1

متعاقب خبر سینماروزان: هیأت انتخاب فجر۴۱ به طور رسمی اعلام شد/غلبه هیأت انتخاب با مدیران ارگانی است!

سینماروزان/محمد شاکری: ساعاتی بعد از خبر سینماروزان درباره گزینه های احتمالی حاضر در هیأت انتخاب جشنواره فیلم فجر۴۱، دبیرخانه جشنواره به طور رسمی اعضای هیات انتخاب را اعلام کرد.

به جز محمدرضا عباسیان، پرویز شیخ طادی و محمدرضا شرف الدین که در اعلان سینماروزان به عنوان گزینه های هیأت انتخاب مطرح شده بود، چهار فرد دیگر هم در هیأت انتخاب حاضرند.

رضا پورحسین از مدیران باسابقه تلویزیون، روح‌الله سهرابی معاون نظارت، محمدحسین نیرومند از اعضای شورای پروانه نمایش و حبیب احمدزاده نویسنده‌ دیگر اعضای هیات انتخاب فجر هستند.

همان طور که در خبر قبلی سینماروزان آوردیم وجه اشتراک هیأت انتخاب، فعالیت ارگانی است و حالا هم به طور رسمی معلوم گشته غلبه هیأت انتخاب با مدیران ارگانی است به گونه ای که به غیر از شیخ طادی و احمدزاده، پنج عضو دیگر هیأت انتخاب بیشتر به عنوان مدیر ارگانی فعالیت داشته‌اند.
روح‌الله سهرابی معاون نظارت است و محمدحسین نیرومند از همکاران شوراهای نظارتی.
محمدرضا شرف الدین مدیر اسبق انجمن سینمای دفاع مقدس بوده، رضا پورحسین مدیر شبکه های مختلف رادیو و تلویزیون بوده و محمدرضا عباسیان مدیر اسبق موسسه رسانه های تصویری و دبیر اسبق جشنواره فجر.

از منظر خاستگاه سیاسی بدنه ارگانی هیأت انتخاب به سمت اصولگرایان است و فقط در این ميان حبیب احمدزاده است که‌ بینابین به نظر می‌رسد و شاید عامل ارتباطی دبیرخانه با سینماگرانی که هنوز گرفتار چپ‌بازی‌های نخ‌نما هستند…

اجتماع گرم مدیران ارگانی در هیأت انتخاب جشنواره فیلم فجر۴۱
اجتماع گرم مدیران ارگانی در هیأت انتخاب جشنواره فیلم فجر۴۱




نویسنده “اتوبوس شب” در سوگ یار!

سینماروزان: حبیب احمدزاده نویسنده “اتوبوس شب” در سوگ همسرش زینت نامی نشست.

همسر احمدزاده به دلیل ابتلا به بیماری سرطان درگذشت.

حبیب احمدزاده داستان‌نویس، فیلمنامه‌نویس، مستندساز و پژوهشگر متولد ۲۷ مهر ۱۳۴۳ خورشیدی در آبادان است. او فارغ‌التحصیل کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی از دانشگاه هنر تهران است و به دلیل حضور در جبهه، با فضای جنگ تحمیلی آشنایی دارد و در نوشتن آثار خود از آن بهره می‌برد.

«داستان‌های شهر جنگی»، «شطرنج با ماشین قیامت» و «کد ۲۴ یا بوف کور چگونه ساخته و پرداخته شد» از جمله کتاب‌های احمدزاده است.

او همچنین نگارش فیلمنامه‌ها و ساخت مستندهایی را در کارنامه خود دارد.

سینماروزان فوت همسر حبیب احمدزاده را به ایشان تسلیت گفته و آرامش روح آن مرحومه را از پروردگار خواستار است.




خاطره نگاری حبیب احمدزاده از تهمت‌های یک کارگردان زن علیه رفیق شفیق سردار سلیمانی در حضور سردار!!

سینماروزان: شهادت سردار قاسم سلیمانی مواجه شد با سیل پیام‌ و بیانیه‌ از سوی جامعه هنری؛ پیام‌هایی که برخی از آنها آن قدر دوپهلو و مزورانه است که جز لبخندی تلخ بر لب نمی‌نشاند.

در این شرایط حبیب احمدزاده از جمله مستندسازان که سابقه نگارش فیلمنامه‌هایی همچون “اتوبوس شب” را هم در کارنامه دارد کوشیده به‌جای پیام‌های کلیشه به خاطره‌نگاری از دیداری مستقیم با سردار سلیمانی در شادگان بپردازد؛ دیداری که پای یک کارگردان زن روشنفکرنما هم بدان باز شده!

متن خاطره‌نگاری احمدزاده را بخوانید:

نمیدانم حدودا چندمین روز سیل در خوزستان بود که دیگر همه متوجه وخامت روبه تزاید اوضاع شده بودند. در شادگان بودیم و هر دقیقه آب بالا و بالاتر می‌آمد. با گروه جشنواره دانش آموزی روستا به روستا میرفتیم تا بتوانیم با حضور هنرمندان و پخش عروسک و گرفتن جشنهایی کوچک در حد و اندازه هر ده، به بچه‌های محصور در سیل  شادی و روحیه هدیه  دهیم  و دو تا دستگاه کوادکوپتر که با هماهنگی استانداری آخرین تصاویر هوایی از پیشروی سیل را برای استانداری خوزستان ارسال می‌کردیم  که غروبی گفتند حاج قاسم در راه است تا برای بازدید اوضاع بیاید.

آقای شوشتری از ستاد عتبات خوزستان و آقا مکی یازع  دبیر جشنواره خودمان خودجوش خانه‌ای پیدا کردند تا بتوانند گروه حاج قاسم را در آن جا دهند و وقتی حاج قاسم که با چند ماشین رسید این ۲ رفیقمان برای تهیه مختصر شامی همراه  با صاحبخانه بیرون رفتند که به نوعی آخرین نفر میزبان محلی من شدم با ۲ تن از دوستان  جوان فیلمساز آقایان  حسین روشنکار و مهرداد خان افراسیابی به سردار گفتم که دوستان برای تهیه شام بیرون رفتند و برمی‌گردند و شما حتما امشب شام اینجا مهمان هستید. که ایشان با لحن معترضانه و محجوبانه‌ای اعلام کرد که ما واقعاً  راضی به زحمت نیستیم، من هم به شوخی جواب دادم فعلا که زحمت دادید، دیگه نمی‌شه کاریش کرد، خندید و گفت راست می‌گی، این چه حرفی بود که زدم و سری تکان داده و نشست…

از همان لحظه اول، رفتارشان با جوانان و افراد تازه وارد، کاملا به چشم می‌خورد؛ خودشان  بلند شده و بطرفشان رفته و با آنان چاق سلامتی کرده و آنان را در کنار خود می‌نشاندند و از احوالاتشان ریز و درشت می‌پرسیدند، همانگونه که از ۲ فیلمبردار جوان ما پرسید که هنوز شیفته وار کاملا به یاد دارند.

در این هنگام ابو مهدی مهندس هم وارد و جمعشان تکمیل شد… نماز را همگی پشت سر ابو مهدی خواندیم و بعد با سادگی به دیوار هال منزل بدون توجه به بزرگی یا کوچکی رتبه جایگاه  نشستن سردار و ابومهدی تکیه زدند… چنان رفاقتی داشتند که انسان بدان حسادت می‌کرد. شام آماده و سفره گسترده شد. سردار با ذکر نام همه حتی محافظان را برسر سفره خواند و بعد آرام آرام شروع به صرف غذا کرد.

عجیب‌تر آن بود که برای نیروهای همراهش به مانند مادری مهربان  لقمه گرفته و خود به دهان آنان می‌گذاشت… تلفنم زنگ خورد، خانم کارگردان معروفی بود که تحت تاثیر احساسات غلط  باقیمانده از دوران جنگ می‌گفت که چه جور غیرت افراد محلی قبول می‌کند که نیروهای عراقی وسط زن و بچه آنان باشند. سعی کردم خونسرد باشم و گفتم فلانی ما هشت سال با ارتش عراق جنگیدیم و می‌دانیم چه جور از ناموسمان دفاع کنیم و در ضمن این‌ها در زمان جنگ کنار ما با همان بقول شما ارتش صدام در داخل کشورشان در جنگ بوده اند و با احترام کامل خداحافظی کرده، گوشی را کنار گذاشتم

دوباره گوشی زنگ خورد، این دفعه همسر یکی از کارگردانان معروف سینما بود که می‌پرسید: شنیدم حشدالشعبی با تانک در حال اشغال خوزستان است و حتی وارد شادگان شده، راست است؟ نگاهی به صورت آرام و در حال  غذا خوردن ابو مهدی کردم و به خانم دوستم گفتم آخه این همه نقطه سوق الجیشی در خوزستان جا قحطی است که کسی بخواهد بجای مثلا آبادان و یا اهواز،   شادگان را بگیرد؟ انشاالله خدمتتان زنگ میزنم، پس از اتمام غذا خوردن، قضیه تلفن را به ابو مهدی گفتم خندید و گفت هر کس از ما تانک زد و یا غنیمت گرفت آهنش را بفروشه و خرج سیلزده‌ها بکند، زمان داعش شما ملت ایران کمک ما ملت عراق کردید، الان ما احساس وظیفه کردیم برای جبران قسمت کوتاهی از این همه محبت به کمک بیاییم.

البته ما فقط وسایل مهندسی آورده ایم برای کمک به جلوگیری از پیشرفت سیل و گروه بهداری برای اینکه امراض بومی ما با منطقه  شما یکی است و پزشک و پرستار ما عرب زبان است و راحت تر با مردم عرب زبان شادگان و سوسنگرد ارتباط برقرار می‌کند. گوشی را به سمتش گرفته و عرض کردم همین‌ها را با ذکر نام همسر آن کارگردان برایش بگوید تا تصویربرداری کنم، خندید و با تعجب  گفت صحبت کنم! چشم، با همان شیرینی یک لهجه  تبدیل عربی مبدل شده به فارسی سلامی دوستانه به خانم آن طرف خط کرد و مانند آنکه با خواهرش صحبت می‌کند بسیار صمیمی و دلسوزانه همه چیز را برایش توضیح داد.

فیلم را با این عنوان برای خانم دل نگران ارسال کردم (سخنرانی تکی ابومهندس رهبر حشدالشعبی برای سوالات سرکار خانم فلانی دل‌نگران از  سقوط شهر فوق سری و استراتژیک شادگان به دست عراقی‌ها، درست سی و خورده‌ای سال پس از اتمام جنگ تحمیلی  و چند شکلک خنده) …

پس از لحظاتی شکلک صورتک‌های تعجب شدید بجای جواب متنی  در جوابم صفحه خانم موردنظر را پرکرد …اندکی  استراحت  نشسته که تمام شد سردار نقل به مضمون  گفت ما که با این همه نیرو درست نیست مزاحم صاحبخانه باشیم، پس عزیزان حرکت … در مقابل اصرار دلی صاحبخانه هم گفتند جلسه‌ای در کنار محل‌های خطر سیل خواهیم داشت و بعد هر محل عمومی هم که بشود استراحت خواهیم کرد. که بعدا مشخص شد پس از ساعت‌ها بازدید مناطق مصیبت دیده از سیل در پایگاه مقاومت مسجدی  در همان محل شبانه  اطراق کرده‌اند…

فردا که کار شروع شد تازه متوجه ورود ۱۰ها دستگاه ادوات مهندسی این دوستان عراقی شدم. بیل میکانیکی‌های مخصوص آنان با لاستیک‌های تیوپی برخلاف بیل میکانیکی های  کلاسیک و معمولی زنجیری ما  می‌توانستند که به‌راحتی در آب کم عمق وارد و به سهولت درون کانال پل‌های زیر جاده را از رسوبات انباشته شده برای سهولت حرکت آب پاکسازی می‌کردند  یعنی کار چند ۱۰ ساعته و ناقص ادوات زنجیری ما را در عرض کمتر از یک ساعت انجام می‌دادند… و بدین سان حضور گروه مهندسی حشد الشعبی به جز در حل مشکلات بهداشتی و آذوقه‌ای مردم، توانست از به زیر سیل رفتن و نیز تخریب جاده آبادان ماهشهر و ورود آب بیشتر به شهر و روستاهای شادگان و نیز سوسنگرد و آبادان جلوگیری کند…

پس از چند ماه هنوز خاطره آن ۲ سه شبانه روز برای خود من و جوانان سینماگر همراه‌مان بطرز باورنکردنی به شیرینی عسل است که توانسته باشیم به امامت شهید ابومهدی و در کنار سردار شهید سلیمانی نمازی خوانده باشیم.

هر وقت خواستید از تاثیر آن چند روز بر روح و روان مان بیشتر بپرسید حتما  از آن ۲ جوان همراهمان بپرسید، که در هر کوی و برزن  و قبل از شهادت این ۲عزیز هم، این سلوک را داد می‌زدند. بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم که شاید همین نماز و حضور، گروه ما را ۲ جهان بس باشد.




روایت نویسنده «اتوبوس شب» از مفقودالاثر شدن محبوبه(!) پدرش در آبهای اروند!!

سینماروزان: حبیب احمدزاده از جمله نویسندگان ادبیات جنگ است که فعالیتهایی هم در سینمای ایران داشته است و از جمله در پروژه هایی مرتبط با دفاع مقدس نظیر «اتوبوس شب» و «آن که دریا میرود» به عنوان نویسنده نامش به چشم خورده است.

به گزارش سینماروزان احمدزاده که هرازگاه و به بهانه های مختلف دلنوشته هایش را در نشریات به اشتراک میگذارد تازه ترین دلنوشته اش را اختصاص داده به «ستاره آبادان»!

