجوز بازیگری اینها هم اتفاقی نمی‌افتاد. مثلا ایرج قادری بعد از انقلاب هم بازی کرد ولی چه شد؟! اگر قادری بعد از انقلاب بازی نمی‌کرد، می‌گفتند اسطوره‌ای را از بین بردند. ولی با اینکه بعد از انقلاب بازی کرد باز او هرچه هم دارد، خاطرات کارهای قبلی‌اش است…

ثقفی ادامه داد: سعید راد هم آمد و بعد از انقلاب بازی کرد ولی چه شد؟ نمونه بارزش، تازه‌ترین کارش یعنی همین سریال “دل” است. اگر نمی‌گذاشتند کار کند، می‌گفت می‌دانید چه کار می‌کردم؟

بهروز وثوقی+ایرج قادری+سعید راد
بهروز وثوقی+ایرج قادری+سعید راد




واکنش بهروز وثوقی به شایعه ساخت قسمت دوم “همسفر”

سینماروزان/مسعود احمدی: بهروز وثوقی در گفتگو با مدیر یکی از شبکه‌های ماهواره‌ای، کلیت ماجرای تولید “همسفر۲” را تکذیب کرد.

علیرضا امیرقاسمی مدیر شبکه طپش درباره گفتگو با وثوقی بیان داشت: تولید “همسفر۲” یا “هم‌گریز” اساسا واقعیت ندارد و در گپی که با بهروز وثوقی داشتیم او نیز بر این امر تاکید کرده است.

مدیر طپش ادامه داد: بهروز وثوقی گفته که تولید “همسفر۲” فقط یک پیشنهاد بوده و اصلا قرار بر ساخت فیلم نبوده است. بهروز وثوقی سالهاست فیلمی بازی نکرده و از بازی در فیلم “فصل کرگدن”بهمن قبادی هم راضی نیست.

امیرقاسمی افزود: امروز برای وثوقی یا فائقه آتشین، ساخت “همسفر۲” هیچ فایده‌ای ندارد و هیچ کمکی به اعتبار این دو نمی‌کند. در هالیوود اگر فیلمی مشهور را بازسازی می‌کنند با بازیگران تازه و متفاوت است.

این فعال ماهواره‌ای درباره بازگشت به سینمای بهروز چنین گفت: بهروز وثوقی بر روی سناریویی متفاوت کار می‌کند و اگر به نتیجه برسد حتما باز هم کار خواهد کرد ولی ابدا به دنبال دنباله‌سازی فیلمهای محبوبش نیست.

به گزارش سینماروزان فیلم “همسفر”(۱۳۵۴)توسط مسعود اسداللهی به تهیه‌کنندگی مهدی مصیبی ساخته شده بود. بهروز وثوقی، فائقه آتشین و رضا کرم‌رضایی بازیگران اصلی فیلم بودند.
سه دهه بعد، موسسه سینمایی پویافیلم، “عروس فراری” را با اقتباس از “همسفر” تولید کرد. امین حیایی، الناز شاکردوست و غلامحسین لطفی بازیگران “عروس فراری” بودند. نسخه بازسازی “همسفر” بارها از تلویزیون پخش شده است.




بهروز وثوقی در حسرت مزار مادر!

سینماروزان/سهیلا عابدینی: باورش اصلا دشوار نیست؛ بهروز وثوقی هم به مانند همه آدمیان دور افتاده از وطن، در حسرت بازگشت به مام میهن است.

به گزارش سینماروزان بهروز وثوقی در پاسخ به پرسشی درباره اولین جایی که بعد از بازگشت خواهد رفت به مجله چلچراغ گفت: اگر به ایران بیایم و بخواهم به جایی بروم قبل از هر جای دیگر میروم سر قبر مادرم برای اینکه مادرم را خیلی دوست داشتم و متاسفانه در زمان غیبت من، مادرم فوت کردند.

بازیگر “قیصر” و “دشنه” ادامه داد: بعد از اینکه سر مزار مادرم رفتم و فاتحه خواندم دلم می‌خواهد به خانه آخری بروم که قبل از مهاجرت در آنجا ساکن بودم. منظورم خانه‌ای است در امیرآباد و خیابان داوری که خیلی دلم می‌خواهد مجددا به آنجا بروم.

بهروز وثوقی با ادبیات منقلب‌کننده بیان داشت: هیچ حسرتی برای بازیگری در کشورم ندارم ولی در حسرت این هستم که برگردم به وطن و به جاهایی بروم که از آنها خاطره دارم. بعد از آن هم بدم نمی‌آید تجربیات خودم را در اختیار چند نفر از جوانان بااستعداد قرار دهم.

بازیگر “سوته دلان” و “گوزنها” تاکید کرد: آخرین آرزویم برگشتن به وطن و لمس مردمی است که مدتهاست ندیده‌ام. آرزوی بزرگی است؛ غیرممکن هست ولی ممکن هم هست که بشود و اتفاق بیفتد و اگر بشود چه می‌شود…

 




ادعای فیلمبرداری که اخیرا کارگردان شده⇐ اصلا فیلم نمی‌بینم چون دلم می‌خواهد در اجتماع زندگی کنم!/به بهروز وثوقی گفتم نه “قیصر” را دیده‌ام و نه “گوزنها” را ولی سکانس به سکانس آنها را حفظم!!

سینماروزان: زمانی بود فیلم دیدن و کتاب خواندن و به طور کلی افعال فرهنگی، عاملی بود برای ژست و پز دادن ولی گویا باید رفته‌رفته شاهد این باشیم که فیلم ندیدن و کتاب نخواندن-که این یکی را ساسی مانکن هم توصیه کرده-و به‌جایش درگیری با عالم مجاز، است که عاملی شود برای ژست دگراندیش بودن!؟؟

ازجمله فیلمهای روی پرده فیلمی است با عنوان “حمال طلا” که به‌نوبه خود دریچه‌ای گشوده برای روایت بدبختی‌های ناشی از التهابات ارز در ایران؛ تورج اصلانی کارگردان این فیلم که پیشتر به‌عنوان فیلمبردار شناخته شده است مدعی شده اصلا فیلم نمی‌بیند!

تورج اصلانی به تینا جلالی در اعتماد گفت: واقعيتش اين است كه من اصلا فيلم نمي‌بينم. بيشتر دنبال كشف دنياي اطرافم هستم و سينما در اين مسير براي من يك ابزار است نه ارجاع. مي‌خواهم زندگي اطرافم، اجتماعي كه در آن زندگي مي‌كنم از نگاه خودم در فيلمم روايت شود. واقعا مي‌گويم فيلم‌بين نيستم.

به گزارش سینماروزان تورج اصلانی با اشاره به همکاری با بهروز وثوقی در “فصل کرگدن”بهمن قبادی گفت: با بهروز وثوقي همكاري مي‌كرديم، وقتي به او گفتم فيلم‌هاي «قيصر» و «گوزن‌ها» را نديدم، متعجب شده بود كه مگر مي‌شود تو «قيصر» را نديده باشي؟ وقتي پشت صحنه فيلم «گوزن ها» و «قيصر» را برايش تعريف مي‌كردم ديگر اصلا باورش نمي‌شد، گفت مگر مي‌شود تو داستان فيلم، سكانس به سكانس آن را خوب مي‌داني حتي پشت صحنه فيلم‌ها را برايم تعريف مي‌كني. چطور فيلم را نديدي؟ در جواب به او گفتم من زياد مي‌خوانم و تمام آنچه از سينما دارم از كتاب‌ها و مطالبي است كه خوانده‌ام و در كنار اين نوشته‌ها طبيعتا داستان فيلم هم روايت مي‌شود. به اين طريق، من در جريان فيلم قرار مي‌گيرم. به او گفتم آن زمان كه «قيصر» در سينماها اكران شد در منطقه‌اي كه ما زندگي مي‌كرديم اصلا برق نداشتيم. شايد باورتان نشود هنوز هم شهر سنقر سينما ندارد.

اصلانی در چرایی فیلم ندیدن گفت: فیلم نمی‌بینم براي اينكه دلم مي‌خواهد در اجتماع زندگي كنم.اعتقادي به تماشاي فيلم و اقتباس ندارم و در آن شرايط نمي‌توانم كار كنم بايد تصاوير و ذهنيات خودم را روايت كنم و زماني هم به اين كار مبادرت مي‌ورزم كه حرفي براي گفتن داشته باشم و نكته‌اي كه مي‌خواهم در فيلمم روايت ‌كنم حتما بايد حرف خودم باشد اگر از خودم باشد، درست از كار درمي‌آيد ولي اگر بحث قياس مطرح باشد، مطمئنم كارم خوب نمي‌شود.

 




همایون بازیگر سینمای‌فارسی در گفتگویی تفصیلی بیان داشت⇐اگر به بهروز اجازه دهند همین فردا به ایران می‌آید!/بگذارید بهروز وثوقی بیاید و در مملکت خودش بمیرد؛ این طوری لااقل در گورستان هم که شده کنار هم هستیم!/بعد از انقلاب به دادگاه اوین رفتیم تا ارشادمان کنند!!!/هر کارگردانی دنبال دختر نجیب بود سراغ پوری بنایی می‌رفت!/تمام دیالوگهای «دنیای آبی» با بازی بهروز و پوری بنایی را احمد شاملو نوشته بود

سینماروزان: محمدعلی تبریزیان با نام هنری همایون از جمله بازیگران بازمانده از سینمای فارسی است که ویدیویی حسرت بار از او بعد از درگذشت ناصر ملک مطیعی دست به دست در فضای مجازی چرخید. ویدیویی که همایون در آن از رجعت اغلب همنسلان خود یاد میکرد و اینکه فقط او و بهروز و یکی دو نفر دیگر مانده اند.

به گزارش سینماروزان همایون در گفتگویی تفصیلی که بعد از 40 سال ممنوعیت از فعالیت انجام شده از آرزوی بهروز وثوقی برای بازگشت به ایران، خاطراتش از ملک مطیعی و پوری بنایی و علی حاتمی و چهار دهه دوری از سینما گفت.

همایون به سپیده آماده در «تماشا» گفت: بگذارید بهروز وثوقی بیاید و در مملکت خودش بمیرد، از بازیگران آن سالها تقریباً همه رفتند و فقط چند تای دیگر باقی مانده اند بگذارید لااقل بهروز وثوقی در کنار فردین و ناصر ملک مطیعی در خاک خودش آرام گیرد و همه ما در کنار هم باشیم.

بازیگر فیلم «شاهرگ» با بیان اینکه همراه مردم بودن باعث شد که پس از ممنوعیت کار در حوزه رستوران داری مشغول به کار شود تأکید کرد: به ناصر ملک مطیعی هم گفتم حالا که ممنوع الکار شدی شغلی را انتخاب کن که در ارتباط با مردم باشی و به همین دلیل بود که ناصر ملک مطیعی یک قنادی دایر کرد و در سالهای پس از انقلاب در آن مشغول به کار شد.

بازیگر فیلم «امروز و فردا» در خصوص بهروز وثوقی افزود: بگذارید بهروز وثوقی بیاید و در مملکت خودش بمیرد، از بازیگران آن سالها تقریباً همه رفتند و فقط چند تای دیگر باقی مانده اند، بگذارید لااقل بهروز وثوقی در کنار فردین و ناصر ملک مطیعی در خاک خودش آرام گیرد و همه ما در گورستان هم که شده در کنار هم باشیم.

وی ادامه داد: بهروز وثوقی اولین فیلمش را با من بازی کرد با نام «صد کیلو داماد». پس از آن در فیلمهای «امروز و فردا» و «ایمان» هم با او همبازی بودم، در سفری که به امریکا داشتم بهروز وثوقی را دیدم امیدوارم که به ایران برگردد، کار خلافی هم نکرده است.

همایون با اشاره به اینکه پس از پیروزی انقلاب به دادگاه اوین خوانده شد گفت: به ما گفتند که به دادگاه اوین برویم و قرار است ما را ارشاد کنند، پس از آن ماجراها ما «بازرس گوگول» را در تئاتر پارس لاله زار اجرا رفتیم و با استقبال روبرو شد اما فعالیتم در سینما ادامه دار نشد.

بازیگر فیلم «شورش» اظهار داشت: پس از انقلاب اگر تهیه کننده به سراغ بازیگرانی مثل فردین و ناصر ملک مطیعی می‌رفت به او می‌گفتند که چرا این بازیگرها؟! فرد دیگر دیگری را جایگزین این افراد کنند؛ مدتی بعد برچسب ممنوع التصویری به این بازیگران اطلاق شد، اما قانون نوشته ای در این خصوص وجود نداشت. نباید با ما اینطور رفتار می شد! چهل سال یک عمر بود.

بازیگر فیلم «باباخالدار» در خصوص ناصر ملک مطیعی تصریح کرد: سینما از زبان ناصر ملک مطیعی آغاز شد، ناصر ملک مطیعی آرزو داشت که با مردم باشد همیشه با هم بودیم و او همواره به دنبال بازگشت به سینما بود اما نمی گذاشتند.

وی با بیان اینکه ناصر ملک مطیعی پدر سینمای ایران بود تاکید کرد: یکی از بهترین دوستانم را از دست دادم، در تمام این سالها دوستی من و ناصر پابرجا بود، چه روزها را که با هم گذراندیم؛ من و ناصر و وحدت و پوری بنایی هفته یک بار دوره‌های داشتیم و یکدیگر را می دیدیم.

