1

در شرایطی که یک فیلم ضدملکه پشت خط اکران مانده، “کیهان” گزارش داد⇐دریافت ورودی ۲۵۰۰یورویی از ایرانیان برای حضور در مهمانی تولد ملکه در تهران!!

سینماروزان: تنها فیلم ضدملکه سالهای اخیر سینمای ایران با عنوان “دیدن این فیلم جرم است” بعد از حذف از اکران نوروز، اکران عیدفطر را هم از دست داد تا فیلمهای مشکوک المنابع سانسها را ببلعند!

در همین اوضاع روزنامه “کیهان” گزارشی داده درباره برگزاری جشن تولد ملکه در ایران و دریافت ورودی 2500 یورویی از ایرانیانی که علاقه دارند در این جشن شرکت کنند!!

متن گزارش “کیهان” را بخوانید:

بعد از مراسم تقدیر از برخی سینماگران ایرانی در باغ منزل سفیر استرالیا و برخی تحرکات به اصطلاح فرهنگی سفارت آلمان و مهمانی مختلط سفارت انگلیس و پارتی مشابهی در سفارت ایتالیا، اینک سخن از مهمانی دیگری در سفارت انگلیس به مناسبت نودوسومین سالگرد تولد ملکه انگلیس به میان آمده که قرار است به دلیل محدودیت‌های مالی، به هزینه خود ایرانیان دعوت شده برگزار گردد! یعنی اگر دیگ‌های پلوی سفارت انگلیس را به هزینه انگلیسی‌ها برای مشروطه‌خواهان بار گذاردند، این‌بار قرار است خود برخی به اصطلاح ایرانی‌ها، دیگ پلوی سفارت را بار گذاشته و هیزمش را تامین کنند!

مراسم یاد شده که پنجشنبه 23 خرداد از ساعت 18 الی 21 در سفارت انگلیس برگزار میشود، به‌وسیله کارت دعوت مخصوصی به اطلاع مدعوین رسیده که در آن کارت دعوت از آنها خواسته شده مبلغ 2500 یورو برای مراسم فوق بپردازند!

این وقاحت و بی‌شرمی از سوی دولتی ابراز می‌شود که بیشترین جنایات را در طول 200 سال اخیر در حق ملت ایران روا داشته و بالاترین صدمات و خسارات را به این مردم وارد آورده است. از اعزام فراماسون‌ها و مستشاران برای تغییر فرهنگ و سبک زندگی ایرانی‌ها گرفته تا غارت آثار باستانی و تغییر و جعل تاریخ این سرزمین، تا حمایت مادی و معنوی از فرقه‌های ضاله‌ای همچون بهاییت و وهابیت، تا انحراف در مشروطیت و به شکست کشاندن انقلاب مشروطه، تا غارت نفت ایران طی سالیان متمادی، تا تحمیل قراردادهای ننگین دارسی و رویتر و رژی، تا تجاوزات پی‌در‌پی به خاک ایران و‌ اشغال بخش‌هایی از آن طی جنگ جهانی اول و سپس تصرف نیمی از سرزمین ایران با قرارداد 1915 و بعد از آن به تصرف درآوردن همه خاک ایران طی قرارداد 1919، تا کشتار و قتل‌عام بی‌سابقه 9 میلیون نفری طی سال‌های 1917 تا 1919، تا روی کار آوردن رژیم رضاخانی و اولین دولت دست نشانده تاریخ ایران زمین تا ‌اشغال ایران در طول جنگ جهانی دوم طی سال‌های 1320 تا 1324 و وارد آوردن خسارات هنگفت مالی و جانی به مردم ایران، تا به راه انداختن کودتای سیاه 28 مرداد 1332 علیه ملت ایران، تا حمایت بی‌چون و چرا از شاه و رژیمش در طول 25 سال غارت سرزمین ایران، تا شرکت در انواع و اقسام توطئه‌های نظامی و غیرنظامی علیه انقلاب ایران، تا پشتیبانی نظامی و سیاسی از صدام و مجهز کردنش به سلاح‌های کشتار جمعی مانند بمب‌های شیمیایی برای نابودی مردم ایران، تا شرکت مستقیم در تحریم‌های مختلف علیه ملت ایران، تا حضور در فتنه پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 و…