«ستاره آبادان» چیست؟ یک کشتی متعلق به پدر حبیب که ازقضا پدر به شدت به آن تعلق خاطر داشته اما در کوران جنگ تحمیلی به دل اروند رفته و هیچ گاه هم بیرون نیامده!!

متن یادداشت حبیب احمدزاده درباره «ستاره آبادان» را ببینید:

رابطه همچو مني با دريا و رودخانه مرزي، رابطه‌اي است بس عجيب كه تاكنون فرصت كافي پيدا نكرده‌ام به‌درستي ابعاد آن را در خود شناسايي كنم. شايد اين ارتباط همه ما خوزستانيان و جنوبيان دريانشين باشد و هر كس به نوعي از اين بيكران آب ارتزاق و شايد سدجوع مي‌كند و هركس با قصه خاص كه از آن گريزي نداشته.شايد درست 54 سال پيش، كمي پايين‌تر از آخرين مصب دريايي خليج‌فارس در شهر آبادان و در كنار رودخانه مرزي بين ايران و عراق من به دنيا آمدم؛ رودخانه‌اي با عرضي متغير بين 400 تا 700 متر كه عراقي‌هاي آن ‌سوي، شط‌ا‌لعرب و ما ايراني‌هاي اين ‌سوي، اروند مي‌خوانيمش.

هشت سال، فردي به نام صدام جنگي به بهانه اينكه چرا ايراني‌ها اين رودخانه را اروند مي‌خوانند به راه انداخت و در تمام اين مدت آب اين رودخانه شيرين، بي‌توجه به نامگذاري عربي يا فارسي‌اش، يا كمترين سود براي هر دو كناره به راهِ خود ادامه داد و بيهوده‌تر از قبل به درياي شور مي‌ريخت. من در كوچه‌اي در كناره اين رودخانه به دنيا آمدم كه اگر تنها هزار متر آن‌سوتر ‌زاده مي‌شدم، اكنون نه براي هموطنان ايراني بلكه براي هموطنان عراقي‌ام اين مقاله را مي‌نوشتم. دقيقا به همين سادگي برگ زدن اين صفحه و صفحه بعد توسط شما. در 15سالگي متوجه شدم كه اين نامگذاري‌ها باعث چه جنگ‌هايي در جهان شده؛ خليج‌فارس، خليج عربي، كشمير هند، كشمير پاكستان و…

در 15سالگي و در شروع جنگ، كشتي پدرم در رودخانه اروند ناپديد شد و تا 30 سال هرگز اثري از آن يافت نشد. در خانواده ما يك مفقودالاثر هميشگي وجود داشت و آن هم كشتي «ستاره آبادان» بود. پدرم كه به ناخدا حيدر مشهور بود، تا پيري‌اش هنوز چشم اميدي به پيدا شدن كشتي‌اش داشت، انگار كه از ترس فرزندي را در ميانه آتش و خون و جنگ، رها كرده و اين كابوس بي‌خبري هرگز رهايش نكرد.

البته يك بار براي استثنا در تمام عمر اين دريا، مردماني چندسالي از اين بحر از عمد صيدي نكردند، درست در سال آخر جنگ يك هواپيماي مسافربري ما بر فراز خليج‌فارس سرنگون شد و 290 مسافر غيرنظامي كشته شدند و به فرماندهِ ناو (وينسنس) كه به پشتيباني از صدام در آب‌هاي دريايي ما حضور پيدا كرده بود، مدال افتخار هم دادند. در اين ماجرا جسد ده‌ها تن از اين شهدا هرگز پيدا نشدند و خانواده‌هاي آنان براي اولين ‌بار خوردن ماهيان دريا را تا مدت‌ها تحريم كردند، شايد كه ماهي تناول ‌شده خود از پيكر پاك اين شهيدان و عزيزان‌شان سدجوع كرده باشد و من هميشه به پدرم زدن اين هواپيما و دادن اين مدال را مثال مي‌زدم تا با نسبتي جديد از بار گناه نكرده رهاكردن كشتي‌اش كاسته شود.

من مدالي براي او نداشتم، ولي آنقدر غيرت فرزندي در من باقي بود كه از بصره تا دهانه رودخانه مرزي را با غواص بارها بگردم تا بالاخره كشتي‌اش را آرام ولي زخم‌خورده چونان آن كودك مهاجر سوري غرق‌شده اين‌بار در ميانه رودخانه و در ميان دو شهر آبادان و خرمشهر پيدا كنم. لحظه عجيبي بود كه آن غواص به زير آب رفته دستش را به آرم برجسته كشتي زده و سه بار به علامت تاييد طنابش را كشيد كه بزرگ‌ترين نشان آن يوسف گمگشته براي پدر همين برجستگي آرم بود. پس عكسي با سونار از آن گرفته و در بستر بيماري در بوشهر برايش بردم. لبخندي زد. لبخندي براي ثبت ابديت در زندگاني فرزندش، شش ماه بعد عكس كشتي‌اش بر مزار او برجسته حك شد با آرامشي كه در دلش از پيدا شدن كشتي داشت ولي به هر حال كشتي ستاره آبادان هنوز در ميانه رودخانه آرميده بود.

سال بعد، در سي‌امين سالگرد جنگ به يادبود كشتي ناكام پدر و همه كشتي‌ها و آرزوهاي ناكامِ آدم‌هاي و مردمان دو سمت رودخانه، كودكان عراقي و ايراني دو سمت رودخانه را به جشني بزرگ دعوت كرديم؛ با حاج سعيد سياح طاهري كه بعدها در مقابله با داعش به شهادت رسيد، جشني روي رودخانه و درست بر عرشه يك كشتي زيبا. وقتي در ميان هلهله و شادي كودكانِ دو سمت رودخانه و همه شركت‌كنندگان و هنرمندان سينما، جانبازان و اسراي جنگ و خانواده‌هاي شهدا و مفقودان همگي فارغ از نام و از هر دو كشور، كشتي دوستي همچون كشتي نوح از فراز كشتي پدرم مي‌گذشت، هيچ‌كس جز حاج سعيد عزيزم نمي‌دانست كه چگونه در آن قعر رودخانه، ستاره آبادان، همچون ققنوسي يا بهتر بگويم يوسف، از چاه سر به در آورده و بي‌كينه‌اي از برادرانش بهتر از گذشته به راهش ادامه مي‌دهد و اين‌دفعه به جاي كالا همه انسانيت را همراه مي‌برد.

اكنون ياد گرفته‌ام كه چگونه مي‌توان داستان هزاران باره غرق كشتي ستاره آبادان را به يك داستان استثنايي و جادويي تبديل كرد.اكنون ياد گرفته‌ام همان‌طور كه ما ايرانيان فارس‌زبان به اين مايه حيات‌بخش «آب» و عرب‌زبانان به عربي «ماء» مينامندش و انگليس‌زبانان «واتر»‌ش مي‌گويند، من نيز مي‌توانم به رودخانه مرزي شهرم قاطعانه و هميشگي «اروندرود» بگويم و دوست عربم در آن‌ سوي رودخانه «شط‌العرب». و هركدام نيز با جديت به اين اسم‌ها عشق بورزيم، ولي آنقدر از آن جنگ خونبار درس آموخته باشيم كه بار ديگر به مانند بچه‌ها نگذاريم غريبه‌ها تحريك‌مان كنند تا بر سر اين كلمات دعوا كنيم. من كه ياد گرفتم، اميدوارم صدام‌ها نيز اين را ياد بگيرند.




معرفی هیأت انتخاب مستند جشنواره فجر⇐با حضور یک مستندساز+یک مدیر سابق+یک نویسنده ارزشی

سینماروزان: بعد از معرفی هیأت انتخاب آثار داستانی بخش سودای سیمرغ که با غلبه سینماگران بر ممیزان رقم خورد اسامی هیأت انتخاب آثار مستند جشنواره هم رویکردی بیشتر به سمت سینماگران دارد.

به گزارش سینماروزان  محمد آفریده، حبیب احمدزاده و فرهاد مهرانفر گزینش آثار مستند را جهت معرفی به هیأت انتخاب بخش سودای سیمرغ جشنواره عهده‌دار هستند.

در این میان فرهاد مهرانفر از مستندسازان فعال سینماست و حبیب احمدزاده هم نویسنده‌ای متبوع ارگانهای ارزشی که البته سابقه مستندسازی هم دارد.

محمد آفریده از جمله مدیران ادوار سینمای ایران است که در سالهای اخیر و به خصوص بعد از حواشی «یک خانواده محترم» کمتر در حلقه مدیریتی حضور داشته است.




چرا ملت عراق مصارف اربعین را خرج آبادانی نمی‌کنند؟⇐نویسنده «اتوبوس شب» پاسخ داد

سینماروزان: پیاده روی اربعین که در سالهای اخیر بسیاری از ایرانیان روانه آن شده اند فارغ از آن که می‌تواند زمینه‌ای باشد برای سینماگران که تصویرسازی منحصربه‌فرد خود را از آن ارائه دهند پرسشهایی را هم موجب شده درباره هزینه هایی که صرف آن می‌شود.

حبیب احمدزاده نویسنده‌ای که در کارنامه‌اش نگارش آثاری همچون «اتوبوس شب» و «گفتگو با سایه» به چشم می‌خورد در دلنوشته‌ای که پیرامون راه‌پیمایی اربعین نگاشته، کوشیده به نوبه خود به این پرسش پاسخ دهد که چرا ملت عراق هزینه‌ای را که صرف راه پیمایی اربعین میشود برای آبادانی کشور خود خرج نمی‌کنند؟

متن یادداشت حبیب احمدزاده را که برای انتشار در اختیار سینماروزان قرار داده شده بخوانید:

اربعین و فرهنگ سازی صلح واقعی در منطقه و جهان

دوست همسفری هنگام راهپیمایی اربعین امسال از من پرسید: چرا کسی این ملت عراق را هدایت فکری نمیکند تا بعد از تحمل چند جنگ خارجی و داخلی مخارجی را که در اربعین متحمل میشوند صرف تربیت، بهداشت و آبادانی کشورشان کنند؟
پرسیدم  به نظرت خرج خرید یک موشک جنگی چقدر است؟ مخارج دهها هزار کشته و نگاهداری هزاران هزار مجروح یک جنگ و تیمار خانواده های آنان چقدرمیشود ؟
منظورم را متوجه نشد، ادامه دادم و گفتم: سالها خشونت در این کشور مابین قبیله با قبیله ، خانواده با خانواده و برادر با برادر رخ داده، حال از اقصی نقاط این کشور و از تمام این قبایل همگی همراه با فرزندانشان می‌آیند تا حداقل بیست روز در مسیری پانصد کیلومتری کفش های کسی را واکس بزنند که نمیشناسند ، به کسی التماس کنند تا قدم بر چشمشان گذاشته و به خانه شان رفته و برسفره طعامشان بنشیند که هرگز او را ندیده اند.
این فرزندان در کنار پدرانشان هرسال در اربعین بیست روز عمل می‌کنند به درس دوست داشتن و محبت به دیگرانی که نمیشناسند هرکس که باشد از شیعه و سنی تا مسیحی و حتی یهود، هرکس که در این راه مهمان حسین(ع) است؛ جالب درسی که هرسال باید شاگردانش اعم از کوچک و بزرگ، زن و مرد، باسواد و بیسواد دوباره این ترم را تکرار کنند و قبولی آن تنها یکساله است و باز تکرار در سال بعد.
این درس محبت را هرگز دانشگاه و مدرسه دیگری درجهان میتواند عملا به کسی یاد دهد؟ اربعین در واقع، واکسینه‌سازی فرهنگ ملتی است برای مقابله با ویروس داعشی شدن فرزندانشان! داعشی که شناخته و نشناخته، بدون سوال، سر میبرد.

نمایی از عمود ۳۷۵( بین راه نجف و کربلا)
نمایی از عمود ۳۷۵( بین راه نجف و کربلا)

دوباره میپرسم کدام راهپیمایی بیست و چند میلیونی را در جهان میشناسید که اینگونه صلح را به همه ما و از جمله کودکان عراقی بیاموزد؟ به ما ایرانیان بیاموزد که از فرط مهمان نوازی میزبان عراقی  کینه جنگ هشت ساله را شسته و کنار بگذاریم؟
بله عزیزان ما در راهپیمایی اربعین می آموزیم با دوست داشتن انسانها از فرهنگ  یزید و شمر انتقامی بس قطعی و نهایی بگیریم.
این انتقامی است کامل  که دیگر ما دو ملت با کینه به همدیگر  ننگریم تا غربیان سوداگر نتوانند موشکهایشان را به ما بفروشند.
اگر امروز برای فرهنگ پیشگیری و محبت به دیگران چنین خرج ناچیزی نکنیم حتما و ناچارا  فردا برای مریضی جنگ ، باید میلیاردها خرج بیهوده بپردازیم. نمیدانم در دل این دوست چه گذشت ، سری تکان داد و سپس در مسیر به حرکتمان ادامه دادیم. باورکنیم که بزرگترین انتقام جهان از کشندگان حسین(ع) همین آموزش صلحی است که در اربعین بر ضد فرهنگ منحط داعش و پشتیبانان امروزش انجام میپذیرد.
دوستان این پیشگیری از جنگ و این راهپیمایی واقعی صلح بر همه ملتهای جهان و نه فقط مسلمان  تهنیت و مبارک.

پی نوشت:

این متن را باید به دو دوست تقدیم کنم که عملا سالها پیش در این راه گام برداشتند.
اول- شهید مدافع حریم و حرم سعید سیاح طاهری که جشن کشتی دوستی بین کودکان  ایران و عراق  و صدها نمونه دیگر … را به جان انجام داد.
و دومی دوست گرامی و هنرمندم  کیومرث پوراحمد که چنین روزی را سالها پیش با ساخت فیلم «اتوبوس شب» آرزو کرد.




