فیلمساز مستقل ما کاهانی(!) فیلمساز مستقل آنها “جان فاوریو”/یکی امید میدهد و دیگری نومید میکند
سینماژورنال/حمید لازمی: فیلم “سرآشپز/ chef” یک فیلم کم خرج و مستقل است؛ کارگردانش جان فاوریو است که تجربه ساخت آثار پرخرج “مرد آهنی” و “کابوی ها علیه بیگانگان” را دارد اما او در “سرآشپز” بازگشته است به سبک خودش.
به گزارش سینماژورنال فیلم تازه فاوریو به شدت روح بخش و مفرح است. ستارگان خوبی هم دارد که به واسطه رفاقت با کارگردان آمده اند و در فیلم بازی کرده اند؛ از “رابرت داونی جونیور” و “اسکارلت یوهانسون” تا “داستین هافمن”.
داستانگوی انسانی
امکان ندارد با دیدن نحوه پختن های سرآشپز هوس نکنید در لذتش سهیم نباشید. فاوریو در این کار به سراغ سوژه ای دستمالی شده رفته اما خیلی خوب لذت آشپزی را به شما انتقال می دهد.
یادمان نرفته که انیمیشن “راتاتویل” هم به گونه ای مدهوش کننده همین کار را کرده بود اما “سرآشپز” واقعگرایانه تر است.
“سرآشپز” یک فیلم بزرگ اجتماعی است؛ یک داستان گوی ایده آل گرا؛ انسانی و کاملا درک کننده زمانه و اجتماعش. چقدر خوب معضلاتی که در فیلم ارائه میشود را درک می کنیم. حتی ما که در جامعه ای از نوع دیگری زیست می کنیم نیز خیلی خوب از فیلم پند می گیریم.
به جای نمایش یأس، امید می دهد
دلیل این امر آن است که کارگردان قضاوت نمی کند و فقط سعی دارد خیلی خوب راهکار ارائه دهد.
این همان سینمایی است که خودش را از مسئولیت داشتن نسبت به مخاطب مبرا نمی داند و مثل برخی از شبه روشنفکران ما مرتب نمی گوید هنرمند وظیفه اش فقط نمایش معضلات است و بس.
بجای نمایش یأس که سینمای ما این سالها در آن استاد شده یکی مثل فاوریو می آید و همه محدودیت های دست ساز را در هم می شکنند و قدرت انسان را به نمایش می گذارند؛ انسانی که می تواند دنیایی را با عوض کردن و متحول کردن درونش عوض کند.
نمونه ایرانیش هم فیلمی بود که همه اش از بدبختی می گفت
به گزارش سینماژورنال در ایران و با همین محوریت فیلمی داشتیم به نام “بیست” ساخته عبدالرضا کاهانی که اتفاقا در زمان خود مطلوب مدیران سینمایی هم بود. آن فیلم داستان رستورانی را می گفت که بیست روز دیگر بسته خواهد شد.
رستورانی که همه کارگرهایش بدبخت و بیچاره اند و زندگی شان به یک پاسخ صاحب رستوران بسته است. تنها روزنه امید زندگیشان همین رستوران فکسنی است که مشغول کارند و رونق هم ندارد. هیچ کس هم جرأت تجربه مسیری جدید برای بهبود اوضاع را ندارد تا اینکه خود صاحب رستوران منجی شود…
در نقطه مقابل “سرآشپز” است که همه اش چالش، عشق به خانواده، عشق به کار و تخصص، یافتن راه های نو و امتحان کردن تجربه های جدید را به رخ می کشد. درست در امتداد ضرب المثل معروف ایرانی که “خدا گر ز حکمت ببندد دری/ ز رحمت گشاید در دیگری”.
قهرمانی معمولی که زیر یوغ نمی رود
قهرمان فیلم “کارل کاسپر” که در ساختار درام نمونه یک قهرمان درست اجتماعی محسوب می شود با بازی خود کارگردان نقش آفرینی شده است؛ این قهرمان وقتی با راه بسته ای روبرو می شود و نمی خواهد زیر یوغ صاحب کارش برود معطل نمی ماند. به چنان ریسک بزرگی دست می زند که گذشته راکد مانده اش را نیز دگرگون می کند و خودش را اثبات می کند.
همان ابزار مدرنیته (توئیتر) که او را زمین زد به کمکش شتافته و معروف و مشهور و دوست داشتنی اش می کند و توجهات را به او جلب می کند. این قهرمان معمولی در زمینه کاری خودش پیشروی می کند مرید و پیرو پیدا می کند و کائنات را به خدمت می گیرد، خوشبخت می شود و بهشت برین خود را می سازد. این عین رسالتیست که همه ما داریم و اکثرا غافلیم.
مستقل اما فاخر
فیلم “سرآشپز” را ببینید و متوجه شوید یک فیلم در عین کم خرجی و مستقل بودن چقدر می تواند فاخر و بزرگ باشد و در عین اجتماعی بودن چقدر انسانی و آموزنده و البته سرگرم کننده.