حالا ایرانیان باید هزینه‌های تولد نودوسومین سال تولد ملکه کشوری را بدهند که یک تاریخ خباثت و جنایت در حق آنها روا داشته و خسارات و زیان‌های هنگفتی به حرث و نسل‌شان وارد آورده است! آیا این نهایت خفت و خواری نیست؟ حتی برده‌های حلقه به گوش و خانه‌زاد دوران باستان که نسل اندر نسل، اربابان خود را بردوش گرفته و در پای آنها قربانی می‌شدند نیز تا این حد چنین خوار و خفیف نشده بودند! قابل ذکر اینکه روز تولد ملکه انگلیس، روز ملی این کشور نیز محسوب می‌شود، چنانچه سرود ملی انگلیس نیز دعا به جان ملکه است و این دولت مدعی دمکراسی هیچ سرود مستقلی که به کشور و سرزمین و مردم انگلیس ربط داشته باشد، ندارد و شاید انگلیس تنها دولت در دنیا باشد که فاقد قانون اساسی است و قوانین آن براساس قوانین قرون وسطی نوشته و اجرا می‌شود!




پیام تبریک تولد یارِ غار احمدی‌نژاد برای بهرام بیضایی!+عکس

سینماروزان: کمتر پیش آمده که در ایران سیاستمداران سالروز تولد هنرمندان را تبریک بگویند و سابقه نداشته که سیاستمداری تولد سینماگری را تبریک بگوید.

به گزارش سینماروزان اسفندیار رحیم‌مشایی یارغار محمود احمدی‌نژاد پنجم دی ماه سالروز تولد بهرام بیضایی را بهانه‌ای کرده برای صدور پیام تولد به بیضایی؛ نویسنده-کارگردانی که آخرین فیلمش «وقتی همه خوابیم» را در دولت اول محمود احمدی‌نژاد ساخت.

متن پیام تبریک رحیم‌مشایی به بیضایی را بخوانید:

جناب آقای بیضایی!

با سلام!
سالروز تولدتان را تبریک عرض می‌کنم. شما از افراد شاخص و برجسته هنر هفتم ایران هستید. جامعه فرهنگی و هنری کشور شما را خدمتگزار ارزشمند در پژوهش، نمایشنامه‌نویسی و فیلم‌سازی می‌شناسند.
بر من تکلیف است که از امثال جنابعالی که به خزانه فرهنگ و هنر کشور افزوده و به ارتقای دانش و بینش مردم شریف، یعنی میراث داران تمدن بزرگ ایرانی یاری می‌رسانند، احترام گذاشته و قدردانی نمایم.

متن اجتماعی اسفندیار رحیم‌مشایی
متن اجتماعی اسفندیار رحیم‌مشایی



مژده شمسایی به بهانه تولد بیضایی از مادرش گفت، از یک دختر جوان شیرازی و از ممنوعیتی که پزشکان برای بیضایی وضع کرد‌ه‌اند

سینماروزان: 5 دی ماه سالروز تولد بهرام بیضایی است که هفت سالی می شود ایران را ترک کرده و به استنفورد ایالات متحده رفته و در دانشگاه استنفورد هم تدریس می کند و هم می نویسد هم نمایشهایی از “جانا و بلادور” و “ارداویراف نامه” تا “طرب نامه” را روی صحنه می برد.

به گزارش سینماروزان همزمان با تولد بیضایی همسرش مژده شمسایی دلنوشته ای را خطاب به وی برای “شرق” نوشته است؛ دلنوشته ای که با ذکر خاطره ای از مادر بیضایی آغاز می شود و به اوضاع و احوال این روزهای بیضایی می رسد که به توصیه پزشکان نباید هیچ روزنامه ای بخواند و با قدردانی از دوستداران بیضایی ادامه می یابد؛ دوستدارانی که در نقاط مختلف ایران پراکنده اند.