اظهارات کیومرث پوراحمد در گفتگویی تازه⇐«۵۰ قدم آخر» قربانی دعوای دو سردار شد که می‌خواستند روی یکدیگر را کم کنند!!!/یکی از افتخاراتم این است که احمد شاملو «به خاطر هانیه» را از وسط در تلویزیون دیده بود/انبوهی فیلمنامه نوشته‌ام و دائم این در و آن در می‌زنم که کار کنم ولی کو سرمایه‌؟/علی قائم‌مقامی مرا هل داد در استخری که فقط یک وجب آب داشت!!!/«اتوبوس شب» از شبکه چهار بدون سانسور پخش شد اما شبکه یک آن را قیمه قیمه کرد!/یک ایده عالی از حبیب احمدزاده برای تولید به دستم رسید اما چون همسر یک آزاده در داستان بود، از خیرش گذشتم

سینماروزان: کیومرث پوراحمد هرچند بعد از ساخت فیلم ارگانی و کم فروش «50 قدم آخر» یک فیلم دیگر به نام «کفشهایم کو» را هم ساخت اما فاصله بعید این آثار آخر با نقاط اوجی همچون «شب یلدا» و «اتوبوس شب» موجب شده برخی او را در انتهای مسیر فیلمسازیش تصور کنند.

به گزارش سینماروزان با این حال پوراحمد همچنان می‌نویسد و امیدوار است طرحهای دلخواهش را به فیلم بدل کند اما مشکل نبود سرمایه عاملی است بر امتداد بیکاری.

پوراحمد در گفتگویی تفصیلی با معین احمدیان در «فرهیختگان» هم درباره این بیکاری حرف زده است و هم درباره دردسرهایی که بر سر «50 قدم آخر» کشید.

متن کامل گفتگوی پوراحمد را بخوانید:

«اتوبوس شب» از جمله آثار ماندگار سینمای دفاع مقدس است و به گفته خودتان، تجربه خوب ساخت این اثر، باعث شد که سراغ فیلم «50 قدم آخر»  بروید. ولی چه فرآیندی طی شد که شما در سال‌های اخیر بارها بگویید، دیگر فیلم دفاع مقدس نخواهم ساخت؟

برخوردهای کاملا سلیقه‌ای مقاماتی که هیچ ربطی به سینما ندارند ولی خودشان را محق می‌دانند در‌باره هر فیلمی اظهار‌نظر کنند. در واقع جز ارشاد که همیشه مبصر سینما بوده است حالا هر فیلمی، در هر ولایتی مبصر خاص خودش را هم دارد.  این دخالت‌های بی‌رویه  وقتی به فیلم‌های دفاع مقدس می‌رسد چند برابر می‌شود. دیگر تحملش را ندارم که یک فیلم بسازم و بی‌شمار مبصر داشته باشد. همین.

 «اتوبوس شب» در اکران عمومی بدون حذف یک فریم نمایش داده شد. اما در اولین نمایش تلویزیونی از شبکه اول ، فیلم را قیمه قیمه کردند. اندکی بعد برای حضور در برنامه «یک فیلم، یک تجربه» در شبکه چهار از من دعوت شد. گفتم فیلمم را قیمه قیمه کرده‌اید حالا توقع دارید بیایم در مراسم ختمش شرکت کنم‌، گفتند شما فیلم را از شبکه چهار ببین بعد تصمیم بگیر. وقتی «اتوبوس شب» از شبکه چهار پخش شد دیدم حتی یک فریم آن دست نخورده. هنوز هم نمی توانم حیرت نکنم از وضعیت اسف‌بار تلویزیون‌، یک بام و چند هوا !؟ اگر فیلم مشکلی ندارد چرا در شبکه یک قیمه قیمه شد؟ اگر مشکل دارد چرا از شبکه چهار کامل و درست پخش شد‌!؟ شما می‌توانی جوابم را بدهی؟ اتوبوس شب بارها از شبکه ‌های مختلف پخش شد و هربار صحنه‌هایی از فیلم حذف می‌شد و دفعه بعد صحنه‌های دیگری ! هر شبکه به سلیقه خودش سانسور می‌کند.خب معلوم است که  نه حساب کتابی در کار است نه قانون و مقرراتی دارد! به نظر شما با این شرایط بازهم باید فیلم دفاع مقدس بسازم؟ نخیر ، پشت دستم را داغ کرده‌ام.

یکی دو سال پیش حبیب احمدزاده، ایده‌ای ‌عالی داشت برای یک فیلم خانوادگی ولی زن قهرمان قصه، همسر یک آزاده بود. فکر کردم همین همسر آزاده بودن باعث می‌شود باز هم فیلم بی شمار مبصر پیدا کند. از  خیرش گذشتم.

چقدر با این نظر موافقید که تصمیمی که  حالا گرفتید در مورد اینکه دیگر فیلم دفاع مقدس نسازید، بخاطر همان حواشی و خاطره تلخ اکران «50 قدم آخر» در جشنواره سی و دوم فیلم فجر است.

اصلش همان بود‌، نه «اتوبوس شب». چون «اتوبوس شب» در اکران سینما و خارج از کشور هیچ مشکلی نداشت خیلی هم بازخوردهای خوبی داشت. این پشت دست داغ کردن سر «50 قدم آخر» پیش آمد.

 وقتی مونتاژ اولیه «50 قدم آخر» تمام شد یک نسخه 135 دقیقه‌ای داشتم که 35 دقیقه‌اش اضافه بود به‌ اضافه اینکه موسیقی متن هم نداشت، اصلاح رنگ و نور هم نشده بود، صداگذاری هم نشده بود، افکت‌های کامپیوتری فیلم هم اجرا نشده بود…همه اینها یعنی فیلمی که 60،50 درصد تاثیراتش را ندارد. قرار شد همین نسخه ناقص را به سرمایه گذار  50 درصد نشان بدهم. یک آقای بزرگوار با چندتن از معاونانش آمد و نسخه ناقص فیلم را دید و گفت این پاک‌ترین‌، زلال‌ترین، انسانی‌ترین (و چندتا ترین دیگر) فیلم دفاع مقدسی است که تا به حال دیده‌ام. حدود20  نفر از همکاران و دوستان مطبوعاتی را هم دعوت کردم، آمدند همان نسخه را دیدند و همه به‌به ،چه چه کردند. کات! روز اولین نمایش فیلم در برج میلاد. یک خبرگزاری بود که همیشه پیامک‌هایش برایم می‌آمد. تازه می‌خواستیم برویم توی سالن‌. یعنی هنوز فیلم شروع نشده بود که یک پیامک از این خبرگزاری رسید که نوشته بود‌: «فیلم 50 قدم آخر با برخورد سرد و تمسخرآمیز تماشاگران رو‌به‌رو شد.»

خب وقتی درباره فیلمی که هنوز دیده نشده یک پیامک از پیش آماده شده با این مضمون می‌آید معنی‌اش چیست؟ معنی‌اش این است گروهی از پیش تصمیم گرفته‌اند فیلم را بزنند و جالب اینکه در نمایش برج میلاد برخورد تمسخر‌آمیز هم بود. انگار گروهی را توی سالن چیده بودند که یک جاهایی هو کنند و یک جاهایی که اصلا خنده‌دار نیست بخندند و یک جاهایی سوت بلبلی بزنند و جالب‌تر از همه اینها به شهادت گروهی از دوستان مطبوعاتی که در طبقه پایین سالن نمایش،کار می‌کردند همان بزرگوار‌ «ترین ترین»‌، معاونش را گوشه‌ای خفت کرده بود او را شماتت می‌کند که چرا حالی‌اش نبوده این فیلم معلوم‌الحال (!) را به جشنواره راه ندهد!؟ خب در چنین فضای مسمومی هیچ‌کس نمی‌تواند خودداری کند و بی‌تفاوت بماند، یا لااقل من نتوانستم.  این بود که جلسه پرسش و پاسخ هم با عصبیت و سوء‌تفاهم زیاد برگزار شد و عده‌ای دلخور شدند. بعد هم آنها که از قیافه من خوش‌شان نمی‌آید به جای خود‌، دوستان نزدیک هم برهوت‌! سکوت محض‌! هیچ‌کس جز حامد عنقا و احمد طالبی‌نژاد کلامی بر فیلم ننوشتند. کلامی! در حالی که دست‌کم دوستان مطبوعاتی من خیلی خوب می‌دانند هیچ‌کس به اندازه من ظرفیت انتقاد‌پذیری ندارد. بعد هم که می‌گویم اخوی تو نه به عنوان دوست‌، نه به عنوان کسی که به گردنت حق دارم چون می‌گویی فلان فیلم من‌، فیلم بالینی توست، نه‌، به عنوان منتقد موظف بودی بنویسی فیلمی که ساخته‌ای مزخرف است و ایرادهایش را بگویی‌، یک‌، دو، سه چهار، تا 100، 200، 300 ؛ هر ایرادی که فیلم دارد باید بنویسی.

بعد هم که قرار شد فیلم اکران شود. در تمام این سال‌ها، معمولا قبل از اکران‌،  اداره نظارت ایرادهایی به فیلم می‌گیرد‌، ما هم می‌رویم چانه می‌زنیم و حذفی‌ها را به حداقل می‌رسانیم و بعد هم خودمان فیلم خودمان را مطابق سلیقه آقایان سانسور می‌کنیم. هیچ وقت  فیلم را دست ارشاد نمی‌دهیم. خودشان هم این جور راضی‌ترند، چون آنها در فیلم دست نبرده اند، تو خودت فیلم خودت را قیچی زده ای! می‌بینید چقدر دردناک و غم انگیز و نفرت انگیز است.اما سر «50 قدم آخر» فشارها آنقدر زیاد بود که واقعا توان تحملش را نداشتم‌، گفتم اختیار کامل دارید‌، هر کاری که می‌خواهید بکنید. بزرگواران هم 18 دقیقه فیلم را حذف کردند. یک سگ توی فیلم هست که نقش مهمی دارد، نقش سگ را کاملا مخدوش کردند. الان حضور سگ توی فیلم مسخره است. چون بالاخره هرچه باشد سگ نجس است دیگر. بعد هم پایان فیلم را به کل عوض کردند و تغییراتی دادند که واویلا ! نسخه‌ای که از دی وی دی فیلم الان توی بازار است تا دقیقه 80 آن (با اغماض) فیلم من است، از آن به بعدش فیلم من نیست. من ابدا ادعا ندارم که شاهکاری بدون نقص ساخته‌ام، لابد کار من هم اشکالاتی دارد‌، اما نکته اینجاست که واقعا نمی‌دانم «50 قدم آخر» فیلم خوبی است یا فیلم مزخرفی‌؟

زمانی که فیلم را می‌ساختیم می‌گفتم «50 قدم آخر» سخت‌ترین و بهترین فیلم من است‌. الان فقط می‌توانم بگویم که سخت‌ترین فیلمم است، اینکه بهترین یا بدترین فیلمم است، را نمی‌دانم؛ چون هیچ کس ننشست بنویسد و فیلم را به درستی تحلیل کند. آن سکوت دوستان مطبوعاتی خیلی غم‌انگیز بود واقعا. وقتی همه قطعات پازل «زدن» فیلم را کنار هم می‌گذارم به این نتیجه می‌رسم که به احتمال خیلی زیاد «50 قدم آخر» قربانی دعوای دو  سردار شده که می‌خواستند روی یکدیگر را کم کنند.

توی سینمای ایران سانسور امری است رایج و قطعی و انگار که حق ارشاد است که سانسور کند و انگار نه انگار که نکبت سانسور چه بلاهایی سر فیلم و فیلمساز می‌آورد ، اما در مورد فیلم دفاع مقدس این سانسور مضاعف در مضاعف است. همه این مشکلات و فشارها و خون دل خوردن‌ها را کنار هم بگذار اگر تو باشی باز هم فیلم دفاع مقدس می‌سازی !؟

شما فیلمی ماندگار به نام «به خاطر هانیه» دارید که دارای عناصر عاشورایی است. این اثر در بین اثار سینمایی شما چه جایگاهی دارد؟

اوایل انقلاب، سریال مستندی می‌ساختم به اسم «خلیج فارس‌، جغرافیای فقر و غنا». هنگام فیلمبرداری یکی از آن مستندها در بوشهر، همزمان با تاسوعا و  عاشورا  شد که از مراسم عاشورا هم فیلم گرفتم و در آن مستند استفاده کردم. عاشورای بوشهر به قدری باشکوه و جذاب و به نوعی تاثیرگذار بود که از همان موقع فکر کردم باید روزی فیلمی داستانی بسازم که مراسم عاشورای بوشهر نقطه مرکزی درام باشد تا اینکه بالاخره سال‌ها بعد ایده‌ای به ذهنم رسید که با اصغر عبداللهی رفتیم بوشهر و فیلمنامه را نوشتیم و حوزه هنری هم سرمایه فیلم را داد. یادم هست که اوایل بهار برای فیلمبرداری حاضر بودیم اما من گفتم باید چله تابستان برویم بوشهر. مدیر تولید فیلم گفت می‌دانی تابستان بوشهر چه جهنمی است؟ گفتم قبلا تابستان در بندرعباس و جزیره قشم زندگی کرده‌ام خوب می‌دانم تابستان بوشهر چه خبر است. چون موضوع فیلم تشنگی و گرما است باید گرما در تک تک فریم‌های فیلم موج بزند. این بود که وسط تابستان رفتیم بوشهر و فیلم را توی گرمای طاقت فرسای تابستان بوشهر ساختیم‌. من بعضی فیلم‌هایم را اصلا دوست ندارم و بعضی‌ها را خیلی دوست دارم. «به خاطر هانیه» را خیلی دوست دارم. یکی از افتخاراتم این است که احمد شاملو فیلم را از وسط در تلویزیـــون دیــده بود. مسلم منصوری به من خبر داد که شاملو فیلم را نصفه در تلویزیون دیده و دوست دارد آن را کامل ببیند. می‌دانیم شاملو به فولکلور خیلی اهمیت می‌داد. کار سترگش در کتاب «کوچه» نشانگر این اهمیت دادن است. یک کپی وی اچ اس (که آن موقع رایج بود) از «به خاطر هانیه» تهیه کردم و برای شاعر فرستادم. یادداشتی هم روی جلد فیلم نوشتم؛ یادداشتی سرشار از ابراز عشق و ارادت به شاملوی بزرگ.