همایون درباره اینکه چرا برخی از بازیگران پس از انقلاب ممنوع التصویر شدند و عده ای دیگر نه گفت: تمام بازیگرانی که پس از انقلاب اجازه ادامه فعالیت پیدا کردند هم پیش از انقلاب در فیلم ها حضور داشتند و صحنه هایی را بازی کرده بودند که شاید بازیگران ممنوع تصویر در چنین صحنه هایی حضور پیدا نمی‌کردند و اینکه چرا عده ای ممنوع کار شدند و برخی نه سوالی است که هنوز جوابی برای آن پیدا نشده است.

همایون افزود: بهروز وثوقی در تمام این سالها آرزو داشت که به ایران بیاید، همه ما عاشق ایرانیم، خود من بارها به امریکا رفته ام، اما در نهایت به ایران برگشتم چون ما متعلق به این خاک هستیم. خود آقای ملک مطیعی و فردین در ابتدای انقلاب در خارج از کشور بودند اما باز به وطن آمدند چون مملکت شان است چطور می توانند رهایش کنند. آرزوی بهروز وثوقی این است که بار دیگر به ایران بیاید و اگر به او اجازه بدهند فردا صبح به ایران خواهد آمد.

بازیگر فیلم «آقای جاهل» بیان کرد: آقای علی حاتمی به من گفت اشتباه کردی در «هزاردستان» بازی نکردی چون اگر در «هزاردستان» بازی میکردی در پروژه‌های پس از آن هم حضور داشتیم و مسئله ممنوعیت فعالیت از بین میرفت.

وی در خصوص همکاری با علی حاتمی در فیلم «باباشمل» گفت: سکانس به سکانس این فیلم تابلوی نقاشی بود؛ متنی بسیار خوبی داشت اما به دلیل اینکه دیالوگ های فیلم به صورت شعر بیان می شد نتوانست گیشه مناسبی را از آن خود کند.

همایون در خصوص آشنایی با احمد شاملو تاکید کرد: آقای شاملو روی فیلم نامه ها دیالوگ می‌گذاشت و فیلم نامه هم می نوشت و دیالوگهای «دنیای آبی» را هم آقای شاملو نوشته  بود.

همایون با اشاره به اینکه در فیلم «سلطان قلبها» برای اولین بار عارف جایگزین ایرج برای خواندن تصنیف ها و ترانه های فیلم شد تاکید کرد: موسیقی این کار توسط انوشیروان روحانی ساخته شده و او گفت این سبک از موسیقی به صدای آقای ایرج نمی‌خورد و عارف جایش را می گیرد و تلفیق موسیقی انوشیروان روحانی صدای عارف و شعر محمد علی شیرازی به ترانه های ماندگار «سلطان قلبها» منتهی شد.

بازیگر فیلم «دنیای آبی» با قیاس وضعیت گیشه سینما در آن سال‌ها و این روزها گفت: علاقه مردم به سینمای ملی در آن روزها خیلی بیشتر بود. من یادم می‌آید زمانی که فیلم «طوقی» به پرده سینماها رفت در روز اول ۳۰۰ هزار تومن فروخت و ۱۵۰ هزار نفر در روز ابتدایی اکران «طوقی» به سالن های سینما رفتند و این فیلم را دیدند؛ آماری که تا به امروز هیچ گاه تکرار نشده است.

همایون افزود: محمد علی فردین آقای سینما بود. من از دومین فیلم فردین با او همبازی بودم. فیلمی بود به نام «بیوه های خندان» و پس از آن در تمام فیلمها در کنار هم بودیم. در میان بازیگران سینما از همه بیشتر به محمدعلی فردین نزدیک بودم و رفت آمد داشتم و هفته ای یک روز پنجشنبه ها دور هم جمع می شدیم.

وی در خصوص پوری بنایی گفت: پوری بنایی قلب بسیار مهربانی دارد و دلسوز همه است. در تمام این سالها در حوزه فعالیتهای خیرخواهانه مشغول بوده است، پوری بنایی سینما را با فیلم «عروس فرنگی» آغاز کرد و در «خداحافظ تهران» به اوج بازیگری خود رسید که در آن فیلم با بهروز وثوقی همبازی بود.

وی تاکید کرد: پوری بنایی دختر نجیب فیلم های فارسی بود هر کارگردانی که به دنبال نقش دختر نجیب میگشت سراغ پوری بنایی می‌رفت.

همایون با بیان اینکه نمایشنامه «هزار و یک شب» را با محسن فرید در تئاتر تفکری کار کردم و این شروع شهرت من در عرصه بازیگری بود گفت: بازیگری در آن سال‌ها سخت‌تر از این روزها بود چون مانند حالا کلاس هنرپیشگی و دانشکده هنر نداشتیم.

وی با اشاره به اینکه در بیش از ۱۰۰ فیلم سینمایی فارسی حضور پیدا کرده است اظهار کرد: بازیگرانی مثل فردین، ناصر ملک مطیعی و بیک ایمانوردی هم از بازیگران پرکار سینما در آن روزها بودند و تفاوت آنها با ما این بود که من رل مکمل بازی می‌کردم و به همین دلیل می توانستم در آن واحد در چند فیلم حضور داشته باشد، اما فردین نمی توانست در چند فیلم همزمان حضور پیدا کند چون نقش اصلی فیلم بود.

همایون با اشاره به اینکه مردم فیلم هایی مثل «سلطان قلبها»، «آقای جاهل» و «شاهرگ» با بازی وی را بیشتر دوست دارند اشاره کرد: برای حضور در این فیلم جایزه فروغ فرخزاد و سپاس را از آن خود کردم.




حدس بزنید بعد از بازگشت بهروز وثوقی به ایران چه اتفاقی رخ خواهد داد؟⇐همکاری با سازمان ارزشی متمول و توزیع بلیتهای نذری برای رونق فیلم ارگانی بهروز؟/حضور در یک فیلم هنری شبه‌روشنفکرانه که نه راهی به کن دارد و نه راهی به فجر؟/حضور در ورسیون‌های پاستوریزه «ماه عسل» و «همسفر» و «ممل آمریکایی» که مافیا بهشان سانس نمی‌دهد؟/همراهی با پولشویان فعال در شبکه خانگی برای بخور و بخوابی چندفصلی؟/قبول پیشنهاد گروه معارف برای بازی در سریال مناسبتی و در پرسوناژ آموزشگاه‌داری(!!) که مدام اغفال می‌شود؟/شکایت کیفری علیه بهروز از سوی همه آنها که برای همبازی شدن با وی قرارداد «سفید امضاء» بسته بودند؟ یا …؟

سینماروزان/ورتا چمانی: از آنجایی که فرض محال، محال نیست و بسیاری از محال‎ها به راحتی ممکن شده و خواننده‎ی زیرزمینی که پرونده‎ی محکومیت داشته ناگهان از عرشه ناوشکن سردرآورده، پس بعید نیست که بهروزوثوقی هم به ناگاه در عرصه‎ی سینمای ایران ظهوری نو و جدید بیابد، از این رو بد نیست بدون هر گونه تحلیلی درباره بدی یا خوبی این امر احتمالات بعد از ورود بهروز به ایران را بررسی کنیم.

اول. بهروز وثوقی به ایران آمده، حکم چهل ساله‎ی دادگاه انقلاب لغو شده، سینما فرهنگ به او که مالک اصلی‎اش است باز گردانده شده و بنیاد سینمایی فارابی بابت سه دهه استفاده از سینما به عنوان مالک، پول‎هایی را که به دست آورده و حاصل کرده، به بهروز برگردانده است، حالا بهروز مانده و حضورش بر پرده نقره‎ای که مشکلات سینما و اصناف وابسته به آن دیگر کامل حل شود. باز این فرض را هم می‎پذیریم که دوبلورهای فیلم‎های معروف او جواب مثبت داده و او را تنها نگذاشته باشند، چرا که بهروز وثوقی یا همان خلیل وثوقی با صدای خودش و ته لهجه‎ی دلنشین آذری هرگز نمی‎تواند خاطرات فیلم‎های پس از قیصر خود را برای مخاطبانی که او را با تلاش فراوان به کشور باز گردانده، تکرار کند، بهروز بدون آن دوبلورها، عملاً دیگر بهروز نیست، همان طور که سعید راد وقتی با صدای خویش برگشت عملاً از بازار حرفه‎ای سینما خواهد خط خورد.
حالا بهروز و دوبلورش آماده‎ی حضور بر روی پرده‎اند و اولین شنیده‎ها حاکی از آن است که سازمان ارزشی متمول به سراغ بهروز رفته، بهروز در این مرحله بهروز «تنگسیر» است و شاید تلویزیون هم مدام تنگسیر را نشان دهد تا همه نقش ضد استبدادی بهروز را ببینند، حالا زارممد آماده‎ی ایفای نقشی در قالب یکی از سرداران ملی یا محلی مبارز خواهد بود، از کلنل پسیان تا یکی از مبارزان تنگستانی، تا ستارخان و باقرخان و شیرعلیمردان خان و … البته شنیده خواهد شد سازمان ارزشی به همه‎ی شروط مالی بهروز احترام گذاشته و پذیرفته و بهروز هم سه جلد کتاب خاطرات از نوع خاطرات ارتشبد سابق فردوست یا احمد علی انصاری نوشته و از فسادخانواده‎ی شاه مخلوع به‎خصوص همشیره‎ی همزادش پرده‎ها برداشته است.
فیلم به فجر می‎آید، بهروز کاندیدا می‎شود و البته سیمرغ را نمی‎گیرد چون هنوز خودی خودی محسوب نمی‎شود، فیلم با بلیت‎های نذری و پروژه‎های نذر فرهنگی و پیش‎خریدهای ارگانی فروش نسبتاً قابل قبولی پیدا می‎کند و بهروز بعد آن باز به انتظار یک بیگ پروداکشن ارگانی دیگر می‎ماند و به نقش دوم‎های فیلم‎های ارگانی حمایتی دیگر تبدیل می‎شود، اتفاقی مشابه که سعید راد هم با «دوئل» آن را تجربه کرد.

دوم. بهروز به ایران آمده و پروژه‎ی تطهیرسازی بخاطر تازه بودن داغ تتلو و کلیپ‎هایی از  بهروز در فیلم‎های غیر ضد استعماری(!) اش که توسط مخالفان که بخشی از رقبا هم پنهانی در این جبهه قرار گرفته‎اند، پخش شده، سازمان ارزشی و ارگانیها علیرغم میل قلبی و قبلی نمی‎توانند پای بهروز را به یک پروژه‎ی ارگانی باز کنند و بهروز در یک فیلم هنری بازی می‎کند، فیلمی که ارگانی نیست ولی از آن طرف نمی‎تواند جسورانه هم باشد چرا که سازندگانش همه‎ی جسارتشان را در آوردن و استفاده از بهروز خرج کرده‎اند و بهروز هم لااقل در فیلم اول نمی‎تواند در پوزیشنِ منتقد ظاهر شود و به خط قرمزها نزدیک شود، پس حاصل یک فیلم هنری خنثی است نه این طرف نه آن طرف که نه فجر را دارد نه فستیوال کن را، فیلم در نوبت اکران قرار می‎گیرد و در بدترین شرایط آب و هوایی و تقویمی در سالن‎های معدودی به نمایش در می‎آید، بهروز طفلک باید در اکران‎های مردمی مگامال و زندگی و ماندانا شرکت کند و به مانند نو ستاره‎ای که در شروع اکران فیلم‎هایش از یازده شب تا پنج صبح سلفی می‎اندازد چنین ریاضت‎هایی را به جان بخرد، در ضمن مدام به نفر اول و دوم و سوم فیلمیران هم زنگ بزند و سکانس‎های بهتر یا فوق‎العاده درخواست کند. در این مرحله ایشان آقای وثوقی هستند و با این نام مورد خطاب قرار می‎گیرند و چشم چشم به آقای وثوقی گفته می‎شود اما عملاً سانسی تعلق نمی‎گیرد. فروش فیلم پایین یا در بهترین شکل متوسط است، پس هواداران کجایند، انبوه هواداران بهروز را با «تنگسیر» نمی‎شناسند و فیلم‎های تجاری ترش را دوست دارند، در ضمن بهروزی که پیک نمی‎زند، چاقو نمی‎کشد، دعوا نمی‎کند و برای رهایی از تاریکی، لامپ‎ها را روشن نمی‎کند را دوست ندارند، آنها می‎خواهند بهروز «هاوآریو» شان را بر روی پرده خوب کند و خلاصه همان بهروزی شود که بود، وگرنه این بهروز شده کپی همه‎ی آنهایی که در طی این چهار دهه به هوای بهروز شدن آمدند و بهروز نشدند هیچ، سرانجام مختار شدند که بروند یا بمانند و سرانجام هم رفتند.