متن دلنوشته مژده شمسایی را بخوانید:

تولدت مبارك بهرامْ پسر

داستان به‌دنياآمدنت را بارها مادرت برايم تعريف كرده بود. شايد به بهانه‌ى من اين خاطره‌ى خوش را با خودش مرور و انگار در زمان سفر مى‌كرد. برق چشمانش و شوروشعف كلامش نشان از رضايت و غرورِ داشتن فرزندى چون تو بود. مى‌گفت و مى‌گفت تا مى‌رسيد به آنجا كه عموهايت از آران كاشان آمده بودند.

اينجا كه مى‌رسيد شادى در دلش غنج مى‌زد، مى‌خنديد و صدايش مى‌لرزيد وقتى مى‌گفت يكى از عموها با ديدن تو در گهواره درجا گفته بوده: «بهرامْ پسر كه زاده‌ى شير استى» و ديگرى ادامه داده: «پيداست ز عارضش جهانگير استى» و ناگهان سكوت مى‌كرد، بغض راه گلويش را مى‌بست، با پشت خميده دو دسته‌ى صندلى‌اش را مى‌گرفت و جلو مى‌آمد و خَم‌تر مى‌شد تا دستمال سفيدش كه به دقت چهارلا شده بود را از روى ميز بردارد و چشمانش را پاك كند.

سالهاست نه روزنامه میخوانی و نه اخبار گوش میدهی
قرار است اين يادداشت به مناسبت تولدت در روزنامه‌اى چاپ شود كه هرگز نمى‌خوانى. سال‌هاست به سفارش پزشك روزنامه نمى‌خوانى و اخبار گوش نمى‌دهى. از آن زمان كه ناتوانى از تغيير اخبار ناگوار روحت را بيمار كرده بود. پس ناچارم يادداشت را خودم برايت بخوانم همچنان‌كه اخبار ديگر را گهگاه و جسته‌وگريخته برايت نقل مى‌كنم. يكى از ده خبر بدى را كه با همه‌ى تلخى خيال مى‌كنم بهتر است بدانى. اغلب اخبار بد را تند مى‌گويم و مى‌گذرم و سعى مى‌كنم لابلاى حرف‌ها و خبرهاى ديگر زهرش گرفته شود تا كمتر اذيت شوى. گرچه كوشش بيهوده‌اى است و بعد خودم را سرزنش مى‌كنم كه ديگر نمى‌گويم و اين تكرار مى‌شود و تكرار مى‌شود چون انگار اخبار بد تمامى ندارد. ولى زادروز تو جزو اخبار خوش است.

براى خيلى‌ها كه تو را از نزديك مى‌شناسند و آنها كه به‌واسطه‌ى كارهايت به تو نزديك شده و دوستدارت شده‌اند. آنها كه پيام‌ها و تلفن‌هاى پرمهرِ تبريك‌شان از چند روز پيش‌تر تا چند روز پس‌تر از پنج دى مى‌رسد. آنها كه وقتى زودتر زنگ مى‌زنند مى‌گويند مى‌دانيم ترافيكِ تلفن اين روزها سنگين است براى همين زودتر زنگ زديم. مثل تبريك‌هاى سال نو از راه‌هاى دور كه اغلب پيش از تحويل سال گفته مى‌شود. و تو كه هرچه مى‌گذرد سخت‌تر و كمتر از ميز كارت جدا مى‌شوى و با مشغله‌ى كار زمان را گم مى‌كنى با اولين تلفن يا پيام مى‌پرسي «مگر دى شده است؟ چرا يادشان مانده؟»