این سال‌ها کم کار شده اید. علتش چیست؟

هیچ وقت به اندازه الان پرکار نبوده‌ام. انبوهی فیلمنامه کامل و خلاصه فیلمنامه نوشته‌ام و دائم این در و آن در می‌زنم که کار کنم ولی کو سرمایه‌؟

در مراسمی رئیس سازمان سینمایی را دیدم‌، گفتم آقا  ما در دهه 60 و 70 پادشاهی می‌کردیم‌. کافی بود اراده کنیم فیلم بسازیم فورا همه چیز مهیا می‌شد. فرقی هم نمی‌کرد که فیلم «خواهران غریب» پرفروش باشد یا «به خاطر هانیه» که فقط یک هفته در سینما آزادی اکران شد و بعد حوزه هنری فیلم را هدیه کرد به تلویزیون.

اما حالا کار به جایی رسیده که هر پنج،۶ سال امکان ساختن یک فیلم دست می‌دهد. مگر ما چقدر دیگر زندگی می‌کنیم؟  رئیس سازمان سینمایی گفت ما کمک می‌کنیم‌، ما حمایت می‌کنیم و چه و چه و چه‌ها. عین همین مکالمه را چهار سال قبلش با رئیس قبلی سازمان سینمایی داشتم‌، باز هم توی مراسمی بود. رئیس سازمان سینمایی گفت چه می‌کنی‌؟ گفتم پروانه ساخت گرفته‌ام که فیلم بسازم‌. گفت عالی! حتما باید فیلم بسازی. توی چهار سال گذشته تو مغضوب سازمان سینمایی بودی و اگر توی این دولت هم (آقای روحانی تازه رئیس جمهور شده بود) اگر فیلم نسازی خیلی بد است. در‌واقع علی قائم مقامی (تهیه‌کننده) فیلم دست من را کشید و من را هل داد و ما شیرجه زدیم توی استخری که یک وجب آب داشت، وقتی نیاز داشتیم که سازمان سینمایی و فارابی کمک کند برهوت. همان 200 میلیونی که به همه وام می‌دادند به من هم دادند آن هم قطره چکانی‌!  با هزار مکافات و تنگدستی و در‌واقع به همت علی قائم مقامی «کفش‌هایم کو؟» را ساختیم.

چهل و چند سال سابقه و تجربه در گوشه انزوا خاک می‌خورد، کپک می‌زند و می‌پلاسد. من نمی‌دانم این نکته برای  مدیران سینمای کشور هیچ اهمیتی دارد یا نه؟ نمی‌دانم وزیر ارشاد می‌داند که من و نسل ما در چه شرایطی هستیم یا نه؟




حمایت نویسنده پروژه ارگانی شکست‌خورده «۵۰ قدم آخر» از برگزاری نمایشگاه در شهرآفتاب!

سینماروزان: باران ناگهانی جمعه هفته قبل در تهران و آب گرفتگی برخی مناطق «شهرآفتاب» که برای دومین سال به عنوان محل برگزاری نمایشگاه کتاب درنظر گرفته شده است موجب شد که در کوران منازعات انتخاباتی بسیاری این آب گرفتگی را ناشی از سوءمدیریت شهرداری بدانند که کاندیدای ریاست جمهوری هم شده است.

به گزارش سینماروزان حبیب احمدزاده نویسنده ای که بیش از همه بخاطر نگارش رمان «شطرنج با ماشین قیامت» مطرح شده و البته در سینما هم صاحب تجربیات نگارش آثاری سینمایی همچون «اتوبوس شب» و «50 قدم آخر» است که این دومی علیرغم حمایت انجمن سینمای دفاع مقدس در تولید، شکست سنگینی در اکران خورد در گفتگویی که با «اعتماد» به بهانه نمایشگاه کتاب داشته تلویحا از برگزاری نمایشگاه کتاب در شهرآفتاب حمایت کرده و حتی از قدردانی نسبت به برگزارکنندگان سخن گفته است.

حبیب احمدزاده می گوید: هر حركتي ابعاد خوبي دارد و ابعاد ديگري كه بايد بهتر شود. اين روزها بحث جابه‌جايي نمايشگاه مطرح مي‌شود. اما يادمان نرود كه زماني كه نمايشگاه كتاب در محل دايمي نمايشگاه‌هاي بين‌المللي تهران برگزار مي‌شد، مردم آن منطقه چگونه از ترافيك شمال تهران خسته شده بودند، ترافيك شمال تهران را در آن دوره از ياد نبريم. بنابراين خوب است به جاي گله و شكايت از اين رويداد پشتيباني كنيم و قدردان زحمات همه گروه‌هايي باشيم كه مي‌كوشند نمايشگاه به خوبي و با آبرومندي برگزار شود. چون هر كاري كه انجام دهيم و نمايشگاه را به هر مكاني منتقل كنيم، باز هم با شهر متراكمي به نام تهران رو به رو هستيم. درست است اين احتمال وجود دارد كه دوري راه و مسائلي مانند نبود پاركينگ، بازديدكنندگان نمايشگاه را خسته كند ولي به هر حال اينها هم جزو شرايط فعلي تهران است و بايد آن را پذيرفت.

این نویسنده درباره ساختن یک مکان ثابت برای نمایشگاه کتاب بیان می دارد: به اعتقاد من ساختن يك مكان دايم براي نمايشگاه كتاب تهران مانند ساختن حسينيه است كه فقط ١٠ روز در سال سينه‌زني دارد و باقي سال چراغش خاموش است و بي‌استفاده مي‌ماند. بنابراين ساخت چنين مكاني اتلاف وقت و انرژي و سرمايه است. اما بايد ببينيم چگونه مي‌توانيم همين مكان فعلي را چند كاربرده كنيم و در طول سال از مجموعه «شهر آفتاب» استفاده كنيم نه اينكه مكان تازه‌اي بسازيم چون به هر حال پول ما است كه هزينه مي‌شود. لازم نيست نمايشگاه كتاب يك مكان آنتيك باشد بلكه بايد كاربرد داشته باشد. اين مهم است.

 




جوابیه تدوینگر فیلمی با مضمون چندهمسری درباره حضور در جشنواره صلح⇐برای مستندسازی به جشنواره رفتم+نگاه سینماژورنال به چهار تناقض موجود در جوابیه

سینماژورنال: انتشار گزارش روز گذشته سینماژورنال دریاره حضور برخی مهمانان و فیلمهای بی ربط در جشنواره ای به نام “صلح” که هدفش آشنایی بیشتر جهانیان با ظلم‌های زمانه جنگ تحمیلی در موضوع بکارگیری سلاح‌های شیمیایی بر علیه رزمندگان و ملت ایران بوده(اینجا را بخوانید) سبب ساز آن شد که مجید شتی یکی از این مهمانان بی‌ربط با مضمون جشنواره، توضیحاتی را درباره دلایل حضورش به سینماژورنال ارائه کند.

به گزارش سینماژورنال مجید شتی تدوینگر آثاری نظیر «آنچه مردان درباره زنان نمی دانند» با اشاره به اینکه فیلمهای جشنواره انتخاب گردانندگان آن بوده حضور خودش را هم در جهت مستندسازی دانسته است!

ابتدا متن جوابیه شتی را بخوانید:

این که شما نگران اهداف عالی یک جشنواره ی کوچک خارجی باشید، البته چیز خوبی است و می توانید به آن ببالید و ادای آدم های دلسوز را دربیاورید. اما برای نقد هر چیزی، بهتر است اول اطلاعاتتان را در مورد آن چیز بالا ببرید. اولین نکته ای که باید بدانید این است که برگزار کنندگان ژاپنی این برنامه – که تأمین کنندۀ هزینه های این سفر هم هستند – هر سال چند ماه قبل از برگزاری این مراسم در ایام برگزاری جشنواره فیلم فجر به تهران می آیند و فیلم های ایرانی را می بینند و هر کدام را که خودشان با سیاست های جشنواره شان همسو ببینند، انتخاب می کنند و به طبع آن، سازندگان و دست اندرکاران آن فیلم ها را هم به کشورشان دعوت می کنند. پس این سؤال که چرا فیلم های دیگری به این جشنواره فرستاده نشد و یا چرا افرادی که – به زعم شما – نسبت به سینمای دفاع مقدس افراد بی ربطی به نظر می رسند، از اساس سؤال اشتباهی است، چون فیلم ها فرستاده نمی شوند.
بنده هم بر خلاف اطلاعات شما دستیار تدوین فیلم ” آنچه مردان درباره زنان نمیدانند” نبوده ام و تدوینگر آن بوده ام. به جز آن فیلم، فیلم های دیگری هم تدوین کرده ام که چند تایی از آنها به طور مستقیم به دفاع مقدس می پرداختند. اما دلیل رفتن بنده به این سفر جایگاهم در سینما نبوده. من به منظور ثبت این سفر و ساخت یک فیلم مستند از حضور جانبازان ایرانی در مراسم سالگرد بمباران هسته ای هیروشیما در این جمع حضور داشتم و اگر خیالتان را راحت می کند، بدانید که بیشتر لحظات این سفر را دوربین به دست سپری کردم و با اجازۀ شما الان هم مشغول تدوین فیلم و تبدیل آن به یک مستند کوتاه هستم. البته اگر از نظر شما صلاحیت دست زدن به تصاویر چنین سفر مقدسی را داشته باشم.

پی نوشت سینماژورنال

چند نکته قابل توجه بعد از مطالعه این جوابیه دو پاراگرافی به دست می آید؛ اول آن که این تدوینگر ادعا کرده اند که برگزارکنندگان جشنواره صلح هر سال در ایام برگزاری جشنواره فجر به تهران می آیند و بعد از دیدن فیلمهای مناسب آنها را انتخاب می کنند.

این ادعا در حالی طرح شده که به جز “بادیگارد” هیچ کدام از آثار به نمایش درآمده در این جشنواره محصول آخرین دوره جشنواره فجر نیستند!

از آن گذشته آثاری مانند “سعادت آباد”، “حوض نقاشی” و “امروز” که اولی شش سال قبل، دومی چهار سال قبل و سومی 3 سال قبل تولید شده و در همان زمان تولید هم در جشنواره به نمایش درآمده اند در فهرست آثار ارسالی به جشنواره صلح به چشم می خورند. پس اینکه ادعا شود برگزارکنندگان جشنواره هر سال در ایام برگزاری جشنواره به تهران می آیند و فیلم انتخاب می کنند بیش از حد فانتزی به نظر می رسد.

باز اگر همه این فیلمها در یک جشنواره فجر رونمایی می شدند می توانستیم این توجیه را به کار ببریم که دست اندرکاران این جشنواره آخرین بار شش سال قبل یا چهار سال قبل یا 3 سال قبل به تهران آمده اند اما وقتی این تدوینگر ادعا کرده اند دست اندرکاران همه ساله به تهران می آیند دیگر این توجیه هم کارساز نیست.

نکته دوم آن است که مجید شتی خود را تدوینگر می داند و از تجربیاتش در تدوین آثار دفاع مقدسی بدون نام بردن از آنها می گوید اما دلیل رفتن اش به این سفر را ساخت یک مستند از حضور جانبازان ایرانی در جشنواره می داند.

در کشوری که پر شده از مستندسازان جوان تا پیشکسوتی که اتفاقا توانایی های بالایی هم در تولید چنین مستندهای واقع نگارانه ای دارند اینکه یک تدوینگر برای مستندسازی یک جشنواره استخدام شود، عذر بدتر از گناه است.

سومین نکته آن است که باید از تدوینگر “آنچه مردان درباره زنان نمی دانند” پرسید بسته فیلمهای نمایش داده شده برای دست اندرکاران جشنواره صلح شامل چه آثاری بوده است که از میان آنها فیلمی با محوریت خیانتهای زناشویی به نام “سعادت آباد” یا فیلمی درباره معلولان ذهنی مثل “حوض نقاشی” درآمده است؟

از همه عجیبتر آن است که سهم مهمی از فیلمهای به نمایش درآمده در این جشنواره از آن دبیر و مدیر بخش دارالفنون بین الملل فجر بوده است؟ آیا کارگردانان آثاری مانند “زمناکو” و “حکایت عاشقی” نباید این پرسش برایشان پیش آید که این چه جشنواره صلحی است که آثار آنها که کاملا مرتبط با مضمون جشنواره است برای نمایش در این فستیوال برگزیده نمی شود و آثاری بی ربط متعلق به دست اندرکاران بین الملل فجر برای نمایش در آن ارجح تشخیص داده می شود؟




از کارگردان فیلم خیانتهای زناشویی تا تدوینگر فیلمی درباره چندهمسری⇐ در جشنواره‌ای که هدفش آشنایی با مصائب جنگ تحمیلی است!!!

سینماژورنال/حامد مظفری: اخیرا تعدادی از هنرمندان و جانبازان ایرانی برای شرکت در جشنواره ای موسوم به جشنواره فیلم صلح و دوستی ایرانیان به توکیو و هیروشیما رفتند.

به گزارش سینماژورنال پرویز پرستویی که شناخته شده ترین هنرمند حاضر در این گروه بوده است هدف از راه اندازی این جشنواره را چنین شرح داده است: پایه‌گذاری این جشنواره با هدف آشنایی بیشتر جهانیان با ظلم‌های زمانه جنگ تحمیلی در موضوع بکارگیری سلاح‌های شیمیایی بر علیه رزمندگان و ملت ایران بوده که بهترین بازه زمانی برگزاری برای رسیدن به هدف، همین گردهمایی جهانی سالگرد بمباران اتمی در هیروشیمای ژاپن است.