حالا بهروز هم به این نتیجه رسیده به کارهای تجاری‎اش باز گردد، حالا نه در حد «دالاهو» یا «صد کیلو داماد»، ولی چیزی در مایه‎ی «ماه عسل» و «همسفر» بد نیستند و می‎توانند انتظارات را برآورند، فیلم ساخته می‎شود، اما آن فیلم‎ها هنوز بیننده‎ی بیشتری به نسبت این ورژن‎ها دارد، چرا که بهروز جوان است، پارتنرهایش هم از خودش جوانتر و عشق و عاشقی و مزه ریختن حسابی بهشان می‎آید و اصولاً با ورژن‎های به قول مخاطب پاستوریزه فرق می‎کند، فیلم اکران می‎شود، حالا او بهروز خان و بهروز جان است که چشم چشم می‎شنود و شاید این بار چند سکانس هم اضافه کنند، اما چند فیلم که ارگانها، آقازاده‎ها، رانتی اختلاسی‎ها و … در آن حضور دارند روی پرده است و یک فیلم کاملاً بخش خصوصی که اتفاقاً از روی یک فیلم قدیمی رونویسی شده و همه‎ی کمدین‎های حال آن زمان در آن حضوری باحال دارند و می‎زنند و می‎رقصند و انواع شوخی‎های لفظی و یدی در آن در جریان است. فیلم بهروزخان در جدول نهایی پایان سال در رتبه‎ای که شایسته‎ی اوست قرار نمی‎گیرد.

سوم. بهروز وسوسه می‎شود با رانتی-اختلاسی‎-پولشویان کار کند! اما همه‎ی آنهایی که خون آریایی در رگ دارند به او تذکر می‎دهند، کانالهای تلگرامی، اینستاگرامی راجع به آقازاده‎های گرامی به بهروزخان هشدارهای لازم را می‎دهند، بهروز مانده که چه کند، فیلم بازی نکردن یک مشکل بود و حال فیلم بازی کردن هزار مشکل، او باید برگردد به دنیای هنری که ویژه‎ی خودش باشد و مثلاً با یک فیلمساز جوان، فیلمی چون «قیصر» را به لحاظ کارکرد سینمایی از وجوه مختلف هنری و اقتصادی و جریان‎سازی، بسازد. آنچه بهروز می‎خواهد چیزی است که خود می‎داند چیست و از این رو او باید سرمایه‎ی فیلمش را هم خودش تأمین کند. در  این مرحله هنوز می‎تواند بهروز خان باشد و البته بهروز هم هست.

چهارم. فیلم مستقل بهروز که نه ارگانی است نه هنر و تجربه‎ای و نه کپی کاری از فیلم‎های5 دهه‎ی پیش ساخته می‎شود اما فیلم ساخته نشده چوب‎های مختلف در ابعاد و جنس‎های مختلف لای چرخ او جاسازی می‎شود تا او بداند در این چهل سال، این عرصه هم خالی از پدرخوانده‎های پوشالی و مافیای مقوایی نبوده و به قول معروف سینما هم صاحاب دارد.

پنجم. حالا بهروز خسته شده، از گروه معارف برای بازی در یک سریال ماه رمضانی پیشنهاد دارد چون نفر پیش از او که اتفاقا آموزشگاه‌دار هم هست آن قدر توسط شیطان اغفال ‎شد که اسباب مضحکه‎ی عام و خاص فراهم گشت و شیطان رجیم هم از اغفال این فرد خسته شده!! بهروز نمی‎پذیرد چون خاطره‎ی خوبی از اغفال شدن ندارد و بر باعث و بانی آنهایی که او را اغفال کرده و از سانفرانسیسکو به لواسان کشاندند لعنت می‎فرستد.

آخر. حالا بهروز خان، بهروز شده و حرف و حدیث پشت سرش زیاد شده که پول مارو هم نداد، جمله‎ی تکراری که پشت سر بسیاری از بت‎های سابق سینما زده می‎شود، بهروز می‎گوید به خدا همه سفید امضاء کرده بودند و بازی در کنار من و در فیلمی که نام من در آن به عنوان تهیه کننده یا بازیگر بود، برایشان افتخار ابدی به حساب می‎آمد. خودشان اصرار بر حضور داشتند، اما حرف و حدیث‎ها همگی حاکی ازآن است که ما گفتیم سفید امضاء او چرا باور کرد؟ یا قبول کرد؟ مگر وضع مالی‎اش بد است؟ مگر خودش کم دارد، اصلاً بهروز هست که هست، مگر خودش افتخاری بازی می‎کند؟ ما برای آوردنش کم هزینه نداده‎ایم. حالا همه‎ی آن اسرار مگویی که ممکن است واقعیت هم نداشته باشد و زمانی در ابتدای انقلاب بهانه‎ی امثال مخملباف‎ها بود از زبان این جماعت به کرات شنیده می‎شود و پرونده‎ی عکاس مضروب فلان مجله‎ی هفتگی پیش از انقلاب به دست آنها مفتوح می‎شود، حالا سایت‎های سینمایی متعدد بهروز را برای همین دعواها می‎خواهند، او هم جوابی بدهد و افشاگری کن، مخاطب فلان نشریه سینمایی یا فلان روزنامه‎ی سیاسی بالا برود، بهروز آن قدر عصبی و به هم ریخته و پریشان است که دوست دارد یک لحظه چشم باز کند و ببیند همه‎ی اینها یک کابوس است که او از سر گذرانده و درست همین لحظه چشم باز می‎کند و می‎بیند خوشبختانه در سانفرانسیسکو است و با صدای زنگ تلفن یکی از ایران که می‎خواهد او را به ایران باز گرداند بیدار شده است.

بهروز عاقلتر از آن است که با طناب یک عده که خود در کارشان فرومانده‎اند به ته چاه برود، در تمام این سالهای اخیر او دیده که چگونه فیلمسازان نامی حال حاضر به محض اینکه پولی از صدا و سیما و ارگانها به قول خودشان کنده‎اند سریع به ینگه دنیا برده و آنجا برای آتیه خود و خانواده‎شان سرمایه‎گزاری کرده‎اند. در تمام این سالها بازیگران جایزه‌بگیر و موفق را دیده که چه تلاشی برای دوتابعیتی شدن می‎کنند و دریافت تابعیت جایی که بهروز سالهاست در آنجا زندگی می‎کند برایشان تا چه حد از درجه‎ی اهمیت برخوردار است.

بهروز در تمام این سالها نفاق این جمعیت را از نزدیک دیده، آنجا چه می‎کنند و اینجا چه می‎گویند، دیده که رفتار و گفتار و کردار این جماعت تا چه حد مزورانه و پر از دو رویی است، دیده که پشت سر هم چه می‎گویند، دیده که پشت سر مسئولان ذیربطشان چه‎ها می‎گویند، پس حالا بیاید اینجا که چه بشود، با همان جماعتی که بی‎نقاب دیدتشان، اینجا با نقاب وارد گودی شود که میاندارش خود در پی مهاجرت و رفتن است. بهروز که پیش از انقلاب در سودای جهانی شدن رفته و همه‎ی افتخارات وطنی‎اش را چهل سال پیش کسب کرده، اگر متقاضی خارجی داشته باشد حتماً می‎رود و شرکت می‎کند و برای ایرانی‎هایی که بخواهند بدون نقاب و نفاق در آن سو فیلم بسازند و یا نمایش به صحنه ببرند حاضر می‎شود مثل تمام این سالها که در فیلم‎های بسیاری بازی کرده است، که «فصل گرگدن» معروف‎ترین آن است، پس او برای چه باید به جایی بیاید که سالها پیش تمام کرده و از سر گذرانده است. او احتمالاً به مرد فضای مجازی در جریان فروش آخرین فیلم ناصر ملک‎مطیعی که اولین فیلم آن مرحوم در پس از انقلاب بود هم قرارگرفته، فروشی بسیار نازل که اگر همین‎هایی که زیر تابوت او را گرفته بودند برای تماشای فیلمش می‎رفتند، فیلم فروش به مراتب بیشتری به احترام او پیدا کرده بهروز حتماً از اینکه سالها و شاید قریب به یک دهه در سالن مطبوعات جشنوارۀ فجر چه برخوردی با فیلم‎های خالق «قیصر» می‎شود خبر دارد. می‎داند با کارگردان قیصرساز که حضور 4 دقیقه‎ای ملک‎مطیعی در فیلمش در نقش فرمان بیشتر از 89 فیلم دیگری که بازی کرده در یادها می‎ماند، طی این سالها چه کرده‎اند، او خوب می‎داند همانهایی که به پابوس فرمان می‎روند با خالق فرمان چه‎ها که نکردند و چه توهین‎ها روا نداشتند، بچه که نیست بلند شود و بیاید حتی اگر از گزند سیاسیون در امان باشد می‎داند از این سو، از مریدان کور و رفقای طمعکار و کارچاق کن‎های سیاسی که آداب معامله‎گری را خوب بلدند و الحق که سوداگران واقعی مرگ هنر هستند، رهایی نخواهد داشت.

بهروز به دعوت آنهایی که هنوز نتوانسته‎اند فیلم‎های توقیفی خود را به نمایش درآورند و در خلوت حق‎السکوت‎های گران می‎گیرند بلند نمی‎شود بیاید فیلمی بازی کند که کاریکاتوری از «قیصر» باشد یا نسخه‎ی عقیمی از «کندو»، او باید همین لبخند را برای جماعتی که از قبل او می‎خواهند گذشته‎ی خود را تطهیر کنند و وجهه‎ی خود را ترمیم، داشته باشد، لبخندی بزند که یعنی ممنونم، این جزو آداب است، لبخندی که نشانه‎ی هیچ چیزی نیست جز آداب، مانند همان لبخندی که مهماندار هواپیما به شما به عنوان مسافر می‎زند که باید بزند چرا که جزو آداب این کار است و اگر کسی این لبخند را جدی بگیرد، احتمالاً بعد از پرواز و عبور از پای پلکان، از آن بانوی متبسم سابق، کتک مفصلی نوش جان خواهد کرد.

اما در این سو، کسانی بازگشت بهروز را از عالی‎ترین مقام اجرایی کشور درخواست می‎کنند، در یک ژست آزاداندیشانه، که به ناگاه یادشان افتاده بعد از چهل سال، باید بهروز وثوقی و دیگر هنرمندان پیش از انقلاب باز گردند و به کار خویش ادامه دهند، آن هم در سینمایی که سالمندان مجوزدارش نه کار دارند نه بیمه‎ درمانی و نه بازنشستگی، اما درخواست بازگشت در وقت اضافه، آن هم از سوی جماعتی که منتسب به جریان اصلی ممنوع الفعالیت کردن سینماگران پیش از انقلاب‎اند، چه دلیلی می‎تواند داشته باشد؟

بی‎گمان کسی دلش برای بهروز و بقیه‎ای که آن سوی آبها هستند نسوخته و اگر امروز تنها درخواست سینمایی از رئیس جمهور بازگشت بهروز عنوان می‎شود، ریشه در گاف جریانات نو اصول‎گرای فرهنگی یا به عبارت بهتر نوآمدگان عرصه‎ی فرهنگ که خود را ارزشی می‎خوانند، دارد و عکس‎العملی است در برابر عمل اولیه آنها… موضوع بسیار ساده است، پس از مرگ ناصر ملک‎مطیعی کوشندگان نواصول‎گرا، جوانانی که از تتلو تا بازیگران قبل از انقلاب را محمل و بهانه‎ای برای تحقق اهداف خویش می‎پندارند و گمان دارند با تاس آنها می‎توانند جفت شش بیاورند تا مهره‎های سوخته‎ی خود را حرکت دهند، فرصت مغتنمی یافتند تا سوار بر موج احساسات مردمی در سوک این ستاره‎ی سابق، بانیان ممنوع‎الفعالیتی او یعنی رئیس جمهور ممنوع‎التصویر و نخست وزیر دوره‎ی جنگ را حسابی از چشم هواداران این نوع سینما و این بازیگران بیاندازند و به خیال خود با قرار دادن عکس ناصر در حین نماز بر بانیان جنایت کنار گذاشتن او لعنت بفرستند. تا اینجای کار به نفع این نو اصول‎گرایانی که هیچ صبغه و سابقه‎ای از ارزش‎ها به جز نام و نانش ندارند، پیش رفت تا جایی که حتی فیلمسازی که تا نیمه‎ی اول دهه‎ی هشتاد به بازیگران زن پیش از انقلاب نسبت‎های ناسزا می‎داد و من‌جمله همبازی ناصر در فیلم‎های «پل» و «طوقی» را که به سینما بازگشته بود به باد تهمت‎های شنیع بسته بود، برای خراب کردن مخملباف به ستایش از ناصر و لوطی‎گری‎های او پرداخت.

حالا بهترین فرصت برای جناحی است که ریشه و عقبه‎شان به همان رئیس جمهور ممنوع‎التصویر باز می‎گردد تا توپ را به زمین نواصول‎گرایانی که پس از کودتا بر اسلاف فرهنگی‎شان در مصادر امور پر از پول و بودجه نشسته‎اند، بیاندازند که بسیار خوب هم انداختند. حالا آنها درخواست بازگشت بهروز را کرده‎اند، و عملاً ضمن اقرار به سکوت و اشتباه خویش از پیله به در آمده‎اند، رئیس جمهور هم در برابر این پیشنهاد لبخند زده، همان لبخندی که یک فروشنده‎ی اجناس حراجی به مشتری می‎زند که اگر خریدار باور کند آن لبخند از سر عشق و عاطفه و علاقه است، کلاه بسیار بزرگتری به جز خریدن اجناس بنجل آف خورده سرش خواهد رفت.