زادروزت ستایش خرد است

جانِ من چطور يادشان برود كه زادروز تو براى خيلى‌ها چون من ستايش خرد است و انديشه. تقدير كوشايى و ممارست است. جشن پژوهش و جستجو است. تحسين بالندگى و شكوفايى است. زادروزت يادآور داستان آقاى حكمتىِ رگبار است و افسانه‌ى تارا. يادآور سفر دو پسربچه است براى يافتن پدر و مادرى نداشته و حقيقت و مرد دانا. يادآور هشتمين سفر سندباد است و پهلوان‌اكبر. يادآور طومار شيخ شرزين است و كارنامه‌ى بندار بيدخش. يادآور ليلا دختر ادريس است و افرا. يادآور مسافرانى است كه قرار است آينه‌اى را بياورند براى عروسي و سرگذشت آيت در غريبه و مه. يادآور عيار تنهاست و دنياى مطبوعاتى آقاى اسرارى. يادآور خاطرات هنرپيشه‌ى نقش دوم است و سهراب‌كشى. يادآور باشو است و وقتى همه خوابيم. يادآور مصائب استاد نويد ماكان است و همسرش مهندس رخشيد فرزين. يادآور آينه‌هاى روبرو است و اشغال. يادآور آرش است و مجلس قربانى سنمار. يادآور ديوان بلخ است و كلاغ. يادآور پرده خانه است و مرگ يزدگرد. يادآور شب هزارويكم است و سگ‌كشى. يادآور فتحنامه‌ى كلات است و ندبه. مگر مى‌شود اينها را فراموش كرد؟

مگر مى‌شود ادبيات نمايشى و سينما و تاتر ايران را بدون اين آثار تصور كرد؟ مگر مى‌شود پژوهش نمايش در ايران را از ياد برد يا هزار افسان كجاست را؟ اين يادداشت قرار بود شخصى باشد؛ از طرف من به تو اما مى‌خواهم چند تن را در اين شادباشِ به تو شريك كنم.

از دختر جوان شیرازی که با پدرش در حافظیه تولدت را جشن می گیرد تا…

دختر جوان شيرازى كه هرسال پنج ديماه با پدرش به حافظيه‌ى شيراز مى‌رود با كتابى از تو و ديوان حافظ و با پدرش تولدت را اينچنين جشن مى‌گيرند. گروه جوانانى كه در خراسان گرد هم مى‌آيند و نمايشنامه‌اى از تو را مى‌خوانند و تحليل مى‌كنند و پنج دى بر كيك تولد برايت شمع روشن مى‌كنند. جوانى كه هرسال از كهگيلويه پيام تبريك مى‌فرستد و آن ديگرى از اهواز كه دوستدار تاتر است. آنكه از تبريز پيام مى‌فرستد و مى‌گويد بارهاوبارها آثار تو را خواندن، زندگى‌اش را زيرورو كرده. و آنها كه در كوه و در ديگر جاها نوشته‌هاى تو را مى‌خوانند. شاگردانى كه بخت شركت در كلاس‌هايت را داشته‌اند و اكنون در گوشه‌وكنار جهان خودشان را مديون آموزه‌هاى تو مى‌دانند. و آنها كه به‌واسطه‌ى آثارت در دلْ خود را شاگرد و وامدار تو مى‌دانند. آنها كه همكارى با تو را نقطه‌ى طلايى كارنامه‌ى هنرى‌شان مى‌دانند و آنها كه آرزو داشتند با تو كار كنند و نشد كه بشود.

و همچنين البته شريك مى‌كنم نيلوفر و نگار و نياسان فرزندانت را. نازنينم خوشا به حال تو كه در زمانه‌ى تلخى‌ها و زشتى‌ها، كينه‌ها و نفرت‌ها، خشم‌ها و انتقام‌گرفتن‌ها، زادروزت بهانه‌اى است براى شادى. خوشا به حال تو كه در دل بيشمارى از مردمان سرزمينت به نيكى جاى دارى و سربلندى كه همواره ارزش‌هاى انسانى را پاس داشته‌اى و جز بزرگى و سرفرازى سرزمينت و مردمانش نخواستى و عمر در اين راه گذاشته‌اى.  حالا مى‌توانم خيال كنم كه مادرت در آن چنددقيقه سكوت به چه فكر مى‌كرد…  تولدت مبارك بهرامْ پسر!