حالا بیایید نگاهی بیندازیم به فهرست هنرمندان ایرانی حاضر در این جشنواره؛ به جز پرستویی، این افراد به عنوان هنرمندان حاضر در این رویداد معرفی شده اند: عبدالحسن برزیده ، همایون اسعدیان، مازیار میری، پژمان لشکری پور، محسن یزدی، وحید یامین پور ، مجید شتی و حبیب احمدزاده.

در متعالی بودن هدف برگزاری این جشنواره شکی نیست و البته چه خوب که آسیبهای استفاده از سلاح شیمیایی علیه مردم ایران پیوند زده شده با آسیبهایی که ژاپنیها در جریان بمباران اتمی دیده اند.

تدوینگر “آنچه مردان درباره زنان نمی دانند” اینجا چه می کند؟

اما نکته اینجاست که به غیر از پرویز پرستویی که سهم مهمی در ایفای نقش در آثار مرتبط با دفاع مقدس و از جمله “آژانس شیشه ای”، “به نام پدر” و “موج  مرده” داشته است، حسن برزیده که کارگردانی است که تعلق خاطر خود به دفاع مقدس را در آثاری همچون “دکل” و “پرواز خاموش” نشان داده و البته حبیب احمدزاده که نویسنده ای است که به نام ادبیات پایداری و با آثاری نظیر “شطرنج با ماشین قیامت” و “داستانهای شهر جنگی” شناخته می شود بقیه افراد حاضر در این جشنواره نه تجربه چندانی در هنر دفاع مقدس دارند و نه حتی با نگاهی جزیی تر سهمی در تصویرسازی هنری اثرات بمباران شیمیایی ایران در جنگ داشته اند.

سینماگری نظیر مازیار میری که فقط یک اثر ناموفق کاملا شهری به نام “پاداش سکوت” در نقد جنگ دارد یا همایون اسعدیان که بیشتر ملودرام‌ساز بوده، به واسطه کدام کارنامه در تصویرسازی به کارگیری سلاحهای شیمیایی علیه رزمندان، برای حضور در این سفر انتخاب شده اند؟ حضور مجید شتی که دستیاری تدوین کمدی “آنچه مردان درباره زنان نمی دانند” با مضمون چندهمسری را در کارنامه دارد چه ربطی دارد با اهداف این جشنواره؟

مازیار میری با دو فیلم بی ربط در جشنواره حاضر بود

از آن عجیب تر فیلمهایی است که در این جشنواره نمایش داده شده است. نگاهی بیندازیم به نام فیلمها: «مزار شریف» ، «بادیگارد» ، «حوض نقاشی» ، «سعادت‌آباد»، «امروز» و «نبات».

به غیر از “مزارشریف” و “بادیگارد” که هر دو آثاری استراتژیک به شمار می روند بقیه آثار کمترین ربطی به موضوع جشنواره ندارند. جشنواره ای که هدفش را آشنایی جهانیان با ظلمهای جهانیان در جنگ تحمیلی قرار داده است را چه به فیلمی مانند “سعادت آباد” که درباره مصائب زناشویی سخن می گوید یا “حوض نقاشی” که مشکلات بیماران معلول ذهنی را بازتاب می دهد.

جالب است در میان مهمانان حاضر در این جشنواره امثال محسن یزدی و وحید یامین پور هم دیده می‌شوند که جریان رسانه ای منتسب به آنها فیلمی مانند “سعادت آباد” را به دلیل اشاراتی که به خیانتهای متعدد زناشویی داشت به عنوان اثر مخرب فرهنگی نقد کرده بودند.

اما حالا انگار یک سفر خارجی باعث شده است دوستان بی توجه به عقبه رسانه ای خود در کنار آثاری قرار گیرند که شدیدترین نقدها را به آنها وارد کرده بودند!!!

چرا از “زمناکو” و “حکایت عاشقی” استفاده نکردید؟

یعنی انتخاب مهمان و فیلم برای جشنواره ای با موضوعی تا این حد روشن آن قدر سخت است که دوستان دست به دامن مهمانان بی ربط و فیلمهای بی ربطتر شده اند؟

در جشنواره فجر سال قبل مستند “زمناکو” را داشتیم که به زیباترین شکل ممکن مصائب برآمده از بمباران شیمیایی را به تصویر می گذاشت. سال قبل فیلم “حکایت عاشقی” را هم روی پرده داشتیم که این فیلم هم به نوبه خود می کوشید بخشی از مشکلات برآمده از تهاجم شیمیایی عراق به حلبچه را به نمایش بگذارد.

چرا برای چنین جشنواره ای از این فیلمها برای نمایش استفاده نشد؟ چرا مهدی قربان پور کارگردان جوان “زمناکو” و احمد رمضان‌زاده کارگردان “حکایت عاشقی” که لااقل دو محصول سینمایی به دامنه آثار مرتبط با به کارگیری سلاح شیمیایی در جنگ افزوده‌اند، نباید به عنوان هنرمند در جشنواره صلح و دوستی حاضر باشد و به جایش چهره های بی ربط به هنر دفاع راهی سفر شوند؟

آیا برای این پرسشها پاسخی هست؟




حبیب جان! نامه نوشتن به زبان مبدأ چه سودی دارد؟/نامه بعدی را به زبان مقصد بنگار و در نامه‌ات از دلایل شکست تمام‌عیار پروژه میلیاردی که مشاورش بودی هم بگو…

سینماژورنال: حبیب احمدزاده که به عنوان نویسنده ادبیات دفاع مقدس شناخته می شود و البته تجربیاتی هم در سینما دارد در سالهای اخیر سعی زیادی کرده که با نگارش یک سری نامه به شخصیتهای سیاسی غیرایرانی در کانون توجه قرار گیرد.

به گزارش سینماژورنال آخرین نامه ای که توسط این نویسنده منتشر شده خطاب به فرانسوا اولاند نخست وزیر فرانسه بود؛ نامه ای که حبیب در آن با اشاره به کشتار اخیر نیس رفتارهای دوگانه این نخست وزیر را به چالش کشید.

دو سال قبل حبیب نامه‌ای را به باراک اوباما رییس جمهور ایالات متحده نوشت؛ نامه ای که در آن حبیب کوشیده بود با مرور روابط خصمانه دولت آمریکا با ملت ایران در هفتاد سال گذشته طعنه های خاص خود را بزند به این رییس جمهور.

در همان دو سال قبل احمدزاده نامه ای هم نگاشته بود خطاب به اعضای گروهی موسوم به جیش العدل که مرزبانان ایرانی را گروگان گرفته بودند و کوشیده بود با به چالش کشیدن اهداف آنها نتیجه شوم رفتارشان را به آنها گوشزد کند.

سه سال قبل حبیب نامه‌ای برای فرمانده ناو وینسنس نوشته بود؛ همان فرمانده ای که با شلیک دو موشک به هواپیمای ایرباس ایرانی نزدیک به 290 از ایرانیان را به شهادت رساند. حبیب در نامه اش برای “ویل راجرز” کوشیده بود رفتار غیرانسانی این فرمانده را به چالش بکشد.

شش سال قبل و در پي دستگيري عبدالمالك ريگي نیز حبيب احمدزاده در نامه‌اي خطاب به مردم كشورهاي غربي و صلح‌طلبان جهان از آنان خواست به دولت‌هاي فريب‌كار خود اعتماد نكنند.

بازخورد چنین نامه‌هایی چقدر است؟

اینکه نویسنده‌ای در کنار فعالیتهای نوشتاری خود زمانی را می‌گذارد برای اعلام موضع درباره تغییر و تحولات سیاسی و این اعلام مواضع را با نگارش نامه به شخصیتها و جریانات سیاسی-اجتماعی انجام می‌دهد فی‌نفسه اتفاق بدی نیست اما پرسش بر سر آن است که بازخورد چنین نامه‌هایی چقدر است؟

طبیعی است که برخی رسانه‌های داخلی همسو با این نویسنده نامه‌هایش را به عنوان خبر تاپ خود منتشر کنند اما نامه‌ای که مثلا خطاب به نخست‌وزیر فرانسه نوشته شده بیش از آن که کارکرد داخلی داشته باشد می‌بایست کارکرد خارجی داشته باشد یعنی می‌بایست نامه به دو زبان نوشته شود و البته همزمان با انتشار در رسانه های داخلی به دست رسانه ای معتبر از کشور مقصد هم برسد تا بازتاب موثر را داشته باشد.

وگرنه اینکه در کنج خانه‌مان بنشینیم و به سبک وبلاگ‌نویسان نامه‌هایی را برای شخصیتهای مختلف بنویسیم بدون اینکه شخصیت موردنظر کمترین آگاهی از این نامه ها نداشته باشد چه سودی دارد؟

نامه بعدی به کیست؟ نخست وزیر انگلستان یا صدراعظم آلمان؟

نمی‌دانیم حبیب احمدزاده که زمانی به‌واسطه آشنایی با ارگانهایی خاص در آبادان به عنوان نیروی تدارکات “برج مینو” وارد سینما شد و بعدتر تا نویسنده و مشاور پروژه‌هایی نظیر “اتوبوس شب” و “50 قدم آخر” پیش رفت نامه بعدی خود را به چه کسی خواهد نوشت؛

به “ترزا می” نخست وزیر جدید انگلستان که بعد از رأی مردمانش به حذف از اتحادیه اروپا می‌بایست شرایط بهبود اوضاع اقتصادی مردمانش را فراهم کند یا به “آنگلا مرکل” صدراعظم آلمان که اخیرا و بعد از حمله یک مهاجر تبر به دست به مسافران یکی از قطارهای مسافرتی به شدت با انتقادات رسانه‌های کشورش درباره چگونگی ارتباط دولت با مهاجران روبرو شده است؟

حتما برگردان نامه ات را در اختیار رسانه های کشور مقصد بگذار

حبیب احمدزاده به هر که نامه نوشت بد نیست حتما برگردان نامه اش به زبان مقصد را در اختیار یکی از رسانه های معتبر کشور مقصد بگذارد تا نامه‌هایش کارکرد بومی پیدا نکند.

از آن گذشته بد نیست او نامه هایی را هم بنویسد درباره تجربیات سینمایی چند سال اخیر خود و مثلا در این نامه ها به این پرسش پاسخ دهد که چرا فیلم “پنجاه قدم آخر” که طرح ابتدایی قصه اش از وی بود و البته بودجه ای میلیاردی هم برای تولید آن اختصاص یافت با شکست همه جانبه در اکران روبرو شد؟

 




نویسنده فیلم توقیفی حوزه هنری در هیأت انتخاب “جلوه‌گاه نور” جشنواره مقاومت

سینماژورنال: اعضای هیات انتخاب بخش “جلوه گاه نور” چهاردهمین جشنواره بین المللی مقاومت  در حالی معرفی شدند که حضور رحمان سیفی آزاد بیشتر از بقیه در آن نمود دارد.

رحمان سیفی آزاد که سالهاست پستهای مدیریتی در رسانه ملی دارد نگارش چند فیلمنامه سینمایی را هم در کارنامه دارد و از جمله فیلم “من مادر هستم” فریدون جیرانی که جزو فیلمهای توقیفی حوزه هنری بود.

حبیب بهمنی از جمله کارگردانان سینمای ایران دیگر عضو هیأت انتخاب بخش “جلوه گاه نور” جشنواره مقاومت است.

به جز این دو نفر، دو مدیر فرهنگی به نامهای سیدهادی منبتی و علیرضا عاقل زاده و یک بازیگر به نام رضا ایرانمنش هم در هیأت انتخاب بخش “جلوه گاه نور ” حضور دارند.

 این پنج نفر قرار است 188 فیلم رسیده به دبیرخانه جشنواره با موضوع دلگفته ها و خاطرات پدران و مادران شهدا را ارزیابی و بررسی نمایند. این آثار برای دوبخش حرفه ای و مردمی بخش جلوه گاه نور جشنواره رسیده است.




دو دهه تقابل حاتمی‌کیا-کیارستمی با مرگ کیارستمی به پایان رسید؟؟؟/”قلندر” در دایره واژگان حاتمی‌کیا چه معنایی دارد؟

سینماژورنال/حامد مظفری: در میان پیامهای تسلیتی که برای درگذشت عباس کیارستمی از سوی چهره های مختلف سینما صادر شد بیش از همه پیام تسلیت ابراهیم حاتمی‌کیا جلب توجه می‌کرد.

به گزارش سینماژورنال ساعاتی بعد از مرگ کیارستمی، حاتمی‌کیا در یادداشتی نوشت: روحت قرین رحمت اصل‌ترین قلندر سینمای ایران.

این یادداشت و استفاده از صفت “قلندر” برای توصیف کیارستمی به قدر کافی دوپهلو به نظر می‌رسید و مشخص نبود که حاتمی‌کیا در استفاده از لفظ “قلندر” بر وجه مثبت این واژه به شخصیتی دارای عزت نفس تکیه داشته یا شخصیتی گریزان از اجتماع!

دو دهه تقابل

برای آن که بتوانیم به دریافتی کاملتر از منظور حاتمی‌کیا برسیم باید به مرور ارتباط وی با کیارستمی در طی دو دهه اخیر بپردازیم.

ابراهیم حاتمی کیا به هنگام زندگانی کیارستمی از جمله فیلمسازانی به شمار می‌رفت که چندین بار وی را مورد انتقاد شدید وی قرار داده بود.