توپ حالا  در زمین رئیس جمهوری است که  نه اثرگذار بر قوه‎ی قضائیه و به‎خصوص دادگاه انقلاب می‎تواند باشد و نه اصولاً تمایلی برای چنین چالش‎هایی با قوای هم عرض خود دارد. نتیجه از قبل مشخص است ، طرفداران همانهایی که امروزه متهمین ردیف اصلی ممنوع‎الفعالیتی بهروز هستند گویی از جانب رهبران خویش چنین درخواستی را برای تجدید فعالیت و حیات سینمایی او طلب می‎کنند و جواب منفی از سوی دستگاه‎ها و افراد ذیربطی و حتی چهره‎های سیاسی نه چندان مربوط با امور سینما، شنیده خواهد شد که نواصولگرایان عجول به آنها وابستگی فکری و ربطی و مالی دارند. این یعنی یک زیرکی تمام عیار ، آنها درخواستهایشان را با یک لایه واسطه از  کسانی می خواهند که تبلیغاتچی هایشان  دونفری را که در پیش نام بردیم مسئول  بگیر و ببند اول انقلاب معرفی کرده اند و ناخواسته بر شاخه نشسته و بن بریده اند، از این رو جای تعجب ندارد بپرسیم چرا این جماعت از شورای شهر کاملا همسو با خود نخواسته که نام حداقل خیابانی را که ملک مطیعی در آن زندگی می کرده به خیابان ملک مطیعی تغییر نام دهد ، چرا که  زمان ، زمان مطالبه گری از جناح مقابل است که  یکدم  به خاطر تسویه حساب سیاسی از ارزشهای انقلابی مورد ادعای خویش کاملا عدول کرد و خواست موج سواری کند.

بهروز وثوقی خوب می‎داند این یک «زدی ضربتی، ضربتی نوش کن» بین جناح هاست که برای مردم هم تازگی دارد، از آن جهت که مورد افشاء، قضایای مالی و اختلاس و رانت نیست، دعوا دیگر رسیده به آنجا که فردین را چه کسی خانه نشین کرد؟ شاید نظاره‎ی همین دعوا بین دو جناح اصلی آن هم بر سر این موضوع شیرینی و حلاوت بیشتری برای بهروز وثوقی از بازگشت به سینمای ورشکسته‎ای دارد که تبدیل به چهارراه حوادثی از نوع اختلاس و زدو بند و ارتشاء و آقا زادگی و رانت‎خواری. تماشای این بازی مهم‎تر از همه‎ی سیمرغ‎هایی است که در یک شب داده می‎شود و فردا صبحش فراموش همه‎ی دنبال کنندگان می گردد،  وگرنه مردم عادی یا همان مخاطب واقعی سینما که مدتهاست به حساب نمی‎آیند.




با پذیرش مسئولیت ممنوع از کاری ناصر و فردین و رفقا⇐معمار سینمای گلخانه‌ای، بر حرف «ن» واژه «سینما cinema» فتحه گذاشت و سوپراستارهای قبل از انقلاب را در حد «چیز» تقلیل دارد!!⇔پرسش: آیا «چیز»بهشتی همان «چیز»کاندیدای شکست خورده ۸۸ است؟

سینماروزان: درگذشت ناصر ملک مطیعی زخم نزدیک به 40 ساله ممنوع از کار شدن برخی از چهره های شاخص سینمای قبل از انقلاب و از جمله محمدعلی فردین، ناصر، بهروز وثوقی و بسیاری دیگر را باز کرد.

این چهره ها در دوران وزارت ارشاد محمد خاتمی و با تأکید مدیران سینمایی آن دوران و از جمله محمد بهشتی گرفتار ممنوعیت از فعالیت شدند و همین هم عاملی شد برای گلایه های تازه از این جماعت مدعی اصلاح طلبی بعد از درگذشت ناصر.

محمد بهشتی در واکنش به این گلایه ها در گفتگویی تصویری که با یک خبرگزاری دولتی انجام شده نه تنها تلویحا اعتراف کرده به ممانعت از فعالیت اینها بلکه در توجیه این تصمیم آنها را عناصری از سینمای قبل از انقلاب دانسته و با لفظ «چیز» از آنها یاد کرده است!!!

بهشتی با فتحه گذاشتن بالای حرف «ن» در واژه «سینما cinema»(!!) بیان داشت: در آن دوران وقتی می‌گفتیم سینما در ذهن همه یک «چیز» تداعی میشد و باید کاری میکردیم که یاد آن «چیز» نیفتند پس از هر نوع حضور «چیز»ها که معرف متن سینمای قبل از انقلاب بودند ممانعت کردیم و بر این اساس تصمیم گرفتیم سوپراستارهای آن زمان نباید باشند.

اگر «چیز» شما را به یاد مناظرات انتخاباتی88 و «چیز چیز»گفتن کاندیدای شکست خورده انداخت مقصرش ما نیستیم؛ آقای معمار سینمای گلخانه ای نقش اصلی این یادآوری را داشته! مهم این است که بهشتی بالاخره شخصا اعتراف کرده به ممنوع کردن فعالیت همین «چیز»ها!

فیلم گفته های بهشتی را اینجا ببینید.




زمزمه‌های بازگشت به وطن بهروز وثوقی در هشتادمین سال تولد و بعد از پیامهای تبریک سلبریتی‌ها+موضع سمپاتیک یک روزنامه‌نگار باسابقه اصولگرا درباره بازگشت بهروز

سینماروزان: 20 اسفد1396 و همزمان با تولد 80 سالگی بهروز وثوقی بازیگر سفرکرده ایرانی نه فقط سلبریتیهای مختلف از سینمایی تا ورزشی برای بهروز پیام تبریک فرستادند بلکه زمزمه هایی هم طرح شده درباره تسهیل شرایط بازگشت به وطن بهروز وثوقی.

به گزارش سینماروزان اینکه در روزهای پرتردید پیش روی دولتمردان که پاشنه آشیل شان رونق اقتصاد و اشتغالزایی است این زمزمه ها چقدر عملیاتی میشود مشخص نیست اما اینکه یک روزنامه نگار باسابقه اصولگرا هم از لزوم بازگشت به وطن بهروز وثوقی سخن گوید جالب به نظر میرسد.

کیوان امجدیان از روزنامه نگاران اصولگرا با اشاره به دوری نزدیک به چهار دهه ای بازیگر «گوزنها» و «قیصر» از وطنش نوشته است: یکی دو روز پیش بهروز وثوقی، 80ساله شد. نمیدانم او پیش از پیروزی انقلاب چه خطایی کرده است(بجز ایفای نقش در فیلمهای نامناسب آن زمان) اگر خطای دیگری داشته باشد که من نمیدانم و نشود از آن گذشت که هیچ… اما اگر فقط همینها باشد به نظرم چهل سال دوری از کشور برایش کافیست!!! اصلا مگر بازیگرهای دیگری هم نبودند که یا ماندند و یا برگشتند و به سینما هم ‌دوباره ورود کردند. مگر ایرج قادری نبود، داوود رشیدی یا همین حالا ناصر ملک مطیعی و فخری خوروش و خیلی های دیگر!

امجدیان ادامه داده است: بهروز وثوقی‌ هر کاری هم کرده باشد دست کم در «قیصر» و «گوزنها» چنان با تمام وجود بازی کرد که خیلی از جوانهایی را که عاشق آزادی بودند و در آن سالها داشتند خودشان را پیدا میکردند و آرام آرام در مسیر انقلاب می افتادند به وجد آورد و مصممشان کرد. حالا بهروز وثوقی 80ساله است. کاش شرایطی فراهم شود تا او به ایران برگردد و با ایفای نقش در حتی یک فیلم دوباره خودش را احیاء کند! شک ندارم که انقلاب عزیز، هم اهل اشداء علی الکفار است و هم رحماء بینهم.




فریبرز عرب‌نیا بعد از مدتها در گفتگویی تفصیلی بیان کرد⇐الویتم نه سینما که زندگی پسرم است/چون پدر تك‌والد محسوب مي‌شوم،‌ بايد همه كارها را خودم انجام دهم و فرصتي غير از كارهاي پسرم «جانيار» و ورزش روزانه برايم نمي‌ماند!/به سبب رفتار نادرست وزارت ارشاد و مديرانش، با اين مديران و آن شيوه و روال ديگر کار نخواهم کرد/در شروع دولت روحاني به ايشان گفتم که تمام افتخارات سينماي ايران مربوط به «مستقل‌ها» است اما متأسفانه از هنر و هنرمند مستقل استقبالی نشد/تا يكي، دو سال آينده هم خبري از من نخواهيد شنيد!/به دنبال خانه‌تکانی روحی هستم/بهروز وثوقی اگر بنا بود در فضای سینمای این سال‌ها فعالیت کند، چندتا از فیلم‌هایش امکان اکران و حتی رسیدن به مرحله نگارش فیلم‌نامه را داشت؟/وضعيت سينمای ما شبيه رانندگي و بهداشت ماست که در هر دو زمينه اغتشاش داريم/ريشه‌ مشکلات سينماي ايران، دولتي بودن است و تاريخ ثابت کرده «سينماي دولتي» هيچ جاي دنيا رشد نكرده است/{اختلاف با حاتمی‌کیا در «چ»} به این خاطر بود که در قرارداد شرط گذاشتم جمعه‌ها در اختيار پسرم باشم و سر صحنه فيلم‌برداري نروم!

سینماروزان/فرانک آرتا: مدت‌ها بود خبري از «فريبرز عرب‌نيا»، بازيگر نقش مختار در سريال «مختارنامه»، نبود. تا اينكه چندي پيش باخبر شدم که عرب‌نيا به دليل تعطيلات تابستاني به ايران برگشته.

به گزارش سینماروزان و به نقل از «شرق» همين فرصت مناسبي شد که به سراغش بروم و نحوه فعاليت‌هاي هنري‌اش را جويا شوم. او در اين گفت‌وگو به برخي از رفتارهاي غيرحرفه‌اي که در سينماي ايران رايج شده اعتراض داشت؛ مثل آوردن اسپانسر ازسوي بازيگران در فيلم‌هاي سينمايي! يا اينکه چرا فيلم‌سازان بزرگ سينماي ايران همچنان بايد براي ساخت فيلمشان اجازه بگيرند.

همين‌طور تأکيد کرد که افتخارات سينماي ايران نتيجه فعاليت‌هاي ارزشمند فيلم‌سازان «سينماي مستقل» است و اينکه هيچ‌وقت در تاريخ هنر، سينماي دولتي موفق نبوده و نيست. مشروح گفت‌وگوي «شرق» با فريبرز عرب‌نيا را بخوانيد.