شاید روترین انتقاد حاتمی‌کیا خطاب به کیارستمی به هنگام ساخت فیلم “آژانس شیشه ای” بازگردد که حاتمی کیا در این فیلم کاراکتر کارگردانی را خلق کرد بلحاظ ظاهری کاملا شبیه به کیارستمی. این کاراکتر  بارانی به تن و عینک آفتابی به چشم در میان حاضران در آژانس کاکتوسی قرار داشت که اعضایش گروگان “حاج کاظم” بودند.

مجید مشیری ایفاگر این کاراکتر بود و این کاراکتر در طول فیلم به صراحت از این می‌گفت که کارگردان است و برای تهیه بلیت جهت شرکت در جشنواره‌ای خارجی به آژانس کاکتوس آمده است!

آژانس شیشه ای
نمایی از “آژانس شیشه ای”/مجید مشیری در شمایل کیارستمی در میان عزت‌ا.. مهرآوران و حبیب رضایی

شخصیت پردازی حاتمی کیا برای این کاراکتر در این جهت صورت گرفته بود که این کارگردان آدمی نشان داده شود که به حضور در بحثهایی که میان حاج کاظم و گروگانهای مختلف-یا به تعبیر حاج کاظم “شاهد”های مختلف- صورت می‌گیرد علاقه ای ندارد و همه سعیش این است که شرایط خروج از آژانس و احتمالا پریدن به سمت جشنواره‌ای خارجی را فراهم آورد.

حین فیلم حتی برخوردی فیزیکی هم میان این کارگردان و “حاج کاظم”(با بازی پرویز پرستویی) که انگار از این همه بی تفاوتی این کارگردان به تنگ آمده صورت میگیرد…

رضا کیانیان و پرویز پرستویی در نمایی از "روبان قرمز"
رضا کیانیان و پرویز پرستویی در نمایی از “روبان قرمز”

در سالهای بعدتر و در آثاری مانند “روبان قرمز” و تصویرسازی کاراکتر یک افغان شوریده مسلک با بازی رضا کیانیان نیز طعنه‌هایی به خلق و خوی رفتاری کیارستمی به چشم می‌خورد؛ درست در فضایی که پرویز پرستویی نیز شمایلی از حاتمی کیا را تداعی می کرد…

طعنه به سینمای جشنواره‌ای و دوپاسپورته‌ها

این تقابلات نمادین در سالهای بعد همراه شد با انتقادات شفاهی حاتمی کیا از کیارستمی و سبک فیلمسازی او در دهه شصت.

از جمله این انتقادات شفاهی به ابتدای سال 93 بازمی‌گشت که حاتمی‌کیا با حضور در برنامه “راز” نادر طالب‌زاده با انتقاد از سینمای جشنواره‌ای که کیارستمی از پیشروانش بود بیان داشت:  همکاران من اگر نمی‌خواهید حرف مردم را بزنید پس زنده باد سینمای جشنواره ای؛ آن ور آبیها کیف هم می‌کنند از کارتان! برخی فیلمسازان واقعا درگیر ردکارپت شده اند. این دوپاسپورته‌ها بویژه در حوزه فرهنگ یعنی چه که اتفاق افتاده؟ چرا طرف یک پایش این ور است و یک پایش آن ور؟ این غم‌انگیز است برای ما که برخی تا می‌بینند خبری است دنبال عافیت باشند و جای دیگر بروند. اگر از این مملکتی پای آن بایست.

تقابل در جشنواره مقاومت به اوج رسید

چند ماه بعد در مهرماه 93 و در اختتامیه جشنواره مقاومت حاتمی‌کیا با طعنه‌هایی تندتر به کیارستمی تاخت و چنین گفت: عزیزکرده‌ای از سینمای ایران، اخیرا حرف‌هایی زده و شهدا را قربانی جنگ دانسته است. من مصاحبه این کارگردان را چندین‌بار دیدم. البته همیشه می‌دانستم که جریانی وجود دارد که نسبت به جنگ و دفاع مقدس بی‌تفاوت است. از همین‌رو از استادان خود که در راس آنها سیدمحمد بهشتی قرار دارد می‌خواهم که نگاه خود را نسبت به این اظهارنظر بیان کنند.

اعتراض ابراهیم حاتمی‌کیا به آن بخش از اظهارات عباس کیارستمی مربوط می‌شد که چند ماه قبلتر در حاشیه جلسه پرسش و پاسخ با دانشجویان دانشگاه سیراکیوز آمریکا بیان شده بود.

کیارستمی در آن جلسه گفته بود: یک‌هفته قبل از اینکه اینجا بیایم یکی از فیلمسازانی که سال‌ها فیلم جنگی ساخته {اشاره به ابراهیم حاتمی‌کیا} فیلم‌های پرهزینه جنگی – و البته با مخاطب کمتر- برای اینکه مخاطب ایرانی دیگر حوصله جنگ نداشت، بنابراین بودجه‌های خیلی سنگین می‌گیرد و فیلم‌های جنگی می‌سازد، گوش من را پیچانده بود که زمانی که ما داشتیم می‌جنگیدیم کیارستمی داشت دنبال دفترچه دوستش می‌گشت. “خانه دوست کجاست” یکی از پربیننده‌ترین فیلم‌هایی بود که من ساختم، درواقع همه‌جای دنیا آن را می‌شناسند.

این کارگردان ادامه داده بود: “خانه دوست کجاست” ماندگار شد چون راجع به یک ارزش انسانی صحبت می‌کرد. اما فیلم‌های تو نماند چون تو راجع به دوره‌ای از تاریخ ایران حرف زدی که تازه آن دوره هم بچه‌ها را به هیجان آوردی و احمدپورهای دیگر رفتند در جنگ و کشته شدند و حالا پس از سال‌ها می‌شود راجع به آنها فکر کرد که آنها چطوری از بین رفتند. در یک جنگی که هیچ مفهومی نداشت.

ابراهیم حاتمی‌کیا در دیگر اظهارات خود در اختتامیه جشنواره مقاومت ۹۳ عباس کیارستمی را کارگردانی معرفی کرد که همواره مورد حمایت وزارت‌خارجه بوده است.

 اشاره اخیرش به جریان دریافت جایزه نخل طلای جشنواره فیلم کن ۱۹۹۷ توسط کیارستمی مربوط می‌شود که در زمان خود در پی کش‌وقوس‌های فراوان در ساختمان بهارستان، ‌دکتر علی‌اکبر ولایتی، ‌وزیر امورخارجه وقت، در معرفی‌شدن فیلم «طعم گیلاس» به جشنواره فیلم کن تاثیرگذار بود.

عباس کیارستمی بعد از اظهارات حاتمی کیا وقتی مخاطب سوالی قرار گرفت مبنی بر اینکه نظرش نسبت به صحبتهای حاتمی کیا چیست فقط بیتی از اشعار سعدی را خواند و گفت: «گر خسته‌دلی نعره زند بر سر کویی / عیبش نتوان گفت که بی‌خویشتن است آن.»

عیادتی رسمی به اهتمام حبیب

این تقابلات و نیش و کنایه ها ادامه داشت تا شدت یافتن بیماری سرطان عباس کیارستمی در فروردین 95 و چندین بار بستری شدن وی در بیمارستان.

شدت یافتن بیماری سبب ساز آن شد که دو ماه قبل از مرگ، حاتمی‌کیا از عباس کیارستمی عیادت کند. این عیادت هم نه در خانه کیارستمی و فضایی صمیمانه که به هنگام یکی از چک‌آپ‌های بیمارستانی‌ کیارستمی در فضایی کاملا رسمی فراهم شد.

جالب است که حلقه واسطه میان حاتمی‌کیا و کیارستمی برای ترتیب دادن این عیادت نویسنده‌ای به نام حبیب احمدزاده بود که در سالهای اخیر به عنوان مشاور فیلمنامه هم در کنار امثال کیومرث پوراحمد و خسرو سینایی حضور داشته و هم کنار امثال حسن برزیده و پرویز شیخ‌طادی.

آیا ماجرا ادامه دارد؟

مرور همه این اتفاقات برای طرح این پرسش بود که آیا تقابلات حاتمی‌کیا-کیارستمی با مرگ کیارستمی پایان پذیرفته است؟ یا آن که خیلی زود این تقابلات در جایی دیگر و محفلی دیگر و این بار با نیش و کنایه به همروان کیارستمی امتداد خواهد یافت؟

باید منتظر ماند و اتفاقات تازه را رصد کرد…




دو “کیا” به هم رسیدند⇐حاتمی‌کیا به عیادت کیارستمی رفت

سینماژورنال: همواره و از دیرباز این یک رسم در میان ایرانیان بوده است که هر قدر هم که با رفقا و آشنایان خود اختلاف داشته باشند به هنگام بیماری و ناخوشی که می‌شد سراغ یکدیگر رفته و از هم دلجویی می‌کردند.

به گزارش سینماژورنال این سنت حسنه به تازگی از سوی ابراهیم حاتمی کیا کارگردان سینمای ایران هم امتداد بخشیده شده و گویا به بستر افتادن عباس کیارستمی موجب شده او اختلافات کهنه با این فیلمساز را کنار گذاشته و به عیادتش برود.

عباس کیارستمی مدتهاست که از نارسایی دستگاه گوارش رنج می‌برد و همین مسأله سبب ساز بستری بودن چند هفته ای او در بیمارستان شده بود. او این روزها در خانه اش به سر می‌برد اما همچنان تحت مراقبتهای پزشکی است.

شنیده های سینماژورنال درباره عیادت ابراهیم حاتمی کیا از کیارستمی در روزهای اخیر سبب ساز آن شد که برای صحت و سقم ماجرا ابتدا سراغ کیارستمی برویم اما کیارستمی علاقه ای به صحبت در این باره نداشت و صرفا با سپاس از اینکه حالش را پرسیده ایم مکالمه را ناتمام گذاشت.

از آن سو بهمن کیارستمی فرزند این کارگردان هم کوشید با گفتن اینکه “گرفتاریم و دغدغه مان زیاد است” از پاسخگویی در این باره اجتناب کند.

تأیید یکی از نزدیکان کیارستمی

با این حال یکی از نزدیکان کیارستمی که علاقه ای به افشای نامش نداشت در گفتگو با سینماژورنال با تأیید عیادت حاتمی‌کیا از کیارستمی آن را عیادتی ساده دانست که نه در خانه کیارستمی که در بیمارستان محل درمان وی انجام شده است.

گویا به دعوت یکی از دوستان مشترک، یکی از روزهایی که کیارستمی برای انجام بخشی از پروسه درمان به بیمارستان محل معالجه‌اش رفته است حاتمی‌کیا در بیمارستان حاضر شده و ضمن عیادت با کیارستمی با او گپی کوتاه زده و نسبت به بهبود اوضاع وی ابراز امیدواری می کند.

به گزارش سینماژورنال عیادت حاتمی کیا از کیارستمی از این حیث اهمیت دارد که در این سالها همواره میان آنها نوعی درگیری لفظی نسبت به گونه‌های سینمایی شان وجود داشته است.

طعنه حاتمی کیا به کیارستمی

یکی از پررنگ ترین شمول این درگیری به اختتامیه جشنواره مقاومت دو سال قبل بازمی‌گشت که حاتمی کیا در طعنه‌ای به کیارستمی گفته بود: عزیزکرده‌ای از سینمای ایران، اخیرا حرف‌هایی زده و شهدا را قربانی جنگ دانسته است.

وی ادامه داده بود: من مصاحبه این کارگردان را چندین‌بار دیدم. البته همیشه می‌دانستم که جریانی وجود دارد که نسبت به جنگ و دفاع مقدس بی‌تفاوت است. از همین‌رو از استادان خود که در راس آنها سیدمحمد بهشتی قرار دارد می‌خواهم که نگاه خود را نسبت به این اظهارنظر بیان کنند.

انتقاد کیارستمی به حاتمی کیا

به گزارش سینماژورنال اعتراض ابراهیم حاتمی‌کیا به آن بخش از اظهارات عباس کیارستمی مربوط می‌شد که چند ماه قبلتر در حاشیه جلسه پرسش و پاسخ با دانشجویان دانشگاه سیراکیوز آمریکا بیان شده بود.

کیارستمی در آن جلسه گفته بود: یک‌هفته قبل از اینکه اینجا بیایم یکی از فیلمسازانی که سال‌ها فیلم جنگی ساخته {اشاره به ابراهیم حاتمی‌کیا} فیلم‌های پرهزینه جنگی – و البته با مخاطب کمتر- برای اینکه مخاطب ایرانی دیگر حوصله جنگ نداشت، بنابراین بودجه‌های خیلی سنگین می‌گیرد و فیلم‌های جنگی می‌سازد، گوش من را پیچانده بود که زمانی که ما داشتیم می‌جنگیدیم کیارستمی داشت دنبال دفترچه دوستش می‌گشت. “خانه دوست کجاست” یکی از پربیننده‌ترین فیلم‌هایی بود که من ساختم، درواقع همه‌جای دنیا آن را می‌شناسند.

این کارگردان ادامه داده بود: “خانه دوست کجاست” ماندگار شد چون راجع به یک ارزش انسانی صحبت می‌کرد. اما فیلم‌های تو نماند چون تو راجع به دوره‌ای از تاریخ ایران حرف زدی که تازه آن دوره هم بچه‌ها را به هیجان آوردی و احمدپورهای دیگر رفتند در جنگ و کشته شدند و حالا پس از سال‌ها می‌شود راجع به آنها فکر کرد که آنها چطوری از بین رفتند. در یک جنگی که هیچ مفهومی نداشت.

پاسخ رندانه کیارستمی به حاتمی کیا

ابراهیم حاتمی‌کیا در دیگر اظهارات خود در اختتامیه جشنواره مقاومت 93 عباس کیارستمی را کارگردانی معرفی کرده که همواره مورد حمایت وزارت‌خارجه بوده است.

 اشاره اخیرش به جریان دریافت جایزه نخل طلای جشنواره فیلم کن 1997 توسط کیارستمی مربوط می‌شود که در زمان خود در پی کش‌وقوس‌های فراوان در ساختمان بهارستان، ‌دکتر علی‌اکبر ولایتی، ‌وزیر امورخارجه وقت، در معرفی‌شدن فیلم «طعم گیلاس» به جشنواره فیلم کن تاثیرگذار بود.

عباس کیارستمی بعد از اظهارات حاتمی کیا وقتی مخاطب سوالی قرار گرفت مبنی بر اینکه نظرش نسبت به صحبتهای حاتمی کیا چیست فقط بیتی از اشعار سعدی را خواند و گفت: «گر خسته‌دلی نعره زند بر سر کویی / عیبش نتوان گفت که بی‌خویشتن است آن.»

دلجویی از کارگردان پیشرو

به گزارش سینماژورنال حالا و حدودا دو سال بعد از آن اتفاقات حاتمی کیا به پیشنهاد یک دوست مشترک و البته مثبت‌بین به عیادت کیارستمی می‌رود بلکه دلجویی مختصری کرده باشد از کارگردانی که کار فیلمسازی اش را یک دهه و نیم پیش از حاتمی کیا آغاز کرد.

آیا این دلجویی خواهد توانست سوءتفاهماتی را که در همه این سالها میان طرز تلقی متفاوت این دو کارگردان نسبت به سینما وجود داشته تغییر دهد؟ یا آن که این دلجویی ها موسمی است و در نهایت و بعد از بهبود اوضاع، همچنان در بر پاشنه سابق خواهد چرخید؟




ادعای جالب خسرو سینایی⇐ صادق هدایت کسی بود که روی عکس رضاشاه شاخ کشید

سینماژورنال: “گفتگو با سایه” ساخته خسرو سینایی یکی از معدود آثار سینمای ایران درباره صادق هدایت است؛ اثری که البته به هنگام ساخت در دهه هشتاد چنان که باید مورد توجه قرار نگرفت.

به گزارش سینماژورنال یکی از دلایل این بی توجهی شایعاتی بود که درباره هدف خسرو سینایی از ساخت این فیلم طرح شده بود و از جمله آنها نیت مالی برای ساخت اثری در جهت زیر سوال بردن شخصیت هدایت.

خسرو سینایی در نشستی که به بهانه نمایش این فیلم اخیرا در خانه هنرمندان انجام شده، با گلایه از اتهاماتی در این باره که او پول گرفته تا با ساخت این فیلم هدایت را تخریب کند از این گفت که صادق هدایت شخصیتی بوده که روی عکس رضاشاه شاخ کشیده بود و برای همین خانواده اش از ترس عواقب این رفتار او را روانه هندوستان کردند.

حرف زدن در مورد هدایت با ضجه و ناله، نگاهی توهین آمیز به او محسوب می‌شود

سینایی در این نشست گفت: حرف زدن در مورد هدایت با ضجه و ناله، نگاهی توهین آمیز به او محسوب می‌شود. صادق هدایت انسانی متفکر، هنرمند و احساسی بود و نباید از این نویسنده‌ بزرگ تصویری درهم شکسته ارائه دهیم.

وی ادامه داد: در فرهنگ ما از تراژدی و مظلوم واقع شدن، قهرمان می‌سازند. به زور مظلوم می‌سازیم تا او را به بت تبدیل کنیم. هدایت کسی بود که روی عکس رضاشاه شاخ کشیده بود و خانواده از ترس او را به هند فرستادند.

عده‌ای گفتند سینایی پول گرفته تا هدایت را تخریب کند

کارگردان  “عروس آتش” خاطرنشان ساخت: در این فیلم قصد نداشتیم بت سازی یا بت شکنی کنیم. همین امر باعث شد متاسفانه عده‌ای بگویند سینایی پول گرفته تا هدایت را تخریب کند. افرادی صاحب نام با این حرف‌ها، بحث فرهنگی را سخیف می‌کنند.

سینایی همچنین در مورد ساختار فیلم و نزدیک شدن به سینمای اکسپرسیونیستی گفت: تلاش ما این بود که به فضای اکسپرسیونیستی نزدیک شویم و علی لقمانی نیز در این راه تلاش زیادی به خرج داد. فضای فیلم مستند-داستانی بسیار به فیلم داستانی شبیه می‌شود و فضاسازی در آن اهمیت زیادی پیدا می کند؛ فضاسازی ست که می‌تواند حس را به بیننده منتقل کند، ضمن اینکه اثر هنری ساختاری مجتمع دارد و همه‌ عناصر آن در کنار هم روی بیننده تاثیر می گذارد.

پس از ده سال کماکان درباره فیلم سکوت شده

وی تأکید کرد: توقع داشتم با ساخت این فیلم، گفتمانی بین اهل فرهنگ ایجاد شود ولی متاسفانه پس از ده سال از ساخت فیلم کماکان در مورد آن سکوت شده و اسمی از آن به میان نمی‌آید. مساله، ایجاد گفتمانی فرهنگی است که برای نسل‌های آینده روشنگر باشد. «گفتگو با سایه» را برای تدریس در دانشکده ادبیات تفلیس استفاده می‌کنند، اما در اینجا با بایکوت و سکوت مواجه شده است.

اگر آن عشق در زندگی هدایت باقی می ماند شاید دست به خودکشی نمی زد

خسرو سینایی همچنین درباره این طرز تلقی فیلم که عشق به «ترز» باعث خودکشی هدایت شده اظهار داشت: برای من «ترز» نماد عشقی بود که اگر در زندگی هدایت باقی می‌ماند، شاید در آن روز دست به خودکشی نمی‌زد. می پذیرم که این مساله صرفا یکی از بسیار عواملی بود که در نهایت به خودکشی هدایت منجر شد.

 




بانوی مشاور، داور فیلم اولیها شد+فهرست کامل داوران این بخش و فهرست سوابق

سینماژورنال: هیات داوران بخش مسابقه نگاه نو سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر از سوی دبیر این رویداد سینمایی معرفی شد.

به گزارش سینماژورنال محمد حیدری دبیر جشنواره در احکامی حبیب احمدزاده ، حمید فرخ نژاد، مهدی کرم پور، مهتاب کرامتی و سامان مقدم را به عنوان هیات داوران بخش نگاه نو سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر معرفی کرد.

در این میان مهتاب کرامتی یکی از دو مشاوری بوده که دبیر جشنواره برای خود برگزیده است. مشاور دیگر شهاب حسینی در میانه راه از حضور در این سمت استعفا داد.

در ادامه سوابق داوران نگاه نو را مرور خواهیم کرد:

حبیب احمدزاده

فارغ التحصیل كارشناسی ارشد ادبیات نمایشی از دانشگاه هنر تهران است. نگارش “آنكه دريا می رود”، “اتوبوس شب”، “گفتگو با سايه ها” از جمله فعالیت های این نویسنده است.

وی در نگارش فیلمنامه “آژانس شیشه ای”، “چتری برای كارگردان” و “دكل” همكاری داشته است. كتاب “داستان های شهر جنگی” و “شطرنج با ماشین قیامت” از جمله آثار این نویسنده محسوب می شود.

حمید فرخ نژاد

بازیگر، و کارگردان سینما و تلویزیون است. وی دانش آموخته رشته کارگردانی تئاتر در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و فعالیت خود را در سینما به عنوان دستیار کارگردان آغاز کرد. در سال ۱۳۶۹ با بازی در فیلم در کوچه های عشق ساخته خسرو سینایی بازیگری را در سینما آغاز کرد. “عروس آتش”، “ارتفاع پست”،”به رنگ ارغوان” ،”چهارشنبه سوری” ،”آتشکار”، “پوسته” ،”شب واقعه”، “گشت ارشاد” ،”روزهای زندگی” ،”زندگی خصوصی آقا و خانم میم” از جمله فیلم هایی هستند که فرخ نژاد در آنها به ایفای نقش پرداخته است. فرخ نژاد همچنین برای کارگردانی فیلم«سفر سرخ» جایزه بهترین اثر بخش نگاه نو از بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر را دریافت کرده است.

مهدی کرم پور

فعاليت سينمايی خود را از سال 1381 با فيلم جايي ديگر آغاز كرد. وی علاوه بر کارگردانی، نویسنده چندین اثر سینمایی نیز بوده است. “پل چوبی”، “تهران طهران(اپيزود دوم تهران، سيم آخر)”، “چه كسی امير را كشت”، “جايی ديگر” از جمله فیلم هایی است که کرم پور آنها را کارگرانی کرده است.

مهتاب کرامتی

تحصیلاتش را در رشته میکروبیولوژی با مدرک کارشناسی از دانشگاه آزاد اسلامی به پایان رساند. وی در فیلم هایی همچون “مزار شریف”، “عصر یخبندان”، “ارغوان”، “جامه دران”، “اشباح”، “فرزند چهارم”، “زندگی خصوصی آقا و خانم میم”، “اسب حیوان نجیبی است”، “آلزایمر” به ایفای نقش پرداخته است.

سامان مقدم

فارغ التحصيل سينما از مجتمع آموزشی سينما است. وي فعاليت هنري خود را در سال 1372 با دستياری كارگرداني فيلم «ردپاي گرگ» آغاز كرد. مقدم کارگردانی فیلم هایی همچون “نهنگ عنبر”، “يك عاشقانه ساده” ،”صد سال به اين سال‌ها” ، “كافه ستاره” ، “مكس” را در کارنامه هنری خود دارد.




نویسنده “اتوبوس شب”: آیا ماجراي “آدم برفي” براي “رستاخیز” تكرار نخواهد شد؟ /چگونه بچه مسلمان خودمان را در نقش مقدسين برنمي‌تابيم ولي هر روز در دل‌مان بازي آنتوني كويين در نقش “حمزه(ع)” را ستايش می‌کنیم؟

سینماژورنال: تازه ترین چهره ای که نسبت به اتفاقات پیرامون “رستاخیز” واکنش نشان داده است حبیب احمدزاده است.

به گزارش سینماژورنال احمدزاده که یکی از نویسندگان حوزه ادبیات داستانی به شمار می رود و البته در نگارش فیلمنامه آثاری چون “اتوبوس شب” و “پنجاه قدم آخر” نقش داشته با نگارش یادداشتی که در “اعتماد” منتشر شده از یک طرف به مرور خاطراتی از دوران کودکی خود پرداخته و از طرف دیگر از منتقدان اکران “رستاخیز” خواسته است منویات مقام معظم رهبری درباره نمایش چهره معصومین(ع) در عرصه تصویر را فصل الخطاب قرار دهند.

سینماژورنال متن کامل یادداشت احمدزاده را ارائه می دهد:

در گذشته

«در تاريخ آورده‌اند هنگامي كه سلطان محمد فاتح با قشون بي‌شمار، به قصد فتح قسطنطنيه از دست مسيحيان، به دروازه‌هاي آن شهررسيد، هيچ‌كس را در حال محافظت از شهر نيافت، متحير از خبرچينان سپاه دليل پرسيد، از دور گنبد كليساي بزرگ اياصوفيه را نشانش دادند و گفتند كه همه، از شاه و وزير و امرا و عالمان و مردمان مسيحي در آنجا گرد آمده و بحث گذارده‌اند كه آن زخم مشهور، بر تن ناسوتي مسيح(ع) وارد شده يا بر تن لاهوتي آن عظيم؟ سلطان محمد، چون چنين شنيد توپي فراخواند و گلوله‌اي مستقيم حوالت گنبدكرد كه سخت بر آن اصابت نمود. و چنين ندا در داد كه:

اكنون هم بر لاهوتشان خورد و هم بر ناسوتشان.

و سخت دستور فتح داد و بدين‌سان قسطنطنيه مقام سلطان عثماني گشت.»

و اما امروز

دو هفته پيش مراسم نمازجمعه تهران و سخنان خطيب محترمش را گوش مي‌كردم كه نقل به مضمون به هر دو گروه موافقان و مخالفان «برجام» توجه و تذكر مي‌داد كه از نگاه «صفر و صد»ي به توافقنامه هسته‌اي بپرهيزند و در انتها، به عنوان فصل‌الخطاب، موضع رهبري را مصداق عمل بگيرند. ناگهان به ياد اين موضوع افتادم كه در امر فرهنگ، فصل الخطاب كيست؟

خاطره‌اي نقل كنم تا بهتر مقصودم را برسانم.

پيش از انقلاب و در عنفوان نوجواني در شهر آبادان، زادگاهم دو فرهنگ در ستيز كامل بودند؛ يكي فرهنگ مسلط استعمار انگليسي‌ها در مناطق شركت نفتي با تمام جوانب ظاهري و ديگري فرهنگ سنتي و بومي مردمي در مناطق غير كه دلبسته آيين‌هاي خود بودند.

ما نيز به عنوان نوجوان و به علت آنكه از امكانات شركت نفت به كلي محروم بوديم، در كوچه‌ها پا به توپ پلاستيكي بوديم؛ توپي كه با افتادنش در جوي‌هاي روباز پر از لجن، پاهاي برهنه ما را نيز آلوده و به قولي نجس مي‌كرد.