بعد از بازي در سريال «مختارنامه» و کارگرداني ميني‌سريال «رنگ شب» كه در شبکه‌هاي مختلف تلويزيون پخش شد، ديگر شاهد حضور شما در تلويزيون و سينما نبوديم. علت اين غيبت چيست؟
دليل دوري من از عرصه هنر اين است كه فعلا ساكن ايران نيستم و تمام‌وقت در خدمت كارهاي پسرم هستم. به همين دليل طبق قراري كه با خودم گذاشته‌ام، احتمالا تا يكي، دو سال آينده هم خبري از من نخواهيد شنيد.
در ايران بازار كار هنري سازوكار چندان منطقي‌اي ندارد. آيا با اين غيبت از فضاي سينما و تلويزيون ايران،‌ به كارتان لطمه‌اي وارد نمي‌شود؟
براي بازيگران به طور خاص اين‌گونه نيست! بازيگر وقتي مداوم ازسوي تماشاگران ديده شود، در ذهن مي‌ماند. از قديم مي‌گويند سينما به‌شدت بي‌رحم و فراموش‌كار است. از اين نظر گفته شما كاملا درست است. دوري‌ام مي‌تواند باعث ايجاد فاصله‌اي جدي ميان من و تماشاگران شود، اما حقيقت اين است كه خوشبختانه از سال‌ها قبل برنامه‌ريزي زندگي‌ام اين‌گونه بوده که اولويت‌هايم معناي «روي بورس‌بودن» ندهد. در شرايط فعلي اولويت براي من زندگي پسرم است که امکان دارد هزينه‌اش فراموش‌شدن من باشد. هرچند از معجزات روزگار اين بود كه در پنج، شش‌سالي كه به‌واسطه بازي در «مختارنامه» از سينما دور افتاده بودم،‌ سينما در دوره فترت طولاني به‌سر مي‌برد. سالن‌هاي سينما در سيطره فيلم‌هاي سطحي بودند و بسياري از طرفداران جدي سينما از من تشکر مي‌کردند كه به اين بازار ابتذال آغشته نشدم. وقتي به سينما برگشتم، به نظرم رسيد غيبتم خيلي ضربه‌زننده نشده. نكته ديگر در مورد بازيگر به شكل كلي اين است كه بازيگران از جايي به‌بعد در خاطره جمعي مردم حك مي‌شوند و خطر فراموشي تهديدشان نمي‌كند؛ به‌عنوان‌مثال اگر جاي مرحوم شكيبايي خالي است، هيچ‌وقت ارج و قربشان كم نشده است. به دليل فوت ايشان، هيچ فيلم تازه‌اي از ايشان ديده نمي‌شود، اما از معجزات سينما اين است كه نسل فعلي كارهاي ايشان را بيشتر از بازيگران فعال و روي بورس كنوني قبول دارند.
مثل اتفاقي که براي بازيگر بزرگ سينما؛ يعني دانيل دي لوئيس، اين روزها رقم خورده. او با وجود گزيده‌کاري‌اش، ‌از دنياي بازيگري سينما خداحافظي کرد، اما هيچ‌وقت تأثيرات غيرقابل‌انکار او در تاريخ سينما فراموش نمي‌شود؟
کاملا مثال بجايي مطرح کرديد. دانيل دي لوئيس كه از بازيگران موردعلاقه من است، از دنياي بازيگري خداحافظي كرد، اما فيلم‌هايش چندباره ديده خواهد شد و به بزرگي و ارزش كارش بيشتر پي خواهند برد. مثال ديگر، باب ديلن، ‌ترانه‌سرا و آهنگ‌ساز بزرگ آمريكايي كه سال گذشته جايزه نوبل ادبيات را دريافت کرد. از سال‌ها قبل كه او به‌عنوان نابغه موسيقي شناخته مي‌شد و هنوز هم مي‌شود، از برگزاري تور و كنسرت كناره‌گيري كرد، درحالي‌که در جهان غرب چنين رفتاري يعني ازدست‌رفتن مقدار بسيار هنگفتي دلار كه قطعا خوشايند تهيه‌کنندگان و دلال‌هاي هنري نبوده و نيست. به همين دليل بعد از چندوقت دلال‌ها سراغ مدير هميشگي برنامه‌هاي او مي‌روند كه خيلي به ديلن نزديك بوده و از او درخواست مي‌كنند كه ديلن را دوباره به دنياي هنر برگرداند. چون مردم هنوز شيفته‌اش هستند و كنسرت‌هايش كاملا پيش‌فروش مي‌شده است. بعد از صحبتي چنددقيقه‌‌اي بين مدير برنامه و ديلن، مدير برنامه نزد دلال‌ها بازمي‌گردد و با خنده مي‌گويد، يك جمله گفت كه بهتر است همه‌مان پيگيري اين موضوع را فراموش كنيم. او گفت: «من تا كي بايد شاهكار خلق كنم؟ خودم ديگر خسته شده‌ام». به نظرم اينها مطالبي است که مي‌توان از تاريخ هنر درس گرفت.
به نظر شما چرا دانیل دی لوئیس در دهه ٥٠ زندگی‌اش و در اوج موفقیت صحنه را ترک می‌کند؟
مهم‌تر از این سؤال که چرا خداحافظی کرد، این است که چگونه خداحافظی کرد! حدس من این است که آخرین بازی او در سینما (که هنوز اکران نشده) بزرگ‌ترین و بی‌نقص‌ترین بازی‌اش در کارنامه هنری اوست.
کارگردان این فیلم هنوز دیده‌نشده، پل تامس اندرسن است که خود همچون دی لوئیس یک اعجوبه تمام‌عیار است که فیلم‌هایش یکی از دیگری دیدنی‌تر و به‌یادماندنی‌تر هستند.
قبل از این هم فیلم بسیار خوب و بزرگ (there will be blood) با ترجمه خوب «خون به‌پا خواهد شد»، محصول همکاری عالی و بی‌نقص این دو هنرمند بزرگ عرصه سینما بوده است که برای هردو نیز اسکار به بار آورد.
پس حدس من این است که گویی با فیلمی از دنیای سینما خداحافظی کرده که احتمالا تا سال‌ها، بلکه دهه‌ها همانندش ساخته نخواهد شد. من که شخصا بی‌صبرانه منتظر دیدن بازی آخر او در این فیلم وسوسه‌کننده هستم.
مثال دیگر آخرین بازی یک بازیگر بسیار خوب دیگر است به نام «فیلیپ سایمور هافمن» که بازی‌هایش را بسیار دوست دارم. البته او خداحافظی نکرد، بلکه از این دنیا رفت. او نیز آخرین بازی‌اش در فیلمِ یک کارگردان استاد فن بود با نام «آنتوان کور بژن»؛ یک بازی یکدست و بی‌نقص با فینالی حیرت‌انگیز و بسیار کنترل‌شده که هیچ‌گاه تأثیرش از یاد تماشاچی نخواهد رفت.
درست است که هر کدام از اين هنرمندان حروفي به الفباي تاريخ هنر افزوده‌اند و قابل حذف هم نيستند. اما آيا فکر نمي‌کنيد اوضاع در ايران کمي فرق مي‌کند؟
شايد! اما در کل مسئله همان است و مي‌شود نتيجه گرفت که هنرمندان حقيقي بخشي از خاطره ماندگار جمعي مي‌شوند. نكته دوم اينكه از جايي به بعد تكرار مكررات براي هنرمند به‌مثابه سم کشنده‌اي است. او هم احتياج به هواي تازه دارد. بنابراين من هم سعي مي‌کنم با الگوبرداري از هنرمندان حقيقي براي بازسازي خودم از اين خلأ اجباري استفاده بهينه كنم.
مي‌توان گفت در جست‌وجوي هواي تازه هستيد؟
به معنايي يك‌جور خانه‌تكاني روحي است يا بازپروري ساختار رواني و رابطه خودم با بيرون از خودم كه بخشي از آن مخاطبان هستند و بخشي دشمنان! ديدن رفتارهاي آنها در اين ماجراها درس‌هاي بزرگي به من مي‌دهد.
چطور؟
به طور مثال سال گذشته به سبب رفتار نادرست وزارت ارشاد و مديرانش در آن مقطع که موجب ازدست‌رفتن حقوق من در فيلم «گاهي» شد، اعلام کردم با اين مديران و آن شيوه و روال ديگر کار نخواهم کرد. اما گروهي در مطبوعات و شبکه‌هاي اجتماعي و مجازي با تيتر غلط نوشتند که «عرب‌نيا از دنياي بازيگري خداحافظي كرد»!
کدام نشريه رسمي يا معتبري چنين تيتري زد؟
اطلاع ندارم کدام‌يک ابتدا اين خبر نادرست را منتشر کرد. اما در مطبوعات و فضاي مجازي چندين‌بار منتشر شد و كم‌كم گسترش پيدا كرد كه حتي طرفداران من با نگراني و رنجش از من مي‌پرسيدند يا مي‌گفتند آيا از ايران رفته‌ايد كه ديگر نياييد؟! در صورتي كه هيچ‌كدام از اينها صحت نداشتند و قرار نبوده و نيست که براي هميشه از ايران بروم و بازيگري را كنار بگذارم. يا خبرنگار محترمي كه از معدود كساني است كه به سلامت حرفه‌اي ايشان ايمان دارم، از من پرسيد «واقعا حتي اگر پيشنهادهاي وسوسه‌انگيز به شما شود، مثلا اگر آقاي فرهادي هم به شما پيشنهاد كند، كار نخواهيد كرد؟» که پاسخ دادم: «حتي اگر ايشان به من پيشنهاد بازي بدهند و قرار باشد فيلم در ايران براساس سياست‌هاي چرخه اكران به نمايش عمومي در آيد، بله كار نخواهم كرد. اما اگر خارج از ايران باشد، كار خواهم كرد». بعد، بعضي‌ها در فضاي مجازي و مطبوعات حرف‌هايم را به دروغ به اين شكل منتشر کردند كه من در اين ارشاد كار نخواهم كرد مگر با آقاي فرهادي در خارج از كشور! اگر قرار بود عرب‌نيا از فرهادي يا هركس ديگر درخواست حضور در فيلمش را داشته باشد، خب به خودش مي‌گفت. تعارف هم كه نداريم. من در حدود ٣٠سالي كه فعاليت داشته‌ام حتي يك بار نشده از كارگرداني درخواست كنم که در فيلمش حضور داشته باشم. چون اصلا نگاه من به اين حيطه اين‌گونه نيست. به نظرم نقش براي يك نفر مقدر مي‌شود. كمااينكه خيلي از نقش‌ها را رد كرده‌ام و كساني ديگر آن نقش‌ها را بازي كردند كه سهمشان بود.
اما اين دشمني‌ها متأسفانه عمر و انرژي يك هنرمند را تلف مي‌کند. درحالي‌که در ايران فيلم‌سازان خوب براي اينكه هنرشان را به اثبات برسانند خيلي كارها انجام مي‌دهند كه جزء وظيفه‌شان نيست. مثل اينکه مجبورند هم کارگرداني كرده و هم خودشان سرمايه‌گذاري کنند! حتي جاي طراح صحنه لباس و تدوينگران و… هم فکر مي‌کنند. در صورتي كه در سينماي حرفه‌اي دنيا مثلا طراحان صحنه و فيلم‌برداران آپشن‌هاي ديگري را غير از آنچه از‌ آنها خواسته‌‌اند در نظر مي‌گيرند كه كارگردان سر صحنه دغدغه‌اي خارج از وظيفه‌اش نداشته باشد. به همين دليل مثلا كلينت ايستوود در اين سن‌وسال با ايده‌هاي خلاقانه همچنان فيلم‌هاي خوبي مي‌سازد. چون بي‌خودي انرژي‌اش را هدر نمي‌دهد.
همين‌طور است. چون همه چيز حرفه‌اي و تخصصي است و حيطه وظايف مشخص است و تعريف شده‌اند. به همين دليل شکوفايي فيلم‌سازان در سينماي ما با همه توانايي‌هايي که وجود دارد بيشتر شبيه رويش تک‌درخت‌هاست تا اينکه نظام‌مند باشد. به طور کلي فکر مي‌کنيد کدام‌يک از مديريت‌هاي سينمايي در اين سال‌ها موفق‌تر عمل کرده‌اند؟
معتقدم شادروان سيف‌‌الله داد در دوراني که در معاونت سينمايي حضور داشتند، موفق عمل کردند. هرچند همان زمان هم دشمن‌ها با او خصومت جدي داشتند. اما همه چيز قانونمندتر شده بود.
چون او خودش از دل سينماي حرفه‌اي آمده بود!
و البته كسي كه در رأس دولت وقت قرار داشت هم ‌ قانونمند بود. در سينماي حرفه‌اي دنيا به افراد به دليل حضور کيفي و مؤثر، خلاقيت، ‌شايستگي و توانايي‌هايشان بها مي‌دهند و نه به خاطر روابط پنهاني و گروهي. چون در سينماي حرفه‌اي، ضوابط حاکم است. با اين رويکرد آيا مي‌توانيد تصور كنيد فلان فيلم‌ساز شهير باسابقه درخشان در هاليوود براي گرفتن پروانه ساخت يا نمايش فيلمش با مدير جواني که تازه يک سال از حکم مديريتش گذشته، چانه‌زني کند؟! يا فلان بازيگر هاليوود براي ساخته‌شدن فيلمي با اسپانسر سر كار بيايد؟! اينها شوخي مبتذل و بي‌مزه‌اي هستند که فقط در ايران رايج است! چطور انتظار داريم اين سيستم ما را به سينمايي حرفه‌اي رهنمون شود؟
در کجا سراغ داريد فيلم‌سازان بزرگي مانند بيضايي،‌ تقوايي و مهرجويي بعد از سال‌ها کارکردن، بايد از مدير جوان‌تر از خود اجازه فيلم‌ساختن بگيرند؟
واقعا نمي‌دانم چه بگويم! وضعيت سينما و فرهنگ شبيه رانندگي است. گفته مي‌شود در هر كشور از وضعيت بهداشت و رانندگي مي‌توانيد به سطح فرهنگي مردم پي ببريد. ما در اين دو زمينه اغتشاش داريم.
معتقدم جنس بازي شما حماسي است. وقتي مي‌خواهيم شخصيت‌هاي ملي‌ يا مذهبي را به تصوير بكشيم، اغلب فيلم‌سازان از چنين بازيگراني در فيلم‌هايشان بهره مي‌برند. مثلا نمونه خارجي‌اش راسل کرو است و حتي در فيلم «نوح» كه با تمام ايراداتش در قالب اين نقش او را مي‌پذيريم يا بازي او در فيلم «گلادياتور» و… فکر مي‌کنم به همين دليل هم تا امروز نقش‌هاي شخصيت‌هاي مذهبي يا ملي در تلويزيون يا سينما را به شما ارجاع داده‌اند. نمونه مطرح آن نقش مختار ثقفي در سريال «مختارنامه» يا شخصيت مصطفي چمران در فيلم «چ» است. با اينکه شما براي بازيگري تعريفي از حرفه‌اي‌بودن داريد که براساس آن عمل مي‌كنيد. اما يكي از سؤالاتم درباره حضور‌تان در فيلم «چ»» است كه يك‌سري واكنش‌ها و حواشي به وجود آورد. مثلا همواره اين سؤال مطرح است مشکلتان با ابراهيم حاتمي‌كيا چه بود؟ حتي گفته مي‌شد پلان آخر فيلم را بازي نكرديد. البته آقاي حاتمي‌كيا اعتراض خود را علني کردند. اما شما همواره سكوت كرده‌ايد. حالا که کف‌هاي روي آب از بين رفته و سنگريزه‌ها قابل تماشا هستند، بگوييد ماجراي اصلي چه بود؟
البته من صلاح نمي‌ديدم كه در آن مقطع وارد جزئيات شوم. حتي جاهايي کاملا مشهود بود که درباره من دروغ گفته مي‌شود. فقط دو جا اشاره كردم به دليل اينكه مي‌ترسيدم اين دروغ‌پردازي در آن زمان باب شود كه متأسفانه شد! فرض كنيد يك خبرگزاري با تمام امكاناتش به جنگ كسي برود كه تمام حرفش اين بوده كه بايد طبق قرارداد عمل كنيد. بنده هم اسلحه روي شقيقه كسي نگذاشته بودم كه قرارداد را امضا كند. همه از مفاد قرارداد كاملا مطلع بودند.
در جريان بودم که شما عدم حضورتان در صحنه در جمعه‌ها را به اطلاع تهيه‌کننده رسانده بوديد. اما ظاهرا کارگردان نمي‌دانسته؟
نمي‌دانم ايشان خبر داشته يا نه. اما در هرصورت مفاد محيرالعقولي نبود. نه‌فقط براي فيلم «چ» براي هر كاري كه قرارداد مي‌بستم، جزء اصول مردانگي مي‌دانستم- و مي‌دانم – كه اگر شرطي دارم قبل از امضا بگويم. شرط‌هاي من هميشه روشن بوده و هستند. سال‌هاست در همه قراردادها يکي از شروطم اين بوده كه جمعه‌ها در اختيار پسرم باشم و سر صحنه فيلم‌برداري نخواهم رفت. من گفتم اگر موافق نيستيد، قرارداد نبنديد. چيز پيچيده و خلاف قانوني نبود.
وقتی کارنامه بازیگری‌تان را مرور می‌کنم، تنوع نقش زیاد است که البته رفته‌رفته گزیده‌کارتر شدید. اصولا در ابتدا معیارتان در انتخاب نقش چه بود؟ و آیا به مرور زمان تغییراتی در این معیارها به‌وجود آمده است؟
درمورد این سؤال دو نکته به ذهنم می‌رسد که فکر می‌کنم باید مورد توجه قرار گیرند.
اول اینکه من هم مثل همه بازیگرانی که کارشان برایشان جدی است، به مرور و در طول مسیر باید پخته‌تر عمل کنم. در مورد معیارها هم اول همیشه قدرت فیلم‌نامه و گروه برایم اصل است و سپس تازگی نقش و استایلش برای اینکه من وادی‌هایی تجربه‌نشده را طی کنم، اما نکته دوم که شاید اهمیتش در شرایط موجود از نکته اول هم بیشتر باشد این است که باید توجه داشته باشیم که بازیگران بعد از انقلاب و به‌خصوص ١٠، ١٢ سال اخیر به سبب شرایط خاصی که بر فضای سینما و به‌خصوص فیلم‌نامه‌نویسی و دشواری‌هایش حاکم شده، امکان طی‌کردن طبیعی مسیر بازیگری را ندارند.
 به‌عنوان‌مثال بهروز وثوقی را که از بازیگران تاریخ سینمای ایران است در نظر بگیرید. اگر بنا بود در فضای سینمای این سال‌ها فعالیت کند، چندتا از فیلم‌هایش امکان اکران و حتی رسیدن به مرحله نگارش فیلم‌نامه را داشتند؟ در آن شرایط فرضی چه کارنامه‌ای از او پیش‌رویمان بود؟ چگونه مسیر بازیگری‌اش را بررسی و تحلیل می‌کردیم؟
قصدم قضاوت و اثبات درستی و نادرستی و مقایسه سینمای فعلی و آن زمان نیست، به‌هیچ‌وجه.
می‌خواهم بگویم در شرایط فعلی امکان بازی‌کردن در فیلم‌نامه‌های گوناگون و نقش‌هایی که با جزئیات؛ از پرداخت درست تا شخصیت نوشته شده باشند بازی کند اصلا وجود ندارد
این‌روزها که از محیط حرفه‌ای سینمای ایران فاصله گرفته‌اید، در مواجهه با شیوه‌های بازیگری در ایران در مقایسه با دنیای سینما شاهد چه تحولاتی هستید؟
اصلا مقایسه درستی نیست، پس بهتر است به آن نپردازیم!
به نظر می‌رسد که گرایش به بازیگری گروهی در فیلم بیشتر شده. نظرتان دراین‌باره چیست؟
شکل بازیگری و گروه بازیگران را در هر فیلم، فیلم‌نامه و ماجراها و شخصیت‌پردازی‌ها مشخص می‌کنند، الگویی ازپیش‌تعیین‌شده موجود نیست.
درحال‌حاضر علاقه‌مند به بازیگری هستید یا کارگردانی؟
هر دو نقطه علاقه همیشگی زندگی‌ام هستند.
چطور شد که در اين گذر ميني‌سريال «رنگ شك» را براي تلويزيون کارگرداني کرديد؟
پروژه را سيمافيلم به من پيشنهاد کرد. گفتند فيلم پليسي که قبلا از شما پخش شده، خيلي توفيق داشته است و حتي جايزه برده و حالا ما فيلمي شبيه به آن خواهيم داشت. آن زمان آقاي اسلامي‌مهر، رئيس سيمافيلم بود.
درحال‌حاضر رابطه‌تان با هنر چگونه است؟ فرصتي فراهم کرديد براي مطالعه يا اينکه فعاليت هنري هم مي‌کنيد؟
من چون پدر تك‌والد محسوب مي‌شوم،‌ بايد همه كارها را خودم انجام دهم و فرصتي غير از كارهاي پسرم «جانيار» و ورزش روزانه برايم نمي‌ماند. آخر هفته فيلم‌هاي خوب روي پرده سينما را مي‌بينم. در هفته هم تا حدي كه وقت داشته باشم، موسيقي و مطالعه دارم. اخبار ايران را به هر شکل دنبال مي‌كنم. سال گذشته چند شاهكار را روي پرده سينما ديدم. خوبي سينماي هاليوود اين است كه هر سال براي هر نوع سليقه‌اي فيلم مي‌سازد. فيلم‌هاي متفاوتي در ژانرهاي گوناگون که تمام سليقه‌ها را راضي مي‌كند. ولي با وجود اين، جريان اصلي فيلم‌سازي كه اصطلاحا فيلم‌هاي پرفروش‌اند، جريان‌هاي «مستقل» را نمي‌كُشد. اين راز زنده‌بودن هاليوود است.
نکته جالب اين است که شاهديم فيلم‌هاي کم‌بنيه از نظر بودجه ولي خوب و خلاقانه  با کمپاني‌هاي بزرگ هاليوود رقابت مي‌کنند. به نظر شما دليل آن چيست؟
چندسالي است كمپاني‌هاي مستقل به شكل خيلي جدي وارد رقابت با فيلم‌هاي بزرگ شده‌اند. فيلم «منچستر كنار دريا» با چند ميليون دلار ساخته شد  ولي چندين ميليون دلار مي‌فروشد. يا فيلم «مونلايت» كه فيلمي بسيار ساده و ارزان اما درخشان است؛ آن‌قدر محكم ساخته شده که در اكران اول خود توانست چيزي حدود ١٤٠ ميليون دلار در سينماها بفروشد و جوايز معتبري مثل اسکار را هم دريافت کرد. اين نوع فيلم‌ها را کمپاني‌هاي مستقل و کوچک مي‌سازند. اما در رقابت از کمپاني‌هاي بزرگ جلو مي‌زنند.
به هر حال در سينماي حرفه‌اي دنيا قوانين ضدتراست وجود دارد و اين‌طور نيست كه مثل جايي مثلا «حوزه هنري» خودمان همه امکانات سينمايي مثل دفتر توليد و پخش و مالکيت سالن‌هاي خوب را در اختيار داشته باشند و بعد آنها به طور انحصاري و مميزانه در اختيار داشته باشند و اجازه عرض‌اندام به ديگران را ندهند؟
در شروع دوره اول دولت آقاي روحاني به ايشان گفتم که تمام افتخارات سينماي ايران مربوط به «مستقل‌ها» است. اما متأسفانه از هنر و هنرمند مستقل نه‌تنها استقبالي نمي‌شود که گويي از حضورشان احساس خطر نيز مي‌کنند. با همه اين احوال افتخارات سينماي ايران مربوط به کساني مانند مرحوم عباس كيارستمي، اصغر فرهادي،‌ امير نادري، ‌کيانوش عياري و جعفر پناهي است که همگي به عبارتي «مستقل» محسوب مي‌شوند.
و از نسل جديدتر فيلم‌سازان خوش‌فکري مثل شهرام مکري و محسن اميريوسفي؟
با وجود مشرب‌هاي فکري متفاوت، همه آنها  مستقل‌ساز هستند. البته با افتخارات آنها به خود مي‌باليم. اما براي اجرائي‌شدن پروژه‌‌هايشان تا مي‌توانيم سنگ‌اندازي مي‌كنيم؛ ‌تناقض همين است.
آیا درست است که هالیوود بخشی دارد که استعدادهای کشورهای مختلف دنیا را جذب می‌کند که بخشی از آن مربوط به سینمای ایران است؟
به این شکل نیست که تصور کنید از کشورهای مختلف استعدادها را می‌دزدند، بلکه به این شکل است که آن‌قدر حیطه فیلم‌نامه‌هایی که ساخته می‌شود گسترده است که همه ملل را در همان فیلم‌های هالیوودی می‌توانید ببینید. کشورهای خاور دور که فیلم‌ها و سینمای خاص خودشان را دارند. غیر از اینکه در فیلم‌های هالیوودی شخصیت‌هایی از ملت‌های مختلف هستند؛ فیلم‌های ملت‌ها هم هستند. مثلا بخشی از سینمای هالیوود در قالب بازار ویدئو به شکل بسیار قدرتمند در اختیار کشورهای آسیایی است یا سینمای اروپا و آمریکای‌لاتین که طرفداران و تماشاچیان همیشگی خودشان را دارند.
فکر مي‌کنيد علل و دلايل مشکلات سينماي ايران چيست؟
به دو دليل سينماي ايران رشد سالمي ندارد و به شكل سرطاني رشد مي‌كند. اول اينكه براي تقويت سينماي مستقل برنامه‌ريزي وجود ندارد. براي رشد و توسعه، اجرا و توليد برنامه‌اي درازمدت نداريم و دوم اينكه براي همه سليقه‌ها فيلم ساخته نمي‌شود. اصل همه اينها به اين نكته ريشه‌اي برمي‌گردد كه سينماي ايران دولتي است و تاريخ همواره به ما ثابت کرده که  «سينماي دولتي» هيچ جاي دنيا رشد نكرده است.




سیدضیاءالدین درّی بیان کرد⇐بهروز می‌دانست که اگر بماند ممکن است اتفاقات بدی برایش رخ دهد/فردین حسابش پاک بود؛ در ایران ماند و جاودانه شد/شرح تلاشها برای کشاندن فردین به دربار را در «کتاب فردین» خواهید خواند

سینماروزان: هجدهم فروردین ماه سالگرد درگذشت محمدعلی فردین بازیگر سرشناس سینمای ایران است. سیدضیاءالدین درّی کارگردانی که از جوانی با فردین آشنایی داشت و در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و ورود به سینمای حرفه ای هم به دنبال شکل دادن همکاریهای مشترک با فردین بود چندی قبل در گفتگویی با «کات» با مقایسه میان فردین و بهروز وثوقی گفته بود: بهروز میدانست انقلاب میشود اما فردین نمیدانست.(اینجا را بخوانید)

چرایی این تحلیلی و اینکه بهروز چگونه میدانسته و چرا باید میدانسته اما فردین نه، بهانه گفتگوی ما با درّی بود. درّی که کتابی با محوریت فرازهایی ناگفته شده از زندگی فردین با عنوان «کتاب فردین» را در مسیر تألیف دارد با اشاره به اینکه تحلیل موردنظر ناشی از مشاهداتش از وضعیت ایران در سال 1356 و البته روایتی است از کارگردانی که در همان دوران در حال همکاری با بهروز وثوقی بوده است به سینماروزان گفت: آن کارگردان که اتفاقا در آن زمان شناخته شده هم بود اما بهتر است نامش فاش نشود شرح پریشان حالی بهروز در آن زمان را روایت کرد و اینکه دیگر بهروز آن بهروز سرخوش سابق نبود.

کارگردان «کلاه پهلوی» ادامه میدهد: گویا بهروز به دلیل مناسبات همچنان اثبات نشده با دربار از اوضاع و احوال پیش رو و اینکه ممکن است اتفاقاتی در راه باشد باخبر شده بود و همین باعث شده بود که بیشتر از آن که به فکر امتداد زندگی هنری باشد به فکر کوچک کردن زندگی و انتقال سرمایه‌هایش به آن طرف بود. در همان دوران بود که سینما فرهنگ که مالکش بهروز بود به وزارت فرهنگ آن زمان فروخته میشود و البته بسیاری دیگر از اموال بهروز به دلار بدل میشود.

سیدضیاءالدین درّی با اشاره به روحیات فردین بیان میدارد: فردین اما در این وادی نبود چون هیچ گاه به سمت دربار نرفت با اینکه بارها و بارها شخص اشرف پهلوی مترصد فرصتی برای ایجاد ارتباط نزدیک با وی بود. فردین آدم باغیرتی بود و به شدت متعهد و برای همین از هر گونه نزدیکی با اشرف و به تبع آن دربار سرباز زد.

درّی که  فصل بزرگی از «کتاب فردین» را به شرح تلاشها برای کشاندن فردین به دربار اختصاص داده ادامه میدهد: فردین در ایران ماند و البته شاید خیلیها ندانند که فارغ از وجه خیرخواهانه ای که در برخورد با افراد کم‌بضاعت از خود بروز میداد به هنگام جنگ نیز کمکهای فراوانی به جبهه ها کرد با اینکه برخی اوقات حتی خودش هم اوضاع مالی خوبی نداشت. فردین خبر نداشت انقلاب میشود چون با دربار ارتباط نداشت و اگر هم میدانست باز هم بعید میدانم کشورش را رها میکرد و میرفت. او حسابش پاک بود؛ ماند و جاودانه شد. در سوی مقابل شاید بهروز نمی‌توانست بماند چون اگر می ماند با توجه به حاد بودن شرایط ممکن بود اتفاقات بدی برایش رخ دهد.

سیدضیاءالدین درّی  در جریان فرش قرمز یکی از آثار سینمایی اش با نام «سینما سینماست» در سینما صحرا برای اولین بار بعد از انقلاب فردین را در یک محفل رسمی پیش‌روی مخاطبان قرار داد و البته همو بود که زمینه آشنایی کیانیان با فردین را فراهم کرد تا بعدتر کیانیان کتابی درباره فردین بنویسد.

این نویسنده و کارگردان درباره همکاری با فردین در سالیان آخر عمر اظهار داشت: فارغ از تلاشهایی که برای حضور مجددش جلوی دوربین داشتم و نشد، به همراه فردین مشغول کار بر روی فیلمنامه ای هم بودیم که بنا بود خودش کارگردانی آن را برعهده داشته باشد که این یکی هم به دلیل فوتش میسر نشد. شرح بخشی از مراودات با فردین و البته روایت گفتگوهایی منتشرنشده با وی در «کتاب فردین» خواهد آمد.

درّی اما زمانی دقیق هم برای انتشار کتابش نمی‌دهد! او با بیان اینکه این کتاب محصولی است بی سانسور و با نقل قول صریح از فردین و طبیعی است که به دلیل زنده بودن برخی افرادی که نامشان در این نقل قولها آمده است باید مقداری در انتشار کتاب حساسیت به خرج دهیم اظهار میدارد: یکی از تفاوتهای فرهنگی ما با مردمان مغرب زمین آن است که در آنجا سلبریتی ها علاقه دارند به فاش گویی و در این مسیر فراوان هم اتوبیوگرافی نگاشته می شود اما در اینجا همه دوست دارند ظاهری آراسته از خود به جای بگذارند و نتیجه اینکه یک نقد حداقلی هم برتافته نمی شود. در این شرایط «کتاب فردین» که هم نگاهی سرراست به تاریخ سینمای قبل از انقلاب دارد و هم تحلیلی فراگیر بر آثار فردین ارائه داده و هم مشتمل بر گفتگوهایی خواندنی با فردین و روایت واقع نگارانه زندگی اوست باید با تأمل بالا در مسیر چاپ قرار گیرد اما یادتان باشد در این کتاب خیلی چیزها را خواهید خواند؛ نکاتی که خیلی ها جزأت بیانش را ندارند.




دفاع یک مداح از بهروز وثوقی، فریدون فروغی، حبیب و شجریان

سینماروزان: غلام کویتی پور حماسی خوانی که مخاطبان با صدای وی خاطره ها دارند در دهه اول محرم مهمان فریدون جیرانی در برنامه اینترنتی “35” بود.

به گزارش سینماروزان کویتی پور در این برنامه درباره مسائل مختلفی صحبت کرد و ضمن ابراز همدردی با هنرمندانی نظیر حبیب و بهروز وثوقی از سیاستهای هنری کشور انتقاد کرد.

بخشهای خواندنی گفته های کویتی پور را بخوانید:

چرا قدر فرهاد و فریدون فروغی را ندانستند؟
چرا قدر فرهاد و فریدون فروغی را ندانستند؟ سکوت های پینک فلوید و فضاسازی موسیقی های اسفندیار منفردزاده را همیشه به آهنگسازان و گروهم گفته ام استفاده کنید.

چرا بهروز وثوقی برای دیدار با پدرش باید بیاید مرز ترکیه؟
بعد از 37 سال باید فضا برای هنرمندان باز شود. چرا تا جوانی شهرت به هم می‌زند و در عرصه کاری خودش نامبروان می شود جلویش را می گیرند؟ در این 37 سال دافعه مان بیشتر از جاذبه بوده. بهروز وثوقی چه گناهی به هنر ما کرده که باید بیاید پشت مرز ترکیه بایستد تا پدر مریضش را ملاقات کند؟ کجای فرهنگ و معرفت ایرانی  – اسلامی ما چنین اجازه ای را به ما می دهد؟ نکنید این ظلم ها را.

ما با شاه مشکل داشتیم نه با مردم
این خیلی بد است که به یک ریش سفید هنری می گویند با شما مشکل داریم. ما با شاه مشکل داشتیم با مردم که مشکل نباید داشته باشیم. حق الناس این هنرمند کجا می رود؟ یا به حق الناس اعتقاد داریم یا همه اش شعاره!

کسی که تو جبهه پشت من می ایستاد شده مسئول جشنواره موسیقی دفاع مقدس
در کشور ما جشنواره موسیقی در زمینه دفاع مقدس برگزار می شود 6 سال بعد می فهمم چنین جشنواره ای وجود داشته! کسی که تو جبهه ده قدم پشت من دست به سینه می ایستاد شده مسئول این جشنواره. وقتی من را می بینند می گویند سلام . شما هم کاری اوردین ؟ شما خیلی برای جنگ زحمت کشیدید!

چرا کسی مثل حبیب را بی ارزش کردند؟
دست بردارید از این کارها. اگر حبیب را نمی خواستید چرا پیغام دادید بیا؟ چرا فاجعه ای مثل رفتاری که با حبیب شد باید رخ بدهد؟  مادر من با ترانه «مادر» ایشان اشک می ریخت. چرا اثر حبیب هنوز تاثیر دارد. شما کسی را بی ارزش کردید که سمبل ادب بود. از مردم کوچه و خیابان درباره شخصیت حبیب سوال کنید. رفتار این مرد سمبل ادب و ارزش انسانی بود. فرهنگ ایرانی ما دارد کجا می رود؟

خرمشهر چهارمین گمرک جهان بود گمرکش کو

خرمشهر همچنان شهر مظلومه. بازسازی این شهر نه در شأن مردم خرمشهره نه در شأن ایران. من خرمشهر دوران جنگ که خرابه بود را بیشتر از این خرمشهر دوست داشتم. خرمشهر چهارمین گمرک جهان بود گمرکش کو؟ ضعف مدیریت غوغا می کند و نمی می خواهد هم حل بشود.

تا شبی دو فیلم هالیوودی نبینم نمی خوابم

من تا شبی دو فیلم هالیوودی نبینم نمی خوابم. چیزی است که از بچگی عادت دارم و همواره فیلم می بینم.

چرا موسیقی صدا و سیما نباید بودجه داشته باشد؟
چرا موسیقی صدا و سیما نباید بودجه داشته باشد؟ مگر در آفریقا زندگی می کنیم؟ این همه جوان عاشقانه از دامن مادرهایشان رفتند جنگ و جان دادند که بودجه نداشته باشیم برای هنر این مملکت؟

درباره موسیقی شش و هشت جواب می دهم

مصاحبه با من شده گفتم در مورد دفاع مقدس  و محرم جواب نمی دهم. من در مورد موسیقی شش و هشت از نوع عروسیش جواب می دهم.

37 سال هست که حقوقم را نداده اند
37 سال هست که حقوقم را نداده اند. رفتیم سنوات بگیریم که رعایت قانون بشه پرونده هایمان گم و گور شده است. از سپاه طلبکار هستم. “غریبانه 2 ” را دادند بیرون که فقط دو تا از قطعاتش مال من بود و بقیه اش تقلید صداست.

ربنای شجریان با پوست و گوشت و استخوان مردم عجین شده
از من پرسیدند در مورد ربنای استاد شجریان بگویم؛ گفتم ملودی که با پوست و گوشت و استخوان مردم عجین شده است چه از تلویزیون پخش بشود یا نشود در یادها می ماند.

وارد هیچ جناح سیاسی نشدم
37 سال هست که از صدایم پول در نیاورده ام. افتخارم این است که پس انداز ندارم، جناح سیاسی هم ندارم. وقتی انقلاب شد آن پیر نکته ای گفت به این مضمون که تا وقتی پاسدار هستید وارد هیچ دسته و گروهی نشوید. خیلی تلاش کردند من را جذب کنند به جناحهای سیاسی ولی من نپذیرفتم. جناح ما مردم است. مگر مردم باید دسته بندی بشوند؟




روایت جالب سیروس الوند از همکاری با بهروز وثوقی و نگاهش به بازیگران “دلال‌”پرور

سینماروزان: سیروس الوند کارگردان قدیمی سینمای ایران که سابقه فعالیت هم قبل و هم بعد از انقلاب اسلامی را داشته است در گردهمایی دستیار کارگردانان و برنامه ریزان سینمای ایران با اشاره به وظایف دستیاران کارگردان در سینمای ایران به روایت از همکاری با بهروز وثوقی پرداخت.

به گزارش سینماروزان الوند گفت: همه تصورشان  این است که کار با سوپراستارها دشوار است در حالی که این‌طور نیست. کار با کسی سخت است که تصور می‌کند سوپر استار است!

این کارگردان که در فیلم “نفس بریده” از بهروز وثوقی به عنوان بازیگر اصلی خود استفاده کرده بود، ادامه داد: من با بهروز وثوقی کار کردم و کار با او دشوار نبود اما کسی که فکر می‌کرد که بهتر از بهروز وثوقی است کار با او دشوار بود بنابراین هرکسی تصور هویتی را داشته باشد که ندارد، کار با او سخت است.

نفس بریده
نفس بریده

برخی بازیگران از دستیاران کارگردان “دلال” درست کرده اند!

الوند در ادامه گفته های خود با اشاره به یکی از مشکلات حرفه دستیاران کارگردان اظهار کرد: عملا برنامه‌ریزی دستیار کارگردان را به دستیار بازیگران تبدیل‌ می‌کند. دستیاران باید روشن کنند، دستیاری مسیر است یا مقصد؛ نمی‌توان گفت که حتما مسیر است زیرا که دستیار حتما به کارگردان تبدیل نمی‌شود و نمی‌گویم که مقصد است چون دستیاری بی بها می‌شود.

این کارگردان متذکر شد: تعریف من از دستیار کارگردان این است که اگر روزی کارگردان حضور نداشت، تهیه کننده این اعتماد را به دستیار داشته باشد که پروژه را پیش ببرد، این کار دستیاری است نه هماهنگ کننده بازیگران و برخی از بازیگران از دستیاران، دلال‌هایی درست کرده‌اند در مسیر خیانت به سینمای ایران.

وی در ادامه گفت:  این مافیا که می‌گویند مافیای تهیه و توزیع حرف مُفت است. بخش قابل توجه مافیا در سینما توسط بازیگران اتفاق می‌افتد که برخی از برنامه‌ریزها به صورت ناخودآگاه به این بازیگران کمک می‌کنند.




سیدضیاءالدین دری بیان کرد: انوار به مخملباف گفت بیا این ور؛ ما بیشتر شبیه توییم!/نه انوار و بهشتی به سینما کمک کردند و نه زم در حوزه هنری/حاتمی‌کیا فیلمساز مورد علاقه بهشتی بود/نگذاشتند حاتمی‌کیا و درویش در حوزه نظری رشد کنند و برای همین حاتمی‌کیا یک روز اصلاح‌طلب است و یک روز اصولگرا/ ای کاش مانند بیضایی به هیچ وجه به خواسته مدیران تن نمی‌دادیم/ اینکه انوار و بهشتی می‌گویند سینما را نجات دادیم، درست نیست/در دهه شصت اصلا بحث نابودی سینما مطرح نبود/ شاه به فردین گفت: حالا دیگه رفتی تو سینما مشت می‌زنی؟/بهروز می‌دانست انقلاب می‌شود اما فردین خبر نداشت

سینماروزان: سیدضیاءالدین دری کارگردان و نویسنده آثاری نظیر “کلاه پهلوی” و “کیف انگلیسی” در گفتگویی صریح با برنامه اینترنتی “کات” به مرور برخی از وقایع مهم سینمای ایران در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی پرداخته است.

به گزارش سینماروزان دری به واسطه مراوداتی که با برخی بازیگران پرطرفدار سینمای پیش از انقلاب و از جمله فردین داشته در این گفتگو نکات خواندنی و جالبی را هم درباره وضعیت سینمای آن دوران بیان کرده است.

متن کامل گفته های دری را بخوانید:

فقط بهروز وثوقی می دانست که دارد انقلاب می شود

سینمای ایران در سال 56 با نزدیک شدن انقلاب دچار تزلزل و بحران شد و همه ترسیده بودند و نگران عاقبت سینما بودند. شاید تنها یک نفر بود که می دانست دارد چه اتفاقی می افتد و آن بهروز وثوقی بود. اما فردین نمی دانست و مابقی سینما هم در آن مقطع گیج بودند.

سینمای قبل از انقلاب با سرمایه علاقمندان سینما شکل گرفت
سینمای ایران قبل انقلاب با سرمایه آدم هایی که به سینما علاقه داشتند و کسانی که عاشق بازیگران آن موقع شدند شکل گرفت. مثلا یک نفر در کار آهن بود و به فردین علاقه داشت و می گفت من بخاطر اینکه فردین بازی کند برای این فیلم 500 هزار تومان می دهم و با این سرمایه، سینمای ایران کار می کرد. صحبت عده ای که می گویند سینمای ایران قبل از انقلاب مزدور دربار بود را اصلا قبول ندارم. مگر دربار پولی به سینما می داد که سینما مزدور آنها باشد؟ داستان نسازیم.

برای رقابت با فیلم خارجی مجبور بودند به استفاده از رقص و کافه
در آن مقطع فیلم های خارجی با بهترین کیفیت و با استاندارد بین المللی وارد می شدند و فیلم ایرانی که در آن سایه فیلمبردار روی بازیگر می افتاد برای رقابت با این محصولات از صحنه های کافه و رقص استفاده می کرد. این چیزی نبود که دربار بگوید، بلکه ملزومات رقابت و بازار بود.

شاه به فردین گفت: حالا دیگه رفتی تو سینما مشت می زنی؟
خود فردین به من می گفت: وقتی من کشتی می گرفتم و مدال گرفتم شاه ما را دید وبه عنوان رییس مملکت ما را تشویق کرد. سالها بعد یک بار دیگر وقتی هنرپیشه شده بودیم شاه به مناسبتی من را دید و گفت: «حالا دیگر رفتی تو سینما مشت می زنی؟!» این عین جمله فردین هست. این کل اطلاعات شاه درباره سینما این بود! حالا می خواهند بگوییم این سینما تحت فرمان دربار بود؟ لااقل من از این مسئله بی اطلاعم. سینمای بعد از انقلاب اتفاقا بیشتر به انحای مختلف دولتی شد. سینمای قبل انقلاب دولتی نبود. مداخله دولت تنها این بود که به سیستم فحش ندهید و حرفی نزنید که تحریک آمیز باشد.

سینمای قهرمانی می فروخت

در سینمای قبل از انقلاب قواعدی را رعایت می کردند که این قواعد می فروخت. سینمای قهرمانی وجود داشت. حالا این قهرمان در فیلم آمریکایی «السید» بود در فیلم ایرانی می شد «مملی» و قهرمانی اش در حدی است که فقط میگوید من نونم را از بازویم می خورم. اما این قهرمان محبوب می شد و می فروخت. بعد از انقلاب اتفاقی به نام آتش زدن سینماها رخ داد که به شخصه با این کار مخالف بودم. ما مخالف آتش زدن مراکز فرهنگی بودیم چون اینها سرمایه های مملکت بودند. با استدلال کسانی که این کار را می کردند باید کل مملکت را آتش می زدیم چون حکومت عوض شده بود!
همین مردم بودند که زمان شاه فیلم می دیدند. همین مردم هنرپیشه ها را دوست داشتند و همین مردم هم انقلاب کردند زیرا انقلاب ما انقلاب روستایی نبود بلکه یک انقلاب شهری بود.

اینکه انوار و بهشتی می گویند سینما را نجات دادیم، درست نیست/در دهه شصت اصلا بحث نابودی سینما مطرح نبود
افرادی که قرار بود سکان سینما را در دهه شصت به دست بگیرند، از قبل برنامه شان را چیده بودند و می دانستند قرار است چکار کنند. آنها در آن مقطع تنها نیروهایی بودند که نماز می خواندند و انقلاب و امام و ولایت فقیه را قبول داشتند و در عین حال سینما را می شناختند. موقعی که آقای انوار و بهشتی آمدند، گفتند ما برای این سینما برنامه داریم هرچند شاید اگر الان با آنها صحبت کنید بگوید ما آزمون و خطا کردیم و اشتباه کردیم. من استدلال این دوستان درباره اینکه ما سینما را در آن مقطع حفظ کردیم و نجات دادیم را به هیچ وجه قبول ندارم. اصلا بحث نابودی کلی سینما مطرح نبود.

حرفهای عوامانه
حرفهایی مانند اینکه ما منجی فلان بخش بودیم معمولا در کشورهای جهان سومی بعد از تغییر و تحولات مطرح می شود. آقای انوار و آقای مهندس نجفی و… تیمی بودند که تجربه حضور در حسینیه ارشاد را داشتند و در دهه شصت اینها به عنوان تاپ ترین نیروهای مومنی که سینما می فهمیدند در راس کار قرار گرفتند. اما اینکه بگویند ما سینما را محجبه کردیم یا ما سینما را حفظ کردیم صحیح نیست. نسخه سینما در آن مقطع نوشته شده بود و دیگر قرار نبود سینما بی حجاب باشد.

اولین فیلمم بسیار سانسور شد و تا ده سال امکان کار پیدا نکردم
من اولین فیلمی که ساختم بسیار زیاد سانسور شد و تا پایان دوره آقای انوار به مدت ده سال امکان کار پیدا نکردم. مثل این میماند که دور از جون، امروز آقای سعید روستایی را تا ده سال ممنوع الکار کنید. تصور کنید چه بر سر فیلمسازی که این برخورد با او می شود می آید. من را سرکوب کردند و من ده سال هر چه نوشتم رد و حذف می شد و کارهایی ضعیف تر از آنچه من می نوشتم ساخته می شد.

ای کاش مانند بیضایی به هیچ وجه به خواسته مدیران تن نمی دادیم
من فیلمنامه ای درباره عاشورا دادم گفتند این نقل درهم تاریخ است در حال که روی این فیلمنامه استاد جعفر سبحانی که تخصص شان در حوزه علمیه قم تاریخ تشیع بود تاییدیه نوشته بودند و سیر وقایع عاشورایی آن را تایید کردند. اما مسئولان آن زمان گفتند ایشان چکاره است؟ ایشان یک آخونده! من اشتباه کردم، چون تلاش می کردم تصویب کاری را بگیرم و کار کنم و در این راه از خیلی از خواسته هایم گذشتم و این اشتباه بود. ای کاش مثل بهرام بیضایی چیزی که عین خواسته ام بود را می نوشتم و به هیچ وجه به خواست مدیران تن نمی دادیم.

حرف حرف مخملباف بود/مخملباف همواره دیکتاتور بود؛چه آن زمان چه الان!
تا زمانی که محسن مخملباف در حوزه ی هنری بود هیچ خبری نبود. تا زمانی که مخلباف بود، حرف حرف مخملباف بود. ایشان از همان اول یک دیکتاتور بود. وقتی که لیبرال هم شد تبدیل به لیبرال دیکتاتور شد. الان هم که خیلی اوپن شده در آن هم دیکتاتور است و می گوید هر کسی اوپن نباشد باید اعدام بشود!

انوار مخملباف را جذب کرد
حوزه ی هنری تا زمانی که مخملباف در آن بود مقابل ارشاد بود تا اینکه آقای مخلباف در حوزه «دستفروش» را ساخت و یک سر رفت لندن و برگشت. وقتی از لندن برگشت و فضای جشنواره ها را دید انگار آماده شده بود که با طیف آقای انوار همراه شود. مخملباف محصول حوزه و وجه گلخانه ای آنجا بود که اقای انوار او را جذب کرد و به او گفت بیا این ور، ما بیشتر شبیه توییم.

هیچکدام از عوامل موثر در دهه ی شصت به سینمای ایران کمک نکردند. نه آقای انوار در معاونت سینمایی و آقای بهشتی در فارابی، نه آقای زم در حوزه هنری. من همان زمان مخالف همه ی آنها بودم و به خاطر مخالفتم زجر کشیدم.

سینمای دهه شصت به هیچ وجه آرمانی نبود

سینمای دهه شصت به هیچ وجه یک سینمای آرمانی نبود. همواره احساس می کردیم زیادی دارند دستور می دهند و دارند نظرات شان را به ما تحمیل می کنند. من به شخصه برای پرنسیب اقای بهشتی احترام قایلم اما همه فارابی آقای بهشتی نبود. هرچند امروز آقای بهشتی لوطی گری می کند و بار همه را به دوش می کشد و این خوب است. ایشان مثل مدیرانی نیست که بگوید ذیل من همه قربانی باید شوند.

حاتمی کیا مورد علاقه بهشتی بود
در دهه 60 دیکتاتوری زننده ای در سینما جریان داشت. من با نظام فاصله ای نداشتم اما با من در آن زمان بد برخورد می شد و با عده ای خوب برخورد می شد. احساس می کردم که اگر خیلی مانور بدهم که نظام جمهوری اسلامی را قبول دارم من را بیشتر طرد می کنند! ابراهیم حاتمی کیا از فیلمسازان مورد علاقه آقای بهشتی بود که در مسیرش دچار نوساناتی شد. ایشان در یک فیلم گرایشش خیلی اصولگرایی است و در فیلم بعدی اصلاح طلب می شود و رییس دولت اصلاحات را پدر معنوی خود میخواند. چرا این اتفاق می افتد؟ دلیلش این است که در دهه شصت متوجه شدند جوانی هست به اسم حاتمی کیا که خیلی بچه ی فعال و با انرژی است و سخت گیری و دقت و جوهره فیلمسازی را دارد.

اجازه ندادند درویش و حاتمی کیا در حوزه نظری رشد کنند
فشار آن زمان اجازه نداد آقای حاتمی کیا همانطور که تخصصش در فیملسازی را بالا می برد، در حوزه نظری هم صاحب یک نظرگاه ویژه بشود. فیلمسازانی مانند حاتمی کیا و درویش در طی سالها دچار فراز و نشیب های زیادی از نظر فکری شدند چون در دهه شصت نگذاشتند آنها خودشان فکر کنند.

سرمایه گذاران را از سینما حذف کردند
در یازده سال دوران آقای انوار و بهشتی، سینمای گلخانه ای ایران دولتی شد. سرمایه گذاران مشتاقی که می گفتند ما می خواهیم کار کنیم و سینما را دوست داریم، طرد کردند. اگر در آن سالها سینما را دولتی نکرده بودند من امروز نمی گفتم چون از قیافه من خوششان نمی آمد نگذاشتند کار کنند. آدمی بود که فقط بخاطر ناصر تقوایی حاضر بود پول بگذارد تا تقوایی کار کند و مدیران آن زمان باید جواب بدهند چرا این آدم ها را از سینما راندند.




اظهارنظر شهاب حسینی درباره بهروز وثوقی+فیلم

سینماژورنال: شهاب حسینی که برای گرفتن اقامت آمریکا به این کشور سفر کرده به تازگی جایزه بهترین بازیگری و بهترین کارگردانی جشنواره ای به نام action on film را برای فیلمهای “هیس دخترها فریاد نمی زنند” و “ساکن طبقه وسط” از آن خود کرد.

به گزارش سینماژورنال شهاب بعد از تقدیم جایزه اش به بهروز وثوقی گفت: این هدیه ایست از یک دانشجو به استاد. فیلمهای بهروز وثوقی حاوی مطالب آموزنده بازیگریست و رکورد کارهای ایشان در سینما جابجاشدنی نیست.

برای تماشای ویدیوی صحبتهای شهاب حسینی اینجا را بخوانید.




در دیدار بهروز وثوقی با شهاب حسینی چه گذشت؟+عکس

سینماژورنال: شهاب حسینی که برای دریافت اقامت آمریکا مدتیست به ایالات متحده رفته(اینجا را بخوانید) در روزهای اخیر دیداری داشته است با بهروز وثوقی بازیگر سرشناس ایرانی.

به گزارش سینماژورنال در این دیدار به غیر از گفتگو درباره محصولات سینمایی داخل و جریان موفقیت “فروشنده” در کن که شهاب درباره آن حرف زده، بهروز برخی از خاطرات دهه های قبل خود را برای شهاب نقل کرده است.

از جمله این خاطرات ماجرای همکاری با مسعود کیمیایی و چگونگی تولید “قیصر”و  همین طور همکاری با شاپور قریب در “ممل آمریکایی” بوده است؛ قریب همان کارگردانی است که فرهادی سریال “روزگار جوانی” را برمبنای برخی از خاطرات دوران دانشجویی خود برای وی نوشت.

شهاب حسینی و بهروز وثوقی
شهاب حسینی و بهروز وثوقی
شهاب حسینی و بهروز وثوقی
شهاب حسینی و بهروز وثوقی(طرح گرافیکی از مجید گنجی)



شهاب حسینی “قیصر” شد+عکس

سینماژورنال: هفته نامه “همشهری جوان” در تازه ترین شماره خود، با جلدی متفاوت که بازسازی پوستر قیصر با شمایل شهاب حسینی است به بازار آمد.

به گزارش سینماژورنال ابن مجله در شماره جدید خود با ارائه پرونده ای کامل، از زاویه ای متفاوت  به بررسی فیلم «فروشنده» به کارگردانی اصغر فرهادی پرداخته است.

در این پرونده سوالی تازه پیرامون فیلم مطرح این روزهای سینمای ایران مطرح شده که آیا عماد کاراکتر اصلی فیلم، یک قیصر امروزی است؟

این موضوع با حضور کارشناسان و صاحب نظران از زاویه سینمایی و روانشناسی تحلیل و بررسی شده است. جلد این شماره هم بر مبنای این موضوع با الهام از پوستر معروف فیلم “قیصر” توسط سلمان ریس عبداللهی طراحی شده است.

روی جلد "همشهری جوان"
روی جلد “همشهری جوان”