محله ما مسجدي داشت كه مزين به نام صاحب‌الزمان(عج) بود و پيش‌نمازي معروف به شيخ عبدالستار اسلامي و خادمي پير كه با آنكه درس طلبگي نخوانده بود، او را ملا احمد صدا مي‌زدند. يادم مي‌آيد كه تابستان‌ها از كله صبح تا هنگام تاريكي هوا فوتبال بازي مي‌كرديم و تنگ غروب، هم آنان كه دل در گرو دين و نماز داشتند و هم آنهايي كه براي رفع تشنگي به دنبال آب سرد كن مسجد بودند، همگي با پاي برهنه قصد ورود به مسجد مي‌كرديم، ملا احمد خدابيامرز سر مي‌رسيد و با نگاه به پاهاي لخت و كثيف ما چاره از قبل كرده، شيلنگ لاستيكي را از نخستين شير و لوله آب كنده و جانانه همچون يك ماتادور به جمع ما مي‌زد و ما را از دور و بر مسجد دور مي‌كرد تا به خيالش حياط مسجد را از ناپاك شدن دور و مبرا نگه دارد. يادم است بي‌بي خدابيامرزم نيز بسان ملا احمد، هميشه قرآن خانه پدر بزرگ را از دسترس بچه‌ها در بالاترين طاقچه مي‌گذاشت تا خداي ناكرده با دست ما بچه‌هاي بي‌وضو نجس نشود. خلاصه اين عمل ملا‌احمد ما ادامه داشت تا روزي كه شيخ عبدالستار پيش‌نماز براي كاري از كنار مسجد گذشت و تاراندن بچه‌ها توسط شيلنگ را ديد. ملا احمد را صدا زد و آهسته چيزي در گوشش گفت و بعد خود بچه‌ها را صدا زد و وارد مسجد شد شيلنگ را به لوله زد و آب را در پاشويه روي پاي بچه‌ها گرفت و همزمان كه با بچه‌ها شوخي كرده و گرم مي‌گرفت، پاي‌شان را شست و بعد از آن هم خودش، پايين در مسجد و محل اوليه ورود بچه‌ها را با آب شست و طاهر كرد.(با آنكه اصل ناپاك بودن آب آن جوي‌ها، به سبب روان بودن و داشتن سيستم فاضلاب شهري در آبادان آن روزها و نريختن به اين جوي‌ها نيز، جاي تشكيك بسيار دارد ولي به هر حال احتياط آلوده نشدن و نه نجس قطعي بودن كاري لازم به شمار مي‌آمد). بعدها و در جريان انقلاب اسلامي و دفاع و محاصره شهر، بسياري از اين بچه‌هاي ديروز مسجد به شهيداني همچون سه برادران شهيد پرورش و عبدالحميد و عباس زارع و… تبديل شدند. دقيقا مشكل امروز برخورد ما با مقوله فرهنگ و هنر و هنرمند(هرچند با كمي تفاوت) در همين دو روش نهفته است.

لحظه‌اي فكر كنيم كه من و شماي نويسنده، كارگردان يا هر هنرمند عوام الناس ديگري، از درد دينداري(و يا حتي مقداري انتفاع حلال مادي) مي‌خواهيم قطعه‌اي از تاريخ اسلام را نوشته يا به تصوير درآوريم. بودجه‌اي از خيرين دلسوز و معتمد جمع‌آوري كرده تا با نظر آنان در امر فرهنگ با دشمنان دين خدا مبارزه شود و حتما عقل‌مان هم مي‌رسد كه با صاحبنظراني در اين باب مشورت كنيم. پس متن مورد‌نظرمان را به بسياري افراد مي‌دهيم تا بخوانند، سپس تذكرات و راهنمايي‌ها را جمع‌آوري كرده، با توجه به تضاد ظاهري آراي اين صاحب‌نظران با هم، باز هم همه گونه محكم كاري‌ها را انجام مي‌دهيم، اما بعد باز هم !!!!!… …

خلاصه اينكه، آنچه امروز بر سر فيلم رستاخيز آمده، بيشتر از برون است تا از درون فيلم. بزرگان براي حفظ حرمت دين و ائمه اطهار، فتاوايي از قديم داشته‌اند كه تاكنون بر ديده منت بوده. اما اكنون فتاواي جديدي در كار آمده كه به همان اندازه فتاواي قديم، گران سنگ و قابل تاملند. مانند همين فتواي رهبري كه در پاسخ استفتاي تهيه كننده فيلم رستاخيز به ايشان گفته‌اند:

پرسش: صورتگري يا صحنه‌سازي از زندگاني حضرت محمد(ص) يا ديگر پيامبران گذشته يا معصومين(ع) يا هر راز و رمز مقدس تاريخي و نشان دادن آنها بر پرده سينما يا صفحه تلويزيون يا صحنه تئاتر و غيره جايز است؟ ١

پاسخ: اگر مستلزم توهين يا نسبت باطلي به آن حضرات(عليهم السلام) نباشد، في‌نفسه اشكال ندارد.

و يا حتي اين نظر امام راحل(ره):

پرسش: آيا تشبه به اهل بيت عليهم السلام در نمايش و تعزيه و غير آن جايز است؟

امام خميني رحمه‌الله: با مراعات احترام آنان جايز است. ٢

حال بر سر دوراهي بين اين فتاواي جايز(با قيد شرط) و نيز فتاواي(حرمت بلاشرط)، چگونه هنرمند ما همچون آن كودكان فوتبال باز، هم راه به مسجد باز كند و هم ناخواسته اين مكان مقدس را نيالايد؟

آيا تشخيص اوليه اين كار، واقعا برگردن هنرمند است؟ چرا كه او نمي‌تواند اين تناقض را درك كند كه چگونه صدها سال در تعزيه‌ها، نمايش چهره امام حسين(ع) و حضرت عباس(ع) بلامانع بوده و همين تعزيه‌ها در تلويزيون قابل نمايش بوده‌اند، ولي همين كار با وجود فتاواي موجود، در سينما ضد دين تلقي مي‌شود. اگر اشكال و خدشه‌اي كه بعضي دوستان به تفاوت تعداد بينندگان يك فيلم اينچنيني با گستره جهاني و محدوديت آن در يك تعزيه در يك روستا و شهر كوچك محلي را عنوان مي‌كنند را قبول كنيم و آنكه از آن پس با شنيدن نام اين بزرگواران، چهره بازيگر نقش سينمايي‌شان در ذهن تداعي مي‌شود، بايد به اين سوال هم پاسخ دهيم كه چگونه بچه مسلمان خودمان را در نقش مقدسين برنمي تابيم ولي هر روز در دل‌مان بازي آنتوني كويين در نقش حمزه(ع) را ستايش كرده و از تداعي يك بازيگر هاليوودي درنقش عموي بزرگوار پيامبر، در ذهن اين‌گونه ننگ به‌خود راه نمي‌دهيم؟ آيا اين داستان همراهي با «تشبه» در تعزيه و تنبيه آن در سينما، مصداق آن حديث معروف رطب خوردن و منع رطب كردن نيست؟

دوست ديگري از تخفيف ماجراي كربلا در اين فيلم سخن مي‌گفت، سوال اين است كه آيا تمام جن و انس تاكنون توانسته‌اند از پس برآوردن ماجراي كربلا در مقام خود، بدون صدها فرسنگ نزول و تخفيف برآيند؟ آيا يك مداح يا يك ذاكر اهل بيت، ادعايي چنين دارد كه از پس تام و تمام روايت برآمده؟ آيا جز دل امام حسين(ع) و حضرت زينب(سلام‌الله‌عليها) عين دقيق ماجراي كربلا را كسي از علما تا عوام، ادعاي دانستن و فهم دارد و حتي جرات اين مدعا را بر زبان آوردن؟ آيا اين‌گونه فيلم‌ها در اوايل راه و حركت در مقابل سينماي دشمنان نيستند كه حتما با اشكالاتي هم مواجهند؟ آيا صرفا به خاطر كامل و تام نبودن، بايد اجازه جسارت و تجربه را از خودي‌ها گرفت؟ آيا در دفاع مقدس نيز با همين بهانه‌ها و عناوين، بايد هزاران خطر را در راه رزمندگان مي‌شمرديم و عمليات‌ها را به كل لغو مي‌كرديم‌؟

ياد همه ما هست كه سريال فاخر و بي‌حاشيه و زيباي امام علي(ع) به خاطر همين محدوديت‌ها و ديده‌نشدن شخصيت‌هاي مثبت ملموس و دست‌بسته بودن كارگردان آن بود كه در حين و پس از اتمام نمايش‌اش بيشتر تكيه كلام شخصيت‌هاي منفي مثل قطام و وليدش در اذهان مخاطب باقي ماند! تا حتي مالك‌اشتر. آيا اين، خسارت محسوب نمي‌شود؟

شايد نخستين مشكل ماجراهاي به وجود آمده در مراحل ساخت و نيز نمايش اين‌گونه فيلم‌ها و از جمله رستاخيز، از نبود ستاد كار جمعي در حوزه فرهنگ ناشي مي‌شود تا هنرمند حيران دفاتر نشود و حرف اول و آخر را از جايي مورد وثوق بشنود. شايد بگوييم كه به هرحال هر آنچه بود، گذشت. ولي همگي بايد بدانيم و بپرسيم حق‌الناس آن جماعت بيرون از ايران كه به سربازان فرهنگي نظام اعتماد كرده و دارايي‌هاي خود را بي‌چشمداشت و به نذر نهضت امام حسين(ع) به پاي اين پروژه ريخته‌اند، چگونه و چيست؟ آيا ديگر اعتمادي در كار خواهد بود تا دوباره چنين شود؟ مسووليت جوابگويي اينان را در دنيا و آخرت چه كسي برعهده خواهد گرفت؟ آيا مدتي بعد و پس از اين همه خسارت، ماجراي فيلم(آدم برفي) براي اين فيلم تكرار نخواهد شد؟ آيا مي‌دانيم كه ماجراي ساخت فيلم معروف(محمدرسول‌الله) مصطفي العقاد نيز همين‌گونه بود و اگر امام موسي صدر به عنوان رياست مجلس اعلاي شيعيان لبنان در مقابل سيل هجمه‌ها نايستاده بود، اكنون صدا و سيماي ما در ده‌ها مناسبت ديني، در اين
سي و اندي سال، اثري مناسب براي پخش نداشت.

ولي فصل‌الخطاب!

يادم است كه در يكي دو ماه پس از پذيرش قطعنامه و پايان جنگ، امام راحل(ره) با تغيير شرايط بازي شطرنج از يك بازي قمار‌گونه به يك بازي صرفا فكري، رفع حرمت آن را اعلام كردند. همان زمان بعضي از عزيزان، اين فتوا را بر‌نتافته و نظر مخالف خود را اعلام كردند و حتي در بحثي طلبگي از ايشان خواستند در اين موضوعات كوچك وارد نشوند. اما امام جوابي محكم به‌آنان دادند و غائله ختم به خير شد. امروز ما هنرمندان هم چشم به فصل‌الخطاب خود يعني رهبر كشور و انقلاب‌مان داريم. در زمانه‌اي كه داعش‌ها فرزندان‌مان را و دولت‌هاي غربي با فرهنگ مادي‌شان سنت‌ها و روياهاي ما را گردن مي‌زنند، ما همان كودكاني هستيم كه پاي در مسجد ايستاده‌ايم تا كسي محبت‌مان كند و راه ورود نشان‌مان دهد. سوال من از مسوولان محترم و حتي حوزه علميه قم آن است كه چرا همچون مساله هسته‌اي و بر پايه سخنان خطيب محترم جمعه تهران، با حفظ احترام به سليقه ديگران، فتواي رهبري را مبناي عمل حكومت قرار نمي‌دهيم تا من عوام فرهنگي نيز در اين تناقضات، سرگردان نشده و حال‌افسرده، كار را رها نكنم؟

بدانيم عدم حل مشكل امثال فيلم رستاخيز در زمان درخور، نشان دادن چراغ قرمز به تمام كساني است كه مي‌خواهند در آينده در اين راه مقدس كاري كنند. شايد اگر آن روز شيخ عبدالستار اسلامي بزرگوار به داد آن كودكان نمي‌رسيد و خود پاي آنان را نمي‌شست، هرگز آن رادمردان نيز با معارف اسلامي آشنا نشده و امروزه نام شهيد بر پيشوند اسم زميني‌شان نمي‌نشست. يا دقيق‌تر از قول مشهور امام موسي صدر بگويم كه گفته‌اند مشكل ما در آن است كه هميشه در جست‌وجوي آنيم كه پيامبر و ائمه درگذشته چه مي‌كردند، در حالي كه سوال درست‌تر آن است كه اگر امروز اين بزرگان در ميان ما زندگي مي‌كردند، در مقابل مصايب و مشكلات امروزين چه برخورد و راه‌حلي داشتند؟

آيا در زمانه‌اي كه هزاران هزار مسلمان در كشورهاي يمن، سوريه، بحرين، ليبي و فلسطين در پناه قطعنامه‌هاي ابرجنايتكاران(در شوراي امنيتي فقط براي دزدان) كشتار شده و نواميس ما مسلمين در بازارهاي افراطيون داعشي وابسته به اسراييل به كنيزي جنسي فروخته مي‌شوند، آيا درد حضرت عباس(ع)، علمدار سپاه غيرت امام حسين(روحي فداه) را به اين فرعيات متوجه دانستن، توهيني تمام‌قد به آرمان‌هاي اين بزرگمرد نيست؟ واقعا درد آن عباس دشت كربلا در امروز كدام است؟

به هرحال بايد بدانيم كه دشمنان با تخريب اعتماد مردمان به قوانين و تصميمات نظام، درصدد خشكاندن ريشه‌هاي اميد در دل مسلمانان جهان نسبت به اين شجره طيبه هستند كه امام راحل(ره) حفظ آن را از اوجب واجبات دانستند.

به هرحال ما موسايي داريم كه در كنار نيل حوادث واقعي(و نه اين نيل خودساخته) تاكنون راه نشان‌مان داده و مي‌دهد پس چرا همگان از سينماگر، مداح، مسوول و عالم و فاضل، در اين مورد، فصل‌الخطابش ندانيم؟

پي نوشت:

١- پايگاه اطلاع‌رساني دفتر مقام معظم رهبري – شماره استفتاء، ٤١٣٥٧٨.

٢- احكام خانواده، عبدالرحيم موگهي، طبق فتواي امام خميني رحمه‌الله، ص ٣٣